< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

1400/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه 132-133) /وصیت حضرت ابراهیم علیه السلام به اسلام و تسلیم

﴿وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[1]

﴿أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَٰهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾[2]

حضرت ابراهیم علیه السلام فرزندان خود را توصیه کردند که اهل اسلام و تسلیم باشند.

1- مراد از وصیّ

وصی در باب تفعیل بیشتر برای قابل است. بر خلاف ایصاء که بیشتر برای فاعلیت است. موصی حالات قبل از وفات را به حالات بعد از وفات متصل می‌کند. آنچه می‌خواهد بعد از وفاتش انجام شود قبل از وفاتش توصیه می‌کند. وصی به معنی اتصال شیئی به شیء دیگر است. حالت آینده به حالت سابقه عطف می‌شود.

علامه مصطفوی می نویسد: «و التحقيق‌... و الوصىّ: فعيل بمعنى من يكون متّصفا بالتعهّد و الإيصال، و هذا المعنى يصدق على الموصى الّذى يعهد، و على الموصى اليه الّذى يقبل إجراء العهد و بيده يتحقّق الإيصال».[3]

2- مرجع ضمیر در بها

ضمیر بها دو مرجع می‌تواند داشته باشد؛

    1. وصّی به این ملّت فرزندانش را ، به این روش و دین.

    2. یا به این اسلمت سفارش کرد. به تسلیم و اسلام سفارش کرد. اسلمت چون قریب به آیه است احتمالش قوی‌تر است. ما ملّت ابراهیم علیه السلام را پیش‌نیاز اسلام ابراهیم علیه السلام می‌دانیم. باید به مرحله اعلی بخورد. پس به خاطر قرب و به خاطر مرحله کمال بودن اسلام به این بر می‌گردد.

3- سفارش حضرت ابراهیم و یعقوب علیهما سلام به اسلام

یعقوب به اسحاق نیز این توصیه را کرد. ایشان نوه حضرت ابراهیم علیه السلام است. نوه را عرب نافله می‌گویند. رو به ازدیاد گذاشتند. سفارش حضرت ابراهیم علیه السلام این است که دین را انتخاب کنید. به سراغ مرگ نروید مگر اینکه مسلمان باشید. سفارش به اسلام تا آخرین لحظات زندگی. استمرار اسلامیت را برای آنها خواست.

یهودیان می‌گفتند ابراهیم علیه السلام بر دین یهود است. این آیه جواب آن است. جناب یعقوب از فرزندانش موقع مرگ سؤال کرد بعد از من چه کسی را می‌پرستید ؟ گفتند آنچه شما عبادت کردی خدای تو را عبادت می‌کنیم و خدای پدران تو اسحاق و اسماعیل را به عنوان یک خدای واحد نه خدایان متعدد. قهرمان توحید از نوادگان و فرزندانش برای اینکه موحد بمانند، اقرار گرفت. یادگار حضرت ابراهیم علیه السلام توحید است.

4- وصیت، مدیریت بعد از مرگ

هر کسی برای کارهای مهمی که دارد و مد نظرش است، سفارش می‌کند. در واقع می‌توانیم بگوییم که خداوند به انسان اجازه وصیت داده است. جعل وصیت کرده است که بعد از مرگش کارهایش مدیریت شود. مدیریت کارهای بعد از وفات در زمان حیات. مدیریت کردن کارها پس از نبود در دنیا. حضرت ابراهیم علیه السلام کارهایش را برای بعد از مرگش مدیریت کرد. به فرزندانش به اسلام و تسلیم توصیه کرد. این وصیت تا نواده ایشان یعنی حضرت یعقوب علیه السلام هم رسید.

5- حضرت ابراهیم علیه السلام الگوی وصیت به اعتقادات

بیشترین آیات و احکام الهی تمثیل است، مگر دلیلی بر خلاف داشته باشیم. مثال قابل کم و زیاد است. گاهی منحصر به فرد است و گاهی زیاد. حضرت ابراهیم علیه السلام سردمدار این وصیت است؛ نه اینکه منحصر باشد. الگوی این وصیت است نه اینکه خاص به این وصیت باشد. یعنی ایشان این راه وصیت را رفت تا بقیه هم بروند. سفارش به اعتقادات نسل از وظایف مهم پدر و مادر برای ترسیم آینده نسل است. پیروی در توحید اگر داشتند، در لوازم آن پیروی راحت‌تر است. توحید ام المسائل است. جوامعی که ضربه خوردند از توحید فاصله گرفتند؛ به خصوص توحید فعلی. یعنی هرچه که هست در اختیار حضرت حق است. اگر ما به توحید عملی برسیم، اولین ثمرش این است که چون و چرا نداریم. یکی از منازل سیر و سلوک توحید است. توحید این است که انسان خدا را فراموش نکند. خدا را فراموش نکن! این همان توصیه جناب ابراهیم علیه السلام است.

6- مقام تسلیم یعنی محو شدن اراده انسان در اراده الهی

فرزندان جناب یعقوب گفتند خدای واحد را می‌پرستیم. همه موحد بودند. ما برای این اله مسلم و فرمان‌بردار هستیم. علاوه بر توحید نظری، توحید عملی را هم اقرار کردند. برای توحید، قدم عملی برداریم ، توحید نظری فایده‌ای ندارد. ما برای حضرت حق و اله شما مسلمان و اهل فرمان‌برداری هستیم. مقام تسلیم مقام تشخص و تعین توحید است. تا اسلام نیاید توحید نمی‌آید. موحد وقتی به مقام علمی-عملی رسید، مقام تسلیم می‌شود. منزل تسلیم از منازل سیر و سلوک است. توکل و تفویض داشته باشد. وکالت الی الله بدهد و به جایی برسد که تسلیم باشد. مقامی که هیچ گونه اراده‌ای ندارد. اراده‌اش در ارادة الله محو شده است. بین اراده عبد و اراده خدا فرقی نیست. وقتی اراده انسان در اراده خدا محو شد، مشیت خدا مشیت او می‌شود. اراده ما اراده خدا و اراده خدا اراده ما است. نسبت عموم و خصوص نیست؛ بلکه تساوی است. خوشا به حال کسانی که مشیت الله و مشیت آنها یکی شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo