< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

1401/03/18

بسم الله الرحمن الرحیم

محتويات

1- حدیث اخلاقی (عقل – خصوصیات صاحبان عقل)
1.1- عقل، بهترین وسیله‌ی عبادت خداوند
1.2- خصلت‌های کمال عقل در انسان
1.2.1- دورشدن صاحب عقل از کفر و شرّ
1.2.2- امیدداشتن رشد و خیر از صاحب عقل
1.2.3- بخشش اضافی مال
1.2.4- سکوت نسبت به سخنان اضافه
1.2.5- کفاف در قوت و رزق
1.2.6- سیرنشدن از کسب علم
1.2.7- دوست داشتن ذلت در برابر خدا به جای عزت در برابر غیرخدا
1.2.8- محبوبیت تواضع به جای شرف نزد انسان عاقل
1.2.9- کم‌شمردن کار خیر خود و زیادشمردن کار خیر دیگران
1.2.10- بهتردیدن دیگران نزد خود و بدتردیدن خود در نزد دیگران
1.2.11- حکایتی از حضرت موسی (علیه‌السلام)
1.3- ترک دروغ از عاقل، هرچند به نفع او باشد
1.4- عاقل، اهل مروّت
1.5- بهشت، بهای جان مؤمن
2- خلاصه جلسات گذشته
3- حکم نماز مسافر در مسافت تلفیقی
4- قول به جمع نماز مسافر در سفر تلفیقی و نظر استاد در مسئله
5- روایت مسافت تلفیقی
5.1- موثقه‌ی محمد بن مسلم
6- صُوَر برگشت از نیّت مسافت شرعی
7- عدم فرق بین شغل شأنی و شغل فعلی در مسافت شرعی
8- موانع شکسته‌شدن صلاة مسافر
9- مسافت تلفیقیِ مختلف (کمتر و بیشتر از چهارفرسخ)
10- برخی از اقوال در مسافت تلفیقی مختلف
11- نظر استاد در مسافت شرعی مختلف
12- اشاره به چند مبنا در سبب قصر در صلاة مسافر
13- روایات دیگری در مسافت شرعی تلفیقی
13.1- روایت اول
13.2- 13،روایت دوم
13.3- 13،روایت سوم
14- مسافت استداریه و نظر استاد در آن
15- حکمت قصر صلاة مسافر در روایات
16- حکمت دیگر در تقصیر صلاة مسافر
17- ثمره‌ی مسافت تلفیقی

 

 

موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /اقسام مسافت تلفیقی - مسافت استداره ای

 

1- حدیث اخلاقی (عقل – خصوصیات صاحبان عقل)

بحمدالله‌رب‌العالمین در روزهای چهارشنبه، حدیث اخلاقی امام کاظم (علیه‌السلام) را به صحابه‌ی بسیار گران‌قدرشان و متخصص در بسیاری از علوم، جناب هِشام بیان می‌کردیم. هم صدور روایت، صدور خوبی است و هم جایگاه روایت، قابل بررسی است. فرازبه‌فرازِ این روایت می‌طلبد که برای این حدیث سیروسلوکی برنامه‌ریزی شود. این جلسه که جلسه آخر سال است و تعطیلات تابستانه‌ی حوزه است، ان‌شاءالله توشه‌ای برای آینده‌ی ما باشد.

حضرت فرمودند:

«يَا هِشَامُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‌ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى الْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ وَ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الشَّرَفِ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَا يَكْذِبُ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ هَوَاهُ يَا هِشَامُ لَا دِينَ لِمَنْ لَا مُرُوَّةَ لَهُ‌ وَ لَا مُرُوَّةَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِي لَا يَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا».[1]

حضرت اینجا سیره‌ی علمی را به سیره‌ی عملی تبدیل کردند. در سیروسلوک، ما باید راه را مشخص کنیم، بعد بگوییم که مثل فلانی باشید. خدا درجات‌ استادمان حضرت علامه حسن‌زاده (قدس‌الله‌نفسه‌الزکیة) را متعالی کند. آیت‌الله‌العظمی بهاءالدینی فرمودند: «ما داشتیم از حوزه نا‌امید می‌شدیم؛ اما آقای حسن‌زاده را که دیدیم، امیدوار شدیم».

1.1- عقل، بهترین وسیله‌ی عبادت خداوند

حضرت امام موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) در این حدیث به هشام فرمودند: امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «ما عبد الله بشیء أفضل من العقل»؛ خداوند به قدری که به عقل عبادت می‌شود، به چیز دیگری عبادت نمی‌شود.

امام صادق (علیه‌السلام) در جواب کسی که از چیستی عقل از ایشان سؤال کرده بود، فرمودند: «ما عبد به الرحمن»؛[2] عقل چیزی است که ما را به خدا نزدیک می کند. کاری که ما را به خدا نزدیک می‌کند، آن کار، عاقلانه است و هرچه دور کرد، هواست. امان از هوا؛ هوای نفس، آدم را مانند حبابی باد می‌کند، بعد می‌ترکد و خالی می‌شود و می‌بیند هیچ نیست.

گفت: « چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حبابهمیشه خانه خراب هوای خویشتنم».[3]

1.2- خصلت‌های کمال عقل در انسان

بعد حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) فرمودند:

«و ما تمّ عقل امرئ حتی یکون فیه خصال شتی»؛ تا چند فضیلت پراکنده در انسان نباشد، عقلش کامل نمی‌شود. عقل، جامع پراکنده‌هاست.

بعد حضرت فرمودند:

1.2.1- دورشدن صاحب عقل از کفر و شرّ

«الکفر و الشر منه مأمونان»؛

«کفر» در مقابل «شکر» است. در قرآن هم مقابل کفر، شکر است. حضرت، اول با منفی شروع کردند. کفر و شرّ از عقل صادر نمی‌شود؛ نه اینکه از انسان صادر نشود، بلکه بالعَرَض صادر می‌شود.

1.2.2- امیدداشتن رشد و خیر از صاحب عقل

«وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ»؛ رشد و خیر از او انتظار می‌رود. کمال از او مطلوب است. انسان رشید، دنبال رسیدن به جایی است.

1.2.3- بخشش اضافی مال

«و فضلُ مالِه مبذول»؛ انسان عاقل، همیشه زائد مالش را بذل می‌کند و دست‌به‌خیر است.

1.2.4- سکوت نسبت به سخنان اضافه

«و فضل قوله مکفوف»؛ اضافه‌ی مالش را می‌دهد، ولی اضافه‌ی حرفش را نگه می‌دارد. حرف‌های اضافه گاهی ابتلا می‌آورد. شخصی به امام صادق (علیه‌السلام)گفت: «دیدم پرنده‌ای توسط دیگری شکار شد». فرمودند: «آن پرنده‌ای که شکار شد، از ذکر خدا غافل شد. تا حیوانی از ذکر خدا غافل نشود، مرگش فرا نمی‌رسد»[4] . روایت است: «زمانی می‌آید که مرگ مردم با گناهان‌شان بیشتر است، تا به اجل‌شان».[5]

در ادامه امام موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) فرمودند:

1.2.5- کفاف در قوت و رزق

«وَ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ»؛ انسان عاقل، نصیبش از دنیا فقط به قدر قوت و کفافش است.

1.2.6- سیرنشدن از کسب علم

«لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ»؛ از علم سیر نمی‌شود، ولو روزگاری زندگی کند. در مال باید قانع بود، ولی در علم باید قانع نبود و حریص بود. همیشه انسان باید در حال استفاده باشد. اگر روزگاری در علم سپری کند، از علم سیر نمی‌شود.

حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْم وَطَالِبُ دُنْيَا»؛[6] دو تشنه‌اند که سیر نمی‌شوند؛ تشنه‌ی علم و تشنه‌ی دنیا. اولی ممدوح و دومی مذموم است.

1.2.7- دوست داشتن ذلت در برابر خدا به جای عزت در برابر غیرخدا

«الذل أحب إلیه مع الله من العز مع غیره»؛

این که ذلیل باشد، ولی در محضر خدا باشد - که معمولا ذلتِ عبودیت است - بهتر از عزتی است که نزد دیگران داشته باشد.

1.2.8- محبوبیت تواضع به جای شرف نزد انسان عاقل

«و التواضع أحب إلیه من الشرف»؛

همیشه فروتن است. تواضع برایش بهتر از نخوت و غرور است.

1.2.9- کم‌شمردن کار خیر خود و زیادشمردن کار خیر دیگران

«يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ»؛

این جمله، خیلی زیباست. کمِ دیگران را زیاد می‌بیند و خوبیِ زیادِ خود را کم می‌بیند. عکس انسان‌های غیرعاقل که چیزی که از خودشان باشد، بزرگ‌نمایی می‌کنند و آنچه از دیگران باشد، کوچک‌نمایی می‌کنند.

1.2.10- بهتردیدن دیگران نزد خود و بدتردیدن خود در نزد دیگران

«و یری الناس کلهم خیرا منه»؛

همه‌ی مردم را بهتر از خود می‌بیند. وقتی بیرون می‌رویم و هر که را می‌بینیم، باید بگوییم از ما بهتر است.

«و أنه شرهم فی نفسه»؛

می‌گوید که من بدترینِ آنها هستم.

1.2.11- حکایتی از حضرت موسی (علیه‌السلام)

جبرائیل (علیه‌السلام) بر حضرت موسی (علیه‌السلام) نازل شد و گفت: «خدا می‌خواهد موجودی که از آن متنفری و از تو بدتر است، نزد خدا بیاوری» - آزمایش ایشان بود - ایشان رفت و گشت، دید سگی روی زمین افتاده و در حال پوسیدن است و چیزی از او نمانده است. تا خواست بردارد، دید دندان سفیدی دارد. گفت: «خدایا نمی‌توانم بگویم که من از او بهترم». دست خالی به میعاد آمد - در ایام اربعین کلیمی هستیم – جبرائیل (علیه‌السلام) گفت: «مگر پیدا نکردی؟» حضرت موسی (علیه‌السلام) گفت: «یک سگ پیدا کردم، ولی دیدم دندان‌های سفیدی دارد و نتوانستم بگویم که من از او بهترم». جبرئیل (علیه‌السلام)، سلام خدا را به حضرت موسی (علیه‌السلام) رساند و گفت: «در امتحان خدا قبول شدی». پیامبر ما و کسانی که موفقند، باید همیشه دیگران را از خود بهتر بدانند.

«و هو تمام الأمر»؛

آدم به این مرحله رسید که خودش را از دیگران بهتر بداند، تمام الأمر است؛ یعنی تمام خیر و تمام سلوک است.

1.3- ترک دروغ از عاقل، هرچند به نفع او باشد

«یا هشام إن العاقل لا یکذب و إن کان فیه هواه»؛

انسان عاقل هیچ گاه دروغ نمی‌گوید ؛گرچه میلش باشد. از امام صادق (علیه‌السلام)، روایت است: «شیعیان ما شاید گناه کنند، ولی دروغ نمی‌گویند».[7] لذا به ایشان، امام صادق (علیه‌السلام) می‌گویند.

1.4- عاقل، اهل مروّت

«یا هشام لا دین لمن لا مروّة له و لا مروّة لمن لا عقل له».

کسی که مروت ندارد، دین ندارد و کسی که عقل ندارد، مروت هم ندارد.

1.5- بهشت، بهای جان مؤمن

«و إن أعظم الناس قدرا الذی لا یری الدنیا لنفسه خطرا أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا»؛

دنیا ما را در معرض خطر قرار داده است. ما ارزان‌فروش نباشیم. در اموال، ارزان‌فروش باشیم، ولی در مورد جان‌مان، گران‌فروش باشیم. نفوس‌مان را جز در برابر بهشت نفروشیم. انسان عاقل، اگر هم می‌خواهد معامله کند، عاقلانه معامله می‌کند که سودش بهشت است. برای کمالاتی که در پیش داریم، برنامه‌ریزی کنیم. ان‌شاءالله عاقلانه حرکت کنیم. ان‌شاءالله برای آخرت و دین‌مان برنامه‌ریزی کنیم.

2- خلاصه جلسات گذشته

در صلات مسافر در این فرع فقهی بودیم که اگر مسافتِ تلفیقی بود، چه حکمی دارد. به نظر ما عباراتی مانند: چهار فرسخ، بریدین و ... که معیار در روایات برای مسافت شرعی است، عبارات زیادی برای یک حقیقت (مسافت شرعی) است.

3- حکم نماز مسافر در مسافت تلفیقی

اگر کسی که به مسافرت می‌رود، به هشت فرسخ نمی‌رسد، ولی رفت و برگشت، هشت فرسخ است، آیا نمازش شکسته است، یا جمع؟ دلیل اولیه در مسافرت، باید صدق سفر کند و مسافت شرعی باشد، تا نمازش را شکسته بخواند. اگر به مسافت شرعی نرسد، دلیل عدم السفر، حاکم است؛ یعنی اگر کسی شک کند که مسافر است، یا خیر، نمازش را باید تمام بخواند.

4- قول به جمع نماز مسافر در سفر تلفیقی و نظر استاد در مسئله

حالا در اینجا که قسمتی می‌رود و قسمتی برمی‌گردد، برخی گفته‌اند که باید هم شکسته و هم تمام بخواند. به نظر ما فرقی بین مسافت تلفیقی و امتدادی نیست. کسانی که بین این دو مسافت فرق قائل هستند، در مسافت امتدادی، قائل به قصر می‌شوند، ولی در مسافت تلفیقی، قائل به قصر نیستند.

5- روایت مسافت تلفیقی

روایات را عرض کردیم؛ مانند: روایت زراره[8] . ابواب صلات مسافر، باب 2، ح14 و 15.

عرض ما این است که طبق روایات، نماز مسافر شکسته است و فرقی بین قصد رجوع و عدم آن نیست و فرقی بین مسافت امتدادی و تلفیقی نیست.

5.1- موثقه‌ی محمد بن مسلم

وبإسناده عن علي بن الحسن بن فضّال، عن أحمد بن الحسن، عن أبيه، عن علي بن الحسن بن رباط، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر (عليه‌السلام)، قال: «سألته عن التقصير؟ قال: في بريد، قال: قلت: بريد؟ قال: إنّه ذهب بريداً ورجع بريداً فقد شغل يومه».[9]

اینجا استفاده می‌شود که فرقی بین ذهاب و ایاب وجود ندارد و آن چیزی که مهم است، مطلق رجوع است؛ چه رجوع در یوم باشد و چه در یوم نباشد. پس اگر کسی مسافر شد و می‌خواهد هشت فرسخ برود و کمتر از هشت فرسخ ساکن شد، ولی مجموع رفت‌وبرگشت، هشت فرسخ شد، باید نمازش را شکسته بخواند.

6- صُوَر برگشت از نیّت مسافت شرعی

مسئله دیگر این است که اگر تصمیم رفتن داشت و رفت‌وبرگشت، یا رفت به اندازه‌ی مسافت شرعیه بود و توقف کرد و تصمیم به برگشتن گرفت، اگر از اول تصمیم رجوع داشت که کمتر از مسافت برگردد، نمازش تمام است، ولی اگر به قصد مسافت رفت و توقف کرد و از قصدش برگشت، باید شکسته بخواند؛ چه همان روز برگردد و چه چند روز بعد برگردد.

7- عدم فرق بین شغل شأنی و شغل فعلی در مسافت شرعی

اینکه حضرت فرمودند: «ذهب بریدا و رجع بریدا»، برای مطلق رجوع است؛ یعنی چه توقف داشته باشد و چه توقف نداشته باشد؛ یعنی چه همان روز برگردد، چه روزهای دیگر برگردد. در این روایت عبارت «فقد شغل یومه» بود. شُغل شأنی (خواهد برگشت) و شُغل فعلی (الآن برمی‌گردد) است. به نظر ما بین شغل فعلی و شغل شأنی تفاوتی نیست. «من شغله فی السفر» و «من شغله السفر» که هر دو باعث تمام‌شدن نماز است، تفاوت است.

8- موانع شکسته‌شدن صلاة مسافر

پس مسافت تلفیقی، باعث شکسته‌شدن نماز است؛ مگر اینکه شرایط اتمام، حاصل باشد؛ مثلا به وطن، یا جایی که مثل وطن است، برسد؛ پس در بین چهار فرسخ، اگر قصد عشره هم کند، نمازش تمام است، یا می‌خواهد هشت فرسخ برود، ولی اگر از اول، تصمیم بر ماندن در چهارفرسخی داشت، نمازش تمام است. یعنی مقصدش متعدد می‌شود و چهارفرسخ است، نه هشت‌فرسخ؛ لذا اگر کسی به قصد هشت فرسخ رفت و توقف کرد، باز هم نمازش، شکسته است؛ مگر اینکه عوارضی مانند وطن، یا قصد عشره داشته باشد.

9- مسافت تلفیقیِ مختلف (کمتر و بیشتر از چهارفرسخ)

بحث دیگر این است که اگر در مسافت تلفیقی ایاب یا ذهاب کمتر از چهارفرسخ است، ولی مجموعش هشت‌فرسخ است، باید چه کرد؟

تلفیق چند قسم دارد:

10- برخی از اقوال در مسافت تلفیقی مختلف

اینجا معرکه‌ی آراء است. این بخش از عروه، حواشی زیادی هم دارد. مرحوم سید در عروةالوثقی، قائل به تقصیر مطلق هستند که مطلقا نمازش شکسته است؛ گرچه ایشان به خاطر احتیاط، قائل به احتیاط استحبابی هستند که کسی که ذهابش، کمتر از 4 فرسخ است، با اینکه مجموع، هشت فرسخ است، قائل به جمع بین اتمام و قصر هستند.

برخی قائل به اتمام هستند؛ مانند مؤسس حوزه قم مرحوم حائری. چند رساله‌ی صلات مسافر داریم؛ رساله‌ی شیخ اعظم و مرحوم آقای حائری و مرحوم آقای بروجردی در صلات مسافر، مستقل است.

برخی قائل به جمع بین قصر و اتمام شدند؛ مانند مرحوم همدانی - صاحب مصباح‌الفقاهة – که دلیل‌شان، آن است که حکم، مردد بین قصر و اتمام است و بهترین دلیل، جمع بین قصر و اتمام است.

11- نظر استاد در مسافت شرعی مختلف

با کمال معذرت، با توجه به همین روایت که عرض کردیم که قابل فتواست، ما عرض‌مان آن است که تحقق سفر هست. صدق سفر می‌کند؛ چه مسافت امتدادی باشد و چه تلفیقی؛ در نتیجه اولی به شکسته‌شدن نماز است و ادله‌ی سفر، حاکم است. این که در روایت بود، «فقد شغل یومه»، به خاطر این است که در زمان قدیم اغلب 8 فرسخ را یک روز می‌رفتند.

12- اشاره به چند مبنا در سبب قصر در صلاة مسافر

در صلاة مسافر، چند مبنا بود:

یک مبنا این بود به محض حرکت، چه برسد و چه نرسد، مسافر است.

یک نظر این بود که باید 8 فرسخ باشد.

یک نظر، 24 میل بود.

یک مبنا این بود که مسافت به قدر یک روز را باید طی کند. برخی ساعت زمانی را در نظر می‌گیرند، نه جغرافیایی را؛ لذا اگر از یک روز بگذرد، می‌گویند مسافر است؛ لذا اگر یک روز هوایی برود و بیاید، مسافر نمی‌دانند. ولی به نظر ما مسافت یوم، اماره است و علت نیست.

13- روایات دیگری در مسافت شرعی تلفیقی

13.1- روایت اول

صحیحه معاویة‌بن‌وهب

وعنه، عن فضالة، عن معاوية بن وهب قال: «قلت لأبي‌عبدالله (عليه‌السلام): أدنى ما يقصّر فيه المسافر الصلاة؟ قال: بريد ذاهباً وبريد جائياً».[10]

این روایت برای قصر در صلاة مسافر – ولو در مسافت تلفیقی - صریح است. باب 2، ح 14 و 18 را هم ملاحظه کنید.

13.2- 13،روایت دوم

محمّد بن علي بن الحسين بإسناده عن جميل بن درّاج، عن زرارة بن أعين قال: «سألت أبا عبدالله (عليه‌السلام) عن التقصير؟ فقال: بريد ذاهب وبريد جائي».[11]

13.3- 13،روایت سوم

وفي (العلل) و (عيون الأخبار) بإسناد يأتي عن الفضل بن شاذان، عن الرضا (عليه‌السلام) قال: «إنّما وجبت الجمعة على من يكون على فرسخين لا أكثر من ذلك، لأنّ ما تقصّر فيه الصلاة بريدان ذاهباً أو بريد ذاهباً وبريد جائياً، والبريد أربعة فراسخ، فوجبت الجمعة على من هو على نصف البريد الذي يجب فيه التقصير، وذلك لأنّه يجيء فرسخين ويذهب فرسخين وذلك أربعة فراسخ، وهو نصف طريق المسافر».[12]

غالبا در این مساوات ذهاب و رجوع، همان راهی که می‌رود، بر می‌گردد؛ اما گاهی هم ذهاب و رجوع، مسافتش اختلاف دارد؛ یکی کمتر است و دیگری بیشتر است.

14- مسافت استداریه و نظر استاد در آن

ممکن است کسی مسافت استداریه داشته باشد. در مسافت استداریه، آیا مسافر است، یا خیر؟ مسافت استداریه، مثلا کسی اطراف یک آبادی‌ را می‌چرخد. استداره‌ای که یک مسیر طولانی برود، ولی دورانی؛ مانند کمربندی‌های شهرهای بزرگ. در مبنای ما فرقی بین امتداد و تلفیق و استداره نیست؛ نهایت بخواهد احتیاط کند، باید جمع بخواند.

در صلات جمعه هم که با صلات مسافر، بده‌بستان دارد، همین حکم را دارد؛ یعنی در بحث صلاة جمعه هم، فاصله بین شهرها در صلات جمعه باید حفظ شود.

جمع روایات این است که 24 میل و برید و بریدان و 8 فرسخ و مسیر یوم، همه نشانه است و فرقی بین مسافت امتدادی و تلفیقی نیست.

15- حکمت قصر صلاة مسافر در روایات

در بعضی از روایات هم داریم که خداوند برای رسول الله صلی الله علیه و آله هدیه ای فرستاد که به هیچ پیامبر و امت دیگری نفرستاد و آن افطار روزه و تقصیر نماز در سفر است:

وفي ( الخصال ) عن أبيه، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن جعفر، عن آبائه (عليهم‌السلام)، عن رسول‌الله (صلى‌الله‌عليه‌وآله) قال: «إنّ الله أهدى إليّ وإلى أُمّتي هديّة لم يهدها إلى أحدٍ من الأُمم كرامة من الله لنا»، قالوا: «وما ذلك يا رسول الله»؟ قال: «الإِفطار في السفر، والتقصير في الصلاة، فمن لم يفعل ذلك فقد ردّ على الله عزّ وجلّ هديّته».[13]

خداوند برای امت من هدیه‌ای داد که به هیچ امتی نداد: «الإفطار فی السفر و التقصیر فی الصلاة»؛ شکسته‌شدن نماز و نگرفتن روزه در سفر. اصل نماز، دو رکعتی بود و بعد برخی رکعات افزوده شد.

16- حکمت دیگر در تقصیر صلاة مسافر

شاید حکمت تقصیر در صلاة مسافر این باشد که انسان مسافر، کار زیاد دارد و خود سفر، یک کار است؛ لذا توجه به خدا با رکعات طولانی کم می‌شود.

17- ثمره‌ی مسافت تلفیقی

پس نتیجه این شد که اگر مسافر به حد ترخص رسید، نمازش شکسته است؛ چه امتدادی، چه تلفیقی، و تلفیقی هم، چه مسافت در رفت و برگشت، مساوی باشد و چه مختلف باشد. این مسافت تلفیقی، ثمره‌اش این است که اگر جایی دو یا سه راه دارد، اگر راهی که می‌رود، به اندازه‌ی مسافت شرعی باشد، نمازش شکسته است، ولی اگر از مسیری که کمتر از مسافت شرعی است، برود، نمازش تمام است.

ان‌شاءالله در آینده باید مسافت‌های مستدیر را بحث کنیم.

 


[3] صائب تبریزی، غزلیات، غزل شماره5745.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo