درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اقسام بدعت
یکی از بدعتها این است که در خودِ معنی بدعت، یکنوع بدعت گذاری شده است، و خیال کردهاند که بدعت چیزی است که در غیر سه قرن اول انجام گرفته است، اما در قرون ثلاثه، هر کاری که در آن قرون ثلاثه انجام گرفته باشد، بدعت نیست.
ولی از نظر ما بدعت فرق نمیکند، یعنی ممکن است کسی حتی در زمان پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) بدعت گذار باشد، و هرکسی، بعد از پیغمبر اکرم یک مسألهای را به عنوان دین اشاعه بدهد، این کار بدعت است، خلاصه مطلب اینکه: قرن اول و دوم با سایر قرون فرق نمیکند، آنگاه حدیث:« خیر القرون قرنی ...» را از نظر لغت معنی کردیم و هر کاری که کردیم، نتوانستیم سیصد را درست کنیم، بعداً سراغ ملاک خیر رفتیم و گفتیم ملاک «خیر» یکی از سه چیز است، و دیدیم که هیچکدام از آن سه ملاک در آن سه قرن محقق نبوده است، بعداً به این آیه مبارکه رسیدیم که میفرماید آیندگان بهتر از کسانی خواهند بود که در عصر رسول خدا، و یا بعد از عصر رسول خدا بودهاند، قرآن میفرماید اگر شما مرتد بشوید، افرادی بهتر از شما را خواهیم آورد، اگر واقعاً کسانی که در آن سه قرن بودهاند، انسانهای بسیار برجستهای بودهاند که بالاتر از آنها متصور نیست، پس معنی این آیة مبارکه چیست که میفرماید: « يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يحِبُّهُمْ وَيحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يؤْتِيهِ مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»[1] .
نکته دیگر اینکه در کتاب صحیح بخاری در مبحث کوثر، چند تا روایت داریم که بعد از عصر رسول خدا گروهی از صحابه پیغمبر مرتد شدند، حتی رسول خدا میخواهد عدهای از اصحاب خود را وارد حوض کوثر کند، جلو گیری میکنند، رسول خدا میفرماید:« هؤلاء أصحابی» خطاب میرسد که تو نمیدانی که اینها بعد از تو دین خدا را تغییر دادند و مرتد شدند، با وجود این روایات، ما نمیتوانیم بگوییم که اشخاصی که در قرن ثلاثه بودهاند، همه شان انسانهای عادل و متدین بودهاند و هیچگونه اعوجاج و کجی نداشتهاند.
لکن لا نَدرِی هل نُصَدِّقُ هذا الحدیث، أم نُؤمِنُ بما حدّث القرآن الکریم، حیث یعتبر قوماً أعرف بمواقع الإسلام و یُفَضِّلُهُم علی من کان فی حضرة النبیّ (صلّی الله علیه و آله) من الصحابة الکرام و قد ارتدّ، یقول سبحانه:« يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يحِبُّهُمْ وَيحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يؤْتِيهِ مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»[2] .
قل لی من هؤلاء الذین یعتز الله بهم سبحانه و یفضلهم علی أصحاب النبیّ فلاحظ التفاسیر.
لا ندری هل نؤمن بهذا الحدیث الذی رواه الشیخان، أم نؤمن بما رویاه نفسهما فی باب آخر، قالا: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله:« یرد علیّ یوم القیامة رهط من آصحابی فیُجلون عن الحوض فأقول: یا ربّ أصحابی، فیقول: إنّه لا علم لک بما أحدثوا بعد، إنّهم ارتدّوا علی أدبارهم القهقریّ».
بنابراین، حدیث «خیر القرون قرنی ...» پایه و اساس صحیحی هم از نظر لفظ و هم از نظر معنی ندارد، تا اینجا مبحث چهارم تمام شد، فلذا سراغ مبحث پنجم میرویم.
المبحث الخامس:
فی تقسیم البدعة إلی حسنة و سیّئة
یظهر من غیر واحد من الفقهاء تقسیم البدعة إلی حسنة و سیّئة، و الأصل فی ذلک قول عمر بن الخطاب، و قد ظهر علی لسانه فی السنة الرابعة عشرة من الهجرة، عندما جمع الناس للصلاة بإمامة أبیّ بن کعب فی شهر رمضان و وصف الجماعة بقوله: «نعم البدعة هذه»، کما رواه البخاری.
قال عبد الرحمن بن عبد القارئ: خرجت مع عمر بن الخطاب لیلة رمضان إلی المسجد فإذا الناس أوزاع متفرّقون یصلّی الرجل لنفسه، و یصلّی الرجل فیصلّی بصلاته الرهط، فقال عمر: إنّی أری لو جمعت هؤلاء علی قارئ واحد لکان أمثل، ثمّ عزم فجمعهم علی أبیّ بن کعب، ثمّ خرجت معه لیلة أخری و الناس یصلّون بصلاة قارئهم، قال عمر: «نعم البدعة هذه و الّتی ینامون عنها أفضل من التی یقومون» یرید آخر اللیل، و کان الناس یقومون أوّله»[3]
در کتابهای اهل سنت بدعت را تقسیم کردهاند به بدعت حسنه و بدعت سیئة، منشأ و ریشه این تقسیم، گفتار عمر بن خطاب است، ایشان وقتی در یک شامگاهی وارد مسجد پیغمبر شد، دید که اصحاب نماز تراویح را فردی میخوانند نه با جماعت و یا اینکه با چند امام میخوانند.
عمر گفت: اگر من میتوانستم اینها را بر امام واحد جمع کنم، کار بسیار خوبی است، فردا شب وقتی که وارد مسجد شد، دید که این آروزی ایشان محقق شده، یعنی دید که أبی بن کعب (که یکی از قرّاء است) امام واحد شده در نماز تراویح، آنگاه ایشان (عمر بن الخطاب) این جمله را به زبان آورد که:« نعم البدعة هذه» بعداً گفت:« و الّتی ینامون عنها أفضل من التی یقومون»
ولی ما میگوییم که: مسأله از دوحال خالی نیست، اگر در کتاب و سنت برای جماعت در نماز مستحبی، اصل، دلیل و مدرکی وجود دارد، ( إمّا بالخصوص و إمّا بالعموم) این بدعت نیست بلکه عمل عمر بن خطاب احیاء سنت است، اگر در کتاب خدا و سنت رسول خدا، دلیل و اصلی داریم که میشود نمازهای مستحبی را با جماعت خواند، عمل ایشان (عمر بن خطاب) احیاء سنت میشود نه بدعت.
اما اگر در کتاب و سنت دلیل، اصل و مدرکی نداریم براینکه نمازهای مستحبی را میشود با جماعت خواند، پس این کار عمر بن خطاب به تمام معنی بدعت است نه اینکه بدعت حسنه باشد.
اتفاقاً اهل سنت یک روایتی دارند و من تعجب میکنم با اینکه این روایت در صحیح مسلم است، چطور اهل سنت از این روایت غفلت کردهاند، در آن روایت آمده که حضرت میفرماید تمام نماز فریضه انسانِ مؤمن در مسجد است، اما نمازهای مستحبی در بیت و خانه است، یعنی نماز مستحبی سهم خانه است.
به بیان دیگر هم مسجد برای خود سهمی دارد و هم بیت و خانه برای خودش سهمی دارد، سهم مسجد، نمازهای واجب و فریضه است، سهم خانه هم نماز مستحب است. پس سهم مسجد نمازهای واجب است، و سهم خانه، نمازهای مستحب میباشد. و این مسأله برای خودش یک فلسفهای دارد، و آن اینکه زن و بچه انسان هم با نماز آشنا بشوند و در ضمن خانه هم نورانی بشود.
إنّ إقامة صلاة التروایح جماعة لا تخلو من صورتین:
الأولی: إذا کان لها أصل فی الکتاب و السنّة، فعندئذ یکون عمل الخلیفة إحیاء لِسنّة متروکة سواء أراد إقامتها جماعة أو جمعهم علی قارئ واحد، فلا یصحّ قوله:« نعم البدعة هذه» إذ لیس عمله تدخّلاً فی الشریعة.
الثانی: إذا لم یکن هناک أصل فی المصدرین الرئسیّین (کتاب و سنّة) لا لإقامتها جماعة أو لجمعهم علی قارئ واحد، و إنّما کره الخلیفة تفرّق الناس، و لأجل ذلک أمرهم بإقامتها جماعة، أو بقارئ واحد، و عندئذ تکون هذه بدعة قبیحة محرّمة (لا بدعة حسنّة).
و بعبارة أخری: أنّ البدعة الّتی تحدّث عنها الکتاب و السنّة هی التدخّل فی أمر الدین بزیادة أو نقیصة، و التصرّف فی التشریع الإسلامی، و هی بهذا المعنی لا یمکن أن تکون إلّا أمراً محرّماً و مذموماً و لا یصحّ تقسیمها إلی حسنة و قبیحة، و هذا شیء واضح لا یحتاج إلی استدلال.
سؤالممکن است کسی سوال کند که اگر تدخل و تصرف در شریعت بدعت باشد، پس معنی این حدیث چیست که در کتابهای ما نیز آمده، حدیث این است:«من سنّ فی الإسلام سنّة حسنة فَعُمِلَ بها بدعة ،کُتِبَ من أجر من عمل بها و لا ینقص من أجورهم من شیء، و من سنّة سنّة سیّئة فعمل بها بعده، کتب له مثل وزر من عمل بها و لا ینقص من أوزارهم شیء»[4] ،
شما میگویید بدعت بیش از یک قسم نیست، و حال آنکه این حدیث، بدعت را دو قسم میکند:« سنّة حسنة و سنّة سیّئة» و ما نیز چنین روایتی را داریم؟
جواب
جوابش این است که مراد از کلمه «سنت» در این حدیث این است که یک عمل مشروعی را در میان مردم رواج بدهد، خواه این عمل مشروع سابقه داشته باشد یا سابقه نداشته باشد، مثلاً یک کتابخانه بزرگی را برای استفاده مردم تأسیس کند، یا یک مسجدی را برای مردم بسازد، و یا پلی را بسازد که مردم از روی آن به راحتی عبور کنند، ثواب کسانی که به این سنت عمل میکنند، به این آدم هم بر میگردد.
و مراد از« سنت سیّئة» این است که یک عمل محرّم را در میان جامعه و مردم رواج بدهد، مثلاً یک قمارخانه، و یا کارخانه شراب سازی بسازد، کسی که یک چنین عمل محرّم را انجام میدهد، گناه کسانی که به این سنت قبیحه عمل میکنند، به پای این آدم هم نوشته میشود، مراد از این سنت حسنه و سنت قبیحه، اعمال مباح و اعمال محرم است.
به بیان دیگر: مراد از این «سنت» تدخل در دین نیست بلکه مراد امری است که یا جایز است و یا حرام، آن را رواج بدهد، همین که رواج داد،این خودش بر دو قسم است، گاهی ثواب میبرد و گاهی گناه میبرد.
المبحث السادس: فی أمور جدیدة لیست بدعة
همانطورکه قبلاً بیان گردید، میزان در بدعت این است که انسان تدخل در شریعت بکند، یعنی چیزی را به شریعت نسبت بدهد و حال آنکه در شریعت وارد نشده است، مثلاً قسمی از اهل سنت که وهابیها با شند، بر خلاف سایر فرق اسلامی، همگی در روز میلاد پیغمبر اکرم جشن میگیرند، در مصر، در الجزائر و هکذا در سایر بلاد اسلامی، و در هر کجا که برویم، مسلمانان روز میلاد رسول اکرم را جشن میگیرند، و ما نیز روز میلاد آن حضرت را جشن میگیریم، وهابیها میگویند این کار (جشن گرفتن) بدعت است. چرا؟ چون صحابه یک چنین کاری را نکردهاند.
جواب استاد سبحانیما در جواب میگوییم که انجام ندادن صحابه، دلیل نمیشود که این کار بدعت باشد، علاوه براین، ما در قرآن کریم برای این مطلب اصل، دلیل و مدرک هم داریم و آن عبارت است از:« حبّ النبیّ - صلّی الله علیه و آله-» حبّ النبی یکی از اصول اسلام است، آیاتی که در باره حبّ النبی آمده، خیلی زیاد است، حبّ النبی سه تا مظهر دارد:
اوّلاً؛ یکی از مظاهر حب النبی این است که ما به تمام فرمایشات آن حضرت عمل کنیم (الاتّباع هو الحبّ).
ثانیاً؛ مظهر دوم حب النبی این است که انسان آن حضرت را قلباً دوست بدارد.
ثالثاً؛ مظهر سوم حبّ النبیّ این است که انسان آن (حبّ النبیّ) را اظهار کند و به زبان بیاورد و یا در عمل نشان بدهد، اینکه ما مسلمانان روزی میلاد آن حضرت جمع بشویم و آیاتی که در باره حضرتش وارد شده را بخوانیم و اشعاری راجع به مدح آن حضرت بسراییم و سپس آن را برای مردم بخوانیم و اظهار شادمانی کنیم، این تنها بدعت نیست،« بل هذا تجسید لحبّ النبیّ صلّی الله عله و آله».
یکی از آیات این است: «الَّذِينَ يتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِي الْأُمِّي الَّذِي يجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَينْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيحِلُّ لَهُمُ الطَّيبَاتِ وَيحَرِّمُ عَلَيهِمُ الْخَبَائِثَ وَيضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[5] ،
آیه دیگر: «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا»[6] .
پس معلوم میشود که حبّ النبی (صلّی الله علیه و آله) یک اصل است، ایمان به او اصل است، بزرگ شمردن و احترام کردن ایشان هم یک اصل است.
بنابراین، این اعمال ما و این جشن گرفتنهای ما، در روز میلاد آن حضرت، اصل است، یعنی دلیل و مدرک قرآنی و روایی دارد.
پیغمبر اکرم از جایی عبور میکرد، نظرش بر یک اعرابی افتاد و دید که این اعرابی نماز میخواند و در نمازش این الفاظ را در باره خدا به کار میبرد.
متن حدیثروی الطبرانی:« أنّ النبیّ (صلّی الله علیه و آله) مرّ علی أعرابیّ و هو یدعو فی صلاته و یقول: یا مَن لا تراه العیون، و لا تخالطه الظنون، و لا یصفه الواصفون، و لا تغیّره الحوادث، و لا یخشی الدوائر، یعلم مثاقیل الجبال، ومکاییل البحار، وعدد مطر الأمطار، و عدد ورق الأشجار، و عدد ما أظلم علیه اللیل، و أشرق علیه النهار، لا تواری سماء منه سماءً، و لا أرض أرضاً، و لا بحرّ ما فی قعره، و لا جبل ما فی وعره، إجعل خیر عُمری أخره، و خیر عملی خواتمه، و خیر أیامی یوم ألقاک.
فوکّل رسول الله بالأعرابی رجلاً، و قال: إذا صلّی فأتنی به، و کان قد أعدی بعض الذهب إلی رسول الله، فلمّا جاء الأعرابی، وهب له الذهب، و قال له: تدری لِمَ وهبت لک؟قال الأعرابیّ: للرحم الّتی بینی و بینک.قال الرسول الکریم: إنّ للرحم حقّاً، و لکن وهبت لک الذهب لحسن ثنائک علی الله»[7] .
اگر ما این دعا را دست یک وهابی بدهیم، خواهد گفت که این بدعت است و حال آنکه بدعت نیست، بلکه همه این فرازها در قرآن کریم ریشه و اصل دارد.
از این حدیث و امثالش استفاده میشود که ما نباید خیلی جامد و خشک فکر کنیم و هر چیز را بدعت بدانیم، آنگاه پیغمبر اکرم به یکی از اصحابش فرمود: وقتی این اعرابی نمازش را تمام کرد، او را نزد من بیاور، آن روز به پیغمبر اکرم، یک طلا داده بودند، حضرت آن طلا را به اعرابی داد، و سپس فرمود: آیا میدانی که این طلا را برای چه به تو دادم؟ اعرابی عرض کرد: برای صله رحم.
حضرت فرمود: هر چند رحم هم بر گردن انسان حق دارد، ولی من این طلا را بخاطر این به تو دادم که تو بهترین تعریف برای خدا کردی.
در جلسه آینده ده مورد را میخوانیم که اینها جزء بدعتاند.