درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/07/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: أحکام خوردنیها و آشامیدنیها از نظر آیات
«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِكُمْ فِسْقٌ ۗ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[1]
در آیه مبارکه نکاتی است که در جلسه گذشته موفق به بیان آنها نشدیم.
«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ» کلمه «میته» معنی کردیم، اما مراد از جمله:« وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ» این است که موقع ذبح کردن نام غیر خدا را ببرند، یعنی فرق نمیکند خواه بت را صدا کنند یا غیر بت را.
«وَالْمُنْخَنِقَةُ» منخنفه دو قسم است، یکقسم این است که خود حیوان سرش را در یک ظرفی فرو میبرد، بعداً نمیتواند در بیاورد و در همانجا خفه میشود، قسم دیگرش این است که عامل خارجای (انسان) ریسمان یا طنابی به گردن حیوان میاندازد و بدینوسیله حیوان را خفه میکند.
ولی در این آیه مبارکه قسم اول مراد نیست، چون اولی تحت میته داخل است، یعنی اگر خودِ حیوان سر خود را در یک ظرفی داخل بکند و بعداً نتواند آن را بیرون بیاورد و در همانجا خفه بشود، این قسم تحت میته داخل است.
ولی منخفقه این است که عامل خارجی (انسان) سبب شده که آن حیوان خفه بشود.
«وَالْمَوْقُوذَةُ » حیوانی که در اثر کتک خوردن بمیرد.
« وَالْمُتَرَدِّيَةُ» حیوانی که از بلندی پرت میکنند.
« وَالنَّطِيحَةُ». حیوانی که به وسیله شاخ زدن به همدیگر از بین میروند و میمیرند.
«وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ» آنکه بوسیله حیوان درنده دریده بشود و از بین برود.
«إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ» تذکیه عبارت است از قطع اوداج اربعه، که یکی از آنها مری است، مری عبارت است از مجرای طعام، دومی حلقوم است که مجرای نفس کشیدن میباشد، اتفاقاً حلقوم فوق مری است، بعداً هم دو رگ بزرگی که اطراف حلقوم را گرفتهاند، پیچیده بر حلقوماند.
هرگاه این چهار رگ قطع بشود، تذکیه محقق میشود، ولذا باید موقع قطع کردن دقیق باشند که همان چهار تا را قطع کنند، یعنی نه بالاتر باشد و نه پایین تر.
«إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ» بحث در این است که ما از کجا بفهمیم که تذکیه شد، فرض کنید درندهای حمله کرده و شکم گوسفند یا گاو را دریده و رفته، اما حلقومش سر جایش است و ما بعداً آن را قطع کردیم، از کجا بفهیم که تذکیه کردیم؟
امام میفرماید اگر دُم (دُمب) یا پایش حرکت بدهد، این حاکی از آن است که تذکیه شما مؤثر بوده، اما با مجرد قطع اوداج اربعه بدون اینکه حیوان دم یا پای خودش را حرکت بدهد، کافی در تذکیه نیست، چون لعلّ قبل از قطع اوداج اربعه روح این حیوان از بدنش جدا شده باشد و شما موقعی رسیدید که اصلاً روحی در بدن او نیست ولذا برای اینکه بدانیم تذکیه محقق شده و مؤثر در مرگ حیوان بوده، امام میفرماید همین که بعد از قطع اوداج اربعه، دُم یا پایش را حرکت بدهد، این نشانه تاثیر تذکیه است.
ما در اینجا با صاحب المنار اختلاف داریم، آقایان (مشهور) میگویند: «إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ» به « وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ» میخورد، مشهور میگویند: «إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ» به این پنج تا میخورد، اگر کسی رسید و دید که حیوان هنوز جان در بدن دارد، چنانچه ادواج آن را قطع کند و اثرش نیز ظاهر بشود، این خودش برای تحقق تذکیه کافی است.
اما صاحب «المنار» میگوید: «إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ» به شش تا میخورد، ششمی عبارت است از: « وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ»
آنکه بنام غیر خدا ذبح میکنند، آیا این سخن صاحب «المنار» صحیح است؟ نه خیر، « وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ» دقیقه است، یعنی در یک دقیقه قطع کرده و تمام شده، دیگر جای باقی نمیماند که دوباره رگهای حیوان را بزنیم، اما در بقیه ( وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ) ضرر به حقلوم و مری و دو رگ بزرگ نزده است، بلکه جاهای دیگر را دریده است، ولذا جمله: «إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ» به پنج تای دیگر میخورد، « وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ» آن کس که به اسم بت سر حیوان را میبرد، در یک لحظه چاقو را به گلوی آن میگذارد و کار را تمام میکند و مهلت نمیدهد که ما برسیم و آن را تذکیه کنیم، یعنی جایی برای تذکیه باقی نمیماند تا ما آن را تذکیه کنیم.
البته صاحب «المنار» ازاین اشتباهات زیاد دارد مخصوصاً در مسائل عقیدتی.
«وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ» در اینجا یک سوال است که «وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ» تکرار جمله: « وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ» است و این تکرار برای چیست؟
ما در جواب میگوییم که تکرار نیست، چون در اولی بنام بت سر حیوان را میبرند.
«وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ»، نُصب به آن سنگهایی میگفتند که در اطراف کعبه و بیت الله نصب کرده بودند و شکل و صورت خاص هم نداشتند، در مقابل آنها قربانی میکردند و خون قربانی به آنها میمالیدند، در اولی نام غیر خدا میبرند، اما در دومی اصلاً نام نمیبرند، بلکه در مقابل همان سنگها ذبح میکنند.
قال الطبری:« النُّصب هی حجارة حول الکعبة یذبح علیها أهل الجاهلیة، و قال: النُّصبُ لیست بأصنام، الصنم یصوّر و ینقّش، و هذه حجارة تنصب ثلاثمائة و ستون حجراً، منهم من یقول: ثلاثمائة منها بخزاعة، فکانوا إذا ذبحوا نضحوا الدّم علی ما أقبل من البیت»[2]
پس معلوم شد که تکرار نیست، چون در اولی نام غیر خدا را میبرند، اما در دومی اصلاً نامی نمیبرند، بلکه در مقابل آن سنگهایی که متعلق به قبائل است ذبح میکردند و خونش را هم به آنها میمالیدند.
من یک احتمال دیگر نیز میدهم، و من در این احتمال متفرد و تنها هستم، و آن اینکه جمله: «إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ» به اخیر میخورد، یعنی به جمله:« وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ» میخورد، و گفتیم که «نُصُب» بت نیست، بلکه سنگی است در اطراف کعبه.
«وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ»، یعنی «حُرِّمَت الاستقسام بالأزلام»، لفظ «أن» مصدریه است، تاویل به مصدر میبرد، «ذا» یعنی این، «کُم»،یعنی: أیها المخطابون. «فِسْقٌ» یعنی خروج از اطاعت خداست.
اما اینکه استقسام به ازلام چیست؟ مفسرین استقسام به أزلام را دو جور تفسیر می کنند:
الف؛ تفسیر غیر لایق.
تفسیر غیر لایق را زمخشری بیشتر تایید میکند، البته تفسیر زمخشری بیشتر جنبه ادبی دارد تا جنبه فقهی، او میگوید عربها هنگامی که میخواستند کاری انجام بدهند، سه تا نوشته روی سنگ مینوشتند که یکی از آنها « إفعل» بود، دیگری « لا تفعل»، سومی یک سنگ سفید بود، آنها داخل یک کیسه میانداختند و کیسه را تکان میدادند و سپس با دست یکی از آنها را بیرون میآوردند، اگر «افعل» بیرون میآمد، انجام میدادند و دست به کار میشدند، مثلاً اگر قصد مسافرت داشتند، به مسافرت میرفتند، و اگر «لا تفعل» بیرون می آمد، کاری را که میخواستند انجام بدهند، انجام نمی دادند و یا مثلاً به مسافرت نمیرفتند، و اگر آن سفیده در می آمد، دوباره کیسه را بهم می زدند و از اول در می آوردند تا اینکه یا «إفعل» در بیاید و یا «لا تفعل».
جناب زمخشری میگوید مراد از: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ» این است که در یک سنگی یا چیز دیگر «افعل» و «لا تفعل» مینوشتند و یکی را هم سفید می گذاشتند، یعنی چیزی روی آن نمینوشتند و آنها را در یک کیسهای داخل میکردند و سپس یکی را بیرون میآوردند، اگر افعل بیرون میآمد، کار را انجام میدادند و اگر «لا تفعل» بیرون میآمد، عمل نمیکردند و اگر سفیده بیرون میآمد، از اول هر سه را داخل کیسه میکردند تا یا «افعل» و یا « لا تفعل» بیرون بیاید.
ولی جناب زمخشری اشتباه می کند، هرچند تفسیر خودش را تعریف می کند، ما به ایشان میگوییم: جناب زمخشری! این تفسیر شما چه ارتباطی به لحوم دارد، و حال آنکه آیه مبارکه بحثش در لحوم است، جمله: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ» ربطی ندارد، شما ادیب هستید و علم بیان را خواندهاید و میدانید که باید بین معطوف و معطوف علیه یکنوع ارتباطی باشد، ولی طبق تفسیر شما هیچ ارتباطی بین معطوف و معطوف علیه وجود ندارد، چون نه تا یا ده تای آنها در باره لحوم بحث میکند، یکی از آنها در باره چیز دیگر بحث مینماید و آن این است که موقع عمل کردن، استقسام به ازلام میکردند و سر نوشت خود را به وسیله «افعل» و «لا تفعل» معین مینمودند، این دوتا با همدیگر هیچ ارتباطی ندارند.
ب؛ تفسیر لایق
اما آن مطلبی که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده، علمای اهل سنت کمتر به آن توجه کرده اند، چیزی که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده این است که جمله: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ» مربوط به لحوم است، استقسام بالأزلام مربوط به لحوم است و آن اینکه ده نفر می آمدند، یک شتری را معین می کردند، آن را سی و یک قسمت می کردند، البته «أزلام» جمع «زلم» است، « زلم» یک چوبی است که در آن می نوشتند: یک سهمی، دو سهمی ، سه سهمی، چهار سهمی، پنجمی، پنج سهمی، شش سهمی و هفت سهمی، اما سه تای دیگر بدون سهم بود، یعنی خالی بود، سپس آنها را داخل یک کیسهای میکردند و به نوبت در میآوردند، هر کس که آن چیزی سفید و خالی به اسمش در میآمد که در آن نصیبی نیست، او باید پول شتر را میداد و خودش هم سهم نداشت، شتر را هفت نفر دیگر به صورت بیست و هشت سهم تقسیم میکردند، به این میگویند:« الاستقسام بالأزلام»
البته هر کدام برای خود نامهای مختلفی داشتند، مثلاً یک سهمی برای خود نامی داشت، دو سهمی نامی داشت و هکذا سه سهمی و . ..، این نام ها را توی یک کسیهای میریختند، آنکس که سفید به اسمش در میآمد، میگفتند او باید قیمت شتر را بپردازد، بقیه را هم طبق سهمی که داشتند تقسیم میکردند، امام صادق (علیه السلام) میفرماید مراد از: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ» این است، معنی که امام صادق (علیه السلام) بیان کرده کجاست و آن معنی که زمخشری میگوید کجاست؟! معنی که زمخشری کرده، اصلاً ارتباطی به ما قبل آیه ندارد، اما آن گونه که امام صادق (علیه السلام) معنی میکند، عیناً ارتباطی با لحوم دارد، گوسفند را بکشند، بیست و هشت سهم را بدون پول ببرند، یک نفر یا دو نفر یا سه نفر دیگر باید پولش را میدادند و حال آنکه سهمی نداشتند.
«وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ» و هو علی « الْمَيْتَةُ »: أی حُرّم علیکم أن تستقسموا بالأزلام، و للمفسّرین فی تفسیر تلک الفقرة وجهان:
1: قیل: «الأزلام» جمع «زُلم» و هو قطعة من الخشب علی هیئة السهم، و کان أهل الجاهلیة إذا أراد أحدهم أن یُقدِمَ علی أمر یهمه أخذ ثلاثة من الأزلام، و کتب علی واحد منها أمرنی ربّی، و علی ثان نهانی ربّی، و أهمل الثالث، ثمّ یغطیها بشیء، و یدخل یده و یخرج أحدها، فإن کان أمراً فعل، و إن کان نهیاً ترک، و إن کان مهملاً أعاد، حتّی یخرج الأمر، أو النهی»[3]
و یرد علیه: « أنّ سیاق الآیة یأبی عن حمل اللفظ علی الاستقسام بهذا المعنی، و ذلک أنّ الآیة – و هی فی مقام عدّ محرّمات الأطعمة، و قد أشیر إلیها قبلاً فی قوله: « إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ... »[4] - تعدّ من محرّماتها عشراً، و هی المیتة و الدّم و لحم الخنزیر و ما أهلّ لغیر الله به و المنخقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و ما أکل السبع و ما ذبح علی النصب، ثم تذکر الاستقسام بالأزلام الذی مِن معناه قِسمةُ اللحم بالمقامرة، و مِن معناه استعلام الخیر و الشرّ فی الأمور، فکیف یشکّ – بعد ذلک السیاق الواضح و القرائن المتوالیة – فی تعیّن حمل اللفظ علی استقسام اللحم قماراً؟ و هل یرتاب عارف بالکلام فی ذلک؟[5]
2: ما رواه علی بن إبراهیم فی تفسیره عن الصادقین (علیهم السلام): «أنّ الأزلام عشرة، سبعة لها أنصباء، و ثلاثة لا أنصباء لها، فالتی لها أنصباء: الفذّ و التوأم، و المسبّل و النافس و الحلس و الرقیب و المعلی، فالفذّ له سهم، و التوأم له سهمان، و المسبّل له ثلاثة أسهم، و النافس له أربعة أسهم، و الحلس له خمسة أسهم، و الرقیب له ستّة أسهم، و المعلّی له سبعة أسهم، و الّتی لا أنصباء لها، السفیح، و المنیح و الوعد، و کانوا یعمدون إلی الجزور فیجزّرونه أجزاء، ثمّ یجتمعون علیه فیخرجون السهام و یدفعونها إلی رجل، و ثمن الجزور علی من تخرج له التی لا أنصباء لها، و هو القمار، فحرّمه الله تعالی»[6]
و العجب أنّ هذا المعنی الذی یناسب سیاق الآیة، لم یأت ذکره فی أغلب التفاسیر علی وجه التفصیل حتّی أنّ بعضهم وصفه بقوله:« قیل»، کما هو الحال فی کشّاف الزمخشری قال:« و قیل هو المیسر و قسمتهم الجزور علی الأنصباء المعلومة»[7]
البته بین دهمی و یازدهمی یک فرقی وجود دارد، فرقش این است که آن ده تا حرام بالذات است، یعنی میته هستند، اما جمله: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ» حرام بالذات نیست، بلکه حرام بالعرض میباشد، یعنی عمل و قسمت شان حرام است، و الا اگر عادلانه تقسیم کنند، و هر کدام سهمی ببرد و پولش را بدهد، هیچ اشکالی ندارد.
بنابراین، قبلیها حرام بالذات هستند ولذا قابل علاج نیستند، اما جمله: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ» حرام بالعرض است و لذا قابل علاج میباشد، یعنی عمل شان حرام است و قسمت شان حرام است.
حکم بخت آزماییآیا بخت آزمایی از قبیل: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ» است یا نیست؟ البته در نظام جمهوری اسلامی مسأله بخت آزمایی نیست، ولی در رژیم سابق (نظام طاغوتی) مسأله بخت آزمایی رواج داشت و بود، بخت آزمایی این بود که هر کسی یک مقدار برنجی میخرید، بعداً این پولها جمع میشد، برای گروهی که قرعه میکشیدند وبه کسانی که قرعه به اسم شان بیرون میآمد پول میدادند و با بقیه خدا حافظی میکردند، باقیمانده پولها را خود شان میخوردند، در رژیم طاغوت از بخت آزمایی خیلی ترویج میشد، در واقع شبیه الاستقسام بالأزلام است، در واقع یکعده نا محروم، و عده دیگر محروماند، نامحرومها میخورند، اما محرومها چیزی گیرشان نمیآمد.
در بخت آزمایی هزاران نفر شرکت میکردند و پول میدادند، یک تومان میخریدند، مثلاً در میان آنها برای بیست نفر یا سی نفر جایزه میدادند، بقیه پولها ازش خبری نبود.
الآیة الثانیة:«إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ ۖ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[8]
معنای مفردات آیه1: «غَيْرَ بَاغٍ »: أی غیر باغی اللذّة.
2:« وَلَا عَادٍ »: ولا متعد سدّ الجوع.
این آیه مبارکه، تاکید آیه اول است، بله، نو آوری این آیه در ذیل است،« فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ».
«غَيْرَ بَاغٍ »: یعنی این آدمی را که میگوییم میته یا خنزیر را بخورد، برای لذت نخورد، بلکه برای حفظ جانش بخورد، نظرش لذت جویی نباشد.
« وَلَا عَادٍ » به مقداری بخورد که سدّ جوع بکند نه اینکه شکم سیر بخورد، بلکه فقط به مقداری بخورد که بتواند بیست و چهار ساعت زنده بماند.
بنابراین، شرع مقدس یکنوع نرمش و ملونت از خود نشان داده است، چطور؟ چون در عین حالی که این لحوم را برای ما حرام کرده است، اما این حرمت به گونهای نیست که در هیچ شرائطی نتوانیم از آن استفاده کنیم، بلکه گاهی یک اوضاعی پیش میآید ( مانند عام المجاعه و سال گرسنگی و قحظی) که انسان مضطر به خوردن آنها میشود، مثلاً گاهی انسان در بیان گیر میکند، در صورتی که عام المجاعه پیش بیاید و انسانی گرسنه است و نزدیک است که از گرسنگی بمیرد، با دو شرط میتواند استفاده کند: یکی اینکه هدفش لذت جویی نباشد، دیگر اینکه بیش از حد نیاز نخورد، یعنی شکم سیر نخورد، شکم را پر نکند، بلکه به مقداری بخورد که سد جوع بشود.
در آخر میفرماید:« فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» ، در اینجا این سوال پیش میآید که این آدم گناهی نکرده، پس چرا قرآن میفرماید:« فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» و حال آنکه این «آدم» از روی اضطرار میته یا خنزیر را خورده آدم مضطر که گناهی ندارد، پس چرا میفرماید:« إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» ؟
جوابش این است که مقتضی موجود است، منتها مانع مفقود نیست، چون آدمی که میته را میخورد، حرام را میخورد، خودِ خوردن حرامها مقتضی گناه است، منتها علت تامه نیست، علت تامهاش این است که مضطر نباشد، اختیاری باشد، چون خارج از اختیار است ولذا میفرماید: « إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».
بنابراین، کلمه «غَفُورٌ رَحِيمٌ» ورد فی موضعه، و آن این است که اقتضای گناه در این آدم است، و این مسأله در قرآن نظیر هم دارد، یعنی در عین حالی که طرف گناه نکرده، میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».
اینکه قرآن کلمه « رحیم» را آورده، علتش معلوم است، آن این است که اگر خداوند منان حرامی را حلال کرده است، از باب «رحمة للعباد» حلال کرده است.
روی المفضل بن عمر قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): أخبرنی جعلنی فداک، لِمَ حرّم الله الخمر و المیتة و الدّم و لحم الخنزیر؟ قال: «إنّ الله لم یحرّم ذلک علی عباده، و أحلّ لهم سواء من رغبة منه فیما حرّم علیهم، و لا زهد فیما أحلّ لهم، و لکنّه خلق الخلق فعلم ما تقوّم به أبدانهم و ما یصلحهم، فأحلّه لهم، و أباحه تفضّلاً منه علیهم به لمصلحتهم، و علم ما یضرّهم فنهاهم عنه، و حرّمه علیهم، ثمّ أباحه للمضطر و أحلّه له فی الوقت الّذی لا یقوّم بدنه إلّا به، فأمره أن ینال منه بقدر البلغة لا غیر ذلک، ثمّ قال: أمّا المیتة فإنّه لا یُدمنها أحد إلّ ضَعُفَ بدنُه و نحل جمسه و ذهبت قوّته و انقطع نسله و لا یموت آکل المیتة إلّآ فجأة»[9]