< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

1401/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

محتويات

1- بحث اخلاقی (اقسام تواضع)
1.1- تواضع برای خداوند
1.2- تواضع برای اولیای خدا و صاحبان ولایت
1.3- تواضع حضرت عباس (علیه السلام) نسبت به مقام ولایت
1.4- تواضع نسبت به امام زمان (علیه‌السلام) و التزام به خواندن دعای عهد
1.5- تواضع علامه حسن‌زاده آملی (رحمه‌الله) نسبت به استادشان
2- خلاصه جلسات گذشته
3- تأمل استاد به تعریف کتاب از شخص اعتباری
4- نسبت بین شخص اعتباری و شخص طبیعی
5- فصل اول: مفهوم شخص اعتباری، فرق بین شخص و شخصیت
5.1- نسبت شخص طبیعی و شخص اعتباری از جهت وجود خارجی و ذهنی
6- منظور از شخص اعتباری از نظر استاد
7- نسبت شخص طبیعی با شخص اعتباری از جهت منطق و فلسفه
7.1- نسبت معقولات اولی با معقولات ثانی منطقی و فلسفی
7.2- نسبت بین کلی طبیعی با کلی منطقی و عقلی
8- تفاوت‌های بین شخص طبیعی و شخص اعتباری
8.1- تفاوت در عین خارجی و ذهنی
8.2- تفاوت در ذوی‌العقول و غیر‌ذوی‌العقول
8.3- تفاوت در شخص، یا عنوان
8.4- تفاوت در موقوفات و نذورات خاص، یا عام
9- تعریف استاد از شخص اعتباری
10- فصل دوم: نسبت بین شخص طبیعی و شخص اعتباری
10.1- ارتباط متقابل وجود ذهنی و وجود خارجی
11- جعل احکام، دائرمدار اشخاص طبیعی و اعتباری
12- عدم لزوم ایجاد اشخاص اعتباری از اشخاص طبیعی

 

 

موضوع: الشخص الإعتباری/مباحث مقدماتی /نسبت بین شخص طبیعی و شخص اعتباری

 

1- بحث اخلاقی (اقسام تواضع)

امروز میهمان سفره‌ی بابرکت امام حقایق امام صادق (علیه‌السلام) هستیم.

حضرت فرمودند: «كَمالُ العقل في ثلاثة: التواضُعُ لِله، وَ حُسنُ اليقين، وَ الصَّمت إلّا مِن خَيرٍ».[1]

1.1- تواضع برای خداوند

دیروز عرض کردیم که تواضع، انواع و اقسامی دارد. اولین مصداق تواضع این است که انسان، متواضع لله تبارک و تعالی باشد. شما مناجات‌ها را ببینید. مناجات‌ها مصداق تواضع لله تبارک و تعالی است. هر چه که تواضع انسان در برابر حضرت حق بیشتر باشد، کمالاتش بیشتر است. عزیزان من برای تواضع لله تبارک و تعالی برنامه ریزی کنید.

1.2- تواضع برای اولیای خدا و صاحبان ولایت

تواضع دیگری که خیلی نتیجه‌بخش است، تواضع برای اولیای خدا است؛ بخصوص برای مقام ولایت. باید نسبت به صاحب مقام ولایت، متواضع بود؛ ولو اینکه اگر انسان، صاحب‌نظر باشد. اگر انسان صاحب‌نظر بود و متواضع بود، کار مهمی کرده است.

1.3- تواضع حضرت عباس (علیه السلام) نسبت به مقام ولایت

شما حوادث کربلا را از دید تواضع بنگرید. جناب عباس‌بن‌علی (علیه‌السلام) وقتی به حرف آمده است، حرف توحیدی می‌زند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ایشان را روی زانو گرفتند و دارند با شیرین زبانیِ حضرت عباس‌بن‌علی (علیه‌السلام) صحبت می‌کنند و ریاضی تعلیم می‌دهند. حضرت به این فرزندشان می‌فرمایند: «قل واحد». ایشان هم می‌گوید: «واحد». ولی وقتی می‌فرمایند: «قل إثنان»، حضرت عباس (علیه‌السلام)، حرف نمی‌زنند. دوباره حضرت، همین سؤال را تکرار می‌کنند. بعد حضرت عباس (علیه‌السلام) رو به پدر می‌کند و می‌گوید: «چون خدا یکی است، دو ندارد».[2] این شخصیت به این عظمت که حالت کودکی این شخصیت است، ببینید در بزرگسالی چه می‌شود. این صاحب‌نظر، افتخارش این است که فدایی ولایت است.

1.4- تواضع نسبت به امام زمان (علیه‌السلام) و التزام به خواندن دعای عهد

عزیزان من، خالصانه عرض می‌کنم؛ در ولایت ذوب بشوید. اگر ما در ولایت‌الله‌الأعظمِ اسم اعظم الهی، حضرت امام زمان (علیه‌السلام) و نواب ایشان ذوب شویم، حالات ایشان را می‌بینیم. من توصیه می‌کنم که صبح‌ها دعای شریف عهد را بخوانید. کسانی که نظام فرمان‌بری دارند، صبح‌ها صبحگاه دارند. صبحگاه‌شان، سان‌دادن در مقابل فرمانده‌شان است. وقتی فرمانده می‌گوید بفرما بعد از آن، چون و چرا ندارد. می‌دانید که ما بلکه تمام هستی در معرض فرمان ولی‌الله‌الأعظم (علیه‌السلام) هستیم. مطیع باشیم، تا خدای تبارک و تعالی با اطاعت، ما را به جایی برساند. و این اطاعت در تواضع است. لغتِ مقابل عبادت در قرآن، استکبار است. شیطان عبادت کرد، اما اطاعت نکرد؛ لذا اطاعت، اخص از عبادت است. و ما باید مطیع باشیم و برای اطاعت و تواضع، برنامه‌ریزی کنیم.

1.5- تواضع علامه حسن‌زاده آملی (رحمه‌الله) نسبت به استادشان

خاطره‌ای عرض کنم؛ حضرت علامه حسن‌زاده (روحی‌له‌الفداء) می‌فرمودند: آقای الهی قمشه ای در حال تدریس، خسته شدند و پای‌شان را جابجا کردند. من خم شدم و کف پای ایشان را بوسیدم. این قضیه گذشت. روزی از خیابان می‌آمدیم و ایشان به سمت من برگشتند و فرمودند: «آقای حسن‌زاده! شما خیر می‌بینید». من به ایشان عرض کردم: «آقاجانِ من! می‌شود بفرمایید علت خیردیدن من چیست»؟ فرمودند: «شما نسبت به اساتیدت، تواضع دارید». «من تواضع لله رفعه الله».[3] ان‌شاءالله نسبت به پدر و مادر و اولیای الهی و اساتید، متواضع باشیم. به تعبیر قرآن، ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾،[4] حتی نسبت به کسانی که پیرو ما هم هستند، باید تواضع داشته باشیم.

2- خلاصه جلسات گذشته

الحمدلله رب العالمین در مباحث شخص اعتباری، تعریف شخص طبیعی و شخص اعتباری را به محضر شما عرض کردیم و به این نتیجه رسیدیم که شخص اعتباری آن است که برای آن نسبت‌های مختلفی از حقوق و ... سنجیده می‌شود؛ و در نتیجه شخص اعتباری، آن است که واقعیتی به عنوان واقعیت خارجی ندارد، اما برای آن، اعتبار حقوقی و نسبی می‌شود.

3- تأمل استاد به تعریف کتاب از شخص اعتباری

و در نتیجه این تعبیری که این آقایان داشتند که شخص را به «مَن ...» تعریف کردند، ما گفتیم «مَن» باید تبدیل به «شیء» بشود که همه‌ی اشخاص اعتباری را شامل بشود. بعد دو سه مورد خصوصیت بیان شد. بعضی شخص اعتباری را این‌طور تعریف کردند: «یتکوّن من إجتماع جماعة من الأشخاص الطبیعی». گفتند شخص اعتباری از جماعتی از اشخاص طبیعی به وجود می‌آید. چند نفر به عنوان هیأت امناء جمع شده اند و مؤسسه‌ای را تشکیل داده اند. حالا این مؤسسه دارای حقوق و تشکیلات و اعتباریاتی است. عده‌ای این‌گونه تعریف کرده‌اند. ما گفتیم مقاله ی اعتباریات و انتزاعیات شهید مطهری در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مطالعه بفرمایید.

4- نسبت بین شخص اعتباری و شخص طبیعی

شخص اعتباری، اعم از این است که شخصیت طبیعی داشته باشد، یا شخصیت طبیعی نداشته باشد. شخص اعتباری آن است که ما یک نسبت حقوقی یا ملکی یا حکمی به آن بدهیم؛ سواء کان الإنسان أو حیوان أو شیئا. معمولا وقتی که شخص اعتباری می‌گویند، انصراف به انسان دارد و دارای خصوصیات ذوی‌العقول و حُکمی است. ما برای شخص اعتباری، نسبتی را اعتبار می‌کنیم که همان نسبتی دارد که شخصیت طبیعی دارد.

تفاوت بین شخص اعتباری و شخص طبیعی را به وجود خارجی و عدم آن می‌دانیم. شخص اعتباری، همانند جزیی اضافی است. جزیی اضافی به جهتی کلی است و به جهت خصوصیت، جزئی است. مشکل اینجاست که تا صحبت شخص طبیعی شده است، سراغ جزیی حقیقی آمده‌اند؛ درحالی‌که یک قسم شخص طبیعی، جزیی حقیقی است. همیشه چنین نیست؛ بله مصداق اتم شخص طبیعی، جزئی حقیقی است.

5- فصل اول: مفهوم شخص اعتباری، فرق بین شخص و شخصیت

5.1- نسبت شخص طبیعی و شخص اعتباری از جهت وجود خارجی و ذهنی

گاهی گمان می‌کنند شخصیت، آن چیزی است که دارای نسبت‌های مختلف است و آثاری از آن برمی‌آید. این آثار بر وجود ذهنی هم مترتب است. وقتی این کتاب را در ذهن‌تان تصور می‌کنید، قبل و بعد از تصور شما آثاری دارد. حدّاقلش این است که بعد از تصور، صورتی از آن جسم دارید. این وجود، دارای آثار است؛ بله، آثار وجود خارجی بر وجود ذهنی مترتب نیست. اینجاست که شخص اعتباری و شخص طبیعی داریم و تفاوت بین این دو به وجود خارجی و عدم آن است.

6- منظور از شخص اعتباری از نظر استاد

برای شخص اعتباری، تشخص و خصوصیتی است که برای شیء، مقدر می‌شود و در نزد عقلای عالم برای آن ارزش قائل هستند. اگر کسی آمد و برای حیوانی، املاکی را مقدّر کرد. اگر برای جمادی و اشیایی، اموالی را مقدر کرد، یا برای مؤسسه و اداره‌ای، خصوصیاتی را در نظر گرفت، شخص اعتباری یا شخص حقوقی اطلاق می‌شود. در شخص حقوقی، بخشی از نسبت‌ها را بیان می‌کنیم. اینجا حقوق را نسبت می‌دهیم و شامل حکم و ملک نمی‌شود. مکاسب را می‌توان کتاب حقوق دانست. حقوق‌دانان بدون مکاسب و مانند آن، حقوق‌دان نمی‌شوند. وقتی می‌گوییم فقه و اصول از امور اعتباری است، یعنی دارای نسبت است. اعتبار در آن است.

7- نسبت شخص طبیعی با شخص اعتباری از جهت منطق و فلسفه

7.1- نسبت معقولات اولی با معقولات ثانی منطقی و فلسفی

در فلسفه، فرق بین معقول ثانی[5] [معقولات ثانيه معقولاتى است كه از ملاحظه معقولات اوليّه و با امعان نظر در آنها براى ذهن حاصل مى‌شود. پس از آنكه تعداد زيادى صور كلّى از قبيل انسان و اسب و گوسفند و گل و درخت و سفيدى و سياهى و شيرينى و ترشى و ... براى ذهن حاصل شد، ذهن به مرحله‌اى متعالى‌تر پاى مى‌نهد. و از اين معقولات اوليّه، خود را به معقولات ثانيه مى‌رساند... اين معقولات ثانيه براى معقولات اوليّه محمول واقع مى‌شوند: گربه نوع است- سگ نوع است- پشه نوع است- مثلث نوع است- حيوان جنس است- شكل هندسى جنس است.] و معقول اولی[6] [صور كلى كه مستفاد از اعيان موجودات باشد؛ مانند مفهوم انسان و اسب و حيوان و نبات. معقول، صورتى است كه به وسيله‌ی عقل‌ ادراك مى‌شود و البته صورتى كلّى است. (در مقابل محسوس كه صورتى است كه از راه حسّ حاصل مى‌شود. مانند تصوّر انسان معيّن يا اسب معيّن ...).] را خواندید. معقول هم، معقول ثانی فلسفی[7] [يك قسم معقول ثانى ديگر هم هست كه در فلسفه مصطلح است و آن را معقول ثانى فلسفى مى‌نامند. و آن از يك جهت با معقول ثانى منطقى تفاوت دارد. به اين نحو كه در معقولات ثانيه فلسفى، اتّصاف در خارج است و عروض در ذهن... نسبت موضوع به محمول اتصاف ناميده مى‌شود، و نسبت محمول به موضوع عروض. يعنى موضوع متصف است به محمول، و محمول عارض است بر موضوع. حال در مورد معقولات ثانى فلسفى از قبيل شيئيّت و امكان و وجوب و ساير معقولات فلسفى، اتّصاف اشياء بدانها در خارج است چنانكه مى‌گوئيم: «درخت شى‌ء است»، «درخت ممكن الوجود است»، «حرارت آتش واجب و ضرورى است» ... يعنى درخت خارجى به شيئيّت يا امكان متصف شده است و حرارت آتش به ضرورت. اين معقولات با اينكه از معقولات اوّليّه نيستند، در عالم خارج بر اشياء صدق مى‌كنند.] و معقول ثانی منطقی [توضیح آن در ضمن معقول ثانی گذشت.] داشت. گاهی چیزی منشأ خارجی دارد و گاهی منشأ خارجی ندارد و انتزاع می‌کنیم. برخی موارد امر، مصداق دارد و انتزاع می‌کنیم و گاهی مصداق هم ندارد.

7.2- نسبت بین کلی طبیعی با کلی منطقی و عقلی

بین کلی منطقی[8] [آنچه قابل وقوع شركت است و به عبارت ديگر بر افراد متعدد (خارجى يا ذهنى) صادق مى‌آيد. (صرف‌نظر از اينكه انسان باشد يا اسب يا دايره يا مثلث يا چيز ديگر)] و عقلی[9] [كلى طبيعى كه كلى منطقى در ذهن عارض آن شده باشد. مانند تصور «انسان كلى» يعنى تصور انسان با قيد كليت. در اينجا «انسان» كه كلى طبيعى است معروض است و كليت عارض آن. و مجموع اين عارض و معروض كلى عقلى ناميده مى‌شود.] که وجود ذهنی دارد با کلی طبیعی[10] [مفهوم كلى كه از اعيان جزئى مستفاد مى‌شود، مانند مفهوم انسان، و اسب، و آهن، و فلز، و سفيدى، و شيرينى] که وجود خارجی دارد، باید فرق گذاشت.

8- تفاوت‌های بین شخص طبیعی و شخص اعتباری

8.1- تفاوت در عین خارجی و ذهنی

اولین تفاوت بین شخص اعتباری و شخص طبیعی این است که یکی [شخص طبیعی]، عین خارجی دارد و دیگری [شخص اعتباری] ندارد. شخصیت اعتباری، شاید شخصیت طبیعی هم داشته باشد؛ چنان که شخص طبیعی هم شاید شخصیت اعتباری داشته باشد.

8.2- تفاوت در ذوی‌العقول و غیر‌ذوی‌العقول

دوم: اگر برای حیوانات، حقوقی و املاکی در نظر بگیرند؛ آیا این کار، مشروعیت دارد، یا خیر؟ به نظر ما می‌توان این [حیوان] را شخص اعتباری دانست. از نظر ما تعریف شخص اعتباری، مخصوص ذوی العقول نیست.

اگر بتوانیم شخص اعتباری را موضوعی قرار دهیم که محمولات مختلفی بر آن بار شود، آیا برای غیرذوی‌العقول می‌شود اعتبار و نسبت‌هایی داشت، یا خیر؟

8.3- تفاوت در شخص، یا عنوان

سوم عناوین عامه از قبیل فقرا و مسلمین هم شخص اعتباری هستند. کلی طبیعی هستند. موجود به وجود یک فرد و معدوم به عدم همه‌ی افراد است. آیا لازم است وجود فقیر در خارج باشد، یا خیر؟ با توجه به جعل حکم، آیا جعل حکم، یا حق برای فقیر موجود در خارج است، یا عنوان فقرا؟ تفاوت به این است که اگر روزی قائل شدید عنوان فقرا مورد جعل و تعلق حکم است، چه فقیری باشد و چه نباشد، حکم دادن زکات تحقق می‌یابد، ولی اگر فقرای موجود باشد، تا فقیری نباشد، حکم وجوب صدقات نمی‌آید. تفاوت این دو به قضایای حقیقیه و خارجیه باز می‌گردد.

8.4- تفاوت در موقوفات و نذورات خاص، یا عام

چهارم برخی عناوین عامه در موقوفات و نذورات هست که انسان برای سیدالشهدا (علیه‌السلام) یا اماکن و حسینیه‌ها نذر یا وقف می‌کند. این‌ها هم شخص اعتباری است.

9- تعریف استاد از شخص اعتباری

به نظر ما تعریف شخص اعتباری، باید این‌طور باشد:

«کل شیء له نسبة (ملکیت، حقوق، یا هرچه تشخص داشته باشد) یطلق علیه الشخص الإعتباری»؛ چه شخص طبیعی هم داشته باشد، یا نداشته باشد.

10- فصل دوم: نسبت بین شخص طبیعی و شخص اعتباری

10.1- ارتباط متقابل وجود ذهنی و وجود خارجی

اشخاص طبیعی می‌توانند شخص اعتباری داشته باشند و بر عکس. چرا؟ در فلسفه مطرح شده است، نه اینجا؛ چرا که وجود ذهنی، حاکی از وجود خارجی است. گاهی چیزی در خارج نیست، ولی انتزاعات داریم و وجودی در نظر می‌گیریم؛ مثلا بِنایی ساخته شد و از بین رفت، ولی تصویرش در ذهن شما هست. وجود ذهنی، اعم است از آنکه در خارج است، یا در ذهن. بین فرد، مصداق و مصدوق، فرق است و همه را شامل می‌شود. در مصداق، خصوصیت در نظر دارید، ولی در مصدوق، خصوصیت در نظر گرفته نمی‌شود. فرد، موجود در خارج است. گاهی ذهن ما می‌تواند مصداق‌سازی کند؛ با اینکه در خارج نیست.

11- جعل احکام، دائرمدار اشخاص طبیعی و اعتباری

آیا در جعل احکام، جعل احکام الهی دائرمدار اشخاص طبیعی است، یا جعل احکام الهی، دائرمدار اشخاص است، چه طبیعی و چه اعتباری؟ شخص اعتباری هم مانند سایر موارد، دارای اعتبار است. ما در بحث بورس، بحث کردیم که ارزهای دیجیتال، خرید و فروشش اشکال ندارد؛ چرا که عقلای عالم برای آن اعتباری قائل هستند. ارزش به کاغذ و دلار و طلا نیست؛ این‌ها اَمارات اعتبارات عقلایی است. قبلا طلا و کالا بود. اگر اعتباری مورد ارزش عقلای عالم باشد و مالیت برای آن قائل باشند، اشکالی ندارد. شیخ انصاری در تعریف مال می‌فرماید: «يشترط في كلٍّ منهما [عوضَین] كونه متموَّلًا».[11] تعلق احکام هم اعم از شخص طبیعی و شخص اعتباری است. نسبت‌شان هم به کلی موجود در ذهن و کلی موجود در خارج و به فرق بین کلی طبیعی و کلی منطقی و عقلی است.

12- عدم لزوم ایجاد اشخاص اعتباری از اشخاص طبیعی

اگر روزی عده‌ای آمدند و حقوقی را برای موجوداتی اعم از اشیاء و حیوانات و انسان‌ها مشخص کردند، قابل اعتبار است. شخص اعتباری از شخص حقیقی به وجود می‌آید، یا خیر؟ در کتاب گفته‌اند: «اشخاص طبیعی، عامل به وجود آمدن اشخاص اعتباری هستند»؛ مانند عده‌ای که جمع می‌شوند و مؤسسه تاسیس می‌کنند. ما این را قبول نداریم. چنان که احکام تکلیفی گاهی عامل حکم وضعی بود و گاهی عکس، اینجا هم اشخاص طبیعی و اعتباری، کلیت ندارد. گاهی از اعتباریات، اشخاص طبیعی به وجود می‌آید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo