< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

83/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : عیوب در نکاح

خلاصه درس این جلسه

مطالبی که در این جلسه به پویندگان و پژوهشگران در فقه آل محمدصلی الله علیه وآله تقدیم می‌گردد:

1ـ نظر نهایی استاد دام ظله در عنن حادث بعد العقد و الدخول؛ عدم دلیل بر اسقاط خیار.

2ـ اشاره‌ای به اقوال فقهاء در اصل مسأله خیار در جب؛ ثبوت خیار، و نقل کلام و نظر محقق در نافع.

3ـ نقل و نقد و بررسی پنج دلیل ثبوت خیار در جب، و پذیرش استاد دام ظله نسبت به استدلال به اطلاق صحیحه أبی بصیر و صحیحه أبوالصباح کنانی.

4ـ بیان صور مسأله، و معیار در جب خیار آور.

5ـ اقوال و کلام فقهاء در جب حادث بعد العقد.

خیار فسخ در عنننظر مختار در عنن حادث بعد العقد و الدخول

محصل بحث‌های سابق این شد که با فرض اینکه عنن به معنای کامل خودش حاصل شود، از ادله نمی توانیم استفاده کنیم که یکی از شرایط خیار، عدم تحقق دخول است، و دلیلی وجود ندارد که با دخول قبل العنن اسقاط خیار می‌شود، و اگر بر فرض هم قائل شویم، وجهی برای توسعه نیست که بگوییم دخول با غیر از این زن هم موجب اسقاط خیار است، دخول بعد العنن را بعداً بحث می‌کنیم، این بحث دیگر تمام است.

خیار فسخ در جباقوال فقهاء

بحث دیگر این است که یکی از عیوب مجوزه فسخ برای زن، جب مرد است. اینکه جب و مقطوع الآلة بودن فی الجمله موجب خیار است، به حسب معمول فتاوا روشن و قطعی است.

کلام و نظر محقق در شرائع

ولی محقق در شرائع[1] با تردید مسأله را عنوان می‌کند، منتها خودش ثبوت خیار را اختیار می‌کند، و منشأ تردید هم این است که در کتب حدیثی، و همچنین در بعضی از کتب فقهاء صحبتی از جب نشده است؛ مثلاً در نهایه جنون و خصاء و عنن را ذکر می‌کند ولی جب را ذکر نمی‌کند، فقه رضوی هم که علی التحقیق کتاب یکی از فقهاء است، همین سه عیب مرد را ذکر می‌کند و جب را مطرح نمی‌کند، در مختلف از کامل ابن براج نقل می‌کند که در عیوب موجبه فسخ در مرد فقط همان سه عیب را ذکر کرده است، شیخ مفید در مقنعه و سلار در مراسم فقط جنون و عنن را ذکر کرده‌اند. این اختلاف و ذکر نشدن این عیب در کلمات و روایات، و همچنین لازم بودن عقد به مقتضای قواعد و اصل اولی مگر اینکه خلاف آن ثابت شود، منشأ تردید ابتدایی برای انسان می‌شود، روی این جهت باید خیار در جب ثابت نباشد. ولی در آخر ایشان ثبوت خیار را اختیار می‌کند و می‌فرماید اشبه این است که خیار هست.

ادله ثبوت خیاردلیل اول؛ استدلال به اجماع

بر ثبوت خیار ادعای اجماع شده است و مدعی اجماع در آن نیز متعدد است. شیخ طوسی در خلاف[2] صریحاً دعوای اجماع کرده و در مبسوط[3] «بلاخلاف» گفته است، که تعبیر «بلاخلاف» در مبسوط به معنای عدم الخلاف بین الامامیة و العامة است. محقق کرکی در جامع المقاصد[4] نیز دعوای اجماع کرده است. و در کلمات فقهاء تقریباً ثبوت خیار به عنوان

اصل مسلم قلمداد شده است. و ابن براج گرچه در کامل، جب را ذکر نکرده، اما نمی‌توان ایشان را به عنوان مخالف اجماع دانست، به خاطر اینکه ایشان در مهذب[5] به طور قطعی در جب نیز خیار را اثبات کرده است، و بعید است که ایشان در کامل تجدید نظر کرده باشد و شاید در کامل فقط سه عیب منصوص در روایات را خواسته ذکر کند، البته کامل ابن براج در دسترس نیست تا ببینیم عبارت ایشان چگونه است. پس به اجماع مسلمین به استثنای ابوحنیفه که اصلاً در عیوب قائل به خیار نیست، جب موجب خیار برای زن می‌باشد.

نقد به استدلال به اجماع

اجماع در صورتی حجت است که فتوای مجمعین به زمان معصوم اتصال داشته باشد و بتوانیم نسبت به نظر مخالف آن بگوییم که لو کان لبان، اما در اینجا نمی‌توانیم بگوییم که چون در روایات بر خلاف فتوای مجمعین اشاره‌ای نشده، امضای معصوم در مورد اجماع ثابت است، به خاطر اینکه دلیل مطرح نشدن مسأله جب در روایات، ندرت تحقق آن است و در موضوعات نادره، عدم تصریح به خلاف در روایات، علامت اتصال نظر مجمعین به زمان معصوم نیست.

دلیل دوم: استدلال به «لاضرر»

مقطوع الاله بودن در مسأله زناشویی، اساسی‌ترین مشکل برای زن است، و لازم بودن عقد مجبوب حکمی ضرری بوده، به وسیله قاعده «لاضرر» نفی شده است.

نقد به استدلال به «لاضرر»

به دو دلیل در باب ازدواج، معلوم نیست که قاعده «لاضرر» جاری باشد؛ یکی اینکه، همان طور که محقق کرکی در جایی می‌گوید[6] ، اگر ضرر وجود داشته باشد، طرفینی است. و دوم اینکه، عیوب ضررآور بسیار است، اما شارع از میان آن عیوب فقط در چند عیب خیار را ثابت کرده است، در اینجا نمی‌توانیم بگوییم که اکثر ضررها تخصیص خورده است، بلکه

عرف می‌فهمد که محدودیت «لاضرر»، و انحصار خیار در این چند عیب، به این جهت است که شارع می‌خواهد کمتر جدایی و طلاق محقق شود. به همین خاطر در اینجا نمی‌توانیم بگوییم که لزوم عقد که ضرری است با «لاضرر» نفی می‌شود و خیار ثابت می‌گردد.

دلیل سوم: استدلال به اولویت

در روایات عنن و خصاء، با اینکه در عنن امکان معالجه هست و در خصاء، نفس این عیب مانع از مباشرت نیست و فقط توالد و تناسل محقق نمی‌شود، حکم به خیار شده است، از این روایات بالاولویة می‌توانیم حکم جب را نیز استفاده کنیم، زیرا در جب امکان مباشرت نیست و توالد هم حاصل نمی‌شود، اگر در عنن و خصاء خیار ثابت باشد بالاولویة در جب نیز خیار ثابت است. این هم وجهی است که گمان می‌کنم از زمان شیخ طوسی در کلمات بزرگان هست و متأخرین نیز همه به این اولویت استدلال کرده‌اند.

نقد به استدلال به اولویت

این اولویت هم به نظر ما محل مناقشه است، چون جب یک موضوع نادر التحقق است و نمی‌توان از مواردی که تا اندازه‌ای زیاد محقق می‌شود و ندرت ندارد، حکم یک موضوع نادر را استفاده کرد، ممکن است شارع به لحاظ کثرت نسبی، در آن موارد برای اینکه جمع کثیری از مردم به مشکله نیفتند، رخصت داده باشد، این مطلب در غالب قوانین هم وجود دارد که موارد نادر را نادیده می‌گیریم.

دلیل چهارم: استدلال به روایات تدلیس

تقریب استدلال به این دلیل این است که مجبوب، این عیب خود را بر زوجه مخفی می‌کند و به این وسیله تدلیس صورت می‌گیرد. و مقتضای این بیان این است که روایات تدلیس به طور عموم در تمام موارد تدلیس، از جمله در جب اثبات خیار می‌کند.

نقد به استدلال به روایات تدلیس

این دلیل هم محل مناقشه است، البته فحص کامل نتوانستم بکنم، ولی فی الجمله در کلمات و نظرهای صریحی که نگاه کردم، به طور صریح به اصل اولی و دلیل عامی که هر جا تدلیس شده باشد، خیار فسخ برای زن وجود دارد، برخورد نکردم که بتوان به آن

تمسک نمود، بعضی از موارد، بر بطلان عقد و بعضی دیگر، بر تقلیل مهر دلالت می‌کند، و از هیچ کدام به عنوان عام، خیاری بودن تدلیس استفاده نمی‌شود.

دلیل پنجم: استدلال به صحیحه أبی بصیر و صحیحه أبو الصباح کنانی

محقق که عرض کردم که ابتداء اظهار تردید می‌کند، و بعد می‌فرماید اشبه این است که خیار هست[7] ، در استدلال برای ثبوت خیار می‌فرماید که از خود نصوص حکم مسأله را استخراج می‌کنیم، چون در صحیحه أبی بصیر و صحیحه أبوالصباح کنانی آمده است که «ابتلی و لایقدر علی الجماع[8] » و در اینجا می‌گوید که زن می‌تواند اعمال خیار کند، در این ابتلاء بین اینکه در اثر خصاء یا در اثر عنن یا در اثر جب حاصل شده باشد، هیچ فرقی نیست، و اطلاق این دو روایت، به دلیل اینکه مجبوب نیز «لایقدر علی الجماع»، ثبوت خیار را در جب ثابت می‌کند. این وجهی که محقق بیان فرموده، وجه خوب و معتنابه و صحیحی است.

صور مسأله

پس از اثبات اصل خیار در جب، بحث در این است که آیا در جب علی الوجه الاطلاق، یا در جب سابق مقرون به عقد، یا در جب حادث، مطلقا ولو بعد الدخول، یا در جب حادث قبل از دخول فقط خیار وجود دارد، در این صور مسأله اقوالی هست.

معیار در جب خیار آور

قبل از اینکه اقوال و کلام فقهاء را در این صور بررسی کنیم، لازم است که ببینیم که معیار برای جبی که خیار در آن ثابت است، چیست؟

بیان و نقدکلام صاحب جواهر

از جواهر[9] و بعضی از کتب دیگر، به عنوان ارسال مسلم استفاده می‌شود که آن مقداری قطع شده باشد که دیگر مباشرتی را که غسل آور است، نتواند انجام دهد، و ادله، مجبوبی را که قادر بر جماع است، شامل نمی‌شود.

نباید این طور مسأله را مسلم فرض کنیم، چون اگر در ادله ثبوت خیار در جب مگر در صحیحه أبی بصیر و صحیحه أبوالصباح کنانی خدشه کنیم و همان طور که ما اختیار کردیم، مدرک ثبوت خیار را فقط همین دو صحیحه که می‌گوید «ابتلی و لا یقدر علی الجماع» قرار دهیم، چنین سخنی می‌توانیم بگوییم. اما در مورد ادله دیگر که معمولاً آقایان آنها را پذیرفته‌اند، این طور مسلم نمی‌توان گفت، چون اگر کسی قاعده «لاضرر» را قبول کند و بگوید ضرر مرد مورد توجه نیست و عمده، ضرر زن است، صرف اینکه به مقدار غسل آور باشد، مشکل ضرر زن را حل نمی‌کند، و در این مورد نیز باید قائل به خیار شود. و در کلمات فقهاء نیز چنین تسلمی نیست، چون بعضی از فقهاء به این قید «لایقدر علی الایلاج» تصریح کرده‌اند، و بعضی مطلق گذاشته‌اند، ما نمی‌توانیم بگوییم که مسأله مورد تسلم است و مراد کسانی که این قید را متعرض نشده‌اند، صورت عدم امکان ایلاج است.

اقوال در جب حادث بعد العقد

در جب حادث سه قول وجود دارد؛ بعضی اصلاً منکر خیار شده‌اند و بعضی خیار را ثابت می‌دانند و بزرگانی هم کلمات آنها مضطرب شده است.

شیخ طوسی در یک جا در مبسوط تعبیر می‌کند که لاخلاف بیننا و بینهم که خیار هست[10] ، و در جای دیگری می‌گوید که عندنا در عیب حادث مگر در جنونی که لایعقل اوقات الصلوات، خیاری نیست[11] که ظاهر آن اجماع امامیه است.

اشکال صاحب جواهر به کلام شیخ طوسی

در جواهر می‌گوید که شیخ طوسی اجماعاً و بلاخلاف، ادعا کرده است که در جب حادث خیار هست، ایشان می‌فرماید این ادعای ثبوت خیار در جب حادث، هم با کلام خود شیخ معارض است و هم اینکه گفته شود که در مسأله خلافی نیست، مطلب درستی نیست چون مسلماً در مسأله اختلاف وجود دارد.[12]

نقدکلام صاحب جواهر

به نظر می‌آید که تعبیر صاحب جواهر قصور در استدلال دارد، چون در جایی که شیخ طوسی با دعوای عدم خلاف اثبات خیار می‌کند اگر بخواهیم به شیخ طوسی ایراد کنیم باید در زمان شیخ طوسی یا من تقدم بر شیخ طوسی مخالفی پیدا کنیم، و مخالف بعد از زمان شیخ طوسی، نقض و وهنی به کلام شیخ طوسی نمی‌باشد، اما صاحب جواهر چیزی در مورد من تقدم بر شیخ طوسی ذکر نکرده، و هنگامی که برای مخالف شیخ طوسی شاهد می‌آورد می‌گوید که ابن ادریس و علامه در بعضی از کتبش، یا در کتبش به حسب بعضی از قسمت‌های آنها، حکم به عدم خیار کرده‌اند، و حتی علامه در یک کتاب حرف‌های مخالف هم دارد. البته آن که می‌توانیم بگوییم این است که قبل از شیخ طوسی هم، در مختلف از ابن جنید نقل می‌کند که در جب حادث نفی خیار کرده است.[13]

علامه حلی در تحریر اول ظاهراً به طور کلی می‌گوید که در عیوب حادث خیار نیست[14] ، و یک جا به جب که رسیده، که حدس می‌زنم آن در خصوص جب باشد، آنجا می‌گوید بعد از دخول خیار نیست و بلکه قبل از دخول هم خیار نیست[15] و بعد ایشان می‌گوید که اقرب این است که حتی بعد الدخول خیار هست، از اینها پیداست که به بعضی فتاوای رائجه نظر دارد و اصل فتاوای ایشان ثبوت خیار است.

علامه در مختلف[16] قائل به خیار شده منتها در بعد الدخول روشن نیست که چه می‌خواهد بفرماید. در تلخیص می‌گوید در جب حادث «علی رأی» خیار هست[17] ، فخرالمحققین فرموده که هر جا پدرم «علی رأی» می‌گوید مختار خود ایشان است. بله در تبصره[18] و

ارشاد[19] حکم کرده که در جب حادث خیار نیست، اما در قواعد و تحریر به حسب آن فتوای اخیر و در تلخیص حکم به ثبوت خیار کرده است.

قائلین به خیار

شیخ در مبسوط، ابن براج در مهذب، در مبسوط و مهذب این جمله هست که «الخیار علی ما ذکره أصحابنا[20] » این شبیه به اجماع است و در جای دیگر مبسوط هست که «عندنا و عندهم بلاخلاف[21] »، صیمری در غایة المرام می‌گوید «المتحقق من مذاهب الاصحاب[22] » که مطلقا حتی بعد از دخول خیار هست، ظاهر اطلاق مقنع[23] که می‌گوید اگر ابتلاء پیدا کرد خیار دارد، بعد از دخول را شامل می‌شود، در وسیله ابن حمزه[24] ، در جایی از تحریر، در تلخیص علامه[25] ، در ایضاح فخرالمحققین[26] ، در تنقیح فاضل مقداد[27] ، در مهذب البارع ابن فهد[28] ، در مقتصر ابن فهد[29] ، در معالم الدین محمد بن شجاع قطان، در کشف اللثام قائل به خیار هستند، و در غنیه هم می‌گوید که خیار هست «علی خلاف بینهم»، کأنه خودش قائل به خیار هست منتها مسأله خلافی است، شهید ثانی در شرح لمعه و مسالک به ثبوت خیار علی وجه الاطلاق متمایل شده است.

کسانی که بین دخول و عدم دخول قائل به تفصیل شده‌اند:

یحیی بن سعید در جامع، فاضل آبی در کشف الرموز، محقق کرکی در جامع المقاصد، فیض در مفاتیح.

کسانی که مطلقا در حادث قائل به عدم خیار هستند:

ابن جنید، شیخ مفید در احکام النساء، شیخ طوسی در خلاف و تعبیر عندنا در موضعی از مبسوط، کیدری در اصباح، قمی سبزواری در جامع الخلاف، علامه در تبصره و ارشاد، شهید ثانی در حاشیه ارشاد، و صاحب المدارک در نهایة المرام.

جمع بندی اقوال در جب حادث بعد العقد و نظر استاد دام ظله:

به نظر می‌رسد که چون عمده دلیل ما روایت ابی بصیر و روایت ابی الصباح کنانی است که می‌گوید «لایقدر علی الجماع»، و در این دو روایت این مطلب نیست که از اول ازدواج لایقدر علی الجماع، اطلاق اینها صورتی را که حادث شده، شامل می‌شود، راجع به عنن هم می‌گفتیم که به حسب ظواهر ادله هم که ضرر معتنابهی برای زن هست، بعد از اینکه عنن حاصل شد، دخول قبل مانع از خیاری بودن نیست، اینجا هم به نظر می‌رسد که این اطلاقات شامل باشد، و علی وجه الاطلاق زن می‌تواند فسخ کند، قائل هم راجع به آن کم نیست، و بلااشکال اکثراً یا با تفصیل یا به طور مطلق قائل به خیار هستند، و بلکه می‌توان گفت که اگر متأخرین را هم در نظر بگیریم، اکثریت با کسانی است که علی وجه الاطلاق و حتی در جب بعد الدخول قائل به خیار هستند، این بحث تقریباً تمام است، فقط جزئیاتی دارد که آن دیگر می‌ماند.

دعا و تودیع به مناسبت ایام عزای حسینی:

به مناسبت ایام محرم و عزای حسینی، مباحثه تا 16 محرم مصادف با 8 اسفند تعطیل است. ان شاء الله با تأییدات حق تعالی و عنایت ولیعصر(عج) آقایان به ارشاد و هدایت مردم موفق باشند، بالاخره الان قوام دین مردم به همین بیانات آقایان است، اگر این ایام تبلیغی نباشد، با این هجمه‌هایی که در دنیا هست، هیچ اثری باقی نخواهد ماند، ان شاء الله آقایان با اخلاص کامل به هدایت مردم موفق باشند و در مورد ما هم اسقاط حقوق کنند و احیاناً از دعای آقایان بهره‌مند باشم.

«والسلام»

 


[1] . شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام؛ ج2، ص: 263: «هل يفسخ بالجب فيه تردد منشؤه التمسك بمقتضى العقد- و الأشبه تسليطها به لتحقق العجز عن الوطء.».
[2] . الخلاف؛ ج4، ص: 347: «دليلنا: ما قلناه في المسألة الاولى من إجماع الفرقة و أخبارهم.».
[3] . المبسوط في فقه الإمامية؛ ج4، ص: 179: «هما الجب و العنة بلا خلاف.».
[4] . جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج13، ص: 223: «ثبوت الفسخ بهذا العيب إذا كان سابقا على العقد، للنص و الإجماع.».
[5] . المهذب (لابن البراج)؛ ج2، ص: 233: «فالأول: مثل ان جب جميعه أو بقي منه شيء لا يجامع بمثله فللزوجة: هاهنا الخيار بين الفسخ.».
[6] . جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج13، ص: 224: «لزوم الضرر هنا منقوض بلزومه في كل ضرر يمنع الوطء إذا يئس من برئه، و معارض بضرر الرجل بثبوت الخيار و الضرر.».
[7] . شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام؛ ج2، ص: 263: «و الأشبه تسليطها به لتحقق العجز عن الوطء.».
[8] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص398، ح588- 38869- (1).
[9] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج30، ص: 328: «لكن بشرط أن لا يبقى له ما يمكن معه الوطء و لو قدر الحشفة و إلا فلا خيار لها.».
[10] . المبسوط في فقه الإمامية؛ ج4، ص: 264: «فأما إذا كان صحيحا ثم جب كان لها الخيار عندنا و عندهم بلا خلاف.».
[11] . المبسوط في فقه الإمامية؛ ج4، ص: 252: «عندنا لا يرد الرجل من عيب يحدث به إلا الجنون الذي لا يعقل معه أوقات الصلوات.».
[12] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج30، ص: 329: «نفي الخلاف المزبور من الشيخ موهون بما سمعته منه.».
[13] . مختلف الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج7، ص: 201: «به قال ابن الجنيد، فإنّه قال: لو حدث ما يوجب الردّ بعد العقد قبل الدخول، لم يفرّق بينهما إلا الجنون فقط.».
[14] . تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط - الحديثة)؛ ج3، ص: 533: «السادس: لو تجدّد الجبّ فلا خيار لها.».
[15] . تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط - الحديثة)؛ ج3، ص: 537: «فالمتجدّد منها بعد الدخول إن كان خصاء أو جبّا أو عنّة، لم تتسلّط المرأة به على الفسخ، و كذا إن تجدّد بعد العقد قبل الدخول إلّا العنّة.».
[16] . مختلف الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج7، ص: 204: «المعتمد: قول ابن البرّاج، فإنّ الجبّ و الخصاء مساويان للعنّة، بل هما أبلغ منها في فوات الاستمتاع معها، فإثبات الخيار بهما أرجح.».
[17] . تلخيص المرام في معرفة الأحكام؛ ص: 203: «الجبّ مع عدم ما يمكن معه الجماع و لو قدر حشفة تفسخ به، و لو تجدّد على رأي.».
[18] . تبصرة المتعلمين في أحكام الدين؛ ص: 140: «لا فسخ بالمتجدد بعد العقد في غير العنة.».
[19] . إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان؛ ج2، ص: 28: «الجب إن استوعب فسخت به، و إلّا فلا، و لو تجدد بعد العقد فلا فسخ، و لا تفسخ لو بان خنثى مع إمكان الوطء.».
[20] . بنده این عبارت را در کتب مذکور نیافتم تنها در کتاب مهذب ابن براج عبارتی را مشابه پیدا کردم المهذب (لابن البراج)؛ ج2، ص: 235: «الا ما ذكره أصحابنا من الجنون الذي لا يعقل معه صاحبه أوقات الصلوات، و الجب و الخصى و العنت.».
[21] . المبسوط في فقه الإمامية؛ ج4، ص: 264: «فأما إذا كان صحيحا ثم جب كان لها الخيار عندنا و عندهم بلا خلاف.».
[22] . غاية المرام في شرح شرائع الإسلام؛ ج3، ص: 123.
[23] . المقنع (للشيخ الصدوق)؛ ص: 315: «إذا تزوّج الرّجل المرأة و ابتلي و لم يقدر على الجماع، فارقته إنّ شاءت.».
[24] . الوسيلة إلى نيل الفضيلة؛ ص: 311: «الجب و السل و الوجوء و الخصاء على وجه لا يمكن الإيلاج.».
[25] . تلخيص المرام في معرفة الأحكام؛ ص: 203: «الجبّ مع عدم ما يمكن معه الجماع و لو قدر حشفة تفسخ به، و لو تجدّد على رأي.».
[26] . إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد؛ ج3، ص: 175: «الأرجح عندي ثبوت الخيار لها لليأس من الوطي معه.».
[27] . التنقيح الرائع لمختصر الشرائع؛ ج3، ص: 180: «سيجيء أنه لا فسخ بالمتجدد فيما عدا الجب.».
[28] . المهذب البارع في شرح المختصر النافع؛ ج3، ص: 368: «الحق الفسخ لأنّ التضرّر به أعظم من العنّة.».
[29] . المقتصر من شرح المختصر؛ ص: 253: «و هو المعتمد و ان تجدد بعد الوطي.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo