درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی
1400/12/21
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1- بحث اخلاقی (شرح دعای سحر- جلسه 5)1.1- اهمیت شب و سحر در قرآن
1.2- خداوند، باارزشترین موجود
1.3- مراتب ارزش در اولین فراز از دعای سحر
1.3.1- ارزشگذاری، ارزشسنجی، ارزشخواهی و ارزشمندی (باارزش شدن)
2- خلاصه جلسه گذشته
3- قدیمی بودن اصل بحث شرکت و مستحدثه بودن خصوصیات شرکت
4- ادامه کلام امام رحمهالله در بحث شرکت
4.1- ثمرهی شرکت
4.2- جواز شرکتدادن شخص ثالث
4.3- شرکت معاطاتی
4.3.1- تأمل استاد بر کلام امام رحمهالله در شرکت معاطاتی
5- نکاح معاطاتی و فرق آن با ازدواج سفید
6- مستحدثهبودن برخی از فروعات شرکت در زمان ما
7- صحت شرکت معاطاتی در امور خطیره و یسیره
8- صحت معاطات در همهی عقود
9- شرکت، عقد لازم است، نه جایز
موضوع: مسائل مستحدثه (بانکداری اسلامی)/عقود بانکداری اسلامی (شرکت) /شرکت معاطاتی
1- بحث اخلاقی (شرح دعای سحر- جلسه 5)
1.1- اهمیت شب و سحر در قرآن
محضر شما خوبان عرض شد که یکی از ساعاتی که باید انسان واقعا بر آن حریص باشد و ولع داشته باشد و شیفته باشد و آماده باشد و شایستگی برایش کسب کند، ساعت سحر است؛ یعنی نیمهی آخر شب. انسان شب را نصف کند؛ چه در تابستان و زمستان و پاییز. نیمهی اول، برای استراحت و نیمهی دوم، برای تهجد و سحرخیزی؛ ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ﴾.[1] رسول مکرم (صلیاللهعلیهوآله) هم، باید این حالات را داشته باشد. سحرخیزی و نماز شب، جزو واجبات برای ایشان بود. کسی که میخواهد دست دیگران را بگیرد، باید خود، این راه را رفته باشد. مراقب شب باشید. شب برای ارباب معرفت، یک کامیابی است. برای صاحبان معرفت، آرامش باطنی و سکینت است و برای بیمعرفت، آرامش ظاهری است. ﴿وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ﴾،[2] ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاسًا﴾،[3] ﴿وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى﴾.[4] عالم ظاهر و باطن، قابل مقایسه نیست. شب، وعاء غیب است و با شهادت فرق دارد. شب، تازههای تجلی و دریافت دارد. باید نفس و ذهن، باز شود. راه باز شدن آن، به راز و نیاز است. سحر و دعا کلید باز شدن راههای غیبی انسان و سیر تعالی انسان است؛ به خصوص اگر دعای انسان با متون قویای مانند دعای سحر باشد. گوش و قلب و باطن انسان هم یک انس خاص دارد.
1.2- خداوند، باارزشترین موجود
«اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِيٌّ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ».[5] انسان دنبال ارزش است. کسانی که دنبال بیارزش میروند، بیارزش را به جای باارزش، جا زدند؛ و گرنه انسان، دنبال ارزش است. کمال با ارزش، یکی میشود. انسان فطرتا ارزشطلب است. خدایا ما ارزش و بهایت را طلب میکنیم. کسانی که دنبال ارزش هستند، آیا از خود خدا با ارزشتر میتوانند پیدا کنند؟ با ارزشترین موجود، خدا است. نفس وجود، اعم از وجود اصیل و غیر اصیل است. خدا وجود اصیل است. خدایا تو را به ارزشت میخوانیم؛ به بالاترین ارزشت؛ علوّ و أعلی. در سجده، اعلی را میخواهیم و میخوانیم. «سبحان ربی الأعلی». در اینجا با ارزشترین را میخواهیم.
1.3- مراتب ارزش در اولین فراز از دعای سحر
1.3.1- ارزشگذاری، ارزشسنجی، ارزشخواهی و ارزشمندی (باارزش شدن)
سخن در ارزش است و انسان در دعای سحر، ارزش میخواهد. این دو فراز، فرق دارد. این ارزش و بهای تو، تمام بهاء است. ارزشگذاری را پشت سر گذاشت و نسبتها را فهمید و بالاترین ارزشها را از خدا خواست و ارزش را در نظام وجود، سرایت داد و فهمید نظام وجود، نظام ارزشی و ارزشمند است. اینجا قضیهی شخصیه است که خدا را قسم می دهد. انسان تا اسمای الهی را به تشخص نرساند، اثر نمیدهد. تا آب را نخوریم، با جان ما یکی نمیشود. وقتی با جان یکی میشود که چشیده شود. گاهی میدانیم آبی هست و رفع تشنگی میکند و گاهی مینوشیم. اسمای الهی، چنین است. اثر آنها در عرضهی بر نفس است. اول باید بداند؛ دیار مفاهیم است. بعد که با سیر و سلوک رفتیم، از دانش به ارزش میرسد. دانش برای ارزش است. تا دانشی نباشد، ارزشی نیست. اما این ارزش، دانش است؟ دانش، پیشنیاز ارزش است، ولی همهی آن نیست. اول ارزشگذاری میکند و بعد نسبتسنجی میکند و اینکه خدا بالاترین ارزش است و بعد، ارزش را به تمام نظام وجود، سرایت میدهد و بعد خودش هم کنار آنها، ارزش مییابد. این عرفان است. اسم را میداند و بر جان، عرضه میکند. اسم، جان میشود و جان، اسم میشود. اتحاد عالم به معلوم و عکس آن که در فلسفه داشتیم. اگر این، یک حواس باطنی شود، حاس با محسوس هم یکی میشود.
نطق آب و نطق خاک و نطق گلهست محسوس حواس اهل دل[6]
بهای اول، مقدمه بهای دوم کلی و بهای سوم، تشخص و خصوصیت است. ارزشگذاری میکند، ارزشسنجی میکند و بعد ارزشی میشود. انشاءالله همه، جزو سحرخیزان باشیم.
2- خلاصه جلسه گذشته
بحمدالله در بحث شرکت و تشریک و مشارکت به این نتیجه رسیدیم که یکی از عقود مهم، همین شرکت است. ادلهی شرکت و تشریک را یکی میدانیم. فرق این دو به این است که در تشریک، مالی را میخرد و دیگری را شریک می کند (شرکت بعد از عقد)، ولی در شرکت عقدی، پولی میگذارد و شرکتی حاصل میشود و متاعی موجود میشود و بعد سراغ خرید و فروش میرود. (شرکت قبل از عقد) در اینکه شرکت عقدی و مزجی چیست، نکاتی گفتیم.
صاحب حدائق میفرماید: «اگر توانستیم اینها را حاصل کنیم، حاصل میشود». با توجه به مبانی ما، شرکت عقدی، رایج است. شرکت تشریکی هم رایج است. به عبارت بهتر، شاید مزج، تمامالعلة برای وجود شرکت باشد. برخی تمام علت را مزج و امتزاج در مال میدانند، ولی به نظر ما اعم از امتزاج و غیر آن است. به عبارت بهتر، گاهی با قصد مشارکت هم بعید نیست مشارکتی حاصل بشود. شاید در میان برخی از متقدمین، صحبت شرکت نباشد.
3- قدیمی بودن اصل بحث شرکت و مستحدثه بودن خصوصیات شرکت
آیا شرکت، جزو مسائل مستحدثه است، یا خیر؟ در روایات، بحث شرکت، آمده است، ولی خصوصیات شرکت و شرکتهای مختلف را جزو عقود مستحدثه میدانیم.
4- ادامه کلام امام رحمهالله در بحث شرکت
4.1- ثمرهی شرکت
نتایج شرکت را هم بر اساس تحریر گفتیم:
«و ثمرته جواز تصرف الشریکین فیما اشترکا فیه بالتکسب به و کون الربح و الخسران بینهما علی نسبة مالهما».[7]
به قدری که سرمایهگذاری کردند، سود میبرند. به قول معروف، هرچه پول بدهی، آش میخوری.
4.2- جواز شرکتدادن شخص ثالث
حضرت امام (رحمهالله)، مشارکت را اعم از این دانستند که مال، دست خودشان باشد، یا شخص ثالث. دقت خوبی است. گاهی خودشان، مشارکتی کار میکنند و گاهی به نفر سومی میدهند که برای آنها شراکتی کار کند. در بورس هم مشارکت را گفتیم. زیربنای بورس - مانند مباحث بانکی - شرکت است. سهام در بورس، جزو مصادیق مشارکت است. هرچه هست، به نسبت، سود و زیان دارد. میشود گاهی کسی سرمایهگذاری و سهامی را داشته باشد و از آنچه سهام اوست، صرف نظر کند؛ مثلا دوستی با دیگری شریک شده و چون تازه ازدواج کرده، میگوید سرمایه 50، 50 است، ولی دو سوم سود، برای تو باشد، اشکالی ندارد.
4.3- شرکت معاطاتی
آیا مشارکت با کتابت و با فعل هم صورت می گیرد، یا نیاز به ایجاب و قبول دارد؟ آیا ایجاب و قبول، نیاز است و یا معاطاتی میشود؟
عبارت حضرت امام رحمهالله در تحریر:
«و هی عقد یحتاج إلی إیجاب و قبول و یکفی قولهما إشترکنا أو قول أحدهما ذلک مع قبول الآخر».[8]
به نظر امام رحمهالله مشارکت، نیاز به ایجاب و قبول دارد؛ یعنی بگویند شریک شدیم، یا یکی بگوید و دیگری قبول کند. بعد میفرمایند:
«و لا یبعد جریان المعاطاة فیها بأن خلطا المالین بقصد اشتراکهما فی الإکتساب و المعاملة به».[9]
مثلا اگر مال را به قصد مشارکت، مخلوط کنند، حضرت امام رحمهالله فرمودند: احتمال دارد معاطاتی و بدون لفظ باشد.
4.3.1- تأمل استاد بر کلام امام رحمهالله در شرکت معاطاتی
با معذرت از حضرت امام رحمهالله، شرکت، نیاز به ایجاب و قبول ندارد؛ بله، بحثی است که عقد جایز است، یا لازم؟ از نظر ما لازم است. بهتر است که ایجاب و قبول باشد. به نظر ما لایبعد، خیر؛ بلکه قطعا در مشارکت، معاطات را جاری میدانیم؛ مانند بیع.
5- نکاح معاطاتی و فرق آن با ازدواج سفید
در نکاح هم که بحث نکاح معاطاتی، اوج گرفت و گاهی در مصداق، اشتباه میکنند. نکاح در معاطات هم اگر فقیهی قائل بود که بعید نمیدانند، با ازدواج سفید، موضوعا فرق دارد. در نکاح معاطاتی، زندگی را شروع کردند و لفظهایی برای شروع زندگی دارند، ولی لفظ صریح عربی نیست. این با ازدواج سفید، فرق دارد که دو نفر به خاطر امیالشان با هم هستند. نکاح معاطاتی با ازدواج سفید، فرق دارد. از ما سؤال کردند که جواب دادیم. مشهور آن است که نکاح معاطاتی، جایز نیست؛ چرا که امر در نفوس، مهم است و در بُضع [امور جنسی]، اهم است. چه بسا در برخی اموال، امری جایز باشد، ولی در نفوس و بضع جایز نباشد. انشاءالله در نکاح، بحث کنیم.
حضرت امام (رحمهالله) فرمودند: «در عقد شرکت، بعید نیست عقد معاطات بیاید». به نظر ما تحقق مییابد.
6- مستحدثهبودن برخی از فروعات شرکت در زمان ما
عرض ما با دقت این است که بعید نیست در جریان اقسام عقود، با توجه به نیاز زمان، تغییر و تحولهایی به وجود آمده باشد که این انواع و اقسام جدید، جزو عقود مستحدثه باشد. شاید همین، رهزن شده باشد که برخی فقها نظرشان این است که چون مشارکت در کلمات فقها نیست، پس مستحدثه است؛ ولی به نظر ما برخی شقوقش، جدید است. نسبت تحقق عقود در زمان ما که هستیم؛ یعنی در ماه شعبان سال 1443 هجری قمری و 1400 شمسی، عقود معاطاتی در زمان ما درصدش از عقود لفظی، بیشتر است.
7- صحت شرکت معاطاتی در امور خطیره و یسیره
در برخی عرفها عقود لفظی، فراموش شده است. شیخ انصاری در امور کوچک و بزرگ را فرق گذاشتند. در امور خطیره، قائل به معاطات نبودند.[10] به نظر ما این معاملات بزرگ و کوچک، ملاک نیست، بلکه ملاک، رضایت طرفین است. گاهی قرارداد است و گاهی گفتوگو است که حاکی از رضایت است. معاطات را در خیلی از عقود جاری میدانیم. به فرمایش امام که فرمودند: «لا یبعد»، تأمل داریم و میگوییم که حتما اینچنین است و شرکت معاطاتی صحیح است، نه اینکه شاید صحیح باشد. معاطات در بیع و خیلی عقود دیگر، جاری است. فرقی بین تشریک و مشارکت نیست. آن فرقی که هست، این است که دو نفر شریک شدند؛ چه مسبوق به مساومه [فروش به قیمت دلخواه، بدون ذکر قیمت خرید] باشد، یا تولیه [فروش به قیمت خرید] و مواضعه [فروش به کمتر از قیمت خرید]، یا نباشد. همه امکان مشارکت دارند. ادله مشارکت، همان ادله تشریک است. معاطات هم جریان دارد.
8- صحت معاطات در همهی عقود
آنچه عقد بر آن صدق کند، اعم از صلح، هبه، بیع و... معاطات در آن، راه دارد. در شرکت هم قائل به لزوم هستیم.
9- شرکت، عقد لازم است، نه جایز
خود شرکت، عقدی لازم است. اینکه میتواند به هم بزند، شاید مانند فسخ در بیع باشد و ادلهی لزوم وفای به عقد، مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾،[11] شاملش میشود.