< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1402/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدّمة/امر چهارم و پنجم از اوامر سیزده گانه / الأمر الرابع: في استعمال اللفظ في اللفظ - فيقع الكلام في مقامات - 1. إطلاق اللفظ وإرادة شخصه - الثاني: إطلاق اللفظ وإرادة مثله - الثالث: إطلاق اللفظ وإرادة صنفه - الرابع: إطلاق اللفظ وإرادة نوعه - الأمر الخامس: في وضع الألفاظ لمعانيها الواقعية

 

در جلسه ی گذشته در ادامه ی اوامر سیزده گانه ی مقدّمه، بحث حقیقت و مَجاز در الفاظ در امر سوم پرداختیم و تعاریف حقیقت و مَجاز را بيان نمودیم.

در این جلسه امر چهارم را مطرح می نماییم.

 

امر چهارم:

نکته:

این امر نیز یک بحث ادبی می باشد که یک نوع تقویّت ذهن است در علم اصول.

۱. استعمال اللّفظ و ارادة الشّخص اللّفظ

۲. استعمال اللّفظ و ارادة مثل اللّفظ

۳. استعمال اللّفظ و ارادة صِنْف اللّفظ

۴. استعمال اللّفظ و ارادة نوع اللّفظ

در هر یک از این چهار مورد، چهار مسأله دارد:

الف) صحّت یا عدم صحّت اطلاق آن ها.

ب) استعمال یا عدم استعمال آن ها.

ج) دارای دالّ و مدلول هستند یا نیستند.

د) حقیقت و مَجاز هستند یا نه.

اوّل: استعمال اللّفظ و ارادة الشّخص اللّفظ: مثال «زیدٌ في كلامي هذا لَفْظٌ».

اطلاق آن: صحیح است؛ زیرا بهترین دلیل برای صحّت یک شیء، وقوع آن شیء است.

استعمال آن: استعمال به معنای «عَمَلُ اللّفظ في المعنى» می باشد. یعنی لفظ مِرآت و آینه می باشد برای معنا.

ارکان استعمال:

۱. گفتن لفظ

۲. انعکاس معنا در ذهن از لفظ

۳. انتقال از معنا به خارج ذهن

در این مرحله طبق مثال «زیدٌ في كلامي هذا لَفْظٌ»، ما به رُکن سوم منتقل نشده ایم بلکه به محض گفتن و شنیدن کلمه ی «لفظٌ» به جای انتقال به خارج، فقط به همان «زید» در مرحله ی نخست منتقل شدیم.

دلالت آن:

مرحوم آخوند خراسانی (ره) در کفایة: «بما أنّه صادرٌ مِن المُتِكلّم دالٌّ...»[1] .

بنابراین ایشان می خواهند به زور دلالتی را برای آن دست و پا کنند!

به نظر ما دلالتی ندارد.

بررّسی حقيقت و مَجاز در آن:

نه حقیقت است و نه مَجاز؛ حقیقت نیست زیرا «زید» به شخص خارجی وصل شده نه به لفظ «زید». مَجاز نیست زیرا علاقه یا حُسْن الطبعی در اینجا وجود ندارد.

دوم: استعمال اللّفظ و ارادة مثل اللّفظ: مثال «زیدٌ في قولک زيدٌ قائمٌ، لفظٌ». فرق آن با اوّلی در این است که در اوّلی یک زید در کلام بود امّا در دومی دو تا زید در کلام وجود دارد.

اطلاق آن: اطلاق آن صحیح است. چون وقوع آن بهترین دلیل است.

استعمال آن: استعمال در اینجا هست. زیرا عرض کردیم استعمال ارکان چهارگانه دارد و ما بر خلاف اوّلی به معنا که رُکن سوم بود، منتقل می شویم. یعنی به زید دوم انتقال می یابیم.

دلالت آن: وقتی استعمال باشد؛ قَهْراً دلالتی هم دارد.

بررّسی حقیقت و مَجاز در آن:

حقیقت نیست زیرا زید به انسان خارجی وصل شده و شما این زید را می گیرید و اراده می کنید لفظ زید را. مَجاز نیست چون علاقه ای نیست.

سوم: استعمال اللّفظ و ارادة صِنْف اللّفظ: مثال «زید در کلام قائل (ضَرَبَ زیدٌ) لفظٌ». فرقش با دومی این است که زید در دومی رها بود ولی در اینجا زید مقیّد است لذا صِنْف است.

اطلاق آن: اطلاق دارد. زیرا وقوع آن بهترین دلیل است.

استعمال آن: استعمال آن نیز صحیح است. زيرا هر چهار رُکن استعمال در اینجا شکل گرفته و ما به زید دوم منتقل می شویم.

دلالت آن: وقتی استعمال باشد، قهْراً دلالت نیز هست؛ زیرا دلالت فرعِ استعمال است. بنابراین زید اوّل دالّ و زید دوم مدلول است.

بررّسی حقیقت و مَجاز در آن:

حقیقت نیست زیرا برای شخص خارجی وضع شده و مَجاز نیست زیرا علاقه ای در کار نیست.

چهارم: استعمال اللّفظ و ارادة نوع اللّفظ: مثال: «زید علی الإطلاق لفظٌ».

اطلاق آن: اطلاق دارد؛ زیرا بهترین دلیل وقوع آن است.

استعمال آن: از ارکان استعمال ارکان چهارگانه را دارد و با گفتن زید، به زید شخصی منتقل نشدیم بلکه به علی الإطلاق منتقل شدیم.

دلالت آن: زید اوّل دالّ و زید مطلق مدلول است.

بررّسی حقیقت و مَجاز در آن: حقیقت نیست زیرا برای شخص خارجی وضع شده و مَجاز نیست زیرا علاقه ای در کار نیست.

 

امر پنجم: «دلالة اللّفظ على المعنى بإرادة المتكلّم»

اين بحث یک بحث ادبی، علمی و منطقی می باشد.

پیشینه ی تاریخی بحث:

مرحوم خواجه نصیر الدّین طوسی (ره): «دلالة اللّفظ على تمام معنى المقصود مطابقةٌ و علی جُزء معنى المقصود تَضَمُّنٌ و على خارج معنى المقصود التزامٌ».

اشکال مرحوم علّامّه حلّي (ره) به مرحوم خواجه نصیر الدّین طوسی (ره): این تعریف شما درست نیست؛ زیرا اگر یک لفظی باشد که مشترک بین معنای مطابقی و معنای جُزئى باشد مثلاً انسان را گاهی به حیوان ناطق ارتباط دهند و گاهی هم بر خود ناطق ارتباط دهند و کسی گفت انسانی برای من بیاورید، به یک معنا مطابقی هست چون یک وضع آن به تمام معنا وضع شده و به یک معنای دیگر التزامی است زیرا بر جزء معنا وضع شده.

بنابراین تعریف شما جامع افراد و مانع أغیار نیست. این دو رکن از ارکان تعریف صحیح هستند.

جواب به این اشکال: اگر کلمه ی وضع را قرار بدهیم، نقضی به کلام مرحوم خواجه نصیر الدّین طوسی (ره) نیست و کلام ایشان درست است. بنابراین کسی که گفته انسانی را برای من بیاور «يَتَکَلّم بالوضع الأوّل أو يَتَكَلّم بالوضع الثاني»؟ اگر به وضع اوّل تکلّم اراده کرده، می شود مطابقی نه التزامی و اگر به وضع دومی تکلّم اراده کرده، می شود التزامی نه مطابقی.

مرحوم آخوند خراسانی (ره) می خواهند بین دلالت تصوّری و دلالت تصدیقی فرق بگذارد و لذا می فرماید‌ مراد مرحوم خواجه نصیر الدّین طوسی (ره) این است که دلالت تصدیقی تابع اراده ی متکلّم است و دلالت تصوّری تابع اراده ی متکلّم نیست. لذا اگر انسان آرام و آگاهانه صحبت کند، دلالت تابع است و اراده ی هم مطابقی است ولی اگر در حال خواب صحبتی کند، دلالت تصوّری دارد ولی دلالت تصدیقی ندارد.

اشکال به مرحوم آخوند خراسانی (ره): این جمع با کلام مرحوم خواجه نصیر (ره) سازگار نیست و این ارتباطی با دلالت تصدیقی و تصوّری ندارد. زیرا انسان از کوه هم بشنود «زید قائمٌ» معنى به ذهنش می آید!

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo