< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

99/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تفسير ترتيبي (سوره بقره) / آیه 2و3/مراتب تقوا و ايمان به غيب

 

1- خلاصه جلسه گذشته

در بیان کریمه ﴿هدی للمتقین﴾[1] عرض کردیم ذلک اشاره به دور و دلیل بر عظمت و دلیل بر بزرگی قرآن است که اگر خواسته باشیم آیه شریفه دیگری را مفسّر این آیه قرار دهیم کریم سوره واقعه است. ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾.[2] چنانچه قرآن تجلی حضرت حق است و این قرآن کریم مجلای باری‌تعالی است و این مجلی از نزدیک‌ترین قرب به انسان شروع می‌شود، تا دورترین حالت به انسان. عنایت دارید این دورترین حالت، همان مقام علو قرآن است؛ «فی علوه دان و فی دنوه عال».[3] قرآن چنین حالتی دارد.

2- همراهی و هم‌گامی قرآن با کسانی است که طهارت ظاهر و باطن دارند

در نتیجه قرآن همراهی و هم‌گامی‌اش با کسانی است که از طهارت باطن و ظاهر برخوردار باشند. خداوند در آیه تطهیر می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[4] مقام حقیقی قرآن با مقام حقیقی عصمت یکی شده‌اند و همتای یکدیگرند. در حدیث ثقلین که در مجامع فریقین است. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي».[5]

3- الکتاب هم کتاب تکوینی و هم کتاب تدوینی

معیت است. معیت با مقام حضرت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) هم وجود دارد. انسان کامل با الکتاب متحد هستند. کتاب هم کتاب تکوینی است و هم کتاب تدوینی است. «علی مع الحق و الحق مع علی».[6] مرحوم کلینی در اصول کافی بیان کرده است «و جعلَنا مع القرآن و جعل القرآن معنا لا نفارقه و لا یفارقنا».[7] این حقیقت است.

انسان باید به جایی برسد که اشارات را بداند. آن کس است اهل بشارت که اشارت داند.

این اشاره به دور است نه هذا به نزدیک. این قرآن همان قرآن است. ولی آنی که هدایت برای متقین است آن کتاب است که ﴿لا ریب فیه﴾[8] است. می‌شود گفت صفت سلبی که ﴿لا ریب فیه﴾[9] باشد بیان تعظیم قرآن است و صفت دومی که ﴿هدی للمتقین﴾[10] است این است که این قرآن در دسترس انسان‌های با تقوا است. ﴿ذلک الکتاب﴾[11] ذلک الانسان هم هست. کتاب تدوینی و تکوینی است.

﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾.[12]

3- مراتب قرآن

قرآن دارای مراتبی است. از هذا شروع می‌شود تا به ذلک. از عندالإنسان شروع می‌شود تا عند الله و لدی الله. و ﴿لدن حکیم علیم﴾[13] ادامه دارد. این تعظیم قرآن است. این خصوصیت قرآن است.

عنایت دارید که ملاک و معیار اشاره به دور و نزدیک ،حال متکلم به این کلام است، نه مخاطب و مستمع؛ یعنی در قرآن کریم خداوند تبارک‌وتعالی به لحاظ حقیقت‌شان، «معکم»، ولی به لحاظ تعلیم و تعلم و هدایت، شاید معیت انسان باشد و شاید نباشد. ﴿ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ﴾[14] است، ولی عبادت و استعانت و هدایت باید تحقق یابد، تا معیت از این سو تحقق یابد.

4- هدایت قرآن دور را نزدیک انسان می‌سازد

مطلب مهم دیگر اینکه هدایت است که قرآن دور را نزدیک انسان می‌کند؛ همان هدایتی که خواهش در سوره مبارکه حمد داشت و فاتحه در این سوره مبارکه بقره و آیه دوم نقشه راهش را پیاده می‌کند که ﴿هدی للمتقین﴾.[15] این هم آرام آرام برایش حاصل می‌شود. اینجا تعبیر هدی و مصدر هم آمد، تا هم گویایی هدایت باشد و هم گویایی هادی باشد. هر دو را بیان کرده است. دیگر هیچ شبهه و شکی در آن نیست.

5- تقوی دارای مراتب است

تقوی مرتبه نیست؛ مراتب است؛ یعنی از اولین مرحله سیر و سلوکش نیاز به تقوا دارد. به تعبیر امام عسکری (علیه‌السلام) ﴿هدی للمتقین﴾[16] در بحار، ج10، ص15 آمده که «الذين يتقون الموبقات».[17] از دست اندازهای سیر و سلوک پرهیز دارند. «یتقون تسلیط السفه علی أنفسهم».[18] مراقب هستند اندیشه آنها را جمود نگیرد و انگیزه آنها را خمود نگیرد. نه جامد و نه خامد هستند، نه ضال و نه غاوی هستند، نه هدف و نه راه برای آنها مبهم است. تقوا دارای مراتب است.

5.1- تقوی رئیس الاخلاق

«التقی رئیس الاخلاق».[19] در روایت حضرت علی (علیه‌السلام) است. تقوا است که اینها را رهبری می‌کند. چون اخلاق رئیسی دارد که تقوا است. هنرمندی متقین که و ﴿العاقبة للمتقین﴾[20] این است که در میان آسیب، ره به جانان می‌برد. در میان اختلاف‌ها و تخلف‌ها نه اختلاف دارد و نه تخلف دارد. این مهم است. از اولین مرحله اینجایی تقوا که تقوای عام است، تا تقوای خاص که اعضا و جوارح را مراقب است، تا تقوای اخص که توجه را مراقبت می‌کند، تا در مرحله بعدی ﴿ اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقنهُم یُنفِقون﴾.[21] ایمان به غیب دارد. ایمان اعتقاد است. انسان با تقوا به جایی رسیده است که ظاهر و باطنش در خدمت اعتقادش است. واژه ایمان از ریشه امن است.

گویا کسی که مؤمن است، عقیده خود را از اضطراب و شک و آفت تردید به دور می‌دارد. در یک امنیت اعتقادی و عملی به سر می‌برد. اینها قلب‌شان معتقد است؛ چنان چه ظاهرشان هم معتقد است. طبق آیات قرآن ﴿مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ﴾.[22] اینها شکی در آنها نیست. مؤمن به غیب هستند. مؤمن به نادیدنی‌ها هستند. اگر دیگران می‌گویند ببیینیم که معتقد شویم، اینها ندیده ایمان می‌آورند. ایمان و اعتقادشان را در سپر امنیت می‌گذارند. تقوی، وَقوَی بود که سپری در برابر حوادث بود. دشمن در جنگ خیابانی از هر طرف هجوم می‌آورد. رهزنان عقیده و نه سست کنندگان انگیزه و عمل می‌توانند آنها را سست کنند. گرچه در اینجا تشخّص دارد، ولی تمثلش در جای دیگر است. چرا که از ﴿ذلک الکتاب﴾[23] نشأت گرفته است.

ان‌شاء‌الله جزو کسانی باشیم که جزو این آیات شریفه قرآن باشیم.


[1] سوره بقره، ‌ آیه2.
[9] سوره بقره، ‌آیه2.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo