< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

83/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : متعه

خلاصه درس این جلسه

در این جلسه استاد مدظله در ادامه بحث جلسات قبل برای بررسی بیشتر مسئله ازدیاد مدت به وسیله عقد جدید (جواز یا عدم جواز آن قبل از انقضای مدت عقد اول) به قرائت و بررسی دلالی و سندی تعدادی از روایات وارد در مسئله می‌پردازند.

مسئله: تجدید عقد در عقد متعه

در جلسه قبل گفته شد که مشهور قائل هستند که ازدیاد مدت و بالتبع آن ازدیاد مهر در نکاح انقطاعی (خواه به تجدید عقد انقطاعی و خواه به عقد دائم) فقط در صورت انقضاء عقد اول صحیح می‌باشد.

برای بررسی بیشتر مطلب، ابتدا روایات مربوط را قرائت می‌نماییم، سپس ملاحظه می‌کنیم که مقتضای روایات و همچنین قواعد چیست تا ضمن بررسی نظر فقهاء سابق، نظر صحیح را بیان نماییم.

بررسی روایات مسئله

تعدادی از روایات مربوط، در جلسه قبل خوانده شد که بعضی از آنها نحوه‌ای از ظهور در عدم جواز ازدیاد در زمان عقد انقطاعی اول داشت، البته بعضی از آنها نیز مجمل بود. اکنون به قرائت و بررسی چند روایت دیگر می‌پردازیم.

روایت مفضل

در این روایت طولانی و مفصل، بحث متعه مطرح شده است، در اواسط آن وقتی کیفیت صیغه متعه را بیان می‌کند می‌فرماید: « فَإِذَا قَالَتْ نَعَمْ أَعَدْتَ الْقَوْلَ ثَانِیَةً وَ عَقَدْتَ النِّکَاحَ بِهِ فَإِنْ أَحْبَبْتَ وَ أَحَبَّتْ هِیَ الِاسْتِزَادَةَ فِی الْأَجَلِ زِدْتُمَا.[1] »

از اینکه در این روایت برای ازدیاد مدت، قید انقضاء اجل نشده است، ممکن است که گفته شود که این روایت فی الجمله، ظهور اطلاقی دارد که ازدیاد اجل، احتیاجی به انقضاء مدت عقد اول ندارد.

روایت جابر بن عبدالله انصاری

«قَالَ جَابِرٌ إِذَا انْقَضَی الْأَجَلُ فَبَدَا لَهُمَا أَنْ یَتَعَاوَدَا فَلْیُمْهِرْهَا مَهْراً آخَرَ.[2] »

ظاهر ابتدایی این روایت هر چند این است که تصمیم و فکر عقد جدید بعد از انقضاء اجل عقد قبلی حادث شده ولی با الغاء خصوصیت فهمیده می‌شود که این تصمیم می‌تواند در زمان همان عقد اول (و قبل از انقضاء اجل عقد اول) نیز باشد، ولی آیا برای اجرای این تصمیم و فکر، می‌توان در همان زمان عقد اول نیز اقدام نمود یا باید حتماً مدت عقد اول منقضی شود؟ این روایت نحوه‌ای از ظهور در عدم جواز اجرای این تصمیم در زمان عقد اول دارد.

روایت عمر بن حنظله

«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شُرُوطِ الْمُتْعَةِ قَالَ یُشَارِطُهَا عَلَی مَا شَاءَا مِنَ الْعَطِیَّةِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ إِنْ أَرَادَ أَنْ یُمْسِکَهَا فَإِذَا بَلَغَ أَجْلُهَا فَلْیُجَدِّدْ أَجَلًا آخَرَ وَ یَتَرَاضَیَانِ عَلَی مَا شَاءَا مِنَ الْأَجْر.[3] »

روشن است که این روایت بنابر مختار ما در مورد عمر بن حنظله، صحیحه می‌باشد. البته ظهور این روایت در عدم تجدید عقد در زمان عقد اول می‌باشد.

روایت مقنع

«سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُتْعَةِ فَقَالَ هِیَ کَبَعْضِ إِمَائِکَ وَ عِدَّتُهَا خَمْسٌ وَ أَرْبَعُونَ لَیْلَة فَإِذَا جَاءَ الْأَجَلُ کَانَتْ فُرْقَةً بِغَیْرِ طَلَاقٍ فَإِنْ شَاءَ أَنْ یَزِیدَ فَلَا بُدَّ مِنْ أَنْ یُصْدِقَهَا شَیْئاً قَلَّ أَوْ کَثُرَ.[4] »

در این روایت دو احتمال وجود دارد، زیرا اگر جمله «ان شاء ان یزید...» را مربوط به «فاذا جاء الاجل» بدانیم قهراً معنای روایت این می‌شود که بعد از تمامی اجل عقد اول، اگر

خواست مدت را زیاد کند باید مهر را هم زیاد نماید، ولی اگر این جمله را مربوط به اصل مطلب قرار دادیم، دیگر معلوم نیست که حضرت در مقام بیان این باشند که آیا در زمان عقد اول تجدید عقد صحیح است یا نه تا مربوط به بحث ما گردد. پس روایت از این لحاظ مجمل می‌گردد و نمی‌توان به آن استدلال نمود.

از لحاظ سندی هم، همین روایت که به طور مرسل در مقنع ذکر شده است ظاهراً به طور مسند در فقیه[5] و کتاب حسین بن سعید[6] نیز نقل شده که روایت موسی بن بکر عن زراره است « قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ ... فَإِذَا جَاءَ الْأَجَلُ کَانَتْ فُرْقَةً بِغَیْرِ طَلَاقٍ فَإِنْ شَاءَ أَنْ یَزِیدَ فَلَا بُدَّ مِنْ أَنْ یُصْدِقَهَا شَیْئاً قَلَّ أَوْ کَثُرَ.[7] »

روایت احول

«... فَإِنْ بَدَا لِی زِدْتُکِ وَ زِدْتِنِی[8]

اطلاق این روایت اقتضاء می‌کند که وقتی برای زوجین، فکر ازدیاد پیش آمد (خواه اجرای آن قبل از انقضاء اجل باشد و خواه بعد از انقضاء اجل) با توافق یکدیگر می‌توانند چنین کنند.

روایت ابی بصیر

«عَنْ أَبِی بَصِیر قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ تَزِیدَکَ وَ تَزِیدَهَا إِذَا انْقَطَعَ الْأَجَلُ فِیمَا بَیْنَکُمَا تَقُولُ اسْتَحْلَلْتُکِ بِأَجَلٍ آخَرَ بِرِضاً مِنْهَا وَ لَا یَحِلُّ ذَلِکَ لِغَیْرِکَ حَتَّی تَنْقَضِیَ عِدَّتُهَا.[9] »

ظاهر ابتدایی این روایت هم این است که ازدیاد مدت باید بعد از انقطاع اجل باشد ولی محل تأمل و دقت است که آیا مراد این است که انشاء زیادی (عقد جدید) باید بعد از انقضای اجل عقد اول باشد یا خود ازدیاد بعد از انقضای اجل باشد (یعنی انشاء عقد ثانی می‌تواند در زمان عقد اول باشد ولی مدت آن بعد از انقضای عقد اول شروع می‌گردد) پس، از این لحاظ روایت مجمل می‌شود.

و اما از لحاظ سندی، این روایت را مرحوم کلینی در کافی[10] و مرحوم شیخ در تهذیب[11] (به نقل از کافی) به صورت موقوفه نقل نموده‌اند ولی از آنجا که محتوای روایت یک مطلب غیر شرعی و عقلی محض نیست، بلکه مطلبی تعبدی است نمی‌تواند از خود ابی بصیر باشد، بلکه حتماً متخذ از امام معصوم می‌باشد (چنانچه تمسک فقهاء به این روایت و نقل روایت توسط مرحوم کلینی در باب الزیاده فی الاجل در کافی شاهد بر آن است) البته همین روایت به صورت مسند (ابی بصیر عن ابی جعفرعلیه السلام در تفسیر عیاشی و کتاب حسین بن سعید و کتاب عاصم بن حمید (با کمی جلو و عقب شدن کلمات) نقل گردیده است.[12]

روایت مفضل بن عمر

«... فَإِذَا أَرَادَ الرَّجُلُ الْمُسْلِمُ أَنْ یَتَمَتَّعَ مِنَ الْمَرْأَةِ فَعَلَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ عَلَی کِتَابِهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ نِکَاحاً غَیْرَ سِفَاحٍ مَا تَرَاضَیَا عَلَی مَا أَحَبَّا مِنَ الْأَجْرِ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ- إِنْ هُمَا أَحَبَّا مَدَّا فِی الْأَجَلِ عَلَی ذَلِکَ الْأَجْرِ أَوْ مَا أَحَبَّا (ازدیاد مدت بدون ازدیاد اجر نباشد بلکه با ازدیاد مدت، اجر نیز ازدیاد پیدا نماید خواه به میزان همان اجر سابق و خواه به هر مقداری که زوجین دوست دارند) فِی آخِرِ یَوْمٍ مِنْ أَجَلِهَا قَبْلَ أَنْ یَنْقَضِیَ الْأَجَلُ مِثْلُ غُرُوبِ الشَّمْسِ مَدَّا فِیهِ وَ زَادَا فِی الْأَجَلِ مَا أَحَبَّا فَإِنْ مَضَی آخِرُ یَوْمٍ مِنْهُ لَمْ یَصْلُحْ إِلَّا بِأَمْرٍ مُسْتَقْبِلٍ وَ لَیْسَ بَیْنَهُمَا عِدَّةٌ إِلَّا لِرَجُلٍ سِوَاه.[13] »

این روایت می‌گوید از اول بخواهند مدت عقد را تمدید نمایند صحیح نمی‌باشد، ولی در آستانه تمام شدن مدت می‌توان آن را زیاد نمود. البته در مراد این روایت چند احتمال وجود دارد؛ احتمال اول این است که می‌خواهد بگوید اگر روز تمام شد (مدت پایان یافت) هر چند انشاء قبل شده است، اما یک نکاح جدید رخ می‌دهد نه آنکه بعد از انقضای عقد اول، انشائی جدید انجام شود. احتمال دیگر این است که می‌خواهد بگوید در آستانه تمام

شدن اجل، گفتگو و قرار جدید انجام شود، ولی بعد از انقضاء اجل عقد اول، انشاء جدید باید انجام گیرد.

روایت فقه رضوی

«وَ لَیْسَ عَلَیْهَا مِنْهُ عِدَّةٌ إِذَا عَزَمَ عَلَی أَنْ یَزِیدَ فِی الْمُدَّةِ وَ الْأَجَلِ وَ الْمَهْرِ إِنَّمَا الْعِدَّةُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ إِلَّا أَنْ یَهَبَ لَهَا مَا بَقِیَ مِنْ أَجَلِهِ عَلَیْهَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی«فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ» وَ هُوَ زِیَادَةٌ فِی الْمَهْرِ وَ الْأَجَل.[14] »

روایت ابان بن تغلب

«قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ الرَّجُلُ یَتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ مُتْعَةً فَیَتَزَوَّجُهَا عَلَی شَهْرٍ ثُمَّ إِنَّهَا تَقَعُ فِی قَلْبِهِ فَیُحِبُّ أَنْ یَکُونَ شَرْطُهُ أَکْثَرَ مِنْ شَهْرٍ فَهَلْ یَجُوزُ أَنْ یَزِیدَهَا فِی أَجْرِهَا وَ یَزْدَادَ فِی الْأَیَّامِ قَبْلَ أَنْ تَنْقَضِیَ أَیَّامُهُ الَّتِی شَرَطَ عَلَیْهَا فَقَالَ لَا لَا یَجُوزُ شَرْطَانِ فِی شَرْطٍ قُلْتُ فَکَیْفَ یَصْنَعُ قَالَ یَتَصَدَّقُ عَلَیْهَا بِمَا بَقِیَ مِنَ الْأَیَّامِ ثُمَّ یَسْتَأْنِفُشَرْطاً جَدِیداً.[15] »

عمده استدلال فقهاء در این مسئله به این روایت است. البته این روایت یک بحث سندی دارد که فقهاء متعرض آن شده‌اند و بحثی نیز در معارضه روایتی دیگر با آن دارد، ولی آن را کسی نقل ننموده است.

انشاء الله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.

« والسلام»

 


[1] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص82، ح41- 38323.
[2] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص78، ح49- 38331.
[3] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص136، ح145- 38427 و جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص166، ح201- 38483.
[4] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص136، ح146- 38428.
[5] . من لا يحضره الفقيه؛ ج3، ص: 464، ح4605.
[6] . النوادر (للأشعري)؛ ص: 83، ح185.
[7] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص156، ح181- 38463.
[8] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص140، ح152- 38434.
[9] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص174، ح213- 38495.
[10] . الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‌5 ؛ ص458، بَابُ الزِّيَادَةِ فِي الْأَجَل، ح1‌.
[11] . تهذيب الأحكام؛ ج7، ص: 268، ح1152 16- 77.
[12] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص62، ح1- 38283 و ج‌26 ؛ ص174، ح214- 38496.
[13] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص174، ح216- 38498.
[14] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص178، ح218- 38500.
[15] . جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي) ؛ ج‌26 ؛ ص178، ح217- 38499.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo