درس رسائل محمدجواد تاکی
بخش1
99/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج/قطع /القطع الحاصل من المقدمات العقلیه
عدم حجیت عقل در حیطه مناطات:نعم، الإنصاف أن الركون إلى العقل فيما يتعلق بإدراك مناطات الأحكام...:اهمیت عبارت فوق:۱- تکمیل نظریه حجیت قطع از نظر شیخ در این بحث اتفاق میافتد. میتوان با ضمیمه کردن مباحث قبلی در این بحث درباره نظر شیخ پیرامون قطع جمعبندی کرد.تکمیل نوع نگاه شیخ به اخباریون نیز در این بحث انجام میشود.
الانصاف:
انصافهای شیخ یعنی اینکه در بحث شیخ ابهام یا حلقه مفقوده وجود دارد و شیخ میخواهد آن حلقه مفقوده یا ابهام را توضیح دهد. انصافهای شیخ یعنی دارد یک تغییری در نتیجهگیری میدهد ولی این تغییر ناشی از نفی مباحث قبلی نیست بلکه به معنای این است که یک محتوای افزوده و مکمل اضافه میشود که در نتیجه اثرگذار است.موجب للوقوع في الخطأ كثيرا في نفس الأمر...: شیخ معتقد است از نظر تکوینی عقل در مقام مناطات توان کاشفیتِ بالایی ندارد و این موجب کثرت خطای عقل در این حیطه میشود، لذا عقل در این حیطه حجیت نخواهد داشت.از عبارت صفحه ۵۱ به نظر میرسد که شیخ خطای کثیر را در قطع حاصل از مقدمات عقلیه قبول ندارد(و إن أرادوا عدمَ جواز الخوض في المطالب العقليّة لتحصيل المطالب الشرعيّة؛ لكثرة وقوع الغلط و الاشتباه فيها، فلو سلّم ذلك -و اغمض عن المعارضة بكثرة ما يحصل من الخطأ في فهم المطالب من الأدلّة الشرعيّة-، فله وجه).
ولی در اینجا کثرت خطا را قبول کرد البته نه به نحو کلّی بلکه در حیطه مناطات احکام.البته نگاه شیخ به کثرت خطا در اینجا ناظر به مقدمات غیرمتعارفه است، یعنی چون مقدمات غیرمتعارف است کثرت خطا مؤمّن نیست، مگرنه شیخ کثرت خطا را لزوماً مساوق عدم حجیت نمیداند، همانطور که اخباریون کثرت خطا را در استظهارات نقلی مؤمّن میدانستند.قبل از این شیخ حجیت قطع را از دریچه چشم قاطع بررسی میکرد، لذا میگفت از نظر حقوقی این قطع حجیت دارد و بار حقوقی مییابد. یعنی با بیان شیخ تا اینجا فهمیده میشد که جهل مرکب حجت است(منجّز است). اما در اینجا با نگاه سومشخصی به قطع میگوید که به دلیل اینکه خطای کثیر برای عقل در حیطه مناطات راه دارد، نمیتوان برای عقل معذّریت قائل شد.البته در صفحه ۵۲ نیز شیخ همین بیان را داشت: «فلو خاض فيها وحصل القطع بما لا يوافق الحكم الواقعي لم يعذر في ذلك، لتقصيره في مقدمات التحصيل.»
شواهد روایی شیخ:كما يدل عليه الأخبار الكثيرة الواردة...:أن دين الله لا يصاب بالعقول:شیخ در صفحه۶۱ نیز این روایت را مطرح کرد.مقام بحث در صفحه کنونی درباره عقل قطعی است. شیخ در اینجا این روایت را تفسیر میکند بر نهی از عقل(قطعی و ظنّی) در حوزه مناطات. یعنی اطلاق «عقول» را قبول میکند.روایت ابان بن تغلب:وأوضح من ذلك كله: رواية أبان بن تغلب:شخصیت ابان: ابان کسی است که خود امام صادق به او میگوید در مسجد بنشین و فتوا بده[1] ، یعنی یک فقیه تراز در دوره خودش بودهاست.
دلالت روایت:
انّ الذی جاء به شیطان!: اینکه ابان این حکم را حکم شیطان میداند یعنی به نفی این حکم قطع دارد.
إنک أخذتنی بالقیاس: امام منظورش از قیاس قطعی و ظنّی را شامل میشود چون ابان قطع بر ردّ حکم داشت. در واقع ملاک در قیاس «ظنّ» نیست بلکه ورود به حوزه مناطات است.
مهلا یا أبان: این عبارت نشان میدهد که حضرت ابان را معذور نمیداند. یعنی قطع ابان معذور نیست. یعنی حضرت به ابان میگوید نباید این کار را میکردی ونباید وارد حیطه مناطات میشدی، حالا که وارد شدی معذور نیستی هرچند قطع داری. لذا روایت دلالت میکند بر اینکه همین که از طریق مقدمات غیر معتبر به کشف حکم میپردازی، معذریت را از حکم برداشتهای.
إن المرأة تعاقل الرجل إلى ثلث الدية، فإذا بلغت الثلث رجعت إلى النصف: این تذکر امام نشان میدهد که برعکس فقهای کنونی که تمام روایات در دستشان است، ابان در فرایند یادگیری قرار دارد و همینطور که فقیه است و فتوا میدهد هر روز با بیانات جدید امام صادق نیز مواجه میشود و میآموزد.
جمعبندی:شیخ میگوید که بیان اخباریون درباره عدم معذریت عقل قطعی در حوزه مناطات را میپذیرد.اشتراک شیخ با اخباریون در پذیرش کبرای اخباریون است و شیخ بیان میکند که قطع حاصل از مقدمات غیرمتعارفه معذوریتزا نیست.اختلاف شیخ با اخباریون در مصادیق مقدمات غیرمتعارفه عقلی است، اخباریون عقل غیر بدیهیِ ظاهرالبداهة را مصداق میدانند و شیخ عقل وارد در مناطات احکام را.لذا شیخ قطع را دارای حجیت ذاتی نمیداند. و فقط قطعی را معذر میداند که از مقدمات متعارف حاصل شدهباشد.شاهد دیگر بر اینکه شیخ حجیت قطع را عقلایی میداند نه عقلی علاوه بر این مطلب، عبارت شیخ در صفحه ۴۶۰ میباشد که میفرماید «و انما اقتصر علی الطرق المنجعله عند العقلا و هو العلم ثم علی الظن الاطمئنانی.» که لفظ «المنجعله» دلالت دارد بر اینکه حجیت قطع، اعطایی از سوی عقلا است نه ذاتی.عبارات شیخ که باید برای جمعبندی دیدهشود:
صفحه 51،۵۲: و إن أرادوا عدمَ جواز الخوض في المطالب العقليّة لتحصيل المطالب الشرعيّة؛ لكثرة وقوع الغلط و الاشتباه فيها، فلو سلّم ذلك -و اغمض عن المعارضة بكثرة ما يحصل من الخطأ في فهم المطالب من الأدلّة الشرعيّة-، فله وجه، و حينئذ: فلو خاض فيها و حصل القطع بما لا يوافق الحكم الواقعي لم يعذر في ذلك=معذریت ندارد؛ لتقصيره في مقدّمات التحصيل.
صفحه 62،۶۳،۶۴: نعم، الإنصاف أن الركون إلى العقل فيما يتعلق بإدراك مناطات الأحكام لينتقل منها إلى إدراك نفس الأحكام، موجب للوقوع في الخطأ كثيرا في نفس الأمر، وإن لم يحتمل ذلك عند المدرك،......وقد أشرنا هنا وفي أول المسألة [1] إلى: عدم جواز الخوض لاستكشاف الأحكام الدينية، في المطالب العقلية، والاستعانة بها في تحصيل مناط الحكم والانتقال منه إليه على طريق اللم، لأن انس الذهن بها يوجب عدم حصول الوثوق بما يصل إليه من الأحكام التوقيفية، فقد يصير منشأ لطرح الأمارات النقلية الظنية، لعدم حصول الظن له منها بالحكم.
صفحه ۵۷: والذي يقتضيه النظر - وفاقا لأكثر أهل النظر - أنه: كلما حصل القطع من دليل عقلي فلا يجوز أن يعارضه دليل نقلي، وإن وجد ما ظاهره المعارضة فلا بد من تأويله إن لم يمكن طرحه.
صفحه ۴۶۰: هذا كله، مع ما علمت سابقا في رد الوجه الأول: من إمكان منع جعل الشارع طريقا إلى الأحكام، وإنما اقتصر على الطرق المنجعلة عند العقلاء وهو العلم، ثم على الظن الاطمئناني.