درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/09/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جهاد و فلسفه آن از نظر آیات
الجهاد فی الذکر الحکیمبحث ما در باره جهاد است، جهاد یکی از موضوعات مهم قرآنی است، از این رو، ما باید آیات مربوط به جهاد را کاملاً بررسی کنیم، منتها قبل از آنکه وارد تفسیر آیات جهاد بشویم، لازم است که فلسفه چهاد را بحث کنیم، چون بعضی از غربگراها نسبت به فلسفه جهاد انتقادهایی دارند، باید ببینیم که انتقادهایی آنها واردند یا وارد نیستند؟
مسلّماً وارد نیستند.
تعریف جهادالجهاد: مصدر جاهد یجاهد جهاداً، وهو استفراغ الوسع فی مدافعة العدو، فالجُهدُ – بضم الجیم – بمعنی الطاقة، یقول سبحانه:« وَالَّذِينَ لَا يجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ»[1]
و أمّا الجَهد – بفتح الجیم – فهو بمعنی المشقة، قال سبحانه:« وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيمَانِهِمْ»[2]
نخست باید سه کلمه را از نطر لغت معنی کنیم، جهاد در لغت به معنای:« استفراغ الوسع فی مدافعة العدو»، یعنی انسان آنچه را در و سع و توان دارد به کار بگیرد ودشمن را از خودش دور کند، پس جهاد از نظر لغت عبارت شد از: «استفراغ الوسع فی مدافعه العدو»، این تعریف جهاد است.
منتها باید توجه داشت که ما در اینجا دو کلمه داریم:
الف؛ جَهد - بفتح الجیم-.
ب؛ جُهد - بضم الجیم -
جَهد - بفتح الجیم- به معنای مشقت است، مانند:
1:« وَيقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ»[3]
آنها که ايمان آوردهاند ميگويند: «آيا اين (منافقان) همانها هستند که با نهايت تأکيد سوگند ياد کردند که با شما هستند؟! (چرا کارشان به اينجا رسيد؟!)» (آري،) اعمالشان نابود گشت، و زيانکار شدند.
2: «وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آيةٌ لَيؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يؤْمِنُونَ»[4]
با نهايت اصرار، به خدا سوگند ياد کردند که اگر نشانهاي [= معجزهاي] براي آنان بيايد، حتما به آن ايمان ميآورند؛ بگو: «معجزات فقط از سوي خداست (و در اختيار من نيست که به ميل شما معجزهاي بياورم)؛ و شما از کجا ميدانيد که هرگاه معجزهاي بيايد (ايمان ميآورند؟ خير،) ايمان نميآورند!
3:« وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيمَانِهِمْ لَا يبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَيهِ حَقًّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ»[5]
آنها سوگندهاي شديد به خدا ياد کردند که: «هرگز خداوند کسي را که ميميرد، برنميانگيزد!» آري، اين وعده قطعي خداست (که همه مردگان را براي جزا بازميگرداند)؛ ولي بيشتر مردم نميدانند!
4:« وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيخْرُجُنَّ قُلْ لَا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»[6]
آنان با نهايت تأکيد به خدا سوگند خوردند که اگر پيامبري انذارکننده به سراغشان آيد، هدايت يافتهترين امتها خواهند بود؛ اما چون پيامبري براي آنان آمد، جز فرار و فاصلهگرفتن از (حق) چيزي بر آنها نيفزود!
اما کلمه «جُهد»- بفتح الجیم- به معنای توان است، پس هم جهاد را تعریف کردیم و گفتیم جهاد عبارت است از:
« استفراغ الوسع فی مدافعة العدو»، ضمناً فرق بین جُهد- بضم الجیم- و جَهد - بفتح الجیم- را نیز بیان نمودیم و گفتیم: جُهد - بضم الجیم- به معنای توان است، اما «جَهد» - بفتح الجیم- به معنای مشقت و سختی میباشد، البته ممکن است معانی دیگر نیز داشته باشند.
معنای اصطلاحی جهادکلمه «جهاد» دراصطلاح فقها عبارت است از اینکه: انسان آنچه در توان دارد – اعمّ من النفس و النفیس،[7] - در دو راه مصرف کند:
الف؛ لإعلاء کلمة الإسلام.
ب؛ لإقامة شعائر الإیمان.
ممکن است کسی سوال کند که فرق این دو تعبیر چیست؟ فرقش این است که تعبیر اول (لإعلاء کلمة الإسلام) ناظر به جهاد با کفار است، اما تعبیر دوم (لإقامة شعائر الإیمان) در باره جهادِ با بُغات می باشد، مانند خوارج که در مقابل دولت اسلامی خروج میکنند، جایی که با کافران است، میگویند:« لإعلاء کلمة الإسلام»، جایی که با مسلمانان باغی است، میگویند:« لإقامة شعائر الإیمان»، در واقع تعریف ما به هردو صادق است، أمیر المؤمنین (ع) یک خطبه غرّایی در باره جهاد ایراد کرده است که در نهج البلاغة آمده:
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ وَ سِيمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَف»[8] ، خلاصه اینکه جهاد در اسلام از اهمیت بالای بر خوردار است
فلسفه جهادشکی نیست که انسان از شنیدن کلمه قتال و جنگ ناراحت میشود، یعنی سماع کلمه قتال و جنگ همه انسانها را ناراحت میکند. چرا؟ چون در جنگ نقل و نبات یا حلوا پخش نمیکنند، در جنگ جز ویرانی، قتل، غارت و اسارت خبری نیست، و لعل اینکه قرآن میفرماید:« كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[9]
جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد؛ در حالي که برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد، حال آن که خير شما در آن است. و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا ميداند، و شما نميدانيد.
شاید یکی از معانی اش این باشد که هر موقع جنگ و قتالی در وسط باشد، انسانها کشته میشوند،خانهها ویران میشوند، چیزی برای انسانها باقی نمیماند، اما گاهی از اوقات همین قتال و جنگ حالت وجوبی و فریضه پیدا میکند. کجا؟ در جایی که یک دشمن قوی حمله میکند و میخواهد تمام بود و نبود ما را از بین ببرد و ما را استعمار و استثمار کند، در اینجا «وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ» نیست، در اینجا جهاد است، زیرا انسان از ناموس،دین و عزت خودش دفاع میکند.
بنابراین، جهاد و قتال را در دو مرحله مطالعه کنیم، اصل قتال و جنگ بد است، «وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ» است، اما اگر انسان ببیند که دشمنی به او حمله کرده و به هیچ چیز او رحم نمیکند، مسلّماً در اینجا غیرت انسانی ایجاب میکند که در مقابل دشمن بایستد و اگر هم کشته شود و قربانی بدهد، چیزی از دست نداده است، چون در مقابل دفاع از استقلال و آزادی و دفاع از ناموس انجام گرفته است.
پس مرحله اول این شد که اصل طبیعت قتال و جنگ «وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ» است، اما مرحله دوم که دفاع ا زکیان اسلام، و دفاع از دین و ناموس است، عقل در اینجا دفاع را واجب میکند و میستاید.
خلاصه اینکه: در نظر اسلام و همه بشریت، قتال و جنگ در مرحله اول نامطوب است، اما در مرحله دوم، قطعاً مطلوب میباشد.
جهاد ابتدایی و جهاد دفاعیباید به این نکته توجه داشت که ما در اسلام دو جهاد داریم، جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی، جهاد دفاعی این است که دشمن به ما حمله کرده و ما می خواهیم از خود دفاع کنیم، من فکر نمیکنم که کسی چنین جهاد و دفاعی را نا مقدس بشمارد، بلکه دفاع در یک چنین جایی به تمام معنی مقدس و ستودنی است. چرا؟ چون من در خانه یا کشور خود نشستهام، این دشمن است که حمله کرده و مرا وادار نموده که از خودم دفاع کنم، او میخواهد همه چیز ما را ببرد، در اینجا دفاع از نظر عقل قابل ستایش است، و خیلی از جاها در قرآن مجید، جهادش جهاد دفاعی است، البته جهاد ابتدایی را انکار نمیکنیم، جهاد ابتدایی هم در اسلام وجود دارد، جهاد دفاعی مانند:« أُذِنَ لِلَّذِينَ يقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ »[10]
به کساني که جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفتهاند؛ و خدا بر ياري آنها تواناست.
در هر صورت جهاد دفاعی کمترین و کوچکترین اشکالی ندارد، البته نائب فاعل: « أُذِنَ» محذوف است، یعنی « أُذِنَ القتال».
بنابراین، در جهاد دفاعی، کسی اشکال ندارد، بلکه همگان قبول دارند که جهاد دفاعی مطابق عقل و شرع است، عمده اشکالی که اروپایی ها و مستشرق ها دارند، نسبت به جهاد ابتدایی است، یعنی بدون اینکه طرف سراغ ما بیاید و به ما حمله کند، ما سراغ طرف برویم و به او حمله کنیم، ما باید این جهاد (جهاد ابتدایی) را از نظر قرآن و حدیث حل کنیم، چون اولی (جهاد دفاعی) جای بحث نیست، زیرا هم عقل و هم عقلای عالم آن را مشروع میدانند، ولذا عمده اشکال در جهاد ابتدایی است، اشکال میکنند و میگویند از یک طرف قرآن شما میگوید: « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي »[11] مع الوصف پیغمبر اکرم (ص) و هکذا خلفای بعد از ایشان سراغ دیگران رفتند بدون اینکه دیگران سراغ اسلام بیاید؟
فرق انبیا با فلاسفهدر اینجا باید دو نکته را در نظر بگیریم و با در نظر گرفتن آن دو نکته، قطعاً مسئله حل میشود.
نکته اول اینکه آیا پیغمبر اکرم (ص) و مسلمانان که سراغ دیگران رفتند، آیا حتماً به آنها میگفتند که اسلام بیاورید، آیا اجبار بر اسلام میکردند؟ خیر، اصلاً اجبار بر اسلام نبوده، عمده مطلب این است که انبیا با فلاسفه فرق دارند، فیلسوف یک نظریهای دارد، نظریه خودش را مینویسد یا بیان میکند، سپس سراغ کارش میرود، خواه کسی عمل بکند یا نکند، مثلاً جناب بوعلی سینا یک نظریهای دارد، نظریه خودش را مینویسد، دیگر کار ندارد که کسی به آن عمل میکند یا عمل نمیکند، هکذا ملا صدرا حرکت جوهری را دارد، ارسطو برای خودش برهانی دارد، فیلسوف نظریه خودش را مینویسد و سراغ کارش میرود خواه کسی به آن عمل بکند یا نکند، اما انبیا این گونه نیستند، انبیا ماموران خدا هستند، شریعت خدا را باید در جهان بسط و گسترش بدهند، اینجاست آقایان که به جهاد انتقاد میکنند، خیال میکنند که انبیا و اولیا مانند فلاسفه هستند، به این معنی که نظر شان را میدهند و راه خود را میگیرند و سراغ کار شان میروند، و حال آنکه این گونه نیست، بلکه انبیا و اولیا ماموران خدا هستند، وظیفه دارند که دستورات خدا را در میان مردم بسط و گسترش بدهند، بسط دادن این است که مبلغ بفرستند و به مردم بگویند:« قولوا لا إله الا الله تفلحوا» بت ها را بشکنید، ولی دشمن اجازه نمیدهد که این پیام الاهی به گوش مردم برسد، پیغمبر اکرم (ص) نامه به رئیس ایران نوشت، او نامه حضرت را پاره کرد، در یک چنین محیطی چگونه پیغمبر (ص) مبلغ بفرستد تا شریعت را بسط کند؟!
بنابراین، انبیا چون ماموران الاهی هستند، ولذا وظیفه دارند که شریعت را به گوش مردم برسانند.
نکته دوم اینکه: قوا و لشکر کفر مانع از آن بود که مبلغین آن حضرت وارد روم، ایران، یمن، مصر، سودان و جاهای دیگر بشوند، پیغمبر اکرم (ص) ناچار است که با قدرت و شدت ، قوا و لشکر مانع را بشکند و دستورات الاهی را به گوش مردم برساند تا هر کس که بخواهد ایمان بیاورد و هرکس هم نخواست ایمان نمیآورد، منتها باید این پیام الاهی به گوش همگان برسد.
پس اولاً معلوم شد که انبیا غیر از فلاسفه هستند، فلاسفه باید بگویند و بروند، اما انبیا از طرف خدا مامورند ولذا وظیفه و ماموریت دارند که پیام خدا را به گوش مردم برسانند و مبلغ بفرستند، تا مردم پیام الاهی را بشنوند، قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يعْلَمُونَ»[12]
و اگر يکي از مشرکان از تو پناهندگي بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بينديشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا که آنها گروهي ناآگاهند!
ثانیاً، انبیا اگر بخواهند مبلغ بفرستند، سلاطین جور و سران کفار اجازه نمیدهند، پیغمبر اکرم اگر جهاد ابتدایی میکند برای شکستن حواجز و موانع تبلیغ است، مبلغ باید پیام الاهی را برای مردم برسانند، اگر مردم پسندیدند که چه بهتر، و اگر هم نپسندیدند، حجت بر آنان تمام شده است، اسلام و به تبع آن رسول خدا مردم را اجبار اسلام نمیکند، بلکه میخواهد موانع رسیدن پیام الاهی را از سر راه مردم بر دارد تا آنان پیام الاهی را بشنوند، وقتی پیام الاهی را شنیدند، در پذیرش و عدم پذیرش آن، مخیر و آزادند، یعنی اگر خواستند ایمان میآورند و اگر نخواستند ایمان نمیآورند، در هر صورت اجباری در کار نیست.
البته اگر پیغمبر اکرم (ص) مردم را مخیر میکند، این تخییر ظاهری است، نجاح به اسلام است، آنها در زندگی آزادند، اما نجاح در روز آخرت با اسلام و مسلمانان است.
مطلب مهم دیگر اینکه: پیغمبر اکرم (ص) وقتی حواجز و موانع را شکست و مُبلِّغ ها هم توانستند آزادانه تبلیغ کنند، آنوقت مردم مخیرند بین اسلام، یهود، مسیحیت و امثالش، و این تخییر، تخییر ظاهری و دنیوی است، اما در آخرت نجات با اسلام و مسلمانان است.
اشکالممکن است کسی اشکال کند و بگوید که اسلام اصلاً بت پرستی را اجازه نمیدهد، بلکه بتها را میشکند و به بت پرستان هم امان نمیدهد، به این معنی که یا باید اسلام بیاورند و یا کشته شوند: «بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ... « فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[13] ، و حال آنکه شما میگویید بعد از رسیدن پیام الاهی به گوش مردم، آنان در قبول و عدم قبول آن آزاد و مختارند ؟
جوابجوابش این است که بت پرستی و شرک، یک بیماری و مرض است، منتها خودِ این بیمار مصلحت خودش را نمیداند، باید با این بیماری مبارزه کرد، قرآن اگر میفرماید:« لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي »، وثنیت و بت پرستی دین نیست، وثنیت و بت پرستی ذلت انسان است در مقابل سنگ و سایر چیزها، وثنیت و بت پرستی یکنوع بیماری است و لذا قرآن میفرماید: « فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
خلاصه مطلب اینکه: جنگ و قتال، یک امرِ نامطلوب است، اما همین قتال و جنگ، در مقام دفاع مطلوب میشود، جنگ و جهاد ابتدایی برای فرستادن مُبلِّغ و رساندن پیام الاهی به گوش مردم است، قدرتهای ظالم مانع رسیدن پیام الاهی بودند، جنگ و جهاد ابتدایی برای شکست قدرتها بود، تا مبلغ پیام الاهی را به گوش مردم برساند، و اینجا بود که گفتیم فرق است بین انبیا و فلاسفه، بعد گفتیم که پیامبر اکرم (ص) بت پرستی را اصلاً به رسمیت نمیشناسد، چون بت پرستی دین نیست، بلکه یکنوع بیماری است که باید با آن مبارزه بشود.