درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی
1400/08/04
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1- حدیث اخلاقی (مکارم اخلاقی)1.1- عقل
1.2- فهم
1.3- تفقه در دین
1.4- حلم
2- خلاصه جلسه گذشته
3- ادامه مبانی و اصول اولیه نظام اقتصادی اسلام
3.1- اصل چهارم: ارتباط داشتن نظام اقتصادی با نظامهای دیگر در اسلام
3.2- اصل پنجم: مالکیت انسان در طول مالکیت خداوند
3.3- اصل ششم: تعاون در نظام اقتصادی اسلام
3.4- اصل هفتم: تولید و توزیع عادلانه و حلیت بهرهی غیر ربوی
3.5- اصل هشتم: محصور نبودن معاملات به معاملات در زمان شارع
موضوع: مسائل مستحدثه (بانکداری اسلامی)/مباحث مقدماتی بانکداری اسلامی /مبانی و اصول اولیه نظام اقتصادی اسلام
1- حدیث اخلاقی (مکارم اخلاقی)
حدیث امروز از احادیثی است که میطلبد برای آن برنامه ریزی ویژه داشته باشیم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کاملکنندهی مکارم اخلاق بودند و فرمودند: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق».[1] فلسفه بعثت ایشان، اتمام مکارم اخلاقی بود. مکارم اخلاقی، غیر از محاسن اخلاقی است. محاسن این است که انسان، صفات خوب داشته باشد. در مکارم اخلاقی، خوب بودن دیگران هم مورد توجه است. نه تنها خود خوب است، دیگران را هم به خوبی دعوت میکند. مکارم اخلاقی بالاتر از محاسن اخلاقی است. حسن خلق با مکارم اخلاقی، چنین تفاوتی دارد که دیگران را هم به صفات خوب اخلاقی دعوت میکند.
ذات نایافته از هستی بخشچون تواند که بود هستی بخش
خشک ابری که بود زآب تهیناید از وی صفت آب دهی[2]
امام صادق (علیهالسلام) به صحابه خود فرمودند: «إِنَّا لَنُحِبُّ مَنْ كَانَ عَاقِلًا فَهِماً فَقِيهاً حَلِيماً مُدَارِياً صَبُوراً صَدُوقاً وَفِيّاً».[3]
حضرت چندین صفت را بیان کردند و فرمودند: ما کسی که این خصلتها را داشته باشد، دوست داریم و میپسندیم. حضرت، صاحب مکارم اخلاقی را بیان کردند.
1.1- عقل
صفت اول این است که کسی که «عاقل» باشد. عقل چیست؟ «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»؛[4] جنان، به فتح، یا کسر جیم.
1.2- فهم
صفت دوم: «فَهِم». فَهِم، یعنی اهل فَهم باشد. ملاک در فهم، خواندن نیست؛ بلکه دانستن و بعد فهمیدن، ملاک است. خیلی از افراد میخوانند، ولی نمیدانند و یا میدانند، ولی نمیفهمند. حضرت سلیمان (علیهالسلام)، اهل فهم بود و جمع بین مُلک و نبوت کرد. اگر فهم نباشد، فاجعه به بار میآورد.
1.3- تفقه در دین
خصلت سوم این است که فرمودند: «فقیها»؛ یعنی باید اسلامشناس باشد. فقه، فهم است؛ فهم دین. الآن فقیه اصطلاحی کسی است که احکام الهی را بداند، ولی در اصطلاح اسلامی، یعنی کسی که اسلامشناس باشد.
1.4- حلم
خصلت چهارم این است: «حلیما»؛ یعنی بردبار باشد. عالم اگر بردبار نباشد، همه را هدر میدهد. انسان هم باید مانند خدا حلیم باشد.
چرا به غذای حلیم، حلیم میگویند؟ چون با همهی مزاجها میسازد. با هیچ مزاجی، تدافع ندارد، به آن حلیم میگویند. به قول آن آشپز که میگفت: اینقدر به آن چوب و کفگیر میزنند و به هم میزنند. پتک میخورد و صبوری میکند، تا چنین غذایی میشود. عالم هم باید اینطور باشد؛ یعنی سنگ صبور حوادث باشد و از چیزی گُر نگیرد. این طور باشد، دیگران را میتواند بسازد و در پالایشگاه نفسش بسازد. عالِم، باید کار مادر را کند. مادر شیرده، همه فرم غذا میخورد، ولی با مزاج بچه تحویل میدهد. حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند: «جل الخالق از این کارخانهای که خدا ساخته و شیر مطبوعی تحویل میدهد» که مثالِ علم میشود! اگر کسی شیر در خواب ببیند، در اکثر موارد تعبیر به علم میشود. شیر، نماد علم است؛ چون بردبار و صبور است.
از 8 صفت، 4 صفت را گفتیم و انشاءالله باقی را در جلسه آینده میگوییم. امیدواریم خدا به همه ما توفیق دهد بتوانیم مکارم اخلاق را در خود پیاده کنیم.
2- خلاصه جلسه گذشته
در بانکداری اسلامی گفتیم بانک ضرورت دارد و بانک اسلامی هم ضرورت است. ما بانک اسلامی را جدای از نظام اقتصادی اسلام نمیدانیم. اصولی را برای نظام اقتصادی اسلام تقدیم کردیم؛ نخستین اصل این بود که به نظر اسلام، اقتصاد جدای از حضرت حق نیست؛ بر خلاف سوسیالیسم و ماتریالیسم که قائل به عدم مالکیت انسان، یا مادیگرایی است؛ یا کاپیتالیسم که مالکیت انسان را محدود نمیکند؛ ﴿لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ﴾،[5] ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.[6]
3- ادامه مبانی و اصول اولیه نظام اقتصادی اسلام
3.1- اصل چهارم: ارتباط داشتن نظام اقتصادی با نظامهای دیگر در اسلام
در نظام اقتصادی اسلام که حقوق فردی و اجتماعی دارد، حقالله جای وسیعی به خود اختصاص داده است. ما نظامات اسلامی را از هم جدا نمیدانیم. نظام اقتصادی، جدای از نظام اعتقادی نیست و هر یک از این دو، جدای از نظام فردی و اجتماعی و نظام سیاسی نیست. جامع همهی اینها، انسان و خدای انسان است. انسان موظف به این است که عقیده خود را اصلاح کند. فرد خود را اصلاح کند و در اصلاح جمع بکوشد. در ترابط خود با حساب پیش برود. مالکیتی که برای خداوند است و برای انسان در طول هم است. مالکیت انسان در عرض مالکیت خدا نیست؛ چند روزی در دست ما امانت است.
امام صادق (علیهالسلام)، کنار نهری نشسته بودند، دیدند آب برگی را کنار نهر آورد و مورچهای که در دهانش، آذوقهای بود، رفت روی این برگ نشست، دنبالش رفتند که کجا میرود، دیدند رفت کنار قسمت سنگی که بخشی از سنگ بیرون از آب و بخشی از آن داخل آب بود، مورچه رفت لای سنگ و دوباره سوار برگ شد و برگشت. حضرت فرمودند: «میان این سنگ، کرمی است که دسترسی به غذا ندارد و هر از چندی مورچهها و حشرات به او روزی میرسانند».
3.2- اصل پنجم: مالکیت انسان در طول مالکیت خداوند
نظام مالکیت و مُلکیت باریتعالی اینطور است. مالکیت انسان، بر اساس مالکیت خدا است. ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.[7] مالکیت، به خصوصی و عمومی و دولتی تقسیم میشود.
اساس این مالکیت بر اساس کار و تلاش است؛ ﴿وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾.[8] سیر مالکیت و ملکیت انسان را ملاحظه کنید؛ این مالکیت، در طول مالکیت باریتعالی است. قسمی از مالکیت، مالکیت انسان است. انسان، هم دارای آزادی است و هم محدودیتهایی دارد. این مالکیت هم در اقسامش، خصوصی و دولتی و عمومی دارد و بر اساس کار انسان، تنظیم شده است. نظام اقتصادی اسلام، بالاترین و بهترین و پربهرهترین نظام اقتصادی جهانی است. بارها این مطلب را عرض کردم که نظام اقتصادی اسلام، بنبست ندارد. اگر بنبستی هست، از بیتدبیری و کج سلیقهای و بیسلیقهای است.
مالکیت، از آنِ خدا و بعد، از آنِ انسان است در طول آن، نه در عرض آن. «له ملک السموات و الأرض»، دارای مراتب است. یکی از آن مراتب، مالکیت انسان است. مُلک و مِلک، هر دو هست. مالک و مَلِک الناس است. این مالکیت، رها شده نیست. آزادی دارد، ولی مطلق نیست. «لیس للإنسان إلا ما سعی»؛ نه مانند برخی مکاتب، مالکیت اشتراکی، یا مالکیت رها شدهی کاپیتالیسم.
3.3- اصل ششم: تعاون در نظام اقتصادی اسلام
این مالکیت، نباید ربوی باشد، نباید غرری باشد. در روش درآمدها هم باید با حساب و کتاب باشد. این، جزو خصوصیات نظام اقتصاد اسلامی است. ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾.[9] در این نظام، تعاون است؛ امر است.
3.4- اصل هفتم: تولید و توزیع عادلانه و حلیت بهرهی غیر ربوی
باید در محدوده حقوق، حرکت کند؛ حق فردی، یا حق جمعی. همه اینها خدایی است. اینها باید بر اساس نظام اقتصادی تنظیم شود. اقتصاد اسلامی، بسته نیست؛ بلکه کاملا باز است؛ حتی در عنوان بهره؛ بله، بهره اگر به معنای ربا باشد، در اسلام اینطور بهرهای ندارد، ولی بهره، به معنای سود است. اگر کسی وقتی میگذارد، باید سود ببرد. اگر معاملات ربوی نهی شده است، به جای آن حدود 18 معامله، معادل ربا داریم که همانند ربا است، ولی ربا نیست. ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾.[10] مصادیق بیع، بیشتر از ربا است. سود، همان است، ولی نامشروع نیست. نظام اقتصادی اسلام و بانکداری، بر اساس تولید و توزیع عادلانه میچرخد. بر اساس استفاده و بهرهای که مانع حقوق دیگران نباشد، ترسیم میشود. هر کس به جای خود از منافعی استفاده میکند، باید توجه به دو مطلب اساسی داشت که همه باید در راستای مالکیت الهی و تقرب به حضرت حق باشد.
نظامات اسلامی، جدای از هم نیست. اینکه برخی از افراد، اقتصادی باشند و نظام اجتماعی را جدا کنند، یا کسی اجتماعی باشد، ولی اقتصاد را زیر سوال ببرد، یا سیاسی باشد و دیگر نظام ها را توجه نکند، اینطور نیست. تمام نظامهای اسلامی در جنس، مشترک هستند و در فصولی اختلاف دارند. همه در مسیر تقرب إلیالله است. برخی قصد قربت لازم دارند؛ مانند عبادات و برخی، قصد قربت لازم ندارند. برخی معاملات هم قصد قربت لازم دارد.
به نظر ما نظام اسلام ی، همه نظامات را شامل میشود. در نظام اقتصادی اسلام، خدا و انسان جایگاه مخصوصی دارند. فاصله و جداانگاری بین نظامها در اسلام نیست.
در الهینامه گفتم: «الهی خوش به حال آنکه فاصله را تبدیل به رابطه کند. نه رابطهی منفی. مراد، وصل است».
3.5- اصل هشتم: محصور نبودن معاملات به معاملات در زمان شارع
شارع مقدس، مؤسس نیست، بلکه ممضی است؛ یعنی حصر معاملات را به معاملات زمان شارع نمیدانیم. مسائل مستحدثه، نمونههایی داشته است. مسائل مستحدثه - به خصوص معاملات جدید - جوری مطرح شدهاند که باید استنباط و استخراج از اصول اسلامی داشته باشیم. در گذشته، معاملات دیجیتالی و ارزهای دیجیتالی نداشتیم. ما قائل به اعتبار هستیم، نه مثلیت علی الاطلاقِ پول و نه قیمی بودن. مثلی است که باید قیمتگذاری شود و اعتبار شود. آن چه عقلای عالم اعتبار به آن بدهند، عوض و معوض قرار میگیرد.
لذا معامله خون در گذشته حرمت داشت، ولی الآن نه تنها حرمت ندارد که گاهی وجوب مییابد؛ چون در زمان ما موضوع، منتفی شد. ما به موضوعشناسی نیاز داریم. فقیه باید سر از موضوعات درآورد. قبلا در بین عربها غذایی درست میکردند که با خون بود؛ به همین خاطر اسلام، خونخواری را ممنوع کرد؛ ولی الان یک واحد خون، جانی را نجات میدهد.