< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

99/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/بقره(آیه 33-34) /انسان کامل، مسلط بر فرشته های الهی

﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾

﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[1]

0.1- - غیبِ مطلق، نزد خداوند است

در اضافه غیب به سماوات، عرض کردیم؛ نفرمود، غیبی من السموات و الارض، بلکه اضافه لامیه است، نه مِن. معنایش این است؛ که حضرت حق فرمود: من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم؛ نه اینکه غیبی از آسمان و زمین. یعنی غیبِ مطلق نزد من است. آنچه خدا از غیب مطلق می‌داند، اطاعت تمام موجودات است. اینجا است که ﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا﴾[2] یا ﴿وَفِي السَّمَاء رِزْقُكُمْ﴾،[3] منافات با غیب سماوات و ارض ندارد. در اینجا این عنوان «اسماء هولاء» دلیل بر این است، که حضرت حق، غیب مطلقی می‌داند؛ که فرشته‌های الهی نمی‌دانند؛ گرچه خود مصداق غیب هستند. و ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ﴾[4] ،﴿وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ﴾؛[5] خزائن همه موجودات، نزد باری تعالی است.

اعلم ما تبدون...تکتمون، تفصیل همان علم به غیب آسمان‌ها و زمین است. نهان و آشکار برای حضرت حق، یکی است؛ گرچه در مورد فرشته‌های الهی نیز، مصداق غیبی بودن آنها هم نسبی است نه مطلق.

0.2- -مراد از تبدون و تکتمون

مراد از ما تبدون، همان عبارتی است که اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء، است. مراد به تکتمون این است؛ که خلافت را از انسان نفی می‌کردند. این بخش، مصداق آیه سی ام است. انی جاعل فی الارض خلیفة. هرچه آیات تداوم می‌یابد، این گفتمان حقیقت و تجلی‌اش بیشتر نمایان می‌شود.

جلسه گذشته هم گفتیم؛ که علم آدم علم حقیقی، و علم فرشته‌ها رقیقه علم؛ یعنی عرضه است.

﴿أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾.[6] ظاهر و باطن و نهان و پیدا، برای خدا فرقی ندارد. ﴿وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ﴾.[7] آنچه موجودات کتمان کنند، جلا می‌دهد. ما همه به سوی ﴿يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ﴾[8] می‌رویم. خداوند سرّ و علن را می‌داند. برای همین در مسائل اخلاقی می‌گویند: ظاهر و باطن باید یکی باشد؛ یک وجهش همین است. ما کنتم تکتمون، تکتمون مضارع است ولی کنتم ماضی است. شاید دلیل بر این باشد؛که اینها استمرار در کتمان دارند.

0.3- -انسان کامل، به دلیل داشتن علم، مسلّط بر فرشته های الهی است

بحث دیگری رخ می‌دهد که قبلاً هم اشاره کردیم؛ که انسان کامل، مسلّط بر فرشته‌های الهی است. از آیات قرآن هم این بر می‌آید؛ کسانی که علم دارند و کسانی که علم ندارند، مساوی نیستند؛ ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾.[9] انسان و فرشته هم مصداق این آیه هستند. انسان، عالم است و فرشته باید با واسطه، علم را بگیرد. تعلیم خداوند به انسان، متفاوت با انباء به فرشته‌ها است.

خلیفه الهی هم با واسطه معلم فرشتگان می‌شود. چرا که تعلیم آدم، تعلیم ذاتی است. تعلیم فرشته، تعلیم عرضی و وصفی است؛ که انباء است. حضرت آدم، تأخر زمانی دارد و فرشته‌ها، تأخر رتبی و این منافاتی ندارد.

0.4- -روایات پیرامون آیه

در بعضی روایات آمده است؛که «ما کنتم تکتمون»، یعنی از آنچه ابلیس ممانعت بر سجده آدم داشت، کتمان کردند. «انی اعلم ما لا تعلمون»، در روایات هست؛ که آنچه از کبر بر ابلیس غلبه کرد، حضرت حق خبر داشت.[10]

ابن عباس در اینباره نقل می‌کند: أَعْلَمُ السِّرَّ كَمَا أَعْلَمُ الْعَلَانِيَةَ.[11] تکتمون، یعنی نحن خیر منه و اعلم. گمان می‌کردند؛ چون مسبح و مقدس هستند، بهتر هستند، و تمام جعل خلافت، و تعلیم اسماء و صفات، باید در اختیار آنها باشد.

﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[12]

خداوند به فرشته‌ها امر به سجده برای آدم کرد، و همه سجده کردند، جز ابلیس که سجده نکرد و کافر شد.

0.5- -إبا و استکبار، مانع سجود

در مقابل عبادت، استکبار به کار برده شده است. مقابل سجده هم، إبا و استکبار. کسانی که این دو حالت را دارند، ساجد نمی‌توانند باشند. إبا و استکبار یکی برای اندیشه، و دیگری برای انگیزه می باشد. کسی که اندیشه و انگیزه خوب داشته باشد، ساجد است.

کلمه «اذ» تکرار شد. همه اینها تا اینجا یک گفتمان و تذکّر بود. از اینجا که «اذ» تکرار شد، یک دستور جدید برای سجده است. «اذ» قبلی متعلق به «اذکروا» است، و «اذکر»، تذکر خلافت انسان و جامعیت انسان و تعلیم اسماء است. اما در اینجا دستور مهم دیگری به وجود آمده؛ که به عبارت بهتر سجده ملائکه برای جناب آدم علیه السلام است. در این دستور جدید، حرف عطف و اذ؛که متعلق و ظرف زمان است، تکرار شد. گویا حضرت حق می‌خواهد بفرماید؛ که انگیزه‌ای حضرت آدم علیه السلام ارزشمند است، و فرشته‌ها باید سجده کنند؛ همین خود محوری بود؛ که برای برخی فرشته‌ها رخ داد.

0.6- -توضیح واژگان

0.6.1- -سجده

سجده، در لغت به معنای تذلّل و خشوع و خضوع آمده است.

راغب اصفهانی در المفردات می نویسد: « السُّجُودُ أصله: التّطامن والتّذلّل، وجعل ذلك عبارة عن التّذلّل لله وعبادته...».[13]

0.7- -سجده در آیه، تعظیمی است

سجده، نماد خشوع و خضوع است. آیا این سجده واقعی است، یا تکریمی و تعظیمی؟ سجده، برای غیر حضرت حق نیست. انما الکلام؛ آن سجده‌ای که برای حضرت حق است، سجده ذاتی است؛ نه وصفی و تعظیمی. تفاوت جواز و عدم جواز سجده، به نیت است. سجده عبودیتی، جایز نیست. سجده تعظیمی، جایز است. امر به سجده در اینجا سجده ذاتی نیست؛ که مخصوص حضرت حق باشد، بلکه تکریمی است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo