< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

1400/06/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مسائل مستحدثه (بانکداری اسلامی)/مباحث مقدماتی بانکداری اسلامی /ضرورت و تاریخچه بانک

 

1- حدیث اخلاقی (ویژگیها و مقامات معنوی جناب سلمان علیه‌السلام)

یکی از راه‌های رسیدن به حضرت حق یا پیاده کردن آیه ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾،[1] برنامه‌ریزی و عمل به دستورالعمل‌هایی است که انسان به وسیله آنها می‌تواند راه را میان‌بُر برود؛ گرچه سخت است، ولی می‌شود ره صد ساله را یک شبه برود. و این یک‌شبها پیمودن باعث می‌شود هزار و یک شب بشود و انسان را کامل کند. از راه‌هایی که راه میان‌بر است و هم پیمودنش و هم برنامه‌ریزی‌اش سخت است، ولی در عین حال آسان است. برنامه‌ریزی اولیه‌اش شاید مشکل باشد، ولی همین که برنامه ریخت و متعبد بود، آسان می‌شود؛ [برنامه‌ریزی برای عمل به سیره اولیای الهی مانند سلمان (علیه‌السلام) است].

روزی در محضر امام حقایق، امام صادق (علیه‌السلام) صحبت از جناب ابوذر و جناب سلمان شد. معلوم می‌شود معارف هم دارای مراتب است و ایمان و معرفت و سیر و سلوک، مقول به تشکیک است. حضرت جمله‌ی زیبایی فرمودند؛ ایشان فرمودند: «ابوذر و سلمان هر دو از بزرگان صدر اسلام هستند، ولی مقام سلمان بالاتر است. سلمان به جایی رسید که نسبتش با رسول مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نسبت برادری بود».

تا جایی که فرمودند: «اگر ابوذر می‌دانست در دل سلمان چه می‌گذرد، او را می‌کشت؛ لقتله».[2] این قدر مقام سلمان بالا است.

در جای دیگر حضرت این را فرمودند که قابل عنایت است: «إنما صار سلمان من العلماء؛ لأنه امرء منا اهل البیت فلذلک نسبته الی العلماء».[3] این یعنی عالم بالله و اهل معرفت و سیر و سلوک. چرا که مردی است که به ما منتسب است. برای همین او را نسبت به علما می‌دهند. در جای دیگر می‌فرمایند: «سلمان منا أهل البیت». چرا او این گونه شد؟ حدیث دقیقی است. از امروز برای این حدیث برنامه‌ریزی کنیم.

مرحوم شیخ مفید نقل می‌کند – هر چند این حدیث در امالی طوسی، ج1، ص133 و بحار، ج22، ص327 هم نقل شده است – منصوربن‌بُزُرج است که به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: «مولای من ما از شما زیاد می‌شنویم که سلمان فارسی نگویید؛ بلکه بگویید سلمان محمدی؛ چرا باید این چنین بگوییم؟ چرا حضرت سلمان کنار حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مطرح می‌شود؟

فرمودند: به سبب سه ویژگی، سلمان چنین شد»؛ ما هم اینها را در خود پیاده کنیم:

«إحداها ایثاره هوی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) علی هوی نفسه»؛ خواسته امیر المؤمنین (علیه‌السلام) را بر خواسته خود مقدم می‌داشت. ولایت‌مداری او، نبوت‌مداری و اعتقاد به رسالت سر جای خود. نسبت به جانشینان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) متعبد بود؛ خواسته‌ای مقابل ایشان نداشت.

«و الثانیة حبه للفقراء و اختیاره إیاهم علی أهل الثروة و العدد»؛ فقرا را دوست داشت و آنها را بر اهل ثروت مقدم می‌داشت. این دستوری برای مسئولین ما است. باید فقیردوست باشیم و با آنان نشست و برخاست داشته باشیم.

و سومین خصلت حضرت فرمودند: «حبه للعلم و العلماء». محبوبش علم و علما بود. علم دوست و عالم پرور بود. در این دوره ریاست جمهوری جدید و در این سال جدید حوزه عرض می‌کنیم این سه خصلت جناب سلمان را سر لوحه زندگی خود قرار دهید؛ ولایت‌مدار باشید، برای فقرا کار کنید و برای فقرا برنامه‌ ریزی کنید. برای علما برنامه‌ریزی کنید. حوزه و دانشگاه باید حمایت شوند و امکانات در اختیارشان باشد.

بعد حضرت فرمودند: «کان سلمان عبدا حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین».[4] ما هنگام نماز می‌خوانیم، می‌گوییم: ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾.[5] بعد هم می‌گوییم: «خدایا ما مشرک نیستیم و مسلمان هستیم».[6]

سلمان عبد صالح بود و حنیف و مسلم بود. دین‌مدار و اهل تسلیم بود. دو رو نبود. اهل شرک ذاتی و وصفی و جَلیّ و خَفیّ نبود.

ان‌شاءالله همه ما و مسئولین ما عالم دوست باشیم. شیخ انصاری چقدر عالم‌دوست بود و به سادات احترام می‌کرد. باید اینها را انجام دهیم. اساتید و طلاب و مسئولین این حدیث را سرلوحه کاری خود قرار دهند. سلمان، نمونه اهل تسلیم و از بهترین کارگزاران در نظام اسلامی است.

 

2- خلاصه جلسه گذشته

خدا را شاکریم که در محضر فقه آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستیم. در عقود اسلامی و اقتصاد اسلامی به بحث بانکداری اسلامی رسیدیم و مختصری از تاریخچه بانک را بیان کردیم. تا موضوع را نشناسیم، نمی‌توانیم حکم کنیم.

3- ضرورت بانکداری

در ضرورت بانکداری هیچ شک و شبهه‌ای نیست. چرا؟

انسان مدنی بالطبع است و اجتماعی است و نیازهایش به جمع قابل رفع است، نه به فرد. «شخصی دعا کرد: خدایا من از تو می‌خواهم نیاز به خلق پیدا نکنم. حضرت فرمودند: دعا نکن نیاز پیدا نکنی؛ بلکه دعا کن به اشرار از خلق نیاز پیدا نکنی».[7] در دعای ماه صفر می‌خوانیم: «يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِي شَرَّ خَلْقِكَ».[8] ما باید از شر خلق در امان باشیم. نیازمندی به خلق چاره‌ای ندارد. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ﴾.[9] ولی باید نیاز با کرماء بر طرف شود. یکی از نیازهای انسان، نیاز اجتماعی و اقتصادی انسان است. این نیاز می‌طلبد که اموال و اجناس مختلفی داشته باشد. این از قدیم رایج بوده است. در ضرورت امور بانکی همین بس که انسان نیازمند است. از امور بسیطه شروع می‌کند. رفع حوایجش را با دست نیاز به دیگران رفع کرد و با دست خالی و از صفر شروع کرد؛ یعنی با داد و ستد. با خلقت انسان، نیازمندی او شروع شد. اولین نیاز او نیاز اقتصادی و خانوادگی و انسی اوست. انسان اهل انس است و وحشی نیست. حضرت حوا هم برای نیاز آدم بود. این ها دو شدند و نیازها کثرت یافت. هرچه آدم‌ها کثرت پیدا کردند، نیاز آنها هم بیشتر شد.

به قول سعدی:

بنی آدم اعضای یکدیگرند    که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار    دگر عضوها را نماند قرار[10]

این را سر در سازمان ملل نوشتند که دلیل بر تمدن ایران است.

هر کسی باید به عنوان یک عضو جامعه کار خودش را انجام دهد. انسان‌ها مانند اعضای بدن، دست یا چشم یا گوش برای انسان هستند.

وجود بانک امری ضروری است و اینکه عده‌ای می‌گویند به بانک نیاز نیست را قبول نداریم.

اصل در مسائل اقتصادی، مالکیت است. سوسیالیسم، یا کمونیسم (که معتقد به عدم مالکیت خصوصی هستند)، پذیرفته نیست. عدم مالکیت، فطری نیست. حتی بچه‌ای را که هنوز شیر می‌خورد، نسبت به شیر مادر حس مالکیت پیدا می‌کند و دیگر نمی‌شود از او گرفت. احساس تملیک می‌کند.

امور اقتصادی، فطری است. بانک هم بهترین جا برای رفع نیاز بشر است. اگر قرار باشد برای امور ذخیره‌ای بشر جایی را در نظر بگیریم، امانت‌دادن عده‌ای به دست عده دیگر و امانت گذاری و ودیعه یکی از بهترین راه‌های اثبات بانک و نیاز بشر به مسائل اقتصادی است.

4- تاریخچه بانک

در تاریخ بانک‌ها تفحص کردیم و به این نتیجه رسیدیم که دو هزار سال قبل از میلاد امانت‌گذاری‌ها و ذخیره اموال و دادن اجناس گران‌بها به یکدیگر بوده است. کسانی که توانایی حفظ نداشتند، به کسانی که داشتند می‌دادند.

انسان از وساطت شروع کرد، تا به اینجا رسید. بعدا در اروپا نیمکتی بود که روی آن می‌نشستند و نام آن را «بَنک» گذاشتند.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾.[11]

این آیه‌ی بانک است. بسیاری از بزرگان یهود و نصاری اموال مردم را می‌گرفتند و صدّ از سبیل‌الله می‌کردند. اولین تاریخچه بانک‌های اصطلاحی بر می‌گردد به اینکه مردم، احبار و رهبان را امنای خود می‌دانستند و اجناس عتیقه و طلا و نقره خود را به احبار و رهبان می‌دادند و در معابد، اموال مردم را نگهداری می‌کردند. تاریخچه بانک‌ها الهی است. به آنها اعتماد داشتند. اسلام به معنای تسلیم حضرت حق و قبول قوانین الهی از اولین بشر شروع شد. پیغمبر بی ‌امت حضرت آدم (علیه‌السلام) بود. همسرش بعدا امت او شد.

تاریخچه بانک‌ها الهی است. اَحبار و رُهبان در معابد ثروت مردم را نگه می‌داشتند. چون در معابد نگهداری می‌کردند، چیزی به عنوان حق خزانه‌داری از صاحبان پول دریافت می‌کردند. بانک بدون بهره اصلا نمی‌شود، ولی باید دید این بهره ربا است، یا اعم است.

تفاسیر روایی در مورد آیه‌ی «و الذین یکنزون الذهب ...» را بنگرید.

بعد رُهبان، اهل طمع شدند و برخی مال مردم را پس نمی‌دادند، یا کم پس می‌دادند. این یک هشدار اقتصادی است به خزانه‌داران عالِم که اگر مردم اعتماد کردند، سلب اعتماد نکنند. اخاذی نشود. بهره‌مندی، مشروع، ولی بهره‌وری به ربا، ممنوع است.

در مورد «واو» در آیه «و الذین یکنزون الذهب...» روایت داریم که عده‌ای در عصر کتابت قرآن واو را حذف کردند. اگر واو حذف شود، «الذین» قید احبار و رهبان می‌شود. برخی از مسلمانان در زمان عثمان این واو را حذف کردند، تا راهی برای ثروت‌اندوزی خود باز کنند و بگویند این آیه مربوط به احبار و رهبان است و ما را نمی‌گیرد. عده‌ای شمشیر برداشتند که یا «واو» را به جایش برمی‌گردانید، یا با شما جنگ می‌کنیم. مردم، اهل معرفت و ولایت‌مدار بودند و کاری کردند که «واو» را برگرداندند. این بهترین دلیل است که قرآن تحریف نشده است. نظر ما هم همین است. علامه طباطبایی فرمودند: «ما با کسی که قائل به تحریف باشد، حاضر به مباهله ایشان هستیم». در محضر علامه حسن‌زاده آملی (دامت‌برکاته) تفسیر مجمع‌البیان را می‌خواندیم، ایشان هم فرمودند: «ما هم مثل استاد حاضر به مباهله هستیم». ایشان کتابی دارند به نام «فصل‌الخطاب فی عدم تحریف الکتاب».


[10] گلستان سعدی، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت10.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo