< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

1401/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

محتويات

1- بحث اخلاقی (سخاوت)
1.1- سخاوت و شجاعت، دو هدیه‌ی خداوند به محبوبین خودش
2- بحث اجتماعی در مورد حجاب به مناسبت تجمع طلاب در مدرسه‌ی فیضیه
2.1- جایگاه عدالت در آمر به معروف و ناهی از منکر در فقه و اخلاق
2.2- مراحل امر به معروف و نهی از منکر
2.2.1- مرحله‌ی اول: امر به معروف و نهی از منکر فردی
2.2.2- مرحله‌ی دوم: امر به معروف و نهی از منکر خانوادگی
2.2.3- مرحله‌ی سوم: امر به معروف و نهی از منکر فامیلی
2.2.4- مرحله‌ی چهارم: امر به معروف و نهی از منکر اجتماعی به صورت گروهی
2.2.5- مرحله‌ی پنجم: امر به معروف و نهی از منکر جهانی
2.3- لزوم تشکیل دولت آمر به معروف و ناهی از منکر
2.4- تعلق امر به حجاب، نسبت به همه‌ی مکلفین مسلمان و غیرمسلمان
2.5- خاطره‌ای از تبیین و دفع شبهه‌ی استاد از نوجوانان
2.6- خاطره‌ای از تبیین حجاب توسط استاد برای چند خانم در تهران
3- خلاصه جلسات گذشته
4- نقد نظریه‌ی اول
5- نظریه‌ی دوم: وجود حقیقی
5.1- نظریه‌ی عُضویت و حَیَوِیَت
5.2- نظریه‌ی اراده
6- مناقشه و جواب این نظریه
6.1- 6،تأمل بر این تأمل

 

 

موضوع: فقه معاصر/شخص اعتباری /نظریات در مورد وجود شخص اعتباری

 

1- بحث اخلاقی (سخاوت)

1.1- سخاوت و شجاعت، دو هدیه‌ی خداوند به محبوبین خودش

حدیث اخلاقی امروز فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. حضرت در کتاب شریف غرر و درر، عبارت‌شان این است:

«السخاء و الشَجاعة غزائز شریفة وضعه الله تعالی فیمن أحبّه و امتحنه».[1] غزائز، جمع غریزه به معنای خوی است؛ خویی است که منشأ آن، طبیعی است و رشد آن، شخصی و اجتماعی است. غریزه، مطلق است. از باب این که شهوت، نقطه‌ی اشتراک حیوان و انسان است، بیشتر اطلاق بر آن می‌شود؛ وگرنه منحصر در این نیست. هرچه ریشه طبیعی داشته باشد، به آن، غریزه گفته می‌شود.

خداوند، غریزه‌ی سخاوت و شجاعت را در کسانی که دوست دارد و آزموده، قرار می‌دهد. خود امتحان در سخاوت و موضوعش، مهم است.

در یکی از جنگها، مشرکی شمشیر حضرت امیر (علیه‌السلام) را در جنگ دید و خوشش آمد و گفت: «عجب شمشیری دارید»! حضرت با اینکه نیاز داشتند، به او بخشیدند. آن شخص، شمشیر را بوسید و مسلمان شد و از جبهه‌ی مخالف، وارد جبهه‌ی موافق شد.[2]

2- بحث اجتماعی در مورد حجاب به مناسبت تجمع طلاب در مدرسه‌ی فیضیه

امروز اعزه‌ی علما و اساتید و طلاب در مدرسه‌ی فیضیه و در جوار حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) اجتماعی دارند. چند نکته عرض کنم؛

2.1- جایگاه عدالت در آمر به معروف و ناهی از منکر در فقه و اخلاق

امر به معروف و نهی از منکر، یک واجب همگانی است. منحصر به کار فردی نیست. شرط آمر به معروف و ناهی از منکر به لحاظ مبانی فقهی ما، عدالت نیست؛ اما در فقه اکبر که مسائل معرفتی و تخلّقی است، کسی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، باید خودش عامل و عادل باشد. عدالت این است که همان‌طور که کار را برای دیگران می‌پسندد، برای خود بپسندد و اگر چیزی را برای خود نمی‌پسندد، برای دیگران هم نپسندد.

2.2- مراحل امر به معروف و نهی از منکر

2.2.1- مرحله‌ی اول: امر به معروف و نهی از منکر فردی

اولین مرحله‌ی امر به معروف و نهی از منکر، التزام فردی به اوامر و نواهی الهی است؛ ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ﴾؛[3] آیا دیگران را به کار نیک دعوت می‌کنید و خودتان را فراموش می‌کنید؟ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾،[4] ﴿كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾.[5] باید آدم هرچه می‌گوید، خودش عمل کند.

2.2.2- مرحله‌ی دوم: امر به معروف و نهی از منکر خانوادگی

مرحله‌ی بعدیِ امر به معروف و نهی از منکر، خانواده است. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا﴾.[6] به خصوص ما روحانیون، خانواده‌ی ما هم باید پشت سر ما حرکت کنند. اگر آن‌ها روحانی شدند، امت پشت سر ما هم روحانی خواهند شد. شاید چیزی از دیگران شایسته باشد که از ما نیست.

2.2.3- مرحله‌ی سوم: امر به معروف و نهی از منکر فامیلی

مرحله‌ی سوم امر به معروف و نهی از منکر، سرایت امر به معروف و نهی از منکر به فامیل است. ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾.[7] باید دیگران را هم انذار کنیم. باید فامیل را هم انذار کرد. آقا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از انذار فامیل شروع کردند.

2.2.4- مرحله‌ی چهارم: امر به معروف و نهی از منکر اجتماعی به صورت گروهی

مرحله‌ی بعدی، لجنه‌های [گروه‌های] آمر به معروف و ناهی از منکر است؛ ﴿وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ﴾.[8]

وقتی یک جسم سنگینی در آب بیفتد، حباب خاص به شکل خاص خودش را تشکیل می‌دهد. آن‌قدر پخش می‌شود که تمام ظرف و دریا را می‌گیرد. امر به معروف، این طور است. از نقطه‌ی فردیت شروع می‌شود، به خانواده و دوستان می‌رسد و تا به یک مجموعه برسد.

2.2.5- مرحله‌ی پنجم: امر به معروف و نهی از منکر جهانی

آخرین مرحله، مربوط به حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل‌الله‌فَرَجه‌الشریف)، عجیب است! طوری می‌شود که اگر قدرتی به آنها داده شود، یکی از کارهای آن‌ها امر به معروف و نهی از منکر است؛ ﴿الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾.[9] اگر به این‌ها میدان بدهید، تمام جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. به عنوان مسائل عبادی، نماز؛ به عنوان مسائل اقتصادی، زکات و به عنوان مسائل اجتماعی - سیاسی، امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است.

2.3- لزوم تشکیل دولت آمر به معروف و ناهی از منکر

ما مأمور به دولت آمر به معروف و ناهی از منکر هستیم. دولت و ملت، هر دو باید آمر به معروف و ناهی از منکر باشند؛ هم جمع و هم اشخاص طبیعی و هم هیئت اجتماعی و هم شخص اعتباری که بحث ما است، باید آمر به معروف و ناهی از منکر باشند. این حکم به آن‌ها تعلق می‌گیرد.

2.4- تعلق امر به حجاب، نسبت به همه‌ی مکلفین مسلمان و غیرمسلمان

حجاب به امور ضروری دین بر می‌گردد و هیچ‌گونه عقب‌نشینی در آن شایسته نیست. امر به حجاب، نه تنها مسلمانان ایران، بلکه مکلفان آن و حتی در خارج از کشور را شامل می‌شود؛ چون اوامر و نواهی الهی به مکلف می‌خورد – نه مکلفِ مسلمان - آن‌ها هم مأمور به تکلیف شرعی هستند؛ یعنی با هر تخلفی، شایسته‌ی عقاب می‌شوند. اگر در قانون مشکل داریم، باید رفع شود. تکلیف کسانی که مسئولیت بیشتری دارند، بیشتر است. «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر». پیام ما را به همه برسانید: «حجاب را باید از فرد شروع کنیم، در جمع نگه داریم و در جهان نهادینه کنیم»؛ اعم از اینکه دیگران بپذیرند، یا نپذیرند. باید شجاعت در بیان و اجرای احکام الهی داشته باشیم. قابل عقب‌نشینی نیست و باید تبیین شود.

2.5- خاطره‌ای از تبیین و دفع شبهه‌ی استاد از نوجوانان

دو شب قبل مهمان داشتیم. دو سه نوجوان بودند و گفتند: «در مدرسه به ما گفتند که پیغمبران وجود ندارند و معلوم نیست باشند»! آیا راست می‌گویند؟ وزیر آموزش و پرورش! وزیر علوم! مسئولین کشور اسلامی! دولت اسلامی باید این گونه باشد؟ معلم، یا دیگری در مدرسه این طور بگوید؟ گفتم: «سال چندم هستید؟» گفتند: «سال هشتم هستیم». گفتم: «خیر، پیامبران هستند. پیامبران آمدند به ما بگویند که ما هستیم که هستیم و از بین نمی‌رویم». بحث معاد را توضیح دادم. گفتم: «این قرآن، نتیجه‌ی تمام انبیا و اولیای الهی است». بعد تلفن من زنگ خورد و برای چند نفر، استخاره گرفتم. گفت: «حاج‌آقا! قرآن که باز کردید، برای هر کسی یک چیزی گفتید». گفتم: «بله، این قرآن، اعجاز رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دست ما است و دلیل بر این است که همه‌ی پیامبران برای آن، آمدند». گفت: «برای من هم قرآن باز می‌کنید»؟ گفتم: «بله، ولی به شرط اینکه هرچه گفتم، باید گوش بدهی». قرآن را باز کردم و گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم، دو رفیق داری؛ یکی در اینجا و یکی در شهرستان است» و خصوصیات آن‌ها را برایش گفتم. از روی صندلی بلند شد! گفت: «همه را قرآن گفته است»؟! گفتم: «بله، همه در قرآن است. با یکی قهر کردی و هر دو می‌خواهید آشتی کنید». من می‌خواستم استراحت کنم، گفت: « من هنوز می‌توانم از شما سؤال کنم»؟ گفتم: «باید استراحت کنم». تعجب کرد! خواست صبح، ساعت 5 برای ادامه‌ی سؤالات بیاید، گفتم که درس دارم.

وظیفه‌ی ما تبیین است. دولت و ملت، وظیفه‌شان، تبیین است. من با کمال صراحت عرض می‌کنم که خیلی از کسانی که می‌گویند مخالف حجاب هستند، این‌ها معنی حجاب را نمی‌دانند.

2.6- خاطره‌ای از تبیین حجاب توسط استاد برای چند خانم در تهران

من حدود 20سال قبل در تهران، سخنرانی داشتم. میدان ولی عصر (علیه‌السلام) بودم و می‌خواستم بروم بیمارستان برای یک شخصی نوبت بگیرم. خودروی «رنو» تازه آمده بود. یک خودروی «رنو» ایستاد که راننده و دو سرنشین عقب، خانم بودند. ایستاد که مرا سوار کند. من استخاره کردم، خوب آمد. سوار شدم. تا جلو سوار شدم، گفتند: «گفتیم که حتما سوار نمی‌شوید و شما را مسخره می‌کنیم». گفتم: «خیر، شما زحمت کشیدید. از شما ممنون هستم». خانمی که عقب نشسته بود، گفت: «حاج‌آقا! به من نگاه کنید، ببینید حجاب من کامل است»؟ نگاه کردم دیدم که مانتو و روسری دارد و گفتم: «بله، حجاب شما خوب است، چه اشکالی دارد»؟ خوشحال شد. چادر، حجاب برتر است. حجاب از اقل داریم، تا اکثر. مقداری برایش توضیح دادم. گفتند: «حاج آقا کجا می‌روید»؟ گفتم: «به بیمارستان بقیةالله (علیه‌السلام) می‌روم، ولی هرجا که شما می‌روید، پیاده می‌شوم و خودم ادامه ی آن می‌روم». گفتند: «نه، حاج‌آقا! شما را می‌رسانیم». بنده را تا جلوی بیمارستان بقیةالله (علیه‌السلام) رساندند. من می‌خواستم یک نوبت برای یکی از اعزه بگیرم، یک وقت دیدم یکی از این‌ها بر حسب حوادث اتفاقیه، جزو کارمندان آنجا بود. نگذاشت من پیاده شوم. شماره‌ی ردیف آن آقا را گرفت و زمانی که تاریخ عمل جراحی دیر انجام می‌شد، نوبت آن بیمار را شش سال جلو انداخت. بعد دوباره مرا به همان‌جا که سوار کردند، برگرداندند. گفتند: «حاج آقا شما کجا هستید»؟ گفتم: «من فلان حسینیه، عصرها منبر دارم». گفتند: «ما هم از امروز می‌آییم. از آن روز تا روز آخر که من منبر رفتم، آمدند. روز آخر که من خداحافظی کردم، میزبان که سید روحانی بزرگواری بود، گفت: «چند نفر از خانم‌ها با شما کار دارند». دیدم این‌ها هست. هر کدام دفترچه هایی جلوی من گذاشتند و گفتند: حاج‌آقا! امضای یادگاری کنید. ما از روزی که شما را دیدیم، پای منبر شما آمدیم و این دفترچه‌ها هم نتیجه‌ی حضور ما است که منبرهای شما را یادداشت کردیم»! بعد یکی از آن خانم‌ها حرف عجیبی زد و گفت: «ما حجاب را دوست داریم، ولی برای ما تبیین نشده است». جالب این است که در همان خیابان ولی عصر که بودیم ، سؤال کردند: «حجاب چیست»؟ خودم را به تجاهل زدم و گفتم: «چرا برخی از این ماشین‌ها چادر دارند»؟ گفتند: «برای اینکه آفتاب به آن‌ها نیفتد، سالم بماند و خش نشود». گفتم: «چادر زن هم برای آن است که زن، کوچک‌ترین آسیبی نبیند».

تا می‌توانید برای خانواده‌ها و فامیل و دیگران، تبیین کنید. ان‌شاءالله موفق باشید.

متن عربی کتاب «الشخص الإعتباری»

الفصل السابع : النظریات حول وجود الشخص الاعتباری

«حول وجود الشخص الاعتباری یطرح القانونیون نظریات و مناقشات کثیرة نعرض فیما یلی أهمّها:»

النظریة الأولی : الوجود الافتراضی و الوجود المجازی

یقال أحیاناً فی توضیح هذه النظریة إنّ الشخص الاعتباری لا وجود له فی الواقع، و الموجود الحقیقی و الشخص الطبیعی فحسب ؛ لأنّه – کما مرَّ سابقاً – فإنّ الشخص هو موجودٌ یتمتّع بالحق و الواجب و هما متوقّفان علی الوعی و الإدراک. أمّا توقف الواجب علیهما فواضح، و أمّا توقّف الحق علیهما فمن جهة أنّ الحقَّ نوع من القدرة و القوة الإرادیة یمتنع تصورها فی الشخص الفاقد للإرادة. و کذلک من الواضح أنّ الوعی و الإدراک و الإرادة یمکن تصورها فی الشخص الطبیعی دون سواه. بناءً علی هذا فإنَّ إضافة صفة «الشخص» علی الشخص الاعتباری و عدُّهُ مؤهّل للحقّ و الواجب مجاز محض یضطر إلیه بهدف تسهیل التعامل معه. فمثلاً : یُفرض وجود الحقوق و الواجبات للشرکة القانونیة، بینما الوجود الواقعی هو للأشخاص المؤسسین للشرکة و المالکین لأموالها. و ربّما یغالی بعض أصحاب هذه النظریة بالقول : إنّ جمیع أموال الدولة هی أموال الناس الذین یعیشون فی ذلک المجتمع، و إنّما تتمّ إضافتها للدولة مجازاً».[10]

3- خلاصه جلسات گذشته

در بحث شخص اعتباری، اولین نظریه را خواندیم که شخص اعتباری، یک شخص فرضی و مجازی است. تفاوتش با شخص طبیعی آن است که شخص طبیعی (حقیقی)، قدرت و علم و اراده دارد، ولی شخص اعتباری ندارد. واجبات شخص طبیعی شاید به شخص اعتباری نسبت داده ‌بشود. شخص اعتباری هرچه دارد، برای شخص طبیعی است و از خود هیچ ندارد؛ یعنی ما اراده و تصرفات و خصوصیات را برای شخص طبیعی بدانیم، ولی شخص اعتباری را یک شخص فرضی بدانیم. نتیجه‌ی این نظریه این می‌شود که اموال دولتی، همه‌اش برای ملت است، نه برای دولت و دیگر دولت، مالکیتی ندارد، ولی حاکمیت دارد.

مناقشة النظریة:

«الإشکال الأساسی علی هذه النظریة هو أنّ الحق لا یتوقف علی الإدراک و الوعی و الإرادة، لأنّه ربّما یثبت الحق لبعض الأفراد الذین لا یتمتعون بهذه الأمور کالأطفال و المجانین أیضاً. و تعریف الحق بالقدرة و إمکان الإرادة خلط بین مبدأ الحق و الإستفادة منه و بین إجراء الحق ؛ فالأمر الثانی {إجراء الحق} یحتاج إلی القدرة و أمّا الأمر الأول فإنّه لیس علی هذا النحو.

بناءً علی هذا فإنّ إضافة الحقّ لشخص یفتقد الوعی و الإرادة لیست إضافةً مجازیةً. و أمّا بالنسبة للواجب کما یُذکر فی نصوص بعض المترجمین فإن کان المراد منه الحث و الزجر، فمن الواضح أنّه غیر مُتَصَوَّر فی الشخص الاعتباری. و لکن لا ضرورة لجعل الواجب بهذا المعنی مقوّماً للشخص الاعتباری. و إن کان المراد {من الواجب} هو تحمل المسئولیة بشکل عام فیمکن تصوّر هذا النوع من الواجب فی الشخص الاعتباری أیضاً و لن یکون متقوماً بوعی و إرادة المسؤول.

و کنتیجةٍ لما تقدم، إن کان مقصود أصحاب النظریة المذکورة أعلاه هو إنکار أی شکلٍ من أشکال وجد الشخص الاعتباری – حتی الوجودات الاعتباریة التی یتمّ افتراض اعتباریتها کالملکیة - و حصر ثبوت الحقوق و الواجبات بالشخص الحقیقی، فلیس لهذا المقصود أی دلیلٍ أو شاهدٍ. و هو خلاف ما ندرکه بالوجدان ؛ لأنّنا ندرک بالوجدان أنّ الحقوق و الأموال التی تُنسب للدولة، لیست ملکاً للناس الذین یعیشون فی ظل تلک الدولة. و یشبه ذلک الأموال المودعة فی المؤسسات المالیة کالبنوک فإنّها لیست ملکاً للأشخاص الطبیعیین المنشئین لها، بل هی ملکٌ لأشخاصٍ غیر الأشخاص الطبیعیین».[11]

4- نقد نظریه‌ی اول

با کمال معذرت اشکال اساسی بر این نظریه این است که ما در اسلام برای صبی و مجانین و گاهی حتی حیوانات و گاهی برای غیر ذوی العقول، یعنی اشیاء، مالکیت را اثبات می‌کنیم. پس اراده و ادراک، شرط داشتن حقوق نیست؛ پس شخص اعتباری، وجود فرضی نیست.

النظریة الثانیة : الوجود الحقیقی

«یری مؤیدو هذه النظریة أنّ للشخص الاعتباری وجوداً حقیقیّاً ؛ فکما أنّ للشخص الطبیعی وجوداً حقیقیاً لم یکتسبه من الوضع و الاعتبار القانونی، فکذلک الشخص الاعتباری لیس ناشئاً عن القانون و الاعتبار و الوضع، بل موجودٌ متحقِّقٌ فی الواقع ؛ سواءٌ اعترف به القانون أو أنکره.

و علی الرغم من تشارک أنصار هذه النظریة فی هذا الرأی، إلّا أنَّ نظریاتهم له تعدّدت و اختلفت، و سنذکر من بین أهمّها نظریتین:»[12]

5- نظریه‌ی دوم: وجود حقیقی

برای شخص اعتباری، یک وجود حقیقی در نظر بگیریم. این وجود حقیقی را در چند مرحله، شرح می‌دهند. دو دیدگاه است.

الأولی : النظریة «العضویة» أو «الحیویة»

«یُذکر فی توضیح هذه النظریة أنّ مؤیدیها یعتقدون أنّ کلّاً من الشخص الطبیعی و الشخص الاعتباری یتألّف من عدة أجزاء و عناصر تنتهی إلی ظهور جسمٍ مستقلٍّ و محدّدٍ هو الشخص الطبیعی أو الاعتباری ؛ أی کما أنّ الشخص الطبیعی موجود حتیٌّ یتکوَّن من اجتماع ملایین الخلایا الحیة التی تؤلّف جسمه کالرأس و الید و ... الخ. یفکّر الشخص الطبیعی و ینجّز أفعاله الیومیة بواسطة هذه الأعضاء و ... الخ. کذلک یظهر الشخص الاعتباری بهذه الطریقة أیضاً، مع فارق أنّ خلایا الشخص الاعتباری هی ذات الأشخاص الطبیعیین الذین یدیرونه. ففی النتیجة ینجّز الشخص الاعتباری أفعاله و یفکّر من خلال مدیریه».[13]

5.1- نظریه‌ی عُضویت و حَیَوِیَت

یعنی شخص اعتباری، دارای اعضا و زنده است و عقل و ادراک دارد و شخص اعتباری، مانند شخص حقیقی است؛ مثلا مؤسسه و نهادی تشکیل شده است و هیئت امنا و هیئت مؤسس دارد. این اعضایی که اینجا هستند، چه هیئت مؤسس و چه هیئت مدیره و هیأت امنا و چه اعضایی که عضو می‌شوند، همه، شخصیت‌های اعتباری‌ای دارند که مانند شخص حقیقی هستند. چطور شخص طبیعی، دست و زبانی دارد که تصرف می‌کند و حرف می‌زند و نفس می‌کشد و حیات دارد و سلول‌هایی دارد که آن را تشکیل می‌دهد، گویا این هیئت امنا و مؤسسان، مانند همین اعضا و جوارح شخص طبیعی است.

الثانیة : نظریة «الإرادة»

«تقوم هذه النظریة – کما قیل فی شأنها – علی أنّ لدی الشخص الاعتباری إرادة جمعیة و مستقلة عن إرادة الأشخاص الطبیعیین الذین أنشأوه ؛ لأنّ اتحاد مجموعة من الأعضاء یخلق إرادة مستقلة عن إرادة کل واحدٍ منهم، و هی ناشئة عن اختلاف وجهات نظرهم و تفاعلهم بعضهم مع بعضٍ.

یستنتج من ذلک أنّ لکلّ هیئة اجتماعیة إرادة مُمیَّزة، و هی تتجلّی فی شکل شخصٍ یختلف عن آحاد تلک الهیئة الاجتماعیة ؛ بتعبیرٍ آخر : کما أنّ إرادة الفرد تدفعه إلی إنجاز الفعل فیفعل، فکذلک الإرادة الجمعیة تدفع إلی إنجاز الفعل أیضاً. بناءً علی هذا فالشخص الاعتباری یشترک مع الشخص الطبیعی فی أهم مبادئ ذاته و هما عنصرا الإرادة و الحرکة.

یمکن أن یکون الاختلاف بین النظریتین هو فیما یلی : حسب الفرضیة الثانیة فإنّه لا یُتصوَّر أن یکون الشخص الاعتباری عبارة عن موجودٍ حیٍّ مُؤلَّف من خلایا و أعضاء و جوارح، لکنّهم فی نفس الوقت یضیفون له وجوداً حقیقیّاً هو : الهیئة الاجتماعیة التی تتمتع بإرادةٍ مستقلّةٍ عن إرادة أعضائها، و الشیء الذی له حیاة هو هؤلاء الأعضاء، أی أنّه لا یتکوَّن من اجتماع الأعضاء کیانٌ حیٌّ آخر، خلافاً للنظریة الأولی ؛ فعلی أساسها ینشأ کیانٌ حیٌّ باجتماع الأعضاء، کما فی حالة الإنسان حیث تشکل ملایین الخلایا و العناصر وجوده المعروف».[14]

5.2- نظریه‌ی اراده

همان طور که برای شخص طبیعی اراده مستقل است برای شخص اعتباری هم اراده مستقل است؛ یعنی در جمعی و شورایی می‌نشینند و مدیر انتخاب می‌کنند و نماینده انتخاب می‌کنند. اعضایی که با اراده انتخاب می‌کنند، حقوقش مانند شخص طبیعی است.

مناقشة النظریة

هذا الرأی مخالف لما ندرکه بالوجدان ؛ لأنّه فی عالم الواقع لا نجد موجوداً حقیقیّاً غیر الأفراد الطبیعیین المنشئین للشخص الاعتباری، لا بوجودٍ مستقلٍّ، و لا بوجودِ موجودٍ آخر، کما فی حالة «الأمور الانتزاعیة» کالفوقیة، التی یقال فیها إنّها توجد بوجود منشأ انتزاعها.

و هکذا ما قیل حول النظریة الأولی من أنّ الشخص الاعتباری موجودٌ حیٌّ أعضاؤه هم الأفراد الطبیعیین، و من خلالهم یفکّر و یعمل، فهو من قبیل الخطاب الشعری الذی یفتقد البرهان و الاستدلال و یخالف الوجدان.

و ینسحب الإشکال علی النظریة الثانیة أیضاً، حیث قیل إنّ هناک إرادة جماعیة مستقلة عن إرادة الأعضاء ؛ لأنّ الإرادة الجماعیة الحاصلة لمجموع الأعضاء بعد التصویت – بالرغم من أنّها فی أغلب الأحیان تختلف مع إرادة کل واحد من الأعضاء بمفرده – لا یعنی انفصال الإرادة الجماعیة عن إرادة الجماعیة عن إرادة الأعضاء ؛ لأنّ لکل واحدٍ منهم وجهةَ نظرٍ تتشکّل علی أساسها إرادته. و یمکن أن یتراجع أحد الأعضاء عن رأیه و إرادته بعد التصویت و أن یوافق علی الرأی الأفضل لعضوٍ آخر منهم، أو یتجدّد له رأیٌ مختلفٌ عن رأی باقی الأعضاء. و فی النتیجة تتوحّد الإرادة بعد التصویت و تجتمع، و لکن لیس علی نحو القول أنّ مالک هذه الإرادة شخصٌ آخر مختلفٌ عن الأعضاء فیقال إنّ هذا الشخص اکتسب وجوداً حقیقیاً مختلفاً عن وجود الأعضاء لیُعَبَّر عن هذا الوجود المختلف ب «الهیئة الاجتماعیة».[15]

6- مناقشه و جواب این نظریه

بالوجدان می‌فهمیم که اراده از آنِ اشخاص طبیعی است، نه امور اعتباری. درست است که هیئت امنا و مدیران، تصمیم‌هایی دارند، ولی این تصمیمات به اشخاص طبیعی - و نه به وجود اعتباری - بر می‌گردد.

6.1- 6،تأمل بر این تأمل

در نظریه سوم خواهیم گفت که شخص اعتباری، یک وجود اعتباری است، ولی یک نسبت‌های حقوقی و ملکی و ایجابی دارد. ما اشخاص اعتباری داریم که متعلق احکام هستند. در میان این سه نظریه، نظریه‌ی سوم بهتر است که ان‌شاءالله خواهیم رسید.

پس شخص اعتباری، نه فرضی است، نه انتزاعی است و نه طبیعی و حقیقی؛ بلکه وجود اعتباری است.

 


[10] الشخص الإعتباری، ص49 و 50.
[11] الشخص الإعتباری، ص50 و 51.
[12] الشخص الإعتباری، ص51.
[13] الشخص الإعتباری، ص51.
[14] الشخص الإعتباری، ص52.
[15] الشخص الإعتباری، ص53.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo