درس خارج فقه آيتالله سیدموسی شبیریزنجانی
كتاب الصوم
89/07/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: موارد جواز افطار روزه ماه مبارک رمضان/ شیخ و شیخه/
ادامه بررسی فصل 11 در باب معذورین از روزه - بررسی روایات مورد استشهاد مرحوم آقای خوئی – روایت اول ابی بصیر و اشکالات دلالی آن - روایت دوم، روایت قاسم بن محمد جوهری از ابی بصیر، و بررسی وثاقت علی بن ابی حمزه - روایت سوم، روایت عبد الملک بن عتبة الهاشمی و بررسی وثاقت عبد الملک وی- نظر مختار در مورد عبد الملک
بحث در موارد عدم وجوب روزه ماه مبارک رمضان بود. در این جلسه، استاد دام ظله، بحث جواز افطار برای شیخ و شیخه را پی میگیرند.
ادامه بررسـی فصل 11 در باب معذورین از روزه
بررسـی روایات مورد استشهاد مرحوم آقای خوئی
برای غیر قادر به صیام به دو روایت ابی بصیر استدلال شده که در آنها اثبات فدیه شده و مرحوم آقای خوئی این روایات را با ضعف سند یا دلالت رد کرده[1] ، توضیحی درباره این دو روایت عرض میکنم.
روایـت اول: «أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ الشَّیْخُ الْکَبِیرُ لَا یَقْدِرُ أَنْ یَصُومَ فَقَالَ یَصُومُ عَنْهُ بَعْضُ وُلْدِهِ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ قَالَ فَأَدْنَی قَرَابَتِهِ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرَابَةٌ قَالَ تَصَدَّقَ بِمُدٍّ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ شَیْءٌ فَلَیْسَ عَلَیْهِ شَیْءٌ»[2] .
در این روایت از نظر دلالت دو اشکال وجود دارد، البته یکی از آنها بنابر نظر مختار است؛
اشکالات دلالی این روایت
اشکال اول: نسبت به صدر روایت کسی به این فتوا نداده که اگر او قادر نیست، دیگری از او نیابت کند، این خلاف اجماع است، همه یا ابتداءً اثبات فدیه کردهاند و یا گفتهاند که چیزی بر او نیست، کسی صیام ولد را قائل نشده، این روایت را حمل به استحباب کردهاند، اگر صدر اشکال داشته باشد، عدهای میگویند که به ذیل نمیشود اخذ کرد، اما به نظر مختار، اگر در یک سیاق قسمتی استحبابی باشد، ظهور در وجوبی بودن قسمت دیگر گرفته میشود، در کتب حج را که میخواهند بیان کنند، میگویند اول دعا میخوانی و بعد طواف و بعد سعی انجام میدهی و بعد فلان دعا را میخوانی، مستحب و واجب با هم مخلوط میشود، اینها ظهور پیدا نمیکند، استفاده میشود که راه اینکه شخص ما ینبغی را انجام دهد، این است که این مجموع را انجام دهد، حالا ممکن است که همه این ما ینبغی وجوبی یا استحبابی باشد و یا تلفیقی از وجوبی و استحبابی باشد، اگر ثابت شد که بعضی استحبابی است، دیگر نمیتوان فهمید که همه آن استحبابی است یا تلفیقی است، اگر فرد کامل بیان شود، دیگر نمیتوان فهمید که قسمتهای مختلف آن در کمال یا در صحت دخیل است، لذا به نظر میرسد که ما ینبغی به این ترتیب است و معلوم نیست که چه مقداری از آن وجوبی و چه مقداری استحبابی است.
اشکال دوم: حالا فرض کنیم که وجوبی باشد، صدقه در طول قرابت است، مشهور که صدقه را در طول نمیگویند و ابتداءً تعین صدقه را میگویند، نمیتوانند به این استناد کنند، مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خوئی این اشکال را مطرح نکردهاند و مرحوم آقای خوئی به گونهای دیگر اشکال کرده است. و از نظر سند یحیی بن مبارک از مشایخ اجلاء است و درباره او جرحی نیز نشده، این کافی برای اعتبار است، مرحوم آقای خوئی نیز اشکال نمیکند، ایشان اینگونه تعبیر میکند که علی المشهور این روایت درست نیست، مختار ایشان این است که هر کسی در تفسیر علی بن ابراهیم باشد، ثقه است و یحیی بن مبارک نیز در تفسیر علی بن ابراهیم واقع شده، بنابر مبنای مرحوم آقای خوئی این ثقه است، اول میگوید ضعیف جداً و بعد میگوید اما اولاً که مشهور قبول ندارد، این که اول ضعف جدی تعبیر کند و بعد بگوید که خودم ضعیف نمیدانم و دیگران ضعیف میدانند،
تعبیر زیبائی نیست، بالاخره در آخر نیز به این اشاره کرده که عمده دلالت آن است، از نظر سند ما و مرحوم آقای خوئی اشکال نمیکنیم، ایشان اشکال دلالی کرده و میگوید که:
اولاً، به حسب ظاهر ابتدائی یا بخواهیم برای مسئله جاری به آن استدلال کنیم، این روایت قطعاً درباره ماه مبارک رمضان نیست و مفاد آن مقطوع البطلان است، به خاطر اینکه کسی که میخواهد در ماه مبارک رمضان نیابت کند، اگر خودش قدرت دارد، باید برای خودش روزه بگیرد و نمیتواند نیابت کند و اگر قدرت ندارد، روزه از خود او نیز ساقط است، و بعد میفرماید نیابت بر خلاف قاعده اولیه است، در باب حج نیابت عن الحی ثابت شده و اینجا چنین دلیلی نیست، و بعد میفرماید پس، باید این روایت در مورد دیگری باشد و بعید نیست که درباره صورت نذر باشد. اینکه ایشان حمل به نذر کرده، به قائلی برخورد نکردم که در باب نذر کسی چنین حرفی زده باشد که اگر ناذر عاجز شد، قرابت موظف باشد که منذور را انجام دهند، و اینکه ایشان میفرماید که نیابت خلاف قاعده است و باید در ماه مبارک رمضان و در باب نذر ثابت شود، اگر اشکال نداشته باشد، در هر دو مورد اشکال ندارد، چرا ایشان تفکیک میکند؟ و علاوه با چه ثابت میشود؟ ایشان میگوید اشکال سندی دارد اما ما این اشکال را مطرح نمیکنیم،
ثانیاً، در ماه مبارک رمضان صحیح نیست و این تطبیق نمیکند، اگر این دو اشکال نباشد و روایت صحیح السند باشد، ما میگوئیم همانطور که در باب حج به وسیله روایت صحیح السند اثبات میشود، اینجا نیز به وسیله این روایت صحیح السند اثبات شده، دیگر معلوم نیست که این چه وجهی دارد که علاوه بر آن دو اشکال به عنوان مضافاً این را نیز مطرح کردهاند؛
این اشکال مرحوم آقای خوئی وارد نیست اما آن دو مطلب هست که عرض کردم که مشهور قائل هستند که ابتداءاً فدیه واجب است و این روایت شاهد برای آنها نمیشود و مرحوم آقای حکیم این روایت را برای قول مشهور آورده، این به قول مشهور ربطی ندارد، و علاوه، به دلیل اینکه به صدر نمیشود عمل کرد و حمل به استحباب شده، ظهور ذیل گرفته میشود و به ذیل نیز نمیشود برای وجوب استدلال کرد.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): درباره اینکه قدرت دارند یا ندارند، ظاهر روایات این است، مراد از اینکه اینها از ناحیه او انجام دهند، مفاد آیه این است که خودش اداءاً و قضاءاً نمیتواند، میگوید آنها قضاء آن را انجام دهند، این صریح در اداء نیست، ایشان صریح گرفته و فرموده که به این معنا نمیشود معنا کرد و باید به نذر حمل کنیم.
روایت دوم: و آن روایت قاسم بن محمد جوهری که از ابی بصیر نقل میکند[3] ، مطلبی به ذهن من میرسد و لو ممکن است قبول آن سنگین باشد.
بررسی وثاقت علی بن ابی حمزه
مرحوم حاجی نوری معتقد است که علی بن ابی حمزه حتی بعد از انحراف نیز وثاقت داشته، در اموری که مربوط به اثبات مذهب باطل خودش باشد، ضلالت است، اما غیر آن امور که مربوط به ضرر مالی نیست، قابل اعتبار است، به طور کلی از وثاقت ساقط نشده[4] ، این مطلب ایشان بعید نیز نیست، اگر علماء امامیه بعضی از ثقات واقفه دوره اول را توثیق کردهاند، همینها تا آخر به علی بن ابی حمزه اعتماد کردهاند، اگر به او اعتماد نکرده بودند، آن مذهب باطل را نیز قبول نمیکردند، به او اعتماد کردهاند و او همه اینها را اغوا کرده، از این معلوم میشود که در غیر از جهات باطل خودش، با احتیاط عمل میکرده، اگر در غیر آن جهات به راست و دروغ مقید نبوده، دیگر ثقات حاضر نبودند که از او اخذ حدیث کنند، اینکه قاسم بن محمد اخذ حدیث کرده و علی بن ابی حمزه شیخ او است، از این استفاده میشود که قاسم بن محمد در جهات عقاید باطل او اشتباه کرده و تشخیص نداده اما در مسائل دیگر پیداست که ظاهر الصلاح بوده که این شخص ثقه اعتماداً به او اینها را اخذ کرده، حتی به دلیل همین ظاهر الصلاح بودن از مذهب باطل او تبعیت کردهاند، پیداست که این فقط در اموری که مربوط به گرفتن آن مال دنیا بوده، جعلیات و دروغ داشته و در بقیه قابل اعتماد بوده، بنابراین، اگر دیدیم ثقات امامیه و غیر امامیه از او روایت میکنند، چه در ایام استقامت و چه در ایام انحراف باشد، اگر کثرت
روایت داشتند، علامت اعتبار است، قاسم بن محمد از او کثرت روایت دارد، میتوانیم روایت او را معتبر بدانیم.
روایت سوم: روایت عبد الملک بن عتبة الهاشمی[5]
بررسی وثاقت عبد الملک بن عتبة الهاشمی
مرحوم آقای خوئی میفرماید که مرحوم صاحب مدارک اشتباهی کرده[6] و عبد الملک بن عتبة الهاشمی را توثیق کرده و دیگران نیز مانند مرحوم میرزای قمی[7] و مرحوم آقای حکیم[8] تبعیت کردهاند و صحیحه تعبیر کردهاند، دلیل اشتباه او این است که مرحوم نجاشی در شرح حال او میگوید[9] دو نفر به نام عبد الملک بن عتبه وجود دارد؛ یکی عبد الملک بن عتبه نخعی صیرفی است و دیگری عبد الملک بن عتبه هاشمی لهبی است، عبد الملک بن عتبه هاشمی لهبی که از نوادههای ابو لهب است و سید صحیح النسبی است، عربی صلیب، عربی خالص است و از قبیل بالولاء و بالحلف و بالنزول نیست، اصلاً عرب و از نوادههای واقعی ابو لهب است، میگوید کتاب مربوط به عبد الملک بن عتبه نخعی صیرفی است اما بعضی اشتباه کردهاند و به عبد الملک بن عتبه هاشمی لهبی نسبت دادهاند، لهبی اصلاً صاحب کتاب نیست، فقط ابن عقده در اصحاب حضرت صادق علیه السلام گفته که لهبی از حضرت صادق علیه السلام و حضرت باقر علیه السلام روایت دارد، مرحوم آقای خوئی میفرماید که ناسب مرحوم شیخ طوسی است[10] و مرحوم نجاشی ناظر به اشتباه مرحوم شیخ طوسی است و ثقه نخعی است و عبد الملک بن عتبه هاشمی لهبی نیست و این روایت از هاشمی نقل شده، پس، این سند همانطور که مرحوم صاحب
حدائق متفطن شده و اشاره کرده[11] ، سند صحیح نیست و تعبیر صحیحه درست نیست. اما تعجب از مرحوم آقای خوئی است، اشتباه از مرحوم صاحب مدارک نیست و اگر اشتباه باشد، از قبلیها است، استاد ایشان مرحوم محقق اردبیلی حکم به صحت کرده[12] و غیر از ایشان مرحوم علامه در مختلف حکم به صحت کرده[13] ، تعبیر حدائق نیز اینگونه است که مرحوم صاحب مدارک تبعاً للمختلف این مطلب را گفته است.
نظر مختار در مورد عبد الملک بن عتبة الهاشمی
حالا اینکه بعضی به طور وفور از اشخاصی روایت میکنند، منشأ آن این است که از کتاب اخذ شده، از نخعی فقط یک روایت دیدهام که به عنوان نخعی است و در ذهنم هست که فقط یک روایت به عنوان صیرفی هست، اما عبد الملک بن عتبه هاشمی روایات زیادی دارد، فقیه و کافی به عنوان هاشمی نقل میکنند، پیداست که هاشمی مؤلف کتاب است و مرحوم شیخ نیز که مؤلف کتاب دانسته، درست است و قبل از مرحوم شیخ نیز مرحوم کلینی و مشایخ کلینی و مرحوم صدوق همه مؤلف کتاب میدانند، و قرینه برای اینکه این روایت هاشمی، کتابی که مرحوم شیخ نقل میکند، اینطور نوشته بودم که دلیل برای اینکه این لهبی نیست و این مربوط به متأخر است، این است که حسن بن محمد بن سماعه راوی کتاب است، مرحوم شیخ میگوید به سند خود از حسن بن محمد بن سماعه از عبد الملک بن عتبه هاشمی نقل میکنم[14] ، حسن بن محمد بن سماعه در 263 قمری وفات کرده، ایشان نمیتواند بدون واسطه از اصحاب حضرت باقر که در سنه 114 وفات کرده، نقل کند، این خیلی بعید است و کسی نیز نگفته که عبد الملک بن عتبه هاشمی معمر بوده، اگر حسن بن محمد بن سماعه بخواهد از کسی نقل کند، این یا در اواخر قرن دوم و یا اوائل قرن سوم است، اگر 64 سال قبل نیز بگوئیم، اواخر قرن دوم میشود، کسی که راوی
از حضرت باقر علیه السلام است که در 114 وفات کرده، این زنده مانده باشد تا حسن بن محمد بن سماعه از او روایت کرده باشد، این بسیار بعید است و شبیه به امتناع عادی است، به خصوص شاید بیشتر روایاتی که هاشمی نقل میکند، از حضرت ابی الحسن علیه السلام است و از حضرت صادق علیه السلام نیست، نمیتوان گفت که راوی از حضرت باقر علیه السلام زنده مانده و به طور کثیر از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل کرده باشد، این بسیار بعید است، اینطور به ذهن من میآمد، پس، روایات از نخعی است و او توثیق شده است و باید به روایت اخذ کنیم. اما بعد دیدم که آقای سید جواد رسالهای نوشته که آن مطلب خوبی بود و بر خلاف این بود که به ذهن من آمده بود، و آن این بود که روایاتی که حمید از حسن بن محمد بن سماعه یا مشایخ دیگر خودش نقل میکند، بین مشایخ او و بالاتر سقط واقع شده و قابل اعتماد نیست، اشتباه کلی در موارد مختلف رخ داده و فقط در خصوص یک مورد خاص نیست، مرحوم شیخ اشتباه کلی کرده و در هر جا که از مشایخ حمید نقل میکند، از اشخاصی نقل میکند که در کتب دیگر چند واسطه بین آنها وجود دارد، اول به ذهن من آمده بود که مرحوم صدوق که از عبد الملک بن عتبه هاشمی نقل میکند، از لهبی نقل کرده، به خاطر اینکه مرحوم صدوق اینطور نقل میکند که محمد بن حسین بن ابی الخطاب که با حسن بن محمد بن سماعه معاصر است و یک سال قبل از ابن سماعه در 262 فوت کرده، میگوید محمد بن حسین بن ابی الخطاب عن الحسن بن علی بن فضال عن محمد بن أبی حمزه عن عبد الملک بن عتبة، با این وسائط نقل میکند، من میگفتم این که با این وسائط نقل میکند، غیر از کسی است که ابن سماعه بدون واسطه نقل میکند، ابن سماعه که کتاب را نقل میکند، از نخعی است و این که مرحوم صدوق نقل کرده، از لهبی است، با این وسائط با لهبی تطبیق میکند، اما اینطور که آقای سید جواد تحقیق کرده، هر دو از هاشمی است و هاشمی که صاحب کتاب است، با نخعی یکی است، منتها هاشمی لهبی بالنسب هاشمی است و نخعی به غیر نسب هاشمی است، و حق با مرحوم شیخ است که گفته کتاب از هاشمی است، منتها دو نفر به نام هاشمی وجود دارد، هاشمی بالاصل است که صاحب کتاب نیست، و هاشمی نخعی صیرفی است که صاحب کتاب است و روایات نیز از همین
صاحب کتاب است، تعبیر نجاشی در مورد صاحب کتاب این است که «روی عنه جماعة»[15] ، بعضی از آن جماعت مانند محمد بن أبی حمزه معاصرین او بودهاند، مرحوم صدوق که روایت را با سه واسطه نقل میکند، محمد بن أبی حمزه از معاصرین او است، ثعلبة بن میمون از هاشمی نخعی روایت میکند، او نیز از معاصرین او است، و عدهای دیگر مانند علی بن حکم متأخر هستند که بیشتر روایات او از علی بن حکم است، اینها طبقه متأخر هستند، حتی حسن بن محمد بن سماعه نیز که روایت کرده، با یک واسطه از عبد الله بن جبلة از هاشمی نخعی نقل میکند، پس، به حسب نقل مرحوم صدوق، مرحوم صدوق با سه واسطه نقل کرده و اینها دو واسطه است، حسن بن محمد بن سماعه و عبد الله جبله است، معاصرین او و طبقات متأخر از او روایت دارند، البته اکثر از علی بن حکم است که در طبقه شاگردان او است، علی ای تقدیر، هاشمی با نخعی اتحاد دارد، من حکم به اتحاد نکرده بودم اما میگفتم که مؤلف کتاب همین هاشمی است و روایات نیز از او است و او ثقه است، بنابراین، مرحوم آقای خوئی که اشکال کرده که چرا این را صحیحه دانستهاند و در نتیجه، اشکالی به مرحوم علامه واقع شود، اشکال به مرحوم علامه واقع نیست و با نخعی متحد است و ثقه نیز هست.
تذکر:
ضمیمه درس 365:
برای توضیح بیشتر کلام استاد دام ظله، ملخص رساله عبدالملک بن عتبه را که استاد بدان در درس اشاره فرمودهاند نقل میکنیم:
الملخص من رسالة عبدالملک بن عتبة
ترجم النجاشی لعبدالملک بن عتبة الهاشمی اللهبی و قال: صلیب[16] ، روی عن ابی جعفر و ابی عبدالله علیهما السلام، ذکره ابوالعباس بن سعید فیمن روی عن ابی عبدالله و ابی جعفر علیهما السلام، لیس له کتاب، والکتاب الذی ینسب الی عبدالملک بن عتبة هو لعبد الملک
بن عتبة النخعی صیرفی، کوفی، ثقة، روی عن ابی عبدالله و ابی الحسن علیهما السلام (رجال النجاشی، ص239، الرقم 635)
و قد ترجم الشیخ فی فهرسته لعبد الملک بن عتبة الهاشمی و قال: له کتاب ثم اورد طریقه الیه و فیه: حمید عن الحسن بن محمد بن سماعة عن عبدالملک بن عتبة (الفهرست، ص316، الرقم 487، طبعة الطباطبائی)
قد اثبتا فی الرسالة اموراً: 1ـ عبدالملک بن عتبة الهاشمی اثنان: احدهما من کان من اصحاب الباقر علیه السلام، ثانیهما من هو متأخر و هو من اصحاب الکاظم علیه السلام، و یشهد علی ذلک تکرّر روایة علی بن الحکم عن عبدالملک بن عتبة الهاشمی عن ابی الحسن الکاظم علیه السلام و هذا الرجل لایناسب ان یکون هو الرجل الذی اشار الیه النجاشی و ذکر انه من اصحاب الباقر علیه السلام و یؤکده روایة علی بن الحکم عن عبدالملک بن عتبة عن اسحاق بن عمار فی جملة من الروایات و روایة اصحاب الباقر علیه السلام عن اسحاق بن عمار بعیدة خصوصاً مع ملاحظة ان اسحاق بن عمار روی فی بعض هذه الاسناد عن الکاظم علیه السلام و الروایات الکثیرة تکون لهذا الرجل فالظاهر کونه صاحب کتاب.
2ـ عبدالملک بن عتبة الهاشمی المتأخر متحد مع عبدالملک بن عتبة الصیرفی لما یظهر من مراجعة روایات الهاشمی هذا مما یدل علی کونه صیرفیاً.
و یؤکده ان تلمیذه علی بن الحکم ینسب الی بنی الزبیر الصیارفة و انه لم یرو عن غیر المعصومین الا عن اسحاق بن عمار، و اسحاق بن عمار و بیته کان من الصیارفة.
3ـ الظاهر انّ لدینا رجلین من اصحاب الصادق علیه السلام باسم عبدالملک بن عتبة الهاشمی، احدهما متقدم طبقة و هو من اصحاب الباقر علیه السلام و هو مکی لهبی و لیس صاحب کتاب و لم یثبت وقوعه فی شیء من اسناد کتبنا الحدیثیة الموجودة، نعم تحتمل ارادته فی سندین ـ کما یأتی ـ
ثانیهما: متأخر و هو من اصحاب الکاظم علیه السلام و هو کوفی نخعی صاحب کتاب و لم یثبت کونه لهیباً، و الظاهر ان النجاشی لم یلتفت الی تعدّد عبدالملک بن عتبة الهاشمی فانکر نسبة الکتاب إلی الهاشمی اللهبی لما رأی من تأخر طبقة صاحب الکتاب، مع ان صاحب الکتاب أیضاً هاشمی.
4ـ لا اشکال فی اجتماع التوصیف بالنخعی مع التوصیف بالهاشمی بامکان کون النسبة إلی هاشم ـ مثلاً ـ بالولاء.
5ـ لاقرینة فی نفس فهرست الشیخ علی تعیین المراد من عبدالملک بن عتبة المذکور فیه.
و اما تعیینه فی عبدالملک بن عتبة الهاشمی المتأخر نظراً الی بُعد روایة شیخ ابن سماعة (المتوفی 263) عن اصحاب الباقر (المتوفی سنة 114) علیه السلام فغیر صواب لما ثبت فی محله من کثرة وقوع الارسال فی ما اخذه الشیخ فی الفهرست عن حمید بین مشایخه و صاحبی التراجم فی اکثر الموارد.
6ـ توجد بعض القرائن تشهد بکون المترجم فی الفهرست هو الهاشمی المتأخر المتحد مع النخعی الصیرفی منها: کون الحسن بن محمد بن سماعة صیرفیاً و قد روی ابن سماعة هذا بتوسط ابن جبلة عن عبدالملک بن عتبة النخعی فی روایة و عن عبدالملک بن عتبة فی روایة اخری تشهد القرائن بکون المراد منه هو النخعی الصیرفی و لایبعد سقوط ابن جبلة من سند الفهرست بین ابن سماعة و عبدالملک بن عتبة.
7ـ عبدالملک بن عتبة الهاشمی المتأخر صاحب الکتاب رجل ثقة و هو المراد من عبدالملک بن عتبة فی الاسناد اما بقرینة روایة علی بن الحکم او ثعلبة بن میمون او عبدالله بن جبلة او بقرینة روایة عبدالملک بن عتبة عن الکاظم علیه السلام او بقرینة ورود الروایة فی مصدر آخر عن علی بن الحکم عن عبدالملک بن عتبة.
نعم هنا روایتان لعبد الملک بن عتبة (جمال الاسبوع، ص242) او عبدالملک بن عتبة الهاشمی (تفسیر العیاشی، ج2، ص85، ح40) لم یتضح المراد منه فیحتمل ارادة اللهبی المکی الذی هو من اصحاب الباقر علیه السلام فیهما و اما فی سائر الموارد فالمراد من عبدالملک بن عتبة هو الهاشمی النخعی الصیرفی المتأخر الموثق صریحاً والله العالم.