< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

99/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/تفسیر آیه 31 /تبیین و توضیح واژگان آیه

﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[1]

0.1- جعل خلافت، انگیزه گفتگوی حضرت حق با فرشتگان

کریمه سی و یکم، تعلیلِ جعل خلافت است. به عبارت بهتر انگیزه گفتگوی حضرت حق با فرشتگانی است که جز عبادت و اطاعت کار دیگری ندارند. خلیفه هم در اینجا از خلافت کلیه شروع می‌شود تا خلافت‌های دیگر. برخی از انسان‌ها فقط ملحوق به خلافت هستند و نه مسبوق مانند مقام آخرین رسول صلی الله علیه و آله ﴿و لکن رسول الله و خاتم النبیین﴾[2] که ملحوق به خلافت است نه مسبوق. برخی مسبوق به خلافت هستند و ملحوق نیستند مانند آخرین شخصی که می‌خواهد خلیفه شود. برخی از اینها، هم ملحوق به خلافت هستند و هم مسبوق که جناب آدم علیه السلام است. ﴿و علم آدم الأسماء کلها﴾ که به عنوان تعلیم اسماء به آدم تعلق گرفته است، به عنوان سر حلقه اتصالیه خلافت مسبوقیه و خلافت ملحوقیه یا سابق و لاحق است. گرچه امام هادی علیه السلام برای نبی معظم صلی الله علیه و آله در زیارت غدیریه فرمودند: الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل[3] که برای ولایت است، و نکته دیگری دارد.

0.2- توضیح و تبیین واژگان آیه

0.2.1- تعلیم

علم آگاهی است ولی تعلیم آگاه کردن دیگران است. نشر علم تعلیم است. باب تفعیل است و این باب، مفید تدریج هم هست.

راغب در کتاب المفردات فی غریب القرآن می نویسد:

«...التَّعْلِيمُ اختصّ بما يكون بتكرير وتكثير حتى يحصل منه أثر في نفس المُتَعَلِّمِ. قال بعضهم: التَّعْلِيمُ: تنبيه النّفس لتصوّر المعاني، والتَّعَلُّمُ: تنبّه النّفس لتصوّر ذلك، وربّما استعمل في معنى الإِعْلَامِ إذا كان فيه تكرير، نحو:... وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها. فتَعْلِيمُهُ الأسماء: هو أن جعل له قوّة بها نطق ووضع أسماء الأشياء وذلك بإلقائه في روعه وكَتعلِيمِهِ الحيوانات كلّ واحد منها فعلا يتعاطاه، وصوتا يتحرّاه»[4] .

0.2.2- آدم

یک احتمال این است که آدم عبری باشد نه عربی. بنابر این وجه نیاز به ریشه لغوی نداریم. آدم، به معنای عبری هم به معنای کسی است که روی زمین حرکت می‌کند و گندمگون است. فرقی بین معنای عبری و عربی نیست.

یا آدم از ادیم الارض است؛ به معنای کسی که روی زمین حرکت می‌کند. یا از ادومت یعنی گندمگون. یا از ادیم؛ که اولین کسی که گوشه سفره را می‌گیرد تا پهن کند، عرب به آن ادیم می‌گوید. آدم، آدم است چون اولین نشر و بسط خلافت از سوی وی رخ داده است. ﴿و الارض و ما دحاها﴾[5] . دحو الارض، بسط جسمانی و آدم بسط حقیقی زمین در خلافت است. ولو گندمگون باشد.

راغب اصفهانی در المفردات ذیل واژه آدم می نویسد: «قيل: سمّي بذلك لكون جسده من أديم الأرض، وقيل: لسمرةٍ في لونه. يقال:

رجل آدم نحو أسمر...»[6] .

0.2.3- اسماء

اسماء، جمع اسم است و ریشه آن از «سمو» یا از «وسم» است. قبلا گفته‌ایم. از سمو به معنای رَفعت و رِفعت است و از وسم به معنای نشانه‌گذاری است.

«الوَسْمُ: التأثير، والسِّمَةُ: الأثرُ. يقال: وَسَمْتُ الشيءَ وَسْماً: إذا أثّرت فيه بِسِمَةٍ» .

«الِاسْمُ: ما يعرف به ذات الشيء، وأصله سِمْوٌ، بدلالة قولهم: أسماء وسُمَيٌّ، وأصله من السُّمُوِّ وهو الذي به رفع ذكر الْمُسَمَّى فيعرف به، قال الله: بِسْمِ اللَّهِ [الفاتحة/ 1] ، وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ [البقرة/ 31]» .

در سوره حمد طبق حدیث امام رضا علیه السلام از سمه گرفتند. ای اسم بسمة الله. اسم، به معنای نام و اسماء به معنای نام‌ها است.

نام در فارسی چیزی است که تشخص طرف را بیان کند. در اسماء لفظی یا کتبی اسم لقب و کنیه داریم و هر یک خصوصیتی از خصایص طرف را بیان می‌کند. یک اسمای حقیقیه داریم که وجود اشیا را حکایت می کند.

0.2.4- کلّها

«کلها»، به کل الاسماء می‌خورد. تأنیث آوردن ضمیر، معنایش این است که همه ی اسماء است. بحثی است که جمع محلی به الف و لام مفید عموم است یا نیست؟ بالوضع است یا به قرینه؟ نظرمان این است که ذاتاً دلالت بر عموم نمی‌کند. اگر دلالت بر عموم هست، دو عموم است؛ یکی از الاسماء و دیگری از کلها. از ادله‌ای که آنجا اقامه کردیم که جمع محلی به الف و لام مفید عموم نیست، همین آیه است. کلها، قرینه است که الاسماء کل اسماء را در بر می گیرد. جمع محلی به الف و لام به خودی خود، مفید عموم نیست.

0.2.5- عرضهم

عرض، یعنی نمایش دادن و نشان دادن. اگر در فارسی می گوییم عرض می‌کنیم، برای همین است. زیرا اولین ظهوری است که از شخصی نشان داده می‌شود. نمایشگاه را هم در زبان عربی «معرض» می‌گویند؛ نمایش دادنی است که در آن بسط هم باشد. به عبارتی این طور است که در نشان‌ دادن‌های معمولی یک گوشه کاغذ را نشان می‌دهد، و گاهی طوماری است و در معرض می‌گذارد. این عرض است.

صاحب کتاب التحقیق فی کلمات القرآن، پس از ذکر معانی «عرض» می نویسد: « و التحقيق‌ أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو جعل شي‌ء في مرأى و منظر، لأىّ منظور كان، من معاملة، أو جلب توجّه و رغبة، أو تعظيم، أو ترهيب، أو إيجاد مانع و حائل، أو غير ذلك من الأغراض»[7] .

نکته دیگر این است که «عرضها» نیامد. «عرضهم» آمد. ضمیر دوم اسماء هم آمد. این یک نکته مهم تفسیری دارد که اجمالش این است که ذوی العقول هستند. اسماء، مسمیات اسماء‌ است. همانی که در دعای شریف امام زمان علیه السلام در دعای رجب است. لا فرق بینه و بینهم الا انهم عبادک[8] . اسماء در اینجا حقیقیه و تکوینیه هستند که در مقام تکوین ذوی العقول هستند.

0.2.6- انبئونی

از باب افعال است. انباء به معنای خبر دادن است. نبأ، خبری است که در آن معمولاً بگو مگو یا ابهام باشد. گاهی خبر عظیم است، و گاهی خبرِ عظیمی است که در آن تحیّر و گفتگو و چون و چرا است. ﴿عم یتساءلون عن النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون﴾[9] ، بهترین دلیل بر معنای مراد است.

راغب در المفردات فی کلمات القرآن می نویسد: « [النَّبَأُ] : خبر ذو فائدة عظيمة يحصل به علم أو غَلَبَة ظنّ، ولا يقال للخبر في الأصل نَبَأٌ حتى يتضمّن هذه الأشياء الثّلاثة وحقّ الخبر الذي يقال فيه نَبَأٌ أن يتعرّى عن الكذب، ولتضمُّن النَّبَإِ معنى الخبر، ولتضمّنه معنى العلم...»، وی در ادامه می نویسد:« فتنبيه أنه إذا كان الخبر شيئا عظيما له قدر فحقّه أن يتوقّف فيه، وإن علم وغلب صحّته على الظّنّ حتى يعاد النّظر فيه، ويتبين فضل تبيّن، يقال:نَبَّأْتُهُ وأَنْبَأْتُهُ. قال تعالى: أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»[10] .

معنای عرفی و قرآنی واژه «اختلاف»، متفاوت است. در عرف، «اختلاف» مذموم و حاکی از نزاع است. ولی در قرآن و لغت «اختلاف» یعنی آنچه در آن رفت و آمد است. نظری می‌دهد بر می‌گردد. اختلاف امتی رحمة[11] همین است. درگیری نیست. هیچ کس درگیری را نمی‌پسندد؛ به خصوص کسی که خلیفه تام خداوند است. «اختلاف» یعنی حقیقت علمی امت من. یعنی امت من به سواد برسند و سواد، باعث تضارب آراء شود که ممدوح است؛ نه اختلاف مذموم. خبر آن است که در آن اختلاف باشد. الذین هم فیه مختلفون. خیلی از عقول به این خبر نمی‌رسند.

در المفردات فی کلمات القرآن آمده است: « والاختلافُ والمخالفة: أن يأخذ كلّ واحد طريقا غير طريق الآخر في حاله أو قوله، والخِلَاف أعمّ من الضّدّ، لأنّ كلّ ضدّين مختلفان، وليس كلّ مختلفين ضدّين، ولمّا كان الاختلاف بين النّاس في القول قد يقتضي التّنازع استعير ذلك للمنازعة والمجادلة، قال: عَمَّ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ»[12] .

0.2.7- صادقین

صدق هم راستی است و هم راستگویی، که بیان از یک واقعیتی می‌کند. با واقعیت هم باید همراهی کرد. صدق، هم می‌گوید واقعیت است و هم با واقعیت باید حرکت کرد. این آیه تعلیل آیه گذشته است. تفاوت خلافت را با رسالت می‌دانید. خصیصه رسالت و نبوت برای این است که تعلیم، تشریع، حکمت و تزکیه نفوس است، و با خلافت به صدق جزئی می‌شود جمع شود. کسی که رسول است، هم صاحب تشریع است و هم خلیفه است که جانشین اسمای باری تعالی است. برای همین است که یکی از سخت‌ترین مراحل انسان‌شناسی همین عنوان خلافت است. خلافت به نظر ما از مقوله تشکیک است. از نخستین مرحله که ملحوق دارد و مسبوق ندارد تا جایی که هر دو را دارد و تا جایی که مسبوق دارد و ملحوق ندارد.

جعل خلافت در اینجا، انگیزه‌اش تعلیم اسماء است. آن هم تعلیم به جناب آدمی که از به همین خاطر که او را آدم می‌گویند، سر می زند به همه عوالم. آدم عرفی و لغوی. آدم در یک جا نایستاده است. از این بیان، حرکت جناب آدم را استفاده می‌کنیم. آدمی که می‌خواهد بسط داشته باشد، بسط بدون حرکت امکان ندارد. ان شاء الله خداوند توفیق دهد که به این آیات بپردازیم که جلوه‌گری خاصی دارد. حکمت انزال و تنزیل قرآن همین تعلیم است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo