درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی
1401/10/14
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1- حدیث اخلاقی (عقل)1.1- نسبت بین عقل و ادب
1.2- عقل، هدیهای الهی
1.3- به دست آمدن ادب با تکلّف
1.4- سیرهی معصومین (علیهمالسلام) در تأدیب فرزندان
1.5- غیرقابل تکلف بودن عقل
1.6- عقل، ملاک بالارفتن اعمال
1.7- استفاده از محضر بزرگان، یکی از راههای پرورش عقل
2- خلاصه جلسات گذشته
3- روایات شرط قصد طی مسافت
3.1- روایت اول
3.1.1- نظر فقها و استاد بر اساس این روایت
3.2- روایت دوم
3.3- روایت سوم
4- رجوع از قصد مسافت در اثناء سفر
4.1- روایت اول
4.2- نظر فقها در مورد رجوع از قصد مسافت در اثناء سفر
4.3- نظر استاد در این مسئله
موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /روایات قصد طی مسافت - رجوع از قصد مسافت در اثناء سفر
1- حدیث اخلاقی (عقل)
1.1- نسبت بین عقل و ادب
کتاب عقل و جهل، حدیث هجدهم:
ابوهاشم جعفری که از همراهان امام رضا (علیهالسلام) است نقل میکند:
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ الرِّضَا (علیهالسلام)، فَتَذَاكَرْنَا الْعَقْلَ وَ الْأَدَبَ، فَقَالَ: «يَا أَبَا هَاشِمٍ الْعَقْلُ حِبَاءٌ مِنَ اللَّهِ وَ الْأَدَبُ كُلْفَةٌ فَمَنْ تَكَلَّفَ الْأَدَبَ قَدَرَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَكَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ يَزْدَدْ بِذَلِكَ إِلَّا جَهْلًا».[1]
1.2- عقل، هدیهای الهی
عقل، حباء الهی است؛ یعنی عطیهی الهی است. خرد و عقل، امری ذاتی است. زمینهی عقل، خدادادی است. دادههای خدا هم بر اساس قابلیت است و شرط قابلیت، دادهی اوست. تقسیم عقول بر حسب حساب و کتاب است.
1.3- به دست آمدن ادب با تکلّف
اما ادب، کلفت و زحمت است. مکلف را مکلف میگویند؛ چون تکلیف، زحمت دارد. انجام واجبات و ترک محرمات، زحمت دارد. بهشت را به زحمت میدهند. ادب، زحمت است، رنج کشیدن است. «فمن تکلف الادب قدر علیه»؛ کسی که به زحمت، ادب را به دست آورد، بر این کار، توان دارد. بی رنج، گنج میسر نمیشود.
1.4- سیرهی معصومین (علیهمالسلام) در تأدیب فرزندان
در مقام تأدیب اهلبیت (علیهمالسلام)، سیرهشان این بود که بچهها را برای فراگیری مسائل اجتماعی و فرهنگی میفرستادند. به لحاظ شخصیت حقوقی، علم لدنی داشتند، ولی به لحاظ شخصیت حقیقی، فرزندانشان را برای آموزش میفرستادند؛ از جمله رسول مکرم (صلیاللهعلیهوآله)، حلیمهی سعدیه، دایهی ایشان بود. بر عکس الآن که ادبستانها در مناطق اجتماعی، بهتر است، قدیم در بیابانها و امور بَدَوی بود. بهترین تأدیبها، فرهنگ بدوی بود. لغات خوب در آنجا بود. لغات اصیل عرب در بدویّات است.
ادب چیست؟ ادب، یعنی انسان به حد و حدود اشیا طوری برسد که بشناسد و رعایت کند. أدبُ کلّ شیء بِحَسَبِه.
1.5- غیرقابل تکلف بودن عقل
«و من تکلف العقل لم یزدد بذلک إلا جهلا»؛ اگر کسی بخواهد رنج عقل را زیاد بکشد، جهلش زیاد میشود. عقل جبلّی، قابل کم و زیاد نیست.
1.6- عقل، ملاک بالارفتن اعمال
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ: «قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ لِي جَاراً كَثِيرَ الصَّلَاةِ كَثِيرَ الصَّدَقَةِ كَثِيرَ الْحَجِّ لَا بَأْسَ بِهِ قَالَ: فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ كَيْفَ عَقْلُهُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَيْسَ لَهُ عَقْلٌ قَالَ: فَقَالَ لَا يَرْتَفِعُ بِذَلِكَ مِنْهُ».[2]
حدیث دیگری از اسحاقبنعمار از امام صادق (علیهالسلام) است. حدیث نوزدهم این باب است. ایشان میگوید: به امام (علیهالسلام) عرض کردم:
«إن لی جارا کثیر الصلاة کثیر الصدقة کثیر الحج»؛ همسایهای دارم که زیاد نماز میخواند و به حج میرود و صدقه میدهد. حضرت فرمودند: «کیف عقله»؟ عقلش، چطور است؟ فقط امور عبادی مهم نیست. گفتم: جانم به قربان شما «لیس له عقل»؛ عقل ندارد. «فقال: لا یرتفع بذلک منه»؛ نماز و روزهاش هم بالا نمیرود.
1.7- استفاده از محضر بزرگان، یکی از راههای پرورش عقل
این عقل عملی، مهم است. عقل معرفتی را باید قدر دانست. خدا را شاکریم که در محضر حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) در این فضا و حوزهی خوب با این کتب خوب و اساتید خوب هستیم. این دلیل بر این است که خدا ما را شکار کرده است. ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾؛[3] در شکارگاه الهی هستیم. بزرگان تعبیرهایی داشتند که تور الهی، تور سنگینی است.
حضرت علامه حسنزاده (قدساللهنفسهالزکیة) میفرمودند: «تور به لحاظ شکار، فرق میکند. نهنگ در دریا است. اگر انسان قوی شود، با افراد قوی سر و کار پیدا میکند».
انشاءالله به مقاماتی که خدا برایمان مقدر کرده است، برسیم.
2- خلاصه جلسات گذشته
در صلات مسافر در شرایط قصر صلات بودیم. شرط اول، رسیدن به مسافت شرعی بود که بریدین در روایات بود. شرط دوم، قصد قطع مسافت است؛ این که تصمیم چهار فرسخ را داشته باشد. اگر به صورت قطعهقطعه راههای مختلفی برود و قصد مسافت نکند، مسافر نیست. به عبارت بهتر با شرط اول، یعنی اینکه به مسافت برسد، آیا از شرط دوم بینیاز هستیم، یا خیر؟ گفتیم که باید طی مسافت، مورد نظر باشد. باید مسافت با نیت مسافت، همراه باشد.
در این جهت، روایات مختلفی داشتیم.
عبارت عروه را خواندیم.
3- روایات شرط قصد طی مسافت
باب 4: «اشتراط وجوب القصر بقصد المسافة فلو قصد ما دونها ثم هكذا لم يجز القصر، وان تمادى السفر الا في العود ان بلغ المسافة، وعدم اشتراط قصر الصلاة بتبييت النية».
3.1- روایت اول
محمد بن الحسن باسناده عن الصفار، عن إبراهيم بن هاشم، عن رجل، عن صفوان قال: «سألت الرضا عليه السلام عن رجل خرج من بغداد يريد أن يلحق رجلا على رأس ميل فلم يزل يتبعه حتى بلغ النهروان وهي أربعة فراسخ من بغداد، أيفطر إذا أراد الرجوع ويقصر؟ قال: لا يقصر ولا يفطر لأنه خرج من منزله، وليس يريد السفر ثمانية فراسخ، إنما خرج يريد أن يلحق صاحبه في بعض الطريق فتمادى به السير إلى الموضع الذي بلغه، ولو أنه خرج من منزله يريد النهروان ذاهبا وجائيا لكان عليه أن ينوي من الليل سفرا والافطار، فان هو أصبح ولم ينو السفر فبدا له بعد أن أصبح في السفر قصر ولم يفطر يومه ذلك».[4]
شخصی از بغداد خارج شد و با دوستش قرار داشت. همینطور ملاقات حاصل نشد، تا به نهروان رسید که 4 فرسخ تا بغداد فاصله دارد. موقع برگشت، نمازش شکسته است یا تمام؟ حضرت فرمودند: «روزهاش صحیح و نمازش تمام است؛ چرا که از منزلش خارج شد و ارادهی سفر نداشت. اگر از اول ارادهاش نهروان بود، باید از شب قبلش نیت کند».
3.1.1- نظر فقها و استاد بر اساس این روایت
برای همین برخی فقها فتوا دادند که اگر کسی صبح، قصد سفر کند، مسافر نیست. ما این نظر را قبول نداریم. نیت شب، ضرورت ندارد. طبق روایت، اگر کسی شب نیت سفر نکرد و صبح نیت سفر داشت، نمازش شکسته است، ولی روزهاش را باید بگیرد. اگر کسی روز سفر را آغاز کرد و شب نیت نکرد، آن روز را نباید افطار کند؛ ولی به نظر برخی فقها قضا هم باید بگیرد و کفاره هم ندارد.
3.2- روایت دوم
وباسناده عن سعد، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق عن عمار قال: «سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل يخرج في حاجة له وهو لا يريد السفر فيمضي في ذلك فتمادى به المضي حتى تمضي به ثمانية فراسخ كيف يصنع في صلاته؟ قال: يقصر ولا يتم الصلاة حتى يرجع إلى منزله».[5]
مرحوم شیخ حر عاملی در ذیل این روایت، میفرمایند: منظور حضرت، قصر صلاة هنگام برگشت از سفر است:
«أقول: المراد إنه يقصر في الرجوع لما مضى ويأتي».
کسی دنبال کاری رفته و قصد سفر ندارد؛ ولی کارش طوری میشود که به هشت فرسخ میرسد. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «نمازش شکسته میخواند، تا به منزلش برگردد ».
ظاهر این حدیث، عکس حدیث قبلی است. مراد از قصر صلاة، قصر در برگشت است، نه در زمان رفت؛ چرا که در برگشت، قصد قطع مسافت هست. به عبارت بهتر کسی دنبال حاجتی رفت و در هشت فرسخ به کارش رسید. از هنگام رفت، نماز کامل است و در برگشت، نمازش شکسته است.
3.3- روایت سوم
وباسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد، عن عمرو، عن مصدق، عن عمار عن أبي عبد الله عليهالسلام قال: «سألته عن الرجل يخرج في حاجة فيسير خمسة فراسخ أو ستة فراسخ ويأتي قرية فينزل فيها ثم يخرج منها فيسير خمسة فراسخ أخرى أو ستة فراسخ لا يجوز ذلك، ثم ينزل في ذلك الموضع، قال: لا يكون مسافرا حتى يسير من منزله أو قريته ثمانية فراسخ، فليتم الصلاة».[6]
مرحوم شیخ حر عاملی در ذیل این روایت میفرماید:
«أقول: يعني حتى يسير بقصد ثمانية فراسخ. وقد تقدم ما يدل على ذلك، ويأتي ما يدل عليه».
روایت سوم باب، یعنی روایت عمار از امام صادق (علیهالسلام) هم، روایت خوبی است؛ مردی دنبال حاجتی به 5 یا 6 فرسخ میرسد. به منزل و آبادیای میرسد و در آنجا اُتراق میکند. از آنجا خارج میشود و 5 یا 6 فرسخ دیگر میرود و باز آنجا توقف میکند. حضرت فرمودند: «مسافر نیست، تا زمانی که از منزل یا آبادیاش، 8 فرسخ برود؛ در نتیجه نمازش کامل است».
اگر قصد کمتر از مسافت را داشته باشد، ولو هزاران فرسخ برود، مسافر نیست و نمازش تمام است. ولی به محض برگشت به شرط بیشتر بودن مسافت، نمازش شکسته است. در نیت برگشت، حد ترخص مهم است.
4- رجوع از قصد مسافت در اثناء سفر
حال اگر کسی قصد مسافت کرد و در اثنا از قصدش برگشت، حکمش چیست؟
4.1- روایت اول
باب 5 : «أن من قصد مسافة ثم رجع عن قصده في أثنائها وأراد الرجوع فإن كان بلغ أربعة فراسخ قصر والا أتم».
محمد بن الحسن باسناده عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن أبي ولاد قال: «قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إني كنت خرجت من الكوفة في سفينة إلى قصر ابن هبيرة وهو من الكوفة على نحو من عشرين فرسخا في الماء، فسرت يومي ذلك أقصر الصلاة ثم بدا لي في الليل الرجوع إلى الكوفة فلم أدر أصلي في رجوعي بتقصير أم بتمام، وكيف كان ينبغي أن أصنع؟ فقال: إن كنت سرت في يومك الذي خرجت فيه بريدا فكان عليك حين رجعت أن تصلي بالتقصير لأنك كنت مسافرا إلى أن تصير إلى منزلك قال: وإن كنت لم تسر في يومك الذي خرجت فيه بريدا فان عليك أن تقضي كل صلاة صليتها في يومك ذلك بالتقصير بتمام من قبل أن تؤم من مكانك ذلك، لأنك لم تبلغ الموضع الذي يجوز فيه التقصير حتى رجعت، فوجب عليك قضاء ما قصرت، وعليك إذا رجعت أن تتم الصلاة حتى تصير إلى منزلك».[7]
مرحوم شیخ حر عاملی در ذیل این روایت میفرماید:
«أقول: وتقدم ما يدل على ذلك ويأتي ما يدل عليه، والامر بالقضاء مخصوص بما وقع بعد الرجوع عن قصد السفر في محل الرجوع والطريق، أو محمول على الاستحباب لما مضى ويأتي».
این روایت، صحیح است و خیلی به آن فتوا دادهاند.
راوی میگوید: «من از کوفه خارج شدم و با کشتی به قصر ابن هبیره رفتم که به لحاظ مسافت دریایی، 20 فرسخ است. شب تصمیم گرفتم ه برگردم. نمیدانستم تمام بخوانم، یا شکسته؟ حضرت فرمودند: اگر در روزی که خارج شدی، یک برید رفتی، هنگام برگشت باید به تقصیر بخوانی؛ چرا که مسافری، تا به منزلت برگردی. اگر یک برید نرفتی و خواستی برگردی، باید نمازهای شکستهات را دوباره تمام قضا کنی».
4.2- نظر فقها در مورد رجوع از قصد مسافت در اثناء سفر
عدهای از فقها گفتند: «احوط به این است که هم تمام بخواند و هم شکسته و بین قصر و اتمام، جمع کند».
4.3- نظر استاد در این مسئله
عرض ما این است که در اینجا احوط، جمع است؛ وگرنه اگر به مسافت نرسد، نمازش تمام و اگر برسد، نمازش شکسته است.