< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

99/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه37) /تبیین واژگان و مراد و مصداق کلمات

﴿فتلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[1]

1- توضیح و تبیین واژگان

1.1- تلقی

از لقاء و ملاقات است. اگر تلاقی باشد، یعنی ملاقات بدون پیش‌بینی و اگر تلقی باشد؛ چنان‌که اینجا هست، یعنی ملاقات با پیش‌بینی و برنامه و با اشتیاق. تلقی به معنای گرفتن و دریافت‌داشتن است. تلقی یعنی بستر به معنی دریافتن است.

راغب اصفهانی می نویسد: «اللِّقَاءُ: مقابلة الشيء ومصادفته معا... واللِّقاءُ: الملاقاة... ويقال: لَقِيتُه بكذا: إذا استقبلته به... والإِلْقَاءُ: طرح الشيء حيث تلقاه، أي: تراه، ثم صار في التّعارف اسما لكلّ طرح».[2]

1.2- کلمات

جمع کلمه است. ریشه آن کلم می باشد. به زخمی که سرباز است، و دارای اثر است، گفته می شود. کلمه و کلام را چون در نظر گوینده دارای اثر و تأثر، اینگونه می خوانند.

علامه مصطفوی می نویسد: «الْكَلَامُ‌ في أصل اللغة عبارة عن أصوات متتابعة لمعنى مفهوم، و في اصطلاح النحاة: اسم لما ترّكب من مسند و مسند اليه، و ليس هو عبارة عن فعل المتكلّم... الْكَلْمُ‌: التأثير المدرك بإحدى الحاسّتين، فَالْكَلَامُ‌ مدرك بحاسّة السمع و الْكَلْمُ‌ بحاسّة البصر. و كَلَمْتُهُ‌: جرحته جراحة بان تأثيرها... و التحقيق‌ أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو إبراز ما في الباطن من الأفكار و المنويّات، بأىّ وسيلة كان، و هو يختلف باختلاف الأشخاص و الموارد».[3]

1.3- تاب

تاب به معنای رجع، و تواب صیغه مبالغه به معنای بسیار توبه پذیر است. گاهی با «الی» متعدی می‌شود و گاهی با «علی». معمولاً وقتی با «علی» متعدی می‌شود، به معنای پذیرش توبه است، و نسبت به حضرت حق است. تاب الیه نسبت به معبود است.

راغب می نویسد: «التَّوْبُ: ترك الذنب على أجمل الوجوه، وهو أبلغ وجوه الاعتذار فإنّ الاعتذار على ثلاثة أوجه: إمّا أن يقول المعتذر: لم أفعل، أو يقول: فعلت لأجل كذا، أو فعلت وأسأت وقد أقلعت، ولا رابع لذلك، وهذا الأخير هو التوبة».[4]

2- مقامات انسان در چند آیه اخیر

در آیات گذشته، انسان مورد تعظیم باری تعالی و مورد تعلیم اسمای باری تعالی قرار گرفت. در آیه قبلی که خواندیم با توجه به اشتباهی که از حضرت آدم صورت گرفت، و تقرب به شجره نهی شده یافت، باعث ازلال و لغرش او و خروج از آن مقام شد. مقام نخست انسان این است که متعلّم و دانش‌آموخته مکتب الهی است. و علم آدم الأسماء کلها.

مقام دوم انسان، فضای مطلوب تنعّم و مسکنت در بهشت بود. که متاسفانه با نهی لا تقربا که نتوانست عمل کند؛ بدت لهما سوءاتهما زشتی‌هاشان نمایان شد و از آن خارج شدند.

3- اختلاف قرائت در آیه

در این آیه، فتلقی است. فتلقی آدم من ربه کلمات. در قرائت آیه شریفه دو قرائت داریم: یکی مشهور؛ که آدم فاعل و کلمات مفعول است. یعنی آدم از حضرت حق، کلماتی را دریافت. احتمال غیر مشهور این است که فتلقی آدمَ من ربه کلمات. یعنی آدم را کلماتی دریافت کرد. احتمال مشهور بهتر است. جالب اینجا است که فاء آمده است؛ فتلقی. در الفیه ابن مالک هست که

الفاء للترتیب. فاء برای ترتیب متصل و ثم برای ترتیب منفصل است. اینجا ترتیب اتصالی است.

4- دو احتمال در مراد از «کلمات»

از این فتلقی ربه بکلمات، استفاده می‌شود که بعد از مقام آموزش جناب آدم، مقام پرورش است. این مقام پرورش، تلقی کلمات است. مراد از این کلماتی که آدم به استقبال آن رفت و با شوق به ملاقات آن رفت احتمالات مختلفی دارد:

    1. الفاظ است؛ مانند کلماتی که ما می‌گوییم.

    2. مراد به این کلمات حقایق است نه الفاظ. ظاهراً مراد همین است.

5- مصادیق «کلمات»

مصادیق این کلمات چیست؟

    1. ربنا ظلمنا انفسنا است، که در برخی آیات هست.

    2. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ:عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ،عَنْ أَبِيهِ،عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ،عَنْ إِبْرَاهِيمَ صَاحِبِ الشَّعِيرِ،عَنْ كَثِيرِ بْنِ كَلْثَمَةَ،عَنْ أَحَدِهِمَا(عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ) ،فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَتَلَقّٰى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمٰاتٍ قَالَ:«لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ،لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ،لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَتُبْ عَلَيَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ».[5]

    3. عده‌ای نظرشان این است که ذکر «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» است.

    4. عرض ما این است که حقایق کلمات است، نه الفاظ آنها. مراد از تلقی که در اینجا مطرح شده است، دادن کلمات است، و مراد از تاب، توبه و رجوعی است که در اینجا برای جناب آدم صورت گرفته است. مراد از تلقی کلمات دریافت آگاهانه و با شوق و رغبت کلمات است. به عبارت بهتر عرضمان این است که در جریان تعلیم اسماء الهی دریافت کلمات به نحو اجمال بود، ولی در اینجا ملاقات کلمات به نحو تفصیل است. عرض کردیم مراد به این کلمات مفاهیم، الفاظ و علم حصولی نیست بلکه مراد حقایق کلمات است.

فای تفریع فتلقی معنایش این است که جناب آدم علیه السلام بعد از ازلال و خروجش به این نتیجه رسید که باید ارجاع و توبه ای داشته باشد. باید جبران ما فات کند. ﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾.[6] خدایا ما به خودمان ظلم کردیم. در آیه قبلی داشتیم که فتکونا من الظالمین. جبران لغزش در توبه آنها است.

از عنوان تلقی کلمات می‌فهمیم که ملاقات با شوق و رغبت است.

مراد از کلمات همه کلمات است؛ کلمات وجودی. کلمات گاهی بر الفاظ و عبارات اطلاق می‌شود و گاهی بر حقایق. در سوره نساء به حضرت مسیح کلمه اطلاق شده است؛ ﴿إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ﴾.[7] بر حقیقت،کلمه اطلاق شده است.

6- حضرات معصومین علیهم السلام کلمات الهی هستند

در روایات داریم که حضرات معصومین علیهم السلام می فرمایند:ما کلمات الهی هستیم؛ «سَأَلَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ أَبَا الْحَسَنِ الْعَالِمَ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى‌ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ‌[4] مَا هِيَ؟... وَ نَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَّتِي لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُنَا وَ لَا تُسْتَقْصَى».[8]

همچنین در روایت است که امیر المؤمنین خود را کلام الله معرفی می کند؛ انا کلام الله الناطق.[9]

در تلقی کلمات باید مصداق اتم آن باشد. کلمات وجودی است. مصادیق اتم آن کلمات وجودی است. چنان که خود حضرت آدم و انبیا، کلمه وجودی هستند. معصومین علیهم السلام هم کلمه هستند. این کلمات وجودیه مصداق کاملش وجود اهل بیت علیهم السلام است. إنَّ هذه القلوب أوعية فخيرها أوعاها احفظ عنّي ما أقول.[10] هرچه دل بازتر شود، حریم معرفتی انسان بیشتر است. این تلقی کلمات در اینجا غیر از مکالمه است. گفتگو غیر از حالات ملاقات است. کلمات وجودیه و با توجه به فای در فتلقی معلوم می‌شود که تلقی به اتصال است نه انفصال. بلاواسطه تلقی صورت می‌گیرد. استفاده می‌شود که حضرت آدم علیه السلام هم شوق زده این ملاقات بود و رغبت داشت. تلاقی نبود بلکه تلقی بود. آمادگی می‌خواهد و شوق. ﴿أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾.[11]

7- توبه هم از جانب حق است و هم از جانب عبد

سرّ مفرد آوردن ضمیر در علیه برای همین است؛ که جناب آدم برگشت و حضرت حق به او توجه کردند. توبه هم از جانب حق است و هم از جانب عبد. از عبد رجوع الی الله است و از حق پذیرفتن آن. تلقی کلمات به این است که منتخب حضرت و مجتبای او قرار می‌گیرد. مصطفی می‌شود و مهذب. السلام علی آدم صفوة‌الله.

از اینجا استفاده می‌کنیم که تلقی کلمات، وجودی است و خود این تلقی کلمات انگیزه‌ای برای توبه جناب آدم بود. خود این کلمات، بیان‌گر حالات توبه‌اش بود. این احتمالات که سبحانک لا اله الا انت باشد ربنا ظلمنا انفسنا باشد، همه گویای این است که جناب آدم علیه السلام توبه می‌کند و بعد از ازلال جناب آدم علیه السلام توبه اتفاق افتاد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo