درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی
1400/11/25
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1- بحث اخلاقی (فضیلت اخلاص)1.1- اخلاص، سبب خلاص شدن از وابستگیها
1.2- اخلاص، سرّی از اسرار خداوند
1.3- اخلاص، غایت دین و عبادت مقربین
1.4- حکایت مرد ریاکار و عبادت برای یک حیوان
1.5- اخلاص شیخعباس قمی رحمهالله
1.6- اخلاص امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
2- خلاصه جلسه گذشته
3- نظر سید یزدی رحمهالله در مورد شرکت در دیون و منافع
4- صحت شرکت در منافع از نظر استاد
5- نظر آقای خویی (رحمهالله) در مورد شرکت در دیون
5.1- این شرکت، به بیع دین به دین برمیگردد
6- روایات معامله دین به دین
6.1- روایت اول
6.2- روایت دوم
6.3- روایت سوم
7- عدم رجوع مشارکت در دیون به معامله دین به دین از نظر استاد
8- مشخص بودن دین، شرط صحت شرکت در دین
موضوع: مسائل مستحدثه (بانکداری اسلامی)/عقود بانکداری اسلامی(شرکت) /نظر آقای خویی در شرکت در دیون و جواب استاد به ایشان
1- بحث اخلاقی (فضیلت اخلاص)
در آستانهی ایامالبیض و ایام اعتکاف هستیم و در آستانهی ولادت باسعادت حضرت سرالأنبیاءوالمرسلین، حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستیم. احادیثی که روزهای گذشته خواندیم، راجع به اخلاص بود. حدیث امروز هم در این موضوع مهم است که یک موضوع کاربردی است. واقعا باید علما و اهل دانش اخلاص را نهادینه کنند؛ و حداقل اگر اخلاص نیست، تمرین اخلاص کنیم. گفت: «لست من الصالحین و لکن أحب الصالحین».
1.1- اخلاص، سبب خلاص شدن از وابستگیها
امام حقایق، امام صادق (علیهالسلام) از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نقل میکنند که حضرت میفرماید:
«و بالإخلاص یکون الخلاص»؛[1] به سبب اخلاص است که انسان خلاص و رهایی دارد. حضرت دیگر متعلق خلاص را بیان نفرمودند. خلاص از هواها، خلاص از مشکلات و خلاص از خیلی از چیزهایی که برایش پیش می آید، با اخلاص ممکن است.
این حدیث در کتاب وسائل الشیعة و کتاب غررالحکم است.
حضرت در فرمایش دیگری فرمودند:
«غایة الإخلاص الخلاص»؛[2] نهایت اخلاص این است که انسان از چیزهایی که به آن متعلق است و گرفتار آن است، خلاص شود. یکی از گرفتاریهای انسان این است که نفسش برای او تعلقات و وابستگی درست کند. نفسش او را به اعمالش وابسته کند. این ریا میشود.
ریا این است که انجام عمل، او را از نتیجهی عمل باز دارد.
1.2- اخلاص، سرّی از اسرار خداوند
به قدری بحث اخلاص مهم است که حذیفه یمانی نقل میکند: «در محضر رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) بودیم که صحبت از اخلاص شد. حضرت فرمودند: اجازه بدهید، ببینم برادرم جبرائیل از حضرت حق، چه میفرماید»؛ یعنی مطلب اینقدر مهم است که رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) ابتدائا حرف نمیزنند. ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾.[3] از جبرائیل سوال کردند - جناب جبرائیل، عقل الهی رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است. انسان اگر به مرحله تزکیه و تهذیب برسد، خدا به او عقل الهی میدهد. جبرائیل نمیدهد، ولی عقل سلیمی است که او را در مراحلی نگهداری میکند. حضرت امام (رحمهالله) نسبت به مرحوم آیتاللهالعظمی آقای نجفی مرعشی فرمودند: «تقوایی دارند که ایشان را نگه میدارد» - بعد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از جبرئیل (علیهالسلام) از جانب حقتعالی، این فرمایش را فرمودند:
«الإخلاص سر من اسراری [یا: مِن سرّی] إستودعته قلب مَن أحببت مِن عبادی»؛[4]
اخلاص، سری از اسرار من است. این را در دل هر کسی که دوست داشته باشم، به امانت خواهم سپرد. از این حدیث میشود استفاده کرد که رکن رکین اخلاص، بر اساس حب و محبت است؛ هرچه محبتمان بیشتر باشد، اخلاصمان شدیدتر است؛ منظور از محبت، محبت الهی است.
1.3- اخلاص، غایت دین و عبادت مقربین
تا جایی که اخلاص، غایت دین میشود: «الإخلاص غایة الدین».[5] «الإخلاص عبادة المقربین».[6] اینها هم از فرمایشهای امیر المؤمنین (علیهالسلام) است. اینجا است که انسان باید برای خودش، برنامهریزی کند. از اول اجازهی تصرف شیطان را ندهد. اگر گرفتار شد، دیگر شیطان سفرهاش را پهن میکند. سفره را که پهن کرد، اخلاص آدم را میگیرد. آدم اگر مبتلا به ریا شود، مرضی مسری است و به باقی اعمالش هم سرایت میکند.
1.4- حکایت مرد ریاکار و عبادت برای یک حیوان
شخصی مبتلا به ریا شد و نزد یکی از اولیای الهی آمد و گفت که وقتی مردم مرا میبینند، خوب عباداتم را انجام میدهم، ولی اگر نباشند، هر طور شد، عباداتم را انجام میدهم. آن ولیّ خدا گفت: «عباداتت را در محل خلوت انجام بده». با خودش گفت که نماز شب را در یک مسجدی از آبادی بروم بخوانم که مردم، کمتر هستند. مشغول نماز شب شد. یک وقت دید صدای درب مسجد بلند شد. شروع کرد به طول دادن. به قول معروف، قلقلکش شد و شیطان سر به سرش گذاشت. خوشحال بود که باز هم مردم باخبر شدند که نماز شب میخوانیم. آمد بیرون بیاید، دید کنار درب مسجد، یک سگی خوابیده است. آمد پیش ولیّ خدا و گفت دیشب اینطور شد. آن ولیّ گفت: «ای وای تا حالا مردم را در عبادت خود شریک میکردی، الآن این قدر شیطان پیش رفته که حیوانی را در عبادت تو شریک میکند». آرامآرام میآید. واقعا به خودمان برسیم. در کارهایمان تأمل کنیم. برخی کارها اگر بوی الهی نمیدهد، انجام ندهیم، بهتر است.
1.5- اخلاص شیخعباس قمی رحمهالله
برای مرحوم شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح نقل میکنند که آمد نماز بخواند، رفت داخل محراب و برگشت. گفتند: «چرا نماز نمیخوانید»؟ گفت: «آمدم تکبیر ببندم به ذهنم آمد که عجب جمعیتی امروز به من اقتدا میکنند. دیدم راهش این است که نماز جماعت نخوانم، تا بتوانم شیطان را مهار کنم».
اخلاص خیلی دست انداز عجیبی است. مراقب باشیم که شیطان از این راه اخلاص، ما را به زمین نزند.
1.6- اخلاص امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
انشاءالله همه کمک بگیریم. یکی از کمک گرفتنها این است که از حقیقت مولا امیر المؤمنین (علیهالسلام)، کمک بگیریم.
از علی آموز اخلاص عملشیر حق را دان منزه از دغل[7]
اخلاص را از ایشان یاد بگیریم. سر عمر بن عبدود را میخواهد جدا کند، او آب دهان به صورت حضرت میاندازد. حضرت همان جا سرش را قطع نمیکند. قدم میزنند و برای همه سؤال میشود. وقتی از ایشان سؤال کردند، حضرت فرمودند: «میخواستم کارم برای خدا باشد».
انشاءالله به برکت حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، مخاطب به خطاب یا ایها الرجبیون باشیم و مورد عنایت خاص حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در ایام ولادت ایشان قرار بگیریم و پرتوی از اخلاص حضرت به ما برسد.
«ای علی که جمله عقل و دیدهایشمهای واگو از آنچ دیدهای»[8]
اگر به اندازهی ذرهای که غلامی از غلامانشان هم به ما توجه کنند، برای ما بس است.
2- خلاصه جلسه گذشته
در بحث بانکداری به بحث شرکت رسیدیم و اقسام شرکت را گفتیم. این بحث مطرح شد که آیا ما نسبت به شرکت، همه جور سرمایهگذاریها را مجاز هستیم، یا خیر؟ عبارتی از مرحوم سید خواندیم.
3- نظر سید یزدی رحمهالله در مورد شرکت در دیون و منافع
«(مسألة): لا تصح الشركة العقدية إلا في الأموال بل الأعيان، فلا تصح في الديون، فلو كان لكل منهما دين على شخص فأوقعا العقد على كون كل منهما بينهما لم يصح. وكذا لا تصح في المنافع بأن كان لكل منهما دار - مثلا - وأوقعا العقد على أن يكون منفعة كل منهما بينهما بالنصف - مثلا - ولو أرادا ذلك صالح أحدهما الآخر نصف منفعة داره بنصف منفعة دار الآخر أو صالح نصف منفعة داره بدينار مثلا وصالحه الآخر نصف منفعة داره بذلك الدينار».[9]
اگر دو نفر قرارداد ببندند که پولی که از ذمهی شخصی دارند؛ یعنی هر دو از یک نفر، یا از دو نفر طلبکار هستند و این دین را به عنوان مشارکت حساب کنند، صحیح نیست.
4- صحت شرکت در منافع از نظر استاد
ما قبلا گفتیم که مشارکت در اموال و حقوق و منافع و حتی در انتفاع است؛ مثلا دو نفر خانهای با هم اجاره کنند، میشود؛ چطور شما میگویید در اینجا نمیشود؟ فرقش این است که اگر شراکت در منفعت است، صحیح است. ولی گاهی شراکت در سرمایهگذاریای است که خودِ سرمایهگذاری، شرکت است. این دو فرق میکند. اینکه مرحوم سید رحمهالله میگویند مشارکت در اموال است – البته ما تأمل داریم که این صحیح است، یا خیر – برخی از بزرگان، استدلالشان این است که چون امتزاج در دیون معنا ندارد؛ به خصوص در جایی که برای یک شخص، یا دو شخص باشد، چون امتزاجی نیست، این شرکت، اشکال دارد.
5- نظر آقای خویی (رحمهالله) در مورد شرکت در دیون
5.1- این شرکت، به بیع دین به دین برمیگردد
برخی از بزرگان مانند مرحوم آقای سیدمحمدتقی خویی (رحمهالله)، عبارتی دارند:
مشارکت در دیون، صحیح نیست؛ چون بازگشتش به بیع کالی به کالی است. بیع دین به دین، جایز نیست. قبلا هم در بحث بورس، این بحث معامله دین به دین را گذراندیم. مرحوم آقای خوئی میفرمایند:
«و اما بناء على عدم اعتباره- كما لم يستبعده الماتن (قده) نظرا لعدم الدليل عليه غير الإجماع المدعى في كلمات بعض، على ما سيأتي في المسألة الرابعة- إنشاء اللّه- فلأن حقيقة الشركة هذه ترجع إلى تمليك كل من المتعاقدين حصة مما له في ذمة مدينة للآخر بإزاء تمليكه له حصة مما له في ذمة مدينه، فهي في الحقيقة معاوضة بلفظ الشركة، و هي ممنوعة لنهي النبي (ص) عن بيع الدين بالدين، فان المنصرف منه هو النهي عن المعاوضة بالدين مطلقا و من غير اختصاص بعنوان البيع، كما يشهد له ما ورد في جملة من النصوص من النهي عن قسمة الدين، بان يجعل تمام ما في ذمة المدين الأول لأحد الورثة في قبال كون تمام ما في ذمة المدين الثاني للوارث الآخر فإنها تؤكد منع الشارع المقدس عن تعويض الدين بالدين و مبادلته بمثله تحت اي عنوان من العناوين كان».[10]
ایشان میفرمایند یک مبادله ای است؛ منتهی اسمش را شرکت میگذارند. و مبادلهی مال به مال، جزء بیع است. در نتیجه این مبادلهی دین به دین، ممنوع است. پس وقتی اینطور باشد، ما نباید وامهایمان را هم با هم معاوضه کنیم؛ چون جزء بیع دین به دین میشود. مثلا دو وارث نمیتوانند بگویند من نسبت به چیزی که تو داری، من تو را بریء الذمه میکنم. «أیّ عنوان من العناوین»، یعنی چه به نحو مشارکت باشد، چه سببش ارث باشد؛ مثلا دو نفر ارثی بردند و چند نفر باقی ماندند و میگوید من ذمهی تو را بریء میکنم، به شرطی که تو هم ذمه ی من را بریء کنی، یا بگوید دین به دین را معامله کنیم.
به نظر ایشان این، جزو مصادیق مبادلهی دین به دین و کالی به کالی است و جایز نیست.
6- روایات معامله دین به دین
وسائل، ج18، ص346 به بعد، کتاب دین، باب 15
روایات، تقریبا صحیحه است.
6.1- روایت اول
باب 15: عدم جواز بيع الدين بالدين وحكم ما لو بيع بأقل منه.
محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب عن إبراهيم بن مهزم، عن طلحة بن زيد، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): «لا يباع الدين بالدين».[11]
این «لا یباع الدین بالدین»، که روایت نبوی است، هم اهل سنت و هم شیعه به آن استدلال میکنند.
6.2- روایت دوم
وعنه، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن علي، عن محمد بن الفضيل، عن أبي حمزة قال: «سألت أبا جعفر عليه السلام عن رجل كان له على رجل دين فجاءه رجل فاشتراه منه بعرض ثم انطلق إلى الذي عليه الدين، فقال: اعطني ما لفلان عليك فإني قد اشتريته منه كيف يكون القضاء في ذلك؟ فقال أبو جعفر عليه السلام: يرد الرجل الذي عليه الدين ماله الذي اشترى به من الرجل الذي له الدين».[12]
این روایت هم سندش خوب است.
کسی از دیگری طلبکاری و دین دارد. یک شخصی میآید و آن دین را به یک کالایی خرید و فروش میکند و میگوید: من از فلانی طلب دارم، شما یک جنسی به من بده و بعد در ازایش طلب خودت را بگیر و بعد به سراغ کسی که دین بر گردن او است می رود و میگوید فلانی چیزی که پیش تو دارد این را به من بده و من دین تو را از او خریدم. چطور این دین قضاء میشود. امام (علیهالسلام) فرمودند: چیزی که در ذمهاش است، میفروشد.
6.3- روایت سوم
وعن محمد بن يحيى وغيره، عن محمد بن أحمد، عن محمد بن عيسى، عن محمد بن الفضيل قال: «قلت للرضا عليه السلام: رجل اشترى دينا على رجل ثم ذهب إلى صاحب الدين، فقال له: ادفع إلى ما لفلان عليك فقد اشتريته منه، قال: يدفع إليه قيمة ما دفع إلى صاحب الدين، وبرئ الذي عليه المال من جميع ما بقي عليه».[13]
خرید و فروش دین اگر کالی به کالی باشد، اشکال دارد. ولی اگر خرید و فروشی داشته باشد و بعد در ازای آن خرید و فروش، دینی را قرار بدهد؛ یعنی خودش را بدهکار کرده است حالا که بدهکار کرده است، در عوض آن بدهکاری، دین را میدهد، اشکال ندارد.
7- عدم رجوع مشارکت در دیون به معامله دین به دین از نظر استاد
ما عرضمان این است که اینکه مرحوم آقای خوئی فرمودند این مشارکت از عناوین دین به دین است، ما میگوییم این مشارکت، دین به دین نیست. پس اگر کسی ذمهاش به کسی بدهکار بود، یا از کسی طلب داشت و کس دیگری هم طلبی از همان شخص، یا شخص دیگر داشت، در آن مقدار بدهی معامله کنند، اشکالی ندارد. پس اگر منع شرعی نداشته باشد، اشکال ندارد. آقای خوئی این مشارکت را مصداق بیع دین به دین میدانند و جایز نمیدانند؛ ولی به نظر ما این مشارکت، جزء معاملهی بیع دین به دین نیست. علاوه بر آن باید بدانیم که در زمان معصومین (علیهمالسلام) برای دین، مالیت قائل بودند، یا خیر؟ اگر عرف، دین را سرمایه حساب کند، سرمایهگذاری اشکال ندارد. حالا جایز نبودن خرید و فروش دین به دین طبق روایات، بحث دیگری است.
پس چه مشارکت از طریق ارث باشد، یا غیر ارث، اگر یکی از شرکاء میگوید طلبی که از فلانی دارم و طلبی که آن فرد از همان دارد، یا از شخص دیگری دارد، سرمایهی ما برای شراکت باشد. این به نظر ما جزء بیع دین به دین نیست و منعی ندارد. وقتی شارع، مؤسس نبود و ممضی بود، باید دید در میان عرف و مردم، چطوری با آن برخورد میکنند؟ آیا به عنوان معامله است، یا سرمایه، یا منفعت؟ پس یک تفاوتی با بحث منفعت داشت که آنجا [در بحث بیع] منفعت، سرمایه نبود، ولی اینجا [یعنی در بحث شرکت] منفعت، سرمایه است. ما گفتیم منفعت، سرمایه هم میتواند باشد.
8- مشخص بودن دین، شرط صحت شرکت در دین
بله، شرط دیگری را باید رعایت کنیم و آن اینکه شرکت لاعلیالتعیین نباشد؛ باید مشخص باشد. شرکت پا در هوا نمیشود. روغن ریخته نذر امامزاده نباشد. اگر دینی را نمیتواند بگیرد و بگوید شریک، این نمیشود، ولی اگر در ذمهی کسی است که آن شخص مورد اعتماد است و اعتبار دارد و جزو کسانی هستند که آبرومند نزد مردماند و معتمَد هستند، چه اشکالی دارد که مشارکت کنند در دین. به عبارت بهتر وقتی آنها وجیه و معتمَد بودند و دین آنها مثل سرمایه بود، چه اشکالی دارد که مشارکتی نباشد. مرحوم آقای خویی فرمودند اینجا مدینِ اول و مدینِ دوم، بیع انجام میدهند. ما میگوییم: بیع نیست؛ بلکه شرکت است و همین که شرکت باشد، کافی است. اینجا بیع دین به دین نیست و شرکت است. در واقع یک دینی را سرمایهگذاری کردیم برای حل یک مشکلی؛ به خصوص اگر کار مهمتری باعث این مشارکت باشد؛ مثلا گاهی این مشارکت، حلّال خیلی از اختلافات حقوقی باشد. این جزء بیع دین به دین نیست؛ بلکه خروج موضوعی از بیع دین به دین است و این روایات، شامل اینجا نمیشود.