< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

1401/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: قرینه/ تعریف قرینه/

 

خلاصه

     قرينه، مفهوم و کاربرد آن

     تعریف قرینه

     اقسام قرینه

     لزوم نقل قرینه در نقل روایات

 

متن

قرينه، مفهوم و کاربرد آن

بحث اشاره مطرح شد و اکنون بحث دیگری که بسیار مهم است، طرح می‌شود.

فراوان پیش می‌آید که درآیات و روايات مي‌گوييم اين مطلب قرينه بر فلان مسئله است. بحث قرینه مقدمه براي بحث قرينه سياق است.

اين بحث هم در علم بلاغت، معاني و بيان و هم در فقه و اصول و هم در منطق مطرح است؛ بلکه اینکه آیا قاضی می‌تواند در دادگاه طبق قرينه حکم کند يا نه، مطرح مي‌شود. مثلاً در فقه مي‌گوييم اگر دهان کسي را بو کرديد و متوجه شديد که بوي شراب مي‌دهد، اين بوي دهان، قرينه بر شراب خوردن آن فرد نيست و قاضي نمي‌تواند حکم کند بر اينکه اين فرد دهانش بوي شراب مي‌دهد و باید شلاق زده شود؛ اما در بحث قتل وقتی شک داريم که اين فرد آن شخص را کشته است يا نکشته يا مثلاً ببينيم سر او جراحي شده است يا نه، قاضي می‌تواند اين‌ را قرينه بگيرد، يعني قاضي در مسئله قتل، جراحي را قرينه مي‌گيرد اما در مورد شلاق زدن، بوي دهان را قرينه نمي‌گيرد. مثال دیگر اینکه در دادگاه دو نفر شهادت مي‌دهند که زید آدم کشته است. شاهد اول می‌گوید در فلان مکان تير زده و او را کشته است و شاهد دوم می‌گوید در مکان ديگر کشته است. اين قرينه است بر اينکه اين دو شاهد دروغ مي‌گويند.

کلمه قرينه، صفت مشبهه و به معناي اسم فاعل است که گاهي به معناي تلازم، تصاحب، معيت و همراهي آمده است. در قرآن کريم فرموده است: ﴿وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَساءَ قَرينا﴾[1] يعني هرکس که شيطان همراه او باشد. در جاي ديگر می‌فرماید: ﴿مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ﴾[2] يعني دو نفر را در جهنم به يک زنجير بسته باشند، اين قرين آن و آن قرين اين است. شترها را که پشت سر هم به همديگر مي‌بندند، به اين قرين می‌گوید.

در روايات کلمه «قرينتين» به کار رفته است اما کلمه «قرينه» در روايات نيامده است؛ اما محدثین ده ها بلکه صدها بار کلمه قرينه را به‌کاربرده‌اند. به‌عنوان‌مثال گفته است: امام معصوم اين لفظ را بيان کرده است که قرينه بر فلان مطلب است. در تفسير و فقه فراوان کلمه قرينه را به کار مي‌برند. در علوم بلاغي مثل مختصر و مطول، معمولاً قرينه در باب حقيقت و مجاز به کار می‌رود. گاهي مراد از قرينه، قرينه صارفه است، يعني انسان را از معناي حقيقي منصرف نمايد و گاهي مراد قرينه معينه است، يعني قرینه‌ای که يک معناي مجازي را از ميان بقيه معاني مجازي تعيين کند. مثلاً در مطول گفته است: بیست‌وپنج نوع قرينه داريم. در منطق مراد از قرينه، قياس اقتراني در مقابل قياس شرطی يا استثنايي است.

در فقه قرينه فراوان به کار رفته است: مثلاً سکوت دختر باکره قرينه بر رضايت است، یا الولد للفراش که فراش بودن قرينه بر اين است که اين فرزند مال پدر است، يا در باب قصاص، لوث قرينه بر قسامه است. درباره امام مجتبي علیه‌السلام معروف است که فردي که گوسفند ذبح می‌کرد در اين هنگام، نياز به تخلی پيدا کرد و درحالی‌که چاقو دستش بود باعجله داخل خرابه رفت و ديد که فردي در آنجا کشته شده و در خون خود دست‌وپا مي‌زند. همین‌که از خرابه بيرون آمد، او را گرفتند. به او گفته شد چاقو که دستت است و دست‌هايت هم خوني است و آن شخص هم کشته شده است و تو هم ازآنجا بيرون آمدی، به او گفتند: تو آدم کشتي؟ گفت: بله؛ چون چاره‌اي نداشت. آيا اين‌ها قرينه مي‌شود بر این‌که اين شخص قاتل است؟

سوق المسلمين، اماره حليت و يد مسلم، اماره طهارت است. کلمه اماره، دليل و دلالت، مترادف کلمه قرينه هستند. گاهي مي‌گويند: فلان چيز قرينه آن است، گاهي ميگويند: اماره آن است و گاهي ميگويند: دليل بر آن است. درواقع کلمه قرينه با کلمه دليل يا با کلمه اماره، نسبت عموم و خصوص من وجه دارد؛ هر قرينه‌اي دليل است اما هر دليلي، قرينه محسوب نمي‌شود.

تعریف قرینه

ممکن است قرینه، تعريف جامع‌ومانعی نداشته باشد، اما می‌توان گفت قرينه يعني هر چيزي که ما را از معناي ظاهر کلام منصرف کند به‌طوری‌که اگر اين قرينه نبود، کلام معناي ديگری داشت، يا اينکه قرينه معنايی را از میان چندمعنای محتمل تعيين می‌کند، يا قرينه يعني آنچه مراد کلام را بدون وضع مشخص می‌کند چون اگر وضع شده باشد حقيقت است.

اقسام قرینه

گاهي قرينه لفظيه و گاهي حاليه است و معناي آن‌ها روشن است. گاهي قرينه مادي و گاهي معنوي است. اگر کسي را ديديد که هم چاقو دستش است و هم لباسش خوني است و هم کسي کشته شده است، قرينه است بر اينکه او قاتل است؛ اين قرينه مادي است؛ اما اگر زني را ديدم که دستش خوني است و چاقو دستش است، اينجا قرينه معنوي داريم که اين زن قاتل نيست چون معمولاً زن کسی را نمي‌کشد.

اگر کلمات و الفاظي مدح باشند اما متکلم آن‌ها را در سياق مذمت به‌کاربرده باشد، قرینه است بر اینکه مذمت است. مثلاً در قرآن کريم می‌فرماید: ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريم﴾[3] کلمه عزيز و کريم هر دو مدح‌اند، اما آيه در مقام مذمت است و اينجا قرينه داريم بر اينکه اين دو کلمه که اينجا به کاررفته‌اند، برای مذمت هستند، يعني از قرينه متوجه می‌شویم که مذمت است. ممکن است قرينه اين باشد که وقتي رسول خدا اين آيه را تلاوت می‌کرد، چهره‌ ايشان برافروخته مي‌شد. اينکه چهره رسول خدا هنگام خواندن اين آيه درهم است و حضرت بشاش نيست، قرينه است بر اينکه عزيز و کريم مدح نيستند.

لزوم نقل قرینه در نقل روایات

شکي در اين نيست که بنای روات و محدثين بر اين بوده است که عين کلمات معصومين را نقل کنند و اصل هم همين است و لکن مطمئناً بسياري از احاديث قرينه داشته‌اند، چه قرینه حالیه و چه قرینه مقالیه. آيا محدث قرائن را هم نقل می‌کند يا نه؟ آیا بايد قرائن را نقل کند يا نه؟ به‌عنوان‌مثال اينکه پيامبر چهره درهم کشيد و اين جمله را فرمود، يا بشاش بود و فلان جمله را فرمود، اين قرينه است بر اينکه معناي حديث دانسته شود. محدث الفاظ را نقل می‌کند، ولي قرائن را نقل می‌کند يا نه؟ من تاکنون ندیده‌ام کسی اين بحث را مطرح کرده باشد. قرينه در معناي حديث نقش دارد و شکي در آن نيست که اگر محدث قرينه را نقل نکند نوعی تدليس کرده است و تدليس حرام است. کتاب‌های فراوانی درباره مدلّسين نوشته شده است که معمولاً در آن‌ها به کسي که عبارت را اشتباه نقل کرده باشد، مدلّس گفته می‌شود، اما من می‌گویم اگر اما با چهره برافروخته و درهم‌کشیده مطلبي را فرمود، اگر محدث، کلام امام را نقل کند ولی نگوید که امام هنگام بيان اين کلام، چهره‌اش برافروخته بود يا با اخم بيان کرد، تدليس کرده است. با توجه به اينکه از طرفی تدليس در نقل حديث حرام است و از سوی دیگر محدثین، عادل و ثقه هستند، علی‌القاعده باید قرائن روايات را نقل کنند. احاديث فراوانی هست که قرائن نقل شده‌اند. سه بار در موارد مختلف نقل شده است که عمر تورات را مي‌نوشت و بين مسلمان‌ها پخش می‌کرد، يعني سه بار جداجدا اتفاق افتاده است. هر بار پیامبر از اين عمل او به‌قدری ناراحت مي‌شدند که چهره حضرت از عصبانيت سرخ مي‌شد و پيامبر می‌فرمود: خبر خيلي مهمي است و به مسجد بياييد. مردم سراسيمه مي‌آمدند که چه خبر شده است. پيامبر روي منبر می‌رفت درحالی‌که از ناراحتي مي‌لرزيد و می‌فرمود: دين اسلام چه چيزي کم دارد که اين فرد تورات را جمع‌آوری نموده و بين مسلمان‌ها پخش می‌کند؟! عمر مي‌ترسيد و تورات را جمع می‌کرد اما بعد از مدتي دوباره همين کار را می‌کرد. در این روایت هم شيعه و هم اهل سنت گفته‌اند پيامبر عصباني بود. از این قبیل احاديث زياد داريم که قرینه‌ها را هم نقل کرده‌اند، هم از اهل سنت نقل شده است و هم شيعه. معمولاً پيامبر وقتي می‌خواست از منزل بيرون برود تعريفي از حضرت خديجه می‌کرد، عايشه هم وقتي اين مطلب را مي‌شنيد عصباني مي‌شد، عيب براي حضرت خديجه مي‌تراشيد مانند اينکه پيرزن بود و دندان‌هایش فلان بود و... . پيامبر از اين عمل ناراحت مي‌شد و چهره‌اش سرخ مي‌شد. اينکه پيامبر چه زماني خوشحال بود و چه زماني ناراحت یا اينکه دستش در چه حالتي نگه می‌داشت يا لحن صدايش را بالا مي‌برد يا پايين مي‌آورد، همه قرینه‌اند و بنای محدثين بر نقل قرائن بوده است. اگر کسی این را نپذيرد، نتيجه اين است که نمی‌توان به اين احاديث استدلال نمود؛ چون هر کلامي، قرينه دارد و بدون قرینه نمی‌توان استدلال کرد، مثلاً وقتي من حرف مي‌زنم دست‌هايم را تکان مي‌دهم؛ اين تکان دادن دست قرينه بر حرف‌هاست. اگر کسي بخواهد مطلبي را دقيق نقل کند بايد بگويد دستش در چه حالتي بود، چگونه نشسته بود، ابرويش چگونه بود، لحن صدايش چگونه بود، بعد و قبل کلامش چه بود.

اگر قرائن در روايات نقل شده باشد، روايات حجت بوده و قابل استدلال هستند اما اگر قرائن نقل نشده باشند مثل اين است که حديث تقطيع شده باشد. اگر قرينه از ذوالقرينه حذف شده باشد، کلام مجمل مي‌شود و اعتبار ندارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo