< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

1401/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: الشخص الإعتباری/تعریف شخص اعتباری /اشکال استاد بر تعریف شخص اعتباری و تبیین واژه های شخص و اعتبار

 

1- بحث اخلاقی (حلم- قسمت هفتم)

1.1- روش حلم نسبت به دیگران

حدیث امروز در محضر امیر المؤمنین (علیه‌السلام) هستیم. کتاب غرر را کنار دست‌تان داشته باشید. کلمات کلیدی و سیر و سلوکی دارد. حضرت سرّالأنبیاءوالمرسلین می‌فرمایند: «إحتمل ما يمرّ عليك فانّ الاحتمال ستر العيوب و إنّ العاقل نصفه إحتمال و نصفه تغافل».[1] این فرمان را کسانی که فرمان‌بر هستند باید توجه کنند. این امر به همه‌ی من و شما می‌رسد و ان‌شاءالله حامل آن باشیم.

انسان محل مرور حوادث و مسائل مختلف است. احتمال و بردباری داشته باشید. انسان، به‌خصوص عالم، باید حلیم باشد. اگر حلیم نیست، تحلّم داشته باشد. خود را به بردباری بزند. «کاد الحلیم أن یکون نبیا»؛[2] نزدیک است که حلیم، پیامبر باشد.

1.2- معنای احتمال

احتمال را احتمال می‌گویند، چون بر ذهن انسان می‌گذرد و باید انسان، نظریه‌ی‌ خودش را مشخص کند.

محضر علامه حسن‌زاده (قدس‌الله‌نفسه‌الزکیة) بودیم، تمام کتاب مجمع البیان را با ایشان خواندیم. در لغات، توضیحات خوبی می‌دادند. [ایشان در معنای احتمال می‌فرمودند:] «در احتمال و نظریه، ذهن ما با عمل ما مقابله می‌کند».

1.3- نسبت احتمال با ستر عیوب در روایت

در این روایت، حضرت فرمودند: اهل تحمل باشید، وقتی بر دیگران می‌گذرید و دیگران بر شما می‌گذرند، در این مرور، عیوب مشخص می‌شود. انسان نسبت به عیوب، دو دیدگاه می‌تواند داشته باشد؛ یکی نگاه به آن به عنوان رفع عیوب، دوم نگاه به عنوان نشر عیوب. یا ستر دارد، یا نشر دارد. اگر نگاه اول بود، کار رحمانی است. اگر دومی بود، مچ‌گیری و کار شیطانی است. در فرازهای الهی‌نامه عرض کردم: «الهی کار شیطان، مچ‌گیری و کار رحمان، دست‌گیری است. ما را دست‌گیر دیگران قرار بده».

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «احتمال، ستر عیوب است». از خودمان شروع کنیم. با خودمان، دفتر احتمال عیوب را باز کنیم.

مرا به هیچ کتاب دگر حواله مکنکه من حقیقت خود را کتاب می‌بینم[3]

1.4- سحرخیزی، مقدمه‌ی ستر عیوب دیگران

کتاب نفس را فقط در سحر می‌توان ورق زد. اگر می‌خواهید به نتیجه برسید، اهل سحر و سهر باشید. لحظه‌ی تبدل فرشته‌های روز و شب و نیز شب‌زنده‌داری داشته باشید. در تغییر کشیک‌ها فرشته‌های هر دو نوبت را می‌بینید. سحر، لحظه‌ی عروج و نزول ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا﴾[4] است. اگر سحر داشتید، می‌توانید عیب‌پوشی کنید. شب تبدیل به روز می‌شود و روز، ظهوری دارد که برخی امور را روشن می‌کند.

1.5- حلم و تغافل، دو رکن تربیت

عاقل، غیر از عالم است. عموم و خصوص مطلق است. هر عاقلی، عالم است، ولی هر عالمی، عاقل نیست. انسان عاقل، دو نیمه دارد؛ نیمی تحمل و صبر و حوصله و حلم است و نیمی تغافل. این را در زندگی خانوادگی اجرا کنید. آقایان کارشناسِ تربیت می‌گویند به قدری که تغافل در تربیت اثر دارد، هیچ اصلی ندارد. ﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي﴾.[5] ان‌شاءالله نسل این گونه داشته باشیم. گاهی به روی خود نیاوریم. تغافل و احتمال را نهادینه کنیم. نمی‌شود به مردم گیر داد. ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾.[6]

1.6- حلم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

مشرکین، شکم‌پاره‌ی گوسفند به صورت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌زدند و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) با چادرشان پاک می‌کردند و نبی معظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دعا می‌کردند: «خدایا قوم مرا ببخش که نمی‌دانند».[7]

2- خلاصه جلسات گذشته

در تعریف شخص اعتباری بودیم. قوانین اسلام، قوانین انسانی است. تمام مکلفین عالم مأمور به تکالیف اسلامی هستند. قوانین اسلامی به اشخاص طبیعی منصرف است. قوانین، از آنِ مکلفین است، نه از آنِ مؤمنین و مسلمین. یجب علی المکلف التقلید، به وجوب عقلی است، نه به وجوب شرعی. اگر شرعی باشد، باید اشخاصی باشد و امر را بگیرند و واجب شود. ولی بر هر مکلفی است. وجوب کفاره در ماه مبارک رمضان برای کسانی که افطار عمدی دارند، همان‌طور که برای مسلمین هست، برای غیر آنها هم هست. قوانین اسلامی، عام و جهان‌شمول است. انصرافش به شخص است. شخص، آن است که تعین و تشخص می‌آورد؛ یعنی نسبتی به آن داده می‌شود که با آن مشخص می‌شود.

3- داستان طلبه و مرد تاجر در توضیح معنای شخص

طلبه‌ای اصفهانی درس می‌خواند. حاج‌حسن چای‌چیان دید که این طلبه عبایی به دوش گرفته و به مغازه‌ی او آمده است. سؤال کرد کاری دارید. گفت: «من فلان حوزه درس می‌خوانم. استادم بحث نکره و معرفه را مطرح کرد و گفت که اضافه‌ی نکره به معرفه، باعث کسب تعریف می‌شود. من از روستا آمده‌ام و می‌خواهم از شما کسب تعریف کنم و داماد شما شوم. گفت آفرین! طلبه‌ای که به علمش عمل کند، خوب است و دخترش را به عقد او درآورد.

نسبت، باعث تعریف است.

4- شخص طبیعی و شخص اعتباری

5- تعریف شخص در کتاب «الشخص الإعتباری»

در تعریف شخص کتاب گفته است:

«کل من یصلح لاکتساب الحقوق و تحمل الالتزامات».

«من» برای ذوی العقول است. هر شخص عاقلی که بشود نسبت حقوقی داشته باشد و التزامات و تکالیفی داشته باشد.

به نظر ما شخص آن است که نسبت‌های تکلیفی و نسبت‌های حقوقی را به خود اختصاص می‌دهد.

6- تفاوت تکلیف در فقه و عرفان

حکم، مقام انشائی است. حق، اعتباری است و مِلک از اعتبارات مختلف شکل گرفته است. فرق این سه را قبلا گفته‌ایم. فقه از علوم اعتباریه است؛ یعنی در فقه، نسبت‌های بین صدور اعمال و احکام را بحث می‌کنیم. در فقه، احکام خمسه‌ی تکلیفیه، یعنی وجوب، حرمت، اباحه، استحباب و کراهت است. در عرفان، تنها وجوب و استحباب داریم. کارهای عارف، یا واجب است، یا مستحب. در سیر و سلوکی‌های قوی سعی می‌کند که اکثر کارهایش به استحباب باشد؛ مثلا وجوب غیری وضو را قبل از وقت انجام می‌دهد که وجوب تبدیل به استحباب بشود. قبل از آمدن امر، خود را می‌رساند.

7- جایگاه امور اعتباری در فقه

امر اعتباری، مقیَّد و مشخص به اشخاص حقیقیه نیست. گاهی نسبت‌ها در امور اعتباری هم هست. رساله‌ی حضرت استاد علامه مطهری در اصول فلسفه و روش رئالیسم در تفاوت بین واقعیات، اعتباریات و انتزاعیات را بخوانید و مباحثه کنید. فقه بر اساس امور اعتباریه است. گاهی دائرمدار امور حقیقی است و گاهی دائرمدار امور اعتباری و به جهتی حقوقی است.

قانون، یعنی فقه. قوانین بشری، کارسازی مطلق ندارند. ما تمام علوم را اسلامی می‌دانیم؛ چون این علوم به فرشته وحی، یعنی جبرائیل (علیه‌السلام) متصل است.

8- تأمل استاد به تعریف کتاب از شخص اعتباری

به نظر ما کلمه‌ی «من» را در تعریف کتاب برداریم و به جای آن، «ما» بگذاریم؛ چرا که شخص اعتباری‌ای که اعتبار می‌کنیم، از انسان‌ها نیست. شخص اعتباری‌ای که در این کتاب گرفته‌اند، خاص است. به نظر ما شخص اعتباری، اعم از شخص معنوی، شخص حقوقی و اعتباری و شخصیت حقوقیِ یک شخص طبیعی است؛ مانند فقرا و علما.

9- نسبت شخص اعتباری با جزیی اضافی

جزئی اضافی، قابل صدق بر کثیرین است، ولی جزئی حقیقی، خیر. انسان به لحاظی شمول دارد و به لحاظی نسبت به حیوان، محدود است و از این جهت، جزئی اضافی است. شخص اعتباری، شببیه جزئی اضافی است.

10- نسبت شخص با فرد

کلی طبیعی، موجود به وجود یک فرد است و معدوم به عدم کل افراد است. وقتی به شخص یا شخصیتی در خارج، نسبتی دادید، اگر خصوصیات زیاد شد و حد و حدود به آن دادید که منحصر به فرد شد، شخص طبیعی (حقیقی) می‌شود. شخص طبیعی هم، گاهی فرد طبیعی است. اشتباه نشود. در اصول بحثی است که آیا اوامر به طبایع تعلق می‌گیرد، یا افراد؟ «صَلُّوا»، یعنی تک تک مسمانان نماز بخوانید، یا طبیعت نماز را محقق کنید؟ حق این است که اوامر به طبایع تعلق می‌گیرد. فرد طبیعی با شخص طبیعی متفاوت است.

11- نسبت کلی طبیعی با افرادش

کلی طبیعی، تابع فرد است، یا در ضمن افراد است؟ مانند نظر رجل همدانی در فلسفه. نظر ما این است که کلی طبیعی، موجود به وجود خودش است و فرد، تابع آن است. پدری را نسبت به ابناء و ابنائی را نسبت به آباء در نظر بگیرید. نسبت آباءِ متعدده به اولادِ متعدده، یا نسبت اب واحد به ابناء متعدده،‌ متفاوت است. در اولی هم نسبت، متعدد است و هم شخص متعدد است. تا مسائل حِکَمی حل نشود، برخی از مسائل اصولی و فقهی حل نمی‌شود. در آباء و ابناء، نسبت متعدد است و اشخاص هم متعدد است. از جانب اُبُوّت و بُنُوّت، تعددِ نسبت است. ولی در اب واحد با ابناء متعدده، نسبت به مضاف‌ٌالیه، مضافٌ‌الیه واحد است که اب است، ولی مضاف، متعدد است. حالا که متعدد شد، آیا وجودش به وجود افراد است، یا به وجود خودش؟ وجود طبیعی یا کلی طبیعی، تعددش به وجود خودش است، و افراد، تابع آن است. کسانی که مانند تفتازانی می‌گویند که کلی طبیعی، موجود به وجود فرد است، می‌گویند [تعدد از افراد به کلی] سرایت می‌کند.

12- نسبت شخص طبیعی (حقیقی) با شخص اعتباری از نظر استاد

حال، شخص اعتباری آن است که دارای نسبت باشد. ما به تعریف کتاب در تعریف شخص اعتباری و شخصیت اعتباری، نقد داریم. شخص حقیقی یا شخص طبیعی آن است که تشخصاتش آن قدر زیاد است که یمتنع صدقه علی کثیرین؛ [صدق آن بر افراد زیاد، ممتنع است؛ مانند زید و عمرو با خصوصیات خودشان].

13- کلی عقلی، منطقی و طبیعی، یا معقول اولی و ثانوی

سه کلی داشتیم: کلی عقلی [یعنی انسان با وصف کلیت در مثال: الإنسان کلی]، منطقی [یعنی کلی بدون لحاظ اینکه موصوفش انسان است، یا حیوان، یا ... در مثال: الإنسان کلی] و طبیعی [یعنی انسان بدون لحاظ اینکه او کلی است، یا جزیی در مثال: الإنسان کلی].[8] کلی طبیعی، موجود به وجود حقیقی بود، ولی کلی عقلی و منطقی، موجود به وجود ذهنی است. معقول ثانی [معقول ثانی، مفهومی است که مصداق خارجی ندارد و فقط در ذهن جای دارد؛ مانند نوع در مثال: الإنسان نوع] و معقول اولی [معقول اولی، مفهومی است که مصداق خارجی دارد؛ مانند الإنسان در مثال: الإنسان نوع].

14- تعریف استاد از شخص طبیعی و اعتباری

شخص طبیعی مشخص است و حدودش معین است که قابل صدق بر کثیرین نیست. شخص یعنی «ما یُعتَبَر و یُمتَثَل و یُلتَزَم إلیه الحکم و الحق و الإلتزام و التحقق». چه طبیعی و چه اعتباری.

«کل ما یتحقق النسبة الملکیة و النسبة الحقوقیة و النسبة التکلیفیة، یطلق علیه الشخص. قد یکون هذا الموجود موجودا فی الخارج فهو الشخص الطبیعی و قد لا یکون موجودا فی الخارج». دومی از امور اعتباریه باشد، یا از امور انتزاعیه. این از امور اعتباری و انتزاعی است که از بایع و مشتری، عنوان انتزاع می‌کنیم. فرق بین فلسفه اسلامی و غیرش، آن است که فلسفه‌ی اسلام، دنبال حق است.

15- مقصود از اعتبار در شخص اعتباری

در اشخاص اعتباری، حرف‌مان این است که اعتبار، اعم از این است که موجود ذوی العقولی در خارج نداشته باشد، یا موجود ذوی العقول و غیر ذوی العقول نداشته باشد، یا نسبتی از اشیائی باشد که در عرف عقلا برای آن نسبت به وجود می‌آورد. شخص اعتباری بر شرکت‌ها هم اطلاق می‌شود. نسبتی می‌دهید و التزاماتی دارد. شخص اعتباری این است. موضوع فقه، افعال مکلفین است. افعال مکلفین را باید در دایره‌ی اشخاص اعتباری سراغ بگیریم. تا نسبتی بین مکلف و فعلش در نظر نگیریم، احکام خمسه نمی‌آید. فقه از علوم اعتباری است. احکام، تابع مصالح و مفاسد است. شما طوری پیش می‌روید که این کتاب شخص اعتباری را تدریس کنید؛ چون مسلط بر مبانی می‌شوید.

16- وجه اشتباه مؤلفین کتاب الشخص الإعتباری در تعریف شخص اعتباری

ذهن صاحبان کتاب در شخصیت‌های اعتباری کتاب‌ها بود؛ درحالی‌که کلی، فقط منصرف به این نیست.

 


[3] غزلیات شمس مغربی، غزل شماره130.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo