< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

1401/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

اصول 13/07/1401، چهارشنبه جلسه 005

 

خلاصه

معنای حجیت در بحث دلالت

نمونه‌ای از دلالت اشاره از تفسیر قرطبی

حجیت دلالت تبعي

شواهد عقلایی بر دلالت اشاره

شاهد شرعي بر دلالت اشاره

تبعیت دلالت از قصد

جمع‌بندی

 

موضوع: معنای حجیت در بحث دلالت/ نمونه‌ای از دلالت اشاره از تفسیر قرطبی/ حجیت دلالت تبعي

 

متن

معنای حجیت در بحث دلالت

بحث درباره حجيت و عدم حجيت دلالت اشاره است. در بحث مفاهيم گفته‌اند: مفهوم شرط حجت است يا نيست، مفهوم وصف حجت است يا نيست. حجيت در آن بحث به معناي حجيت جاي ديگر نيست. وقتي ميگويند خبر واحد حجت است يا نه، اين يک معنا دارد و وقتي ميگويند مفهوم شرط حجت است يا نه، اين يک معناي ديگر دارد.

معنای حجيت در باب مفاهيم اين است که آيا اصلاً مفهوم وجود دارد؟ بحث اين نيست که مفهوم وجود دارد اما آیا حجت است يا نه؟ بلکه بحث در مورد وجود و عدم وجود مفهوم است. عين همين بحث در مورد دلالت شرط، اشاره يا سياق است. وقتي ميگوييم اشاره حجت است يا حجت نيست، مراد ما اين است که اشاره دلالت دارد يا ندارد؟ اگر دلالت دارد در اين صورت معلوم است که حجت است اما اگر دلالت ندارد حجت نيست. اين معناي دلالت حجيت اشاره است.

نمونه‌ای از دلالت اشاره از تفسیر قرطبی

کتاب «الجامع لاحکام القرآن والمبين ما تضمنه من السنة و آي الفرقان» به تفسیر قرطبی معروف است که مهم‌ترین تفسير فقهي قرآن است و بيشتر احکام را بيان می‌کند. نويسنده این کتاب از اهل سنت بوده و مالکي است. احتمالاً اسم روي جلد کتاب غلط است و بايد این‌گونه باشد: «جامع احکام القرآن»، نه «الجامع لاحکام القرآن»، همه‌جا اسم اين کتاب را اشتباه می‌نویسند. علتش اين است که قرطبي کتاب دیگری به نام «التذکره» دارد که درباره مرگ و مسائل راجع به ميت و بحث‌های اخلاقي است. در اين کتاب گفته است: من بقيه مطالب را در کتاب ديگر خود يعني «جامع احکام القرآن» آورده‌ام؛ لذا اين اسم درست است. به‌هرحال در تفسیر قرطبی اين روايت نقل شده است: «وَرُوِيَ أَنَّ عُثْمَانَ قَدْ أُتِيَ بِامْرَأَةٍ قَدْ وَلَدَتْ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ، فَأَرَادَ أَنْ يَقْضِيَ عَلَيْهَا بِالْحَدِّ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: لَيْسَ ذَلِكَ عَلَيْهَا، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً وَقَالَ تَعَالَى وَالْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ فَالرَّضَاعُ أَرْبَعَةٌ وَعِشْرُونَ شَهْرًا وَالْحَمْلُ سِتَّةُ أَشْهُرٍ، فَرَجَعَ عُثْمَانُ عَنْ قَوْلِهِ وَلَمْ يَحُدَّهَ».[1] حديث مشهوری است که در زمان خلافت عثمان، زني را پيش او آوردند که شش ماهه بچه‌دار شده بود. عثمان تصميم گرفت به او حد بزند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: اين زن حدي ندارد. در اين آيه ﴿وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً﴾[2] فرموده است حمل و فصالش 30 ماه است. در آيه ديگر فرموده است: ﴿وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْن﴾[3] مادران باید دو سال بچه‌هایشان را شير بدهند، پس اقل حمل شش ماه می‌شود و اين زن زنا نکرده است. عثمان هم از حکم خود برگشت و حد جاري نکرد.

عثمان متوجه دلالت اشاره‌این دو آيه نشده بود لذا آن‌گونه حکم کرده بود وقتی امیرالمؤمنین اين مطلب را فرمود همه امام را تصديق نمودند. اين دليل اشاره است که دو آيه را کنار هم بگذاريم و مطلبي را از آن استنباط نماييم.

اين مطلب معمولاً به عمر نسبت داده می‌شود که در ذيل آيه سوره لقمان و ذيل آيه سوره احقاف و آيات سوره بقره بيان شده است. در سه موضع از قرآن اين مسئله مطرح شده است که در هر سه مربوط به عثمان است.

حجیت دلالت تبعي

کلام يک دلالت اصلي دارد و يک دلالت تبعي. دلالت اصلي کلام يعني هماني که متکلم قصد کرده است، التزامي باشد يا تضمنی؛ اما چيزهایي که از کلام فهميده می‌شود اما متکلم قصد نکرده است، دلالت‌های تبعي هستند.

آیا دلالت تبعي حجت است؟ گاهي دلالت تبعي در راستاي دلالت اصلي است؛ يعني اين دلالت تبعي، مؤيد يا تأکيد يا خادم دلالت اصلي است، يعني اين دو دلالت در یک‌جهت و در يک سياق هستند. روشن است که چنین دلالت تبعي حجت است.

قسم دوم دلالت تبعي این است که مستقل است. در اين صورت اگر ضد دلالت اصلي باشد، روشن است که دلالت تبعي حجت نيست؛ اما اگر اين دلالت تبعي که مستقل از معناي اصلي است، نه ضد دلالت اصلي باشد و نه موافق دلالت اصلي، آيا کلام می‌تواند چنين دلالتي داشته باشد؟ و آیا عقلا به چنین کلامي اعتنا می‌کنند؟

شواهد عقلایی بر دلالت اشاره

شاهد اين که چنين دلالتي حجت است و در همه دنيا اين چيزها وجود دارد يکي مسئله بازجويي و ديگری هم وکيل گرفتن در دعاوي حقوقي و دادگاه‌ها است. در همه‌جاي دنيا مرسوم است مردم وکيل می‌گیرند. گاهی انسان مختار است وکيل بگيرد يا نگيرد، برخي افراد هم الزاماً بايد وکيل بگيرند، مثلاً افرادي که نمی‌توانند خوب حرف بزنند يا کسانی که لکنت زبان دارند يا کسانی که در بين مردم نبوده‌اند تا کلک و دغل مردم را بلد باشند. علتش اين است که این‌گونه افراد به حمايت احتياج دارند، يعني اين شخص گاهي متوجه نيست چيزي را می‌گوید که از کلام او چيزي ديگري استفاده می‌شود و به ضررش هست. اين هم يک امر عقلايي است در همه‌جاي دنياست.

در همه‌جاي دنيا باید برای بچه‌ای که به سن بلوغ نرسيده است و مجرم است، وکيل بگيرند. اين امر هم اجباري است؛ چون ممکن است بچه چيزي را بگويد که به ضرر او باشد. لذا مردم حاضرند بیرون از دادگاه پول بدهند تا ديگري براي ایشان لايحه بنويسند؛ به خاطر اينکه اگر خودشان بنويسند ممکن است مطلبي را بنويسند که به ضررشان باشد و اين يک امر عقلايي در همه‌ی دنيا هست.

شاهد دوم مسئله بازجويي است. در همه‌جاي دنيا مرسوم است و در شرع هم داريم، مثلاً داستان امیرالمؤمنین يا داستان حضرت داود یا داستان حضرت سليمان یا داستان حضرت زهرا. وقتي امیرالمؤمنین بدن حضرت زهرا علیهماالسلام را دفن نمود و دست‌هاي رسول خدا را ديد، اين جمله را فرمود: «فأحفها السئوال»[4] يعني سؤال‌پیچش کن. وقتي سؤال‌پیچ کني چيزهايی که نمی‌خواسته بگويد از حرف‌هایش بيرون می‌آید. بازجويي اين است که کسي کلامي را می‌گوید و اين کلام يک اشاره‌ای دارد، آن اشاره را بازجو می‌گیرد و براي خيلي از مسائل سرنخ می‌شود. اينکه بازجويي يک امر عقلايي است و بازجويي هم اين است که به‌وسیله اشارات کلام مردم به چيزهايی برسند، شاهد اين است که کلام دلالت اشاره دارد.

شاهد شرعي بر دلالت اشاره

اين را همه قبول دارند که نماز ميت واجب است و اين را هم همه قبول دارند که نماز ميت براي شهدا واجب است و اين را هم همه قبول دارند که قرآن دو بار فرموده است: ﴿بل احياهم﴾[5] [6] يعني شهدا زنده‌اند. این در حالی است که زنده نماز ميت ندارد. اين به خاطر دلالت اشاره است که وقتی قرآن می‌فرماید ﴿بل احياهم﴾ زنده بودن حسي مراد است. دلالت اصلي کلام اين است که شهدا زنده‌اند، اما دلالت تبعي کلام اين است که زنده‌اند نه به اين معنا که همانند دیگران که راه می‌روند و سخن می‌گویند؛ بلکه زنده بودن معنوي مراد است. از جمع آياتي که زنده بودن شهيد را بيان می‌کنند با ادله‌ای که براي زنده و مرده وجود دارد مثل ارث و نماز و ...، دلالت اشاره اقتضا می‌کند در اينجا لوازم ديگري براي حي بودن شهيد بگيريم.

تبعیت دلالت از قصد

نکته‌ ديگر اين است که در کفايه بحثي را مطرح کرده بود تحت این عنوان که آيا دلالت تابع قصد است؟ آخوند فرموده است خواجه‌نصیرالدین طوسي و ابن‌سینا گفته‌اند که دلالت تابع قصد است، اما آخوند معتقد است که دلالت تابع قصد نيست. خيلي از چيزها وجود دارد که قصدي در آن‌ها نبوده است. مثلاً کسي که در بيابان پنج سنگ را روی‌هم چيده است، اين سنگ‌ها دلالت بر چيزي دارد بااینکه قصدي در آن‌ها نبوده است. آخوند کلام شیخ الرییس و خواجه را توجیه کرده و می‌فرماید: مراد آن دو بزرگوار اين است که بين دلالت تصوريه و تصديقيه فرق بگذارند.[7]

در دلالت تصوريه، اينکه از اين کلام اين معنا استفاده شود، قصد و اراده لازم نيست اما در دلالت تصديقيه اگر بخواهيد چيزي را به متکلم نسبت دهيد، قصد لازم است. طبق اين فرمايش آقاي آخوند دلالت اشاره يعني چيزي که مراد و مقصود متکلم نيست. دلالت که مقصود متکلم نباشد دلالت تصوريه است.

خيلي وارد اين بحث نمی‌شویم و فقط اشاره می‌کنیم. در کل رسائل، مکاسب و کفايه، کلمه نص را در مقابل ظاهر قرار می‌دهیم. مثلاً می‌گوییم دلالت امر بر وجوب، ظهور است يعني إضرب ظاهر در وجوب است؛ اما اگر کسي گفت يجب عليک أن تضرب، اين نص است. به‌عبارت‌دیگر نص چيزي است که احتمال خطا در آن نيست اما ظاهر، چيزي است که احتمال خطا در آن وجود دارد. هفتاد الي هشتاد درصد را ظاهر ميگويند.

لکن تصور می‌کنم معنای کلمه نص و ظاهر اين نيست. نص می‌تواند ظاهر باشد و ظاهر هم می‌تواند نص باشد. در کتاب‌های ادبي مثل صرف و نحو می‌توان خيلي شاهد پيدا کرد که گاهي ميگويند اين کلام نص است، درحالی‌که اين نص را در اصول ظاهر می‌دانند و گاهي چيزي را ظاهر می‌گویند، درحالی‌که آن را در فقه و اصول نص می‌شمارند. اين مطلب شاهد بسیاری دارد مخصوصاً در کتاب‌های مقامات، مثل مقامات حريري و مقامات بدیع‌الزمان و مقامات حميدي که قبلاً در حوزه تدريس می‌شد. مراد از این مطلب آن است که می‌توانیم دلالت اشاره نص بدانیم. نص به اين معناي دومي که عرض کردم نه آن معنايی که در رسائل، مکاسب و کفايه گفته شده است.

اگر از آيه يا روايتي چيزي استفاده شد، مثلاً فرمود: ﴿اعملوا ماشئتم﴾[8] دلالت اصلي کلام این است که مخیر هستید هر طور می‌خواهید عمل کنيد، اما انگيزه اين کلام تعجيز است، کسی از اين کلام نمی‌فهمد که خداي متعال می‌فرماید هر کار دلتان خواست بکنيد. این آیه نوعی تهديد است و تهديد بودن در اين کلام نوعی دلالت اشاره است. همه هم قبول دارند و کسی منکر آن نيست.

يا مثلاً وقتي قرآن می‌فرماید: ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ﴾[9] بچش تو عزيز و کريم هستي، آيا آدم جهنمي واقعاً عزيز و کريم است؟ يا کلام در مقام تحقير فرد جهنمي هست؟ ظاهر کلام اين است که تو عزيز و کريم هستي، عزيز يعني پيروز و شکست‌ناپذیر، آيا جهنمي شکست‌ناپذیر است يا شکست‌خورده است؟ هیچ‌کس در این‌گونه دلالت‌ها ترديد ندارد.

جمع‌بندی

پس دلالت اشاره يعني چيزهاي که از کلام فهميده می‌شود و مقصود اصلي کلام هم نيست و هرکجا که وجود داشته باشد حجت است.


[7] کفایه الاصول، ج1، ص39.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo