درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[1]
از اموال آنها صدقهاي (بعنوان زکات) بگير، تا بوسيله آن، آنها را پاک سازي و پرورش دهي! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آنها دعا کن؛ که دعاي تو، مايه آرامش آنهاست؛ و خداوند شنوا و داناست!
وجوب أخذ الزکاة علی النبی و علی من یقوم مقامهما از احکام زکات دوتا را خواندیم که اولی عبارت بود از وجوب اخراج زکات، دومی هم «حرمة الاکتناز» بود، الآن حکم سوم زکات را میخوانیم و آن این است پیغمبر اکرم اسلام (ص) یا کسانی که جانشین آن حضرت هستند، مانند ائمه اهل بیت (علیهم السلام)، یا فقیه جامع الشرائط، آنان باید زکات را از آنها بگیرند، یعنی مقدماتی را فراهم کنند که آنها زکات را بیاورند و اینها بگیرند، نه اینکه پیغمبر اکرم (ص) در مسجد بنشیند و آنها زکات را بیاورند و به آن حضرت بدهند، چون این کار عملی نیست، از این رو باید پیغمبر اکرم (ص) یک جهاز و تشکیلاتی داشته باشد، (جهاز، یعنی دستگاه و تشکیلات) بنام :«العاملین علیها» که در قرآن آمده، تا پیغمبر اکرم (ص) به وسیله آنان زکات را از مردم بگیرد.
بنابراین، گرفتن زکات این نیست که پیغمبر اکرم(ص) یا ائمه اهل بیت (ع) یا فقیه جامع الشرائط در خانه خود بشنیند و مردم زکات خود شان بیاورند و تحویل آنان بدهند، البته ممکن است یک جمعیت قلیل و کمی این کار را انجام بدهند، ولی در سطح عموم این کار عملی نیست ولذا حتماً باید «العاملین علیها» باشند تا زکات را از مردم بگیرند و تحویل رسول خدا (ص) بدهند.
قرآن کریم میفرماید کسانی که به شما زکات میدهند، شما دو کار را در حق آنها انجام بدهید:
1: تُطَهِّرُهُمْ
2: وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا
باید ببینیم که این طهارت با تزکیه چه فرق میکند، «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا» از اموال آنها صدقه را بگیرید.
من معتقدم کسانی که زکات نمیدهند، یکنوع قساوت قلبی دارند، یعنی قلب شان نسبت به فقرا و بیچارگان انعطاف، نرمش و رأفت ندارد، میفرماید زکات را بگیر و قلب آنها را از آن قساوت پاک کن، «تُطَهِّرُهُمْ» مراد تطهیر از رذایل است، رذائل این است که دست انسان در کارهای خیر بسته باشد، کسی دستش کاملاً بسته است، یعنی هیچگونه کمک و همکاری به مردم نمیکند، پیغمبر اکرم (ص) باید کاری کنند که قلوب اینها نرم بشود و قساوت از قلب آنها پاک بشود و کنار برود، سپس میفرماید:« وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا» تزکیه به معنای پرورش است، پس معنای « وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا» این میشود که رأفت را در قلب آنها پرورش بده.
ما اگر بخواهیم در یک مزرعه، زراعتی را پرورش بدهیم، باید دو کار را انجام بدهیم:
الف؛ ابتدا باید موانع را از سر راه آن برچینیم.
ب؛ در مرحله دوم بذر را در آنجا بکاریم.
در آیه مورد نظر نیز جمله: « تُطَهِّرُهُمْ» در واقع یکنوع بر چیدن موانع است، یعنی قساوتها را از قلب آنها بگیرد، و سپس اخلاق فاضله را در درون قلب و جان آنها پرورش بدهد «وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا».
پس دادن زکات دو اثر دارد: اولاً، با گرفتن زکات، رذایل را از قلوب و درون آنها پاک میکنید، و سپس فضائل را در دل آنها پرورش میدهی.
پرسشما کراراً خواندهایم اگر «فعلی» در جواب امر واقع شود، آن فعل مجزوم میشود، و حال آنکه در اینجا فعلِ:« تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا» در جواب امر واقع شدهاند و درعین حال مرفوع هستند نه مجزوم، فعل امر عبارت است:
«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً»
خلاصه پرسش اینکه:قانون کلی است که اگر فعلی، در جواب امر واقع شد، آن فعل مجزوم میشود و حال آنکه فعلِ:« تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ» با اینکه در جواب امر (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً) واقع شدهاند، مرفوع هستند نه مجزوم، یعنی در همه قرائتها مرفوع آمدهاند؟
نخستین کسی که به این اشکال متوجه شده، جناب شیخ طوسی در کتاب: التبیان» است، ایشان در کتاب «التبیان» به این مشکل پی برده است.
پاسخجناب شیخ طوسی در مقام پاسخ از این اشکال میفرماید جواب در اینجا مقدر است، یعنی جواب امر (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً) جمله: «فهو خیر لهم» بوده.
شخصی بنام:« هاشم العربی» که ظاهراً از مسیحیان عرب زبان است، ایشان ردّ بر قرآن نوشته و از جمله چیزهایی که آورده این است که بعضی از آیات قرآن با قواعد عربی تطبیق نمیکند، البته مرحومم آیت الله بلاغی ازهمه اشکالات او جواب داده، ولی یک جواب کلی در اینجا وجود دارد که ما آن را بیان میکنیم و آن اینکه: آیا ما باید قرآن را بر قواعد عربی تطبیق کنیم یا قواعد عربی را بر قرآن بسنجیم و تطبیق کنیم؟ تمام اشتباه این است که بگوییم گفته امرء القیس حجت است، اما قول قرآن که از ناحیه خداست حجت نیست، شما برای اینکه یک قاعده را ثابت کنید، شعر امرء القیس را شاهد میآورید، هکذا شعر أمیه و یا شعر زید بن ورقاء را به عنوان شاهید میآورید، آیا قرآن کریم (که از ناحیه خداست ) از اینها کمتر است، بالفرض پیغمبر اکرم (نعوذ بالله) اگر هم نبی هم نباشد، لا اقل عربی خالص بوده و در متن عرب زندگی میکرده، آیا فهم کمتر از دیگران بوده است؟!!
بنابراین، یا باید بگوییم که این قاعده کلی نیست، به این معنی که بگوییم: فعلی که در جواب امر واقع میشود، گاهی از اوقات مجزوم میشود و گاهی از اوقات مجزوم نیست، یعنی لازم نیست که همیشه مجزوم باشد، یا این جواب را بدهیم، یا جواب شیخ طوسی را بدهیم و بگوییم در اینجا جواب امر(خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً) محذوف است و آن عبارت است از:« فهو خیر لکم».
کلمه: «خُذْ - خطاب به پیغمبر اکرم است- مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً » از اموال کسانی که سابقاً حاضر نبودند بر اینکه نفقه بدهند، اما الآن توبه کردند ولذا صدقه وزکات را میدهند «صدقه» یعنی زکات، اثرش این است که: فإنّک إن أخذت منهم الصدقة، اثرش این است که: « تُطَهِّرُهُمْ» رذائل را از قلب و درون آنها پاک میکنی و در عوض: « وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا» یعنی نهال فضائل را پرورش میدهی.
علی الظاهر «تُطَهِّرُهُمْ» اشاره به تخلیه است و جمله « وَتُزَكِّيهِمْ» تحلیه است و تخلیه قبل از تحلیه و مقدم بر آن میباشد «وَصَلِّ عَلَيهِمْ » در حق آنها دعا کن، شخصی بنام: «ابن ابی العوجاء» خدمت پیغمبر اکرم (ص) زکات آورد و حضرت هم در حق او دعا کرد و فرمود:« اللهم صلّ علی ابن أبی العوجاء» سپس میفرماید: «إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ »
ای پیغمبر، اگرتو در حق آنان دعای کنی، قلب آنها آرام میشود، معلوم میشود که دعای پیغمبر اکرم (ص) در قلب آنها یکنوع تصرف تکوینی میکند، اینکه میگویند آقایان ولایت تکوینی دارند یا نه؟ یکی از مصادیق ولایت تکوینی درهمین آیه مبارکه آمده که میفرماید: « إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ»
از این آیه شریفه معلوم میشود که دعای پیغمبر اکرم (ص) یکنوع آرامش در قلب انسان ایجاد میکند و این آرامش اثر مستقیم دعای آنحضرت است.
گفتار فخر رازیجناب فخر رازی که در اینجا انصافاً یک عبارت زیبا دارد ولذا جا دارد که پیغمبر اکرم (ص) بخاطر همین عبارت ایشان، کمی در حق او شفاعت کند، فخر رازی میگوید: پیغمبر اکرم (ص) دارای قلب نورانی است، این مرد (رسول خدا) دارای نور نافذ است ولذا اگر دعا کند، این نورانیت در قلب طرف نفوذ میکند و آن حالت ترس، پشیمان و ندامت را تبدیل به سکونت و آرامش میکند.
قال الرازی فی تفسیر قوله تعالی:« سَكَنٌ لَهُمْ»:« إنّ روح محمّد (ص) کانت روحاً قویّةً مشرقةً صافیةً باهرةً، فإذا دعا محمد (ص) لهم بالخیر، فاضت آثار من قوّته الروحیة علی أرواحهم، فأشرقت بهذا السبب أرواحهم وصفت أسرارهم، وانتقلوا من الظلمة إلی النور، و من الجسمانیة إلی الروحانیة»[2]
این گفتار فخررازی، نقطه مقابل سخنان وهابیت است که برای انبیا و اولیا هیچ مقامی را قائل نیستند
بنابراین، جمله « إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» همان ولایت تکوینی است، اگر ولایت تکوینی است، یکی از مصادیقش همین است که در این آیه آمده است «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً»، ضمیر «أَمْوَالِهِمْ» بر میگردد به آقایانِ تائبین، علما کراراً گفتهاند که مورد مخصِّص نیست، «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً» صَدَقَةً، یعنی زکات، و تو با این کارت «تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا» رذائل را از قلب آنها پاک میکنی و در عوض نهال فضائل را در جان و قلب آنان غرس مینمایی «وَصَلِّ عَلَيهِمْ» در حق آنها دعا کن. چرا؟ «إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» ، معلوم میشود که خودِ دعای پیغمبر اکرم مؤثر است، یعنی همین که میگوید:« اللّهم صلّ علی أبن أبی العوجاء.
طرح مسأله فقهی« إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» در اینجا یک مسئله فقهی مطرح است و آن اینکه آیا میشود به یک انسانی (به صوت تکی) سلام فرستاد و گفت: سلام الله علیک؟ نسبت به پیغمبر اکرم (ص) میشود به صورت تکی سلام فرستاد و گفت: سلام الله علیک یا رسول الله، خودِ پیغمبر اکرم (ص) مستثنی است، چون چون قرآن میفرماید:« صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً».
آیا میشود به غیر از پیغمبر اکرم(ص) حتی پیغمبران دیگر و ائمه اهل بیت (ع) میشود گفت: حضرت نوح علیه السلام، ابراهیم علیهم السلام، علی علیه السلام؟
دیدگاه اهل سنتدر اینجا اهل سنت گیر کردهاند و میگویند: ظاهر قرآن این است که بر فرد هم میشود سلام داد. چطور؟ بخاطر اینکه خودِ پیغمبر فرمود: اللّهم صل علی ابن أبی العوجاء، با اینکه این کلام را نقل می کنند، درعین حال می گویند بر فرد نمی توان سلام کرد، مگر همراه با پیغمبر اکرم (ص)، منهای ضمیمه کردن نام پیغمبر اکرم (ص) نمیتوان گفت: علی علیه السلام، فاطمه سلام الله علیها. چرا؟ لأنّه شعار الرافضة، چون این شعار شیعیان است و ما اگر بخواهیم بر فرد سلام بفرستیم، در واقع شعار شیعیان را زنده کردهایم، چون آنان همیشه بر فرد سلام میکنند، مثلاً بر نوح،ابراهیم،علی، فاطمه و سایر ائمه (علیهم السلام) سلام میکنند، با اینکه قرآن میفرماید:« وَصَلِّ عَلَيهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» و پیغمبر اکرم (ص) هم بر ابن أبی العوجاء به صورت تک سلام فرستاد، چرا؟ چون شعار رافضه است، در این میان چند نفر است که حق را گفتهاند، که یکی از آنها صاحب تفسیر« المنار» است، ایشان گفته پیغمبر اکرم (ص) بر تک سلام فرستاده، و بعضی دیگر هم مثل المنار حق را به زبان جاری کردهاند و گفتهاند سلام بر تک اشکال ندارد، اما اکثر آنها سلام بر تک را جایز نمیدانند. چرا؟ لأنّه شعار الرافضة، چون شعار رافضه است.
ما در جواب آنها عرض میکنیم اگر واقعاً شعار رافضه به نظر شما خوب نیست، پس نماز مغرب را هم نخوانید، اگر واقعاً یک مسئله شعار رافضه شد و شعار رافضه به زعم شما خوب نیست، پس باید شما تمام احکام اسلامی را ترک کنید، چرا؟ چون رافضه به این احکام عمل میکنند، چه فرق میکند مغرب را شیعه هم میخواند، شما هم میخوانید، نماز عشا را شما هم میخوانید،ما هم میخوانیم، اینها را شعار رافضه حساب نمیکنید، اما وقتی به تکریم اهل بیت (علیه السلام) میرسید، میگویید:« هذا شعار الرافضة، برادر اسلامی و دینی، این شعار رافضه نیست، بلکه شعار قرآن کریم است، زیرا قرآن کریم میفرماید:« سلام علی نوح، سلام علی إبراهیم»،این شعار قرآن کریم است که هم شما به آن معتقدید و هم ما معتقدیم.
بنابراین، ما از این آیه مبارکه، یک حکم فقهی هم استفاده میکنیم و آن اینکه: بر فرد و یکنفر میشود سلام فرستاد ولذا بر علی (علیه السلام) سلام میفرستیم، ولی آنها (اهل سنت) میگویند اگر بر علی سلام فرستادید، همراه پیغمبر اکرم سلام بفرستید، اما مجرد از پیغمبر اکرم (ص) حق ندارید سلام بفرستید.
ما در جواب آنها عرض میکنیم که این گفتار شما، بر خلاف این آیه مبارکه است، چون آیه میفرماید: « وَصَلِّ عَلَيهِمْ » پیغمبر اکرم (ص) هم بر ابن أبی العوجاء سلام فرستاد.
علاوه بر این، قرآن کریم میفرماید: سلام علی نوح ، سلام علی إبراهیم، در خیلی از جاها خداوند بر فرد سلام فرستاده است.
ممکن است آنها بگویند این کار خداست، ولی بندگان خدا یک چنین حقی را ندارند.
ما در جواب میگوییم اگر کار خدا چه بهتر، کار خدا برای مشروعیت سلام بر فرد از هر چیزی بهتر است، ما هم میخواهیم به طبق کار خدا و احکام خدا عمل کنیم، اگر اختصاص به خدا داشت، آن را برای ما بیان میکردند « وَصَلِّ عَلَيهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» وَاللَّهُ سَمِيعٌ،أی سمیع بدعائک، علیم بأحوال الأفراد، که قلباً چه کسانی زکات میدهند و چه کسانی زکات نمیدهند.
ثمّ إن الرازی مع کونه إمام المشککین قد خضع للحقیقة فی المقام و قال:
«إنّ أصحابنا یمنعون من ذکر صلوات الله علیه» و « علیه الصلاة و السلام» إلّا فی حقّ الرسول، و الشیعة یذکرونه فی علی و أولاده و احتجّوا علیه بأنّ النصّ القرآن دلّ علی أنّ هذا الذکر جائز فی حق من یؤدّی الزکاة، فکیف یمنع ذکره فی حق علی و الحسن و الحسین (رضی الله عنهم) و رأیت بعضهم قال: ألیس أنّ الرجل إذا قال: سلام علیکم یقال و علیکم السلام، فدلّ هذا علی أنّ ذکر هذا اللفظ جائز فی حق جمهور المسلمین، فکیف یمتنع ذکره فی حقّ آل بیت الرسول علیه الصلاة و السلام؟[3]
کما أنصف صاحب المنار فی المقام، حیث قال:« و الأفضل الجمع بین الصلاة و السلام علیه (صلّ الله علیه و آله) و علی آله، و أکثر المسلمین یخصّ بالسلام بالأنبیاء و الملائکة، و کذا جماعة آل بیته و الشیعة یلتزمون السلام علی السیّدة فاطمة و بعلها و ولدیها و الأئمة المشهورین من ذریّة السبطین و یوافقهم کثیر من أهل السنّة و غیرهم فی الزهراء و السبطین و والدهما (سلام الله و رضوانه علیهم) إذا ذکروا جماعة أو إفراداً، و أمّا الصلاة و السلام علی الآل بالتبع للرسول (صلّ الله علیه و آله) فهو مجمع علیه، و منه صلاة التشهّد، و کذا عطف الصحابة و التابعین علی الآل ذائع فی الکتب و الخطب و الأقوال»[4]
اما نسبت به صحابه دلیل نداریم، ولذا ایشان میگوید: «و کذا عطف الصحابة و التابعین علی الآل ذائع فی الکتب و الخطب و الأقوال»
و حال آنکه صلوات بر آل در کلام رسول خدا(ص) آمده و از آنحضرت سوال شده که:« کیف نصلّی علیک؟ قال:
« اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمد».