< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدّمة/اوامر سیزده گانه /الأمر السابع: في علائم الوضع أو تمييز الحقيقة عن المجاز

 

در جلسه ی گذشته در امر ششم انواع «مرکّبات» را بر اساس وضع عرض کردیم و گفتیم مرکّبات به سه وضعی، پنج وضعی تقسیم می شود. و برای هر یک مثالی زدیم و عرض کردیم مرکّبات چهار و شش وضعی لَغو است؛ زیرا همان مرکّبات سه وضعی و پنج وضعی برای ما کفایت می کند.

در مسأله ای فقهاء فرموده اند «الهیئات وضعُها نوعيٌّ و المصادر وضعُها شخصيٌّ».

در این جلسه به این مسأله و در ادامه به امر هفتم خواهيم پرداخت.

 

مسألة: «الهَیَئات موضوعةٌ وضعاً نوعياً و المصادر (أي: المواد) موضوعةٌ وضعاً شخصياً»

این که گفته شده وضع هَیَئات «نوعی» می باشد به این دلیل است که «هیئت» قابل تَکَلُّم نیست؛ زیرا واضع نمی تواند آن مُجَرّد از مادّة تكلّم كند. بنابراین ناچار است «استخدام» کند. یعنی یک «هیئت» جامعی را بگیرد و در مادّه ی خاصّی پیاده کند. مثلاً بگوید «هیئةُ فاعل، موضوعةٌ لمَن قامَ به الفعل أو صَدَرَ مِنه الفعل»؛ اگر این را بگوید، همه را شامل می شود؛ لذا «ضارب، ناصر، قاضي و...» را نیز شامل می شود.

امّا «مواد یا مَصْدَر» قابل تَکلُّم است. مثلاً واضع می گوید: «ضَرْب برای کُشتن، نَصْر برای یاری رساندن و...» می باشد.

بنابراین هیئت مستقلّاً قابل تکلّم نیست ولی مَصْدر مُستقلّاً قابل تکلّم است. لذا استقلال و عدم استقلال موجب شده هیئات وضعشان نوعی باشد و یک بار برای همه وضع شود. امّا مصادر هر کدام تک به تک برای خودشان وضع خاصّی دارند.

سؤال: مراد شما از این که هیئات وضعشان نوعی می باشد چیست؟ اگر می فرمایید یعنی «هیئات» منحصر به مادّه و موضوع خاصّی نیستند؟ در این صورت «مصادر» هم اختصاص به موضوع خاصّی نیستند.‌ مثل ضرب، مضراب، ضارب و...

و اگر مرادتان از وضع شخصی این است که هر مصدر یک به یک وضع می خواهد، هیئت هم تک به تک نیاز به یک وضع دارد و هیئت فاعل غیر از هیئت مفعول است.

جواب: این سؤال هر چند صحیح و خوب است ولی ارتباطی به مسأله ی ما نحن فیه ندارد‌.‌

 

امر هفتم: «تمییزُ الحقیقة عن المَجاز» يا «علائم الوضع»:

الف) التّبادر

ب) صحّةُ السَلْب أو صحّةُ الحَمْل

ج) الأطّراد

د) تنصيصُ اهلِ اللُّغة

در کتاب های اصولی ما به دو مورد اوّل ارزش قائل شده اند ولی دو مورد اخیر را مورد توجّه قرار داده اند‌.

امّا ما معتقد به دو مورد اخیر هستیم هر چند دو مورد نخست نیز معتبر می دانیم.

۱. «ما هو المراد مِن التّبادُر»؟

«التّبادُر انسباق المعنی مِن اللّفظ بلاقرینةٍ عند اهل اللُّغة».

اشكال: این مستلزم «دَوْر» است. به این معنا که تبادُر موقوف است به علم به وضع‌ لذا تا انسان علم به وضع نداشته باشد نمی تواند تَبادُر کند. و علم به وضع نیز موقوف به تبادُر است.

به بیان ساده تر اگر یک ایرانی که عربی نمی داند بخواهد معنای ضرب به ذهنش تبادر کند، مشکل «دَوْر» لازم می آید.

جواب: شما مطلب را در جای خودش پیاده نکردید. وقتی ما می گوییم تبادر، دو صورت لازم می آید:

الف) «التّبادُر عند اهل اللُّغة»: یعنی نزد عرب تبادُر معنا پیدا می کند. در این صورت مشکل «دَوْر» لازم نمی آید؛ زیرا تبادر موقوف است بر علم اجمالي و علم اجمالي حاصل است. زيرا هر انسانی که در محیط عرب به دنیا می آید و بزرگ می شود کم‌ کم یاد می گیرد و در می یابد که مثلاً «ضَرَبَ» به معنای «زدن» است. لذا علم به وضع دارد ولی علم به علم ندارد! یعنی می داند وقتی که می گوید «خُبُز» این کلمه وضع شده است برای «نان» ولی علم به این ندارد که «هذه کلمةٌ موضوعةٌ للخُبُز».

بنابراین «علم التفصیلي موقوفٌ على التّبادُر عند البَغدادي والتّبادُر موقوفٌ على العلم الإجمالي؛ كتَعَلّمَ الإنسان في البِيعَ (يعنی در زندگی)».

جواب های فقهای دیگر به این اشکال:

۱. مرحوم شیخ هادی تهرانی (ره): علم تفصیلی به وضع موقوف است بر تبادُر و تَبادُر نیز موقوف است بر وضع.

اشکال به این جواب: وضع واقعی کافی نیست؛ وگرنه لازم می آید تمام بشر تمام زبان ها را بداند! و این ممکن نیست.

۲. مرحوم آقا ضیاء عراقي (ره): علمی که قبل از تبادر است، غیر از علمی است که بعد از تبادر است! حتّی ممکن است هم علم اوّلی و هم علم دومی تفصیلی باشد.

اشکال به این جواب: اگر علم اوّلی تفصیلی باشد، دیگر نیازی نیست علم دومی تفصیلی باشد.

ممکن است مقرِّر بد نوشته باشد وگرنه از ایشان بعید است چنین چیزی فرموده باشند.

نکته: گاهی می گویند علم تفصیلی و گاهی گفته می شود علم ارتکازي.

ب) «تبادر نزد غیر عرب»: در این فرض غیر عرب باید به عرب مراجعه کند و ببیند نزد عرب فلان کلمه را بر چه چیزی وضع شده. لذا نسبت به این فرض می گوییم: علم غیر عرب موقوف است بر تبادر عند العرب و تبادر عرب بر علم ارتکازي خود موقوف است.

 

کُلیمةٌ: نکته ای فلسفی (نكته ای غیر از درس اصول):

فلاسفه بر دو گروه هستند:

۱. مشّایی: ایشان قائل به «برهان» هستند.

۲. اشراقي: ايشان قائل به پاک کردن نفس از رذائل هستند که نتیجه ی آن تابیدن حقائق خداوند بر قلب ماست. لذا ايشان قائل به «بُرهان» نیستند!

اشکال به اشراقیون: شما برای بطلان استدلال و بُرهان، از خود استدلال استفاده می کنید!!

 

اشکالات سه گانه به بحث حقیقت و مَجاز:

الف) علم به موضوعٌ له چه فایده ای دارد؟! آن چه مهمّ است «ظواهر» است. ظواهر است که برای ما حُجّت است؛ چه حقیقت باشد و چه مَجاز! لذا به دنبال حقیقت و مَجاز رفتن از قبیل «لزوم م لایَلزم» است.

جواب به این اشکال: یکی از راه های شناسایی ظواهر، علم به موضوعٌ له است. بنابراین علم به حقیقت و مَجاز نه تنها ضرری ندارد بلکه به مُدّعای شما کمک هم می کند.

ب) حقیقت و مَجاز فایده ای ندارد؟! نهایت تلاش شما این است که از فلان لفظ در قرن چهاردهم فلان معنا به ذهن تبادر می کند و این چه به درد عصر رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السّلام) می خورد؟!

جواب به این اشکال: اصلی داریم به نام «أصالةُ عدم النَّقل»؛ این اصل استصحاب قَهقرایی می باشد. لذا اصل این است که از قرن چهاردهم تا عصر رسول اکرم و ائمة الهُدی (عليهم السّلام) نقلی صورت نگرفته.

ج) شما معنای تبادر فرمودید: «انسباق المعنی بلاقرینةٍ»؛ از کجا معلوم که قرینه ای نیست؟! اگر بخواهید به اصل عدم قرینه تمسّک کنید، این «اصل مُثْبِت» می شود.

جواب به این اشکال را در جلسه ی آینده خواهیم گفت.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo