< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

1401/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /شرط دوم قصر صلاة مسافر: قصد پیمودن مسافت شرعی

 

1- حدیث اخلاقی (شرح حدیث جنود عقل و جهل – قسمت چهارم)

در روایت شریف امام صادق (علیه‌السلام) بودیم. جمعی از شاگردان و اصحاب ایشان، در محضر حضرت در مورد عقل و جهل صحبت می‌کردند، یا صحبت عامل درجات و درکات شد. عقل، انسان را بالا می‌آورد و جهل، انسان را زمین می‌زند.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ‌ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَجَرَى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «إعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي».[1]

1.1- نسبت بین معرفت و هدایت

حضرت فرمودند: «عقل و لشکریانش را بشناسید و جهل و لشکریانش را بشناید، تا هدایت شوید. انسان تا عامل درجات و درکات را نشناسد، نمی‌تواند در راه به نتیجه برسد. هدایت فرع معرفت است و معرفت، پیش‌نیاز هدایت است. معرفت، هم پیش‌نیاز هدایت است و هم نتیجه‌ی هدایت است. ما باید بین این دو معرفت، فرق بگذاریم. معرفتی که پیش‌نیاز هدایت است، تا ما تصوری از اهداف و غرض و کمال‌مان نداشته باشیم، نمی‌توانیم راه به جایی ببریم و وقتی راه به جایی بردیم، به آن چیزی می‌رسیم که باید به آن برسیم.

در این فراز بودیم که یاران حضرت عرض کردند: ما عقل و جهل و جنودشان را نمی‌شناسیم، مگر معرفتی که شما به ما بدهید.

اگر همیشه کار به دست کاردان باشد، کارِستان می‌شود و به نتیجه می‌رسد. مشکلات دولت‌ها از این است که کار دست کاردان‌ها نیست.

1.2- مجلس علم، گوشه‌ای از عرش الهی

اصحاب گفتند: شما به ما بگویید عقل و جهل لشکریانش چیست؟ حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی عقل را آفرید و اول مخلوق، عقل است و عقل از موجودات مجرد از روحانیون از یمین عرش است. ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾،[2] ادامه دارد. همین که ما الآن حرف می‌زنیم، میهمان عرش الهی هستیم. ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾،[3] یک گوشه‌اش ما را گرفته و این‌گونه ما را اسیر کرده است.

1.3- معانی اِقبال و اِدبار عقل

حوزه‌ی به این عظمت، اسیر گوشه‌ای از عقل است. حضرت حق به عقل فرمان دادند که رو کن و رو برگردان. گفتیم اِقبال و اِدبار عقل، دو معنا دارد؛ یا به معنای این است که به حق رو کن و از خلق برگرد و یا به معنای این است که به خلق رو کن و از ما رو گردان.

1.4- دو وجهی بودن اِقبال و اِدبار عقل

با کمال معذرت از مرحوم فیض کاشانی و مرحوم مجلسی و از صاحب‌نظران در این بحث می‌گوییم: اقبال و ادبار عقل، دارای دو وجه است. وجه خَلقی دارد و وجه ربّی دارد. عقل، رویی به خدا و رویی به مخلوق دارد. اولین مخلوق است. چون اولین آفریده است، آفریدگانی بر او مترتب است؛ پس باید مرکز جمعی باشد. اینکه مرکز اقبال و ادبار کدام است،‌ ذو وَجهَین است؛ اما در عین حال که دو وجه دارد، وجه خلقیِ عقل باقی نمی‌ماند. وجه ربّی عقل باقی می‌ماند. امام (رحمه‌الله) فرمودند: «شهید، نظر می‌کند به وجه الله»؛[4] یعنی شهید، عاقل شده است. عاقل کیست [و عقل چیست]؟ «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ».[5] عقل چیزی است که انسان با آن خدا را عبادت کند و به بهشت‌ها برسد. ﴿وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾.[6]

1.5- منظور از «وجیهة» در دعای توسل

اعزه‌ی من اگر می‌توانید روزانه، دعای توسل را در سحر یا شب بخوانید. 13 مرتبه در دعای توسل، «يَا وَجِيهاً عِنْدَ اَللَّهِ» تکرار می‌شود، ولی یک بار «يَا وَجِيهَةً» می‌شود. «وجیهة»، فرد است. ما در شرح دعای توسل آوردیم که تای آن، تای تأنیث نیست که وجیه برای مذکر باشد و «وجیهة» برای مؤنث باشد. به حسب ظاهر به تأنیث اشاره دارد، ولی تای مبالغه هم هست. در تای مبالغه، جز حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نمی‌تواند در زمره‌ی عقلای عالم باشد. این وجه، باقیِ باقی است. هر کس متصل به این وجه شود، باقی است.

1.6- راه رسیدن به وجه‌الله

راه رسیدن به این وجه چیست؟ اولوا العلم شدن، نه به تحصیل است، نه به تدریس. تنها راهش تزکیه است. نقطه‌ی آغاز تزکیه از شب و سحر است. در فرازی از الهی‌نامه عرض کردم: «الهی از انسان سر می‌رود، ولی سحر (وقت خاص) و سَهَر (بیداری در شب) نمی‌رود». سحر را سحر می‌گویند؛ چون که نقطه‌ی ابهامی بین شب و روز است. خدا رحمت کند برخی از بزرگان را که وحی را شعور و ادراک مرموز می‌دانستند. سحر، وقت مرموز است. این سحر را هر کس نمی‌تواند شکار کند. انسان‌های با برنامه شکار می‌کنند.

1.7- تفاوت بین دو شکار و اشاره به ضامن آهو

شکارچی‌ها می‌گویند گاهی گراز است و زیاد است، ولی نمی‌شود زد؛ چون گوشتش بد است. گاهی می‌خواهند غزال بزنند، کم‌یاب است. نیاز به برنامه‌ریزی دارد. شکار آهو آسان نیست. تازه اگر آهو به ولی‌ای از اولیای الهی پناهنده شود، دیگر نمی‌شود به آن دست یافت. اینکه به امام رضا (علیه‌السلام)، ضامن آهو می‌گوییم، یک جهتش این است که شکارچیان، دنبال گوشت لذیذ هستند و باید به کمین بنشینند و شب‌بیداری بکشند که شکار کنند؛ ولی آن آهو خودش، محضر حضرت می‌رسد و حضرت می‌فرمایند: «رهایش کن». شکارچی می‌گوید: «فرار می‌کند». فرمودند: «فرار نمی‌کند». به مأمن عالم رسیده است. تا اجازه داده نشود، حرکت نمی‌کند. دیدند که این آهو اشک می‌ریزد.

1.8- آثار و برکات اشک

هرچه خدا به انسان می‌دهد، از اشک است و اشک است و اشک. مقام معظم رهبری از شهیدی نقل می‌کردند که کسی از شهیدی پرسید: «چرا شهید نمی‌شویم»؟ آن شهید گفت: «راهش اشک است و اشک است و اشک». یک قطره اشک، چقدر کارایی دارد. امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: «یک قطره اشک، حجاب بین انسان و تمام دوزخ می‌شود».[7]

1.9- بهره‌بردن از سحر، تنها راه رسیدن به عقل

تنها راه به عقل رسیدن، سحر داشتن است. سحر داشته باشید، تا برکات الهی برای شما باز شود. دعای سحر امام باقر (علیه‌السلام)، برای تمام سحرها است؛ ولی چون خلق‌الله فقط در ماه مبارک بیدارند، چنین شهرتی یافت. اولیای الهی تمام شب‌های‌شان، سحر و شب قدر است؛ چون برای شب‌های خود ارزش قائلند. شب‌هایی که شب و روز از برابری رد شده است و بیشتر از روزها می‌شود، شب‌های اولیای الهی است. شب‌ها وقتی بیشتر از روز شود، سوددهی‌اش برای اولیای الهی، بیشتر است. ما عرض‌مان این است که اقبال و ادبار، ذو وَجهَین است و وجهِ ربوبیِ عقل، انسان را بقا می‌دهد. ﴿وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾.[8]

2- خلاصه جلسات گذشته

در نماز مسافر بودیم. شرط مسافت را گذراندیم. مسافت را توضیح دادیم. مسافت استداره و استدامه و تلفیقی را عرض کردیم. یکی دیگر از شرایطی که در سفر لازم است، قطع المسافة، یا اعتبار مسافت است،

3- شرط دوم قصر صلاة مسافر: قصد پیمودن مسافت شرعی

مسافر به دو شرطی [که امروز می‌گوییم و شرایط دیگر که بعدا خواهیم گفت]، نمازش قصر می‌شود:

یک: مسافت به هشت فرسخ برسد؛

دو: نیت مسافت را هم داشته باشد.

اگر نیت سفر چهار فرسخی را نداشته باشد، هزاران فرسخ را هم برود، مسافر نیست؛ مثلا اگر کسی از شهری به شهر دیگر آمد و قطعه‌قطعه آمد، مثلا مرکبش را گم کرده و نمی‌داند کجا پیدایش کند؛ یک فرسخی، یا ده فرسخی، این فرد، مسافر نمی‌شود؛ ولی اگر همین شخص، بیش از چهار فرسخ رفت و مجموع رفت و برگشتِ او هشت فرسخ شد، مسافر است؛ چه قصد کند و چه قصد نکند. این در صورتی است که می‌خواهد به جای قبلی برگردد. اگر کسی مسافت را قصد کند، مسافر است و اگر کسی مسافت را قصد نکند، مسافر نیست.

4- اشکال

اگر کسی [نیت] قطع مسافت را داشت، حد ترخص چه می‌شود؟ اگر انسان حد ترخص را رد کند، اگر به مسافت هم نرسد، مسافر است؛ مثلا کسی از شهری برای رفتن به شهر دیگر حرکت کرد و دیوار و اذان شهر هم دیده و شنیده نمی‌شود. روزه است و نمازش شکسته است، ولی مسافر نیست.

5- جواب

اینجا دلیل خاص داریم. جواز افطار و شکسته خواندن نماز در حد ترخص، مشروط به طی مسافت است؛ ولی به عنوان شرط متأخر. اگر کسی به نیت اینکه حد ترخص یا حد مسافت است، نمازش را شکسته خواند و بعد معلوم شد حد مسافت نبود، باید نمازش را تمام بخواند و در خارج از وقت باید تمام قضا کند و اعاده لازم است.

6- روایات شرط قصد مسافت در صلاة مسافر

6.1- روایت اول

باب اشتراط وجوب القصر بقصد المسافة ، فلو قصد ما دونها ثم هكذا لم يجز القصر ، وإن تمادى السفر إلاّ في العود إن بلغ المسافة ، وعدم اشتراط قصر الصلاة بتبييت النيّة:

محمّد بن الحسن بإسناده عن الصفّار، عن إبراهيم بن هاشم، عن رجل، عن صفوان قال: «سألت الرضا (عليه‌السلام) عن رجل خرج من بغداد يريد أن يلحق رجلاً على رأس ميل فلم يزل يتبعه حتى بلغ النهروان وهي أربعة فراسخ من بغداد، أيفطر إذا أراد الرجوع ويقصّر؟ قال: لا يقصّر ولا يفطر، لأنّه خرج من منزله، وليس يريد السفر ثمانية فراسخ، إنّما خرج يريد أن يلحق صاحبه في بعض الطريق، فتمادى به السير إلى الموضع الذي بلغه، ولو أنّه خرج من منزله يريد النهروان ذاهباً وجائياً لكان عليه أن ينوي من الليل سفراً والإِفطار، فإن هو أصبح ولم ينو السفر فبدا له بعد أن أصبح في السفر قصّر ولم يفطر يومه ذلك».[9]

در سند این روایت، عبارت «عن رجل»، کار را مشکل کرده است؛ ولی چون [مضمونش] در روایات دیگر هست، قابل استفاده است.

در این روایت، راوی سؤال می‌کند: «کسی از بغداد خارج شد و سر یک میل می‌خواست کسی را ببیند. او را ندید، تا نهروان که چهار فرسخ است. موقع رجوع، افطار کند و قصر کند، یا خیر؟ از جایی که رفت، مسافر نبود». حضرت فرمودند: «قصر صلات و افطار روزه نکند؛ چرا که اراده‌اش، رسیدن در قبل مسافت به رفیقش بود. راه ادامه یافت، تا مسافت. در جایی که رسیده و بر می‌گردد، قصر و افطار ندارد؛ چون وقتی که رفت، نیت نداشت و برگشت او هم رفت و برگشت به اندازه‌ی هشت فرسخ نیست. اگر می‌خواست نیت کند، شب را باید نیت سفر کند».

6.1.1- منظور از زمان شب در این روایت

به نظر ما شب در این روایت، تمثیل است. اینکه حتما باید از شب، نیت سفر کند و اگر از روز، نیت کرد و رفت، مسافر نیست که نظر برخی فقها است، بر اساس همین روایت است. به نظر ما شب، تمثیل است، نه تخصیص. حضرت می‌فرمایند: «اگر شب نیت سفر نکرد، ولی روز قصد سفر کرد، نمازش شکسته است ولی روز را باید روزه بگیرد». احتیاط در نگه داشتن روزه است.

6.2- روایت دوم

وبإسناده عن سعد، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدّق، عن عمّار قال: «سألت أبا عبدالله (عليه‌السلام) عن الرجل يخرج في حاجة له وهو لا يريد السفر فيمضي في ذلك فيتمادى به المضي حتى يمضي به ثمانية فراسخ، كيف يصنع في صلاته؟ قال: يقصّر ولا يتمّ الصلاة حتى يرجع إلى منزله».[10]

أقول: المراد أنّه يقصّر في الرجوع لما مضى ويأتي.

مردی حاجتی دارد و سفر نمی‌خواهد برود، ولی تا هشت فرسخ می‌رسد؛ چه کند؟ فرمودند: « تا برگشت به منزلش، نماز را شکسته می‌خواند».

 

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo