< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

1400/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النواهي/إقتضاء النهي عن الشيء /نهی از جزء معامله

 

نهی از جزء معامله یا عبادت

گفته شد یکی از بزرگان در کتاب خود این مسئله را مطرح کرده است که اگر نهی به یک‌طرف معامله تعلق بگیرد، آیا معامله صحیح است؟ و مثال‌هایی هم مطرح کرده‌اند. مثال بیع حاضر و مسافر در وقت نداء مطرح شد و تشبیه شد به مسئله عروه که آیا حکم ظاهری یک نفر در حق دیگری حکم واقعی است؟

مثال اول: ایشان فرموده است: وقتی معامله ازیک‌طرف نهی دارد و ازیک‌طرف نهی ندارد، معامله صحیح است مگر از باب اعانه بر اثم.

این کلام هم اشکال صغروی دارد و هم اشکال کبروی. اشکال صغروی این است که محل بحث اعانه بر اثم اینجا نیست. اعانه به‌صورت مانعة الخلو، باید یکی از دو چیز را داشته باشد؛ یا باید به قصد اعانه باشد یا عرفا اعانه باشد. وقتی کسی هنگام نماز جمعه چیزی را می خرد، قصد اعانه بر اثم ندارد و عرفا هم اعانه نیست.

اشکال کبروی هم این است که برفرض که اعانه باشد، دلیل بر حرمت است نه دلیل بر فساد؛ یعنی هر دو کار حرام انجام داده‌اند اما معامله باطل نیست.

مثال دوم: مثال دیگری که ایشان زده است این است که اگر معامله از یکی طرف غرری باشد و از طرف دیگری غرری نباشد، ازیک‌طرف نهی دارد به دلیل نهی النبی عن بیع الغرر. جواب این مثال هم آن است که از ایشان عجیب است که این مسئله را مطرح کرده‌اند. چون تصور پذیر نیست که هر دو مغبون باشند. معنای معامله غرری آن است که ازیک‌طرف غرری و از طرف دیگر سود محض باشد. محل حدیث آن است که یک‌طرف غرر است.

مثال سوم: اگر معامله ازیک‌طرف اثری داشت و از طرف دیگر دارای آن اثر نبود؛ مثلاً معامله انجام شد و بایع بعتک را گفت اما مشتری یک سال بعد قبلت را گفت. در اینجا بایع یک سال حق تصرف ندارد. به‌عبارت‌دیگر بایع در ما انتقل عنه حق تصرف ندارد و مشتری حق تصرف ندارد. ربط این مثال آن است که بایع نهی از تصرف در ما انتقل عنه دارد درصورتی‌که مشتری چنین نهی‌ای ندارد.

کل این کلام صحیح است اما اشکال آن است که بحث درجایی است که نهی به معامله تعلق بگیرد اما در این مثال نهی از تصرفات ما انتقل عنه است نه خود معامله.

مثال چهارم: اگر شارع از انگشتر طلا در نماز نهی کرد که نهی از جزء یا شرط است، آیا نماز صحیح است یا باطل؟ اگر روایات بگوید «لا تختم بالذهب فی صلاتک» نماز صحیح است اما کار حرامی مرتکب شده است؛ اما روایات فرموده اند: «لا صلاة یا لا تصل فی ذهب» لذا نماز باطل است.

مثال پنجم: اگر زکات بر عهده کسی بود و امام یا حاکم شرع فرمود زکات را به من بدهید، اما خودش زکات را به فقیر داد، بری الذمه نمی‌شود چون واجب بود زکات را به امام بدهد. امر به پرداخت زکات به امام دارد و نهی از پرداخت به فقراء لذا بری الذمه نیست.

این مثال هم از ایشان عجیب است و اشکال صغروی و کبروی دارد. امر به شیء مقتضی نهی از ضد خاص است، محل تردید است اما اگر هم امر به شی‌ء مقتضی نهی از خاص باشد، نهی تبعی است نه نهی اصلی. نهی تبعی دلالت بر مفسده مدارد لذا دلیل بر بطلان نیست و بری الذمه می‌شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo