< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

82/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : اسباب تحریم در نکاح

خلاصه درس این جلسه:

بحث در این بود که اگر زوجه کتابی مسلمان شود ولی زوج کتابی بر دین خود باقی بماند آیا نکاح باقی می‌ماند یا منفسخ می‌گردد؟ استاد مدظله، ابتدا به دسته بندی روایات وارد در مسئله پرداخته و ضمن نقل وجه جمع‌های گفته شده برای رفع تعارض بین آنها (وجه جمع شیخ طوسی، مجلسی اول، صاحب حدائق) به غیر عرفی بودن این گونه جمع‌ها قائل شده، لذا 2 دسته از روایات مسئله را متعارض دانسته، سپس به سراغ مرجحات برای ترجیح یک دسته از روایات می‌روند و مرجح بودن شهرت فتوایی، مخالفت با عامه و موافقت با کتاب در مورد هر کدام از دو دسته روایات را مورد بحث قرار می‌دهند.

اسباب تحریم در عقد نکاحسبب ششم؛ کفرحکم ازدواج دو کافر بعد از اسلام زوجهدسته بندی روایات وارد در مسئلهدسته اول؛ روایات دال بر بقاء نکاح

در جلسه گذشته[1] گفتیم از دسته‌ای از روایات استفاده می‌شود که اگر زنی مسلمان شد ولی شوهر او بر اهل ذمه بودن باقی ماند عقد نکاح این دو، تا آخر باقی است. البته این مرد نمی‌تواند شبانه نزد آن زن برود و همچنین نمی‌تواند او را از بلاد اسلام به بلاد کفر منتقل کند.

دسته دوم؛ روایات دال بر عدم بقاء نکاح و لزوم رعایت عده

در مقابل روایات دسته اول، دسته‌ای دیگر از روایات است که مهم آنها روایت منصور بن حازم[2] است، در این روایت آمده است که زن مرد مجوسی (که یکی از اصناف اهل ذمه است) اگر مسلمان شد (در صورت مدخوله بودن) باید عده نگه دارد. اگر مجوسی در مدت عده، مسلمان شد نکاح آنها باقی است ولی اگر عده تمام شد و مجوسی، مسلمان نگردید باید از هم جدا گردند.

از دسته اول روایات، بقاء نکاح و از روایت منصور در نظر گرفتن عدّه و عدم بقاء نکاح فهمیده می‌شود، وجه جمع این روایات چگونه است؟

بیان وجوه جمع بین دو دسته از روایات

وجوهی برای جمع ما بین روایت منصور و روایات دسته اول بیان شده است:

وجه اول؛ تفصیلی از مرحوم شیخ طوسی

ایشان می‌فرماید: روایات دسته اول که دلالت بر بقاء نکاح می‌نمود ناظر به «من له ذمة» است که آن را حمل می‌نماییم بر کسی که به شرایط ذمه عمل می‌کند، ولی روایت منصور را ـ که در مورد مجوسی و مشرک به یک منوال حکم شده است ـ بر مجوسی‌ای حمل می‌کنیم که به شرایط ذمه عمل نمی‌نماید[3] (لذا تفاوت مجوسی و مشرک در این مسئله، تنها در این می‌شود که مجوسی شأنیت اهل ذمه شدن و برخورداری از نوعی احترام را دارد ـ در صورت عمل به شرایط ذمه ـ ولی مشرک این شأنیت را هم ندارد و اشتراکشان در عدم احترام است. البته به این خاطر که چون مجوسی به شرایط ذمه عمل ننموده لذا بالفعل از دائره اهل ذمه خارج شده است و احکام مترتب بر اهل ذمه را دارا نیست).

وجه دوم؛ جمع نخست مرحوم مجلسی اول

مجلسی اول می‌فرماید:

دسته اول روایات که می‌گوید عقد باقی است ناظر به شرایطی است که در آن شرایط، احکامی که در ذیل روایت آمده و زوج را از آنها ممنوع نموده، امکان تحقق داشته باشد مثلاً بتوان از اتیان لیلاً این زوج جلوگیری کرد بر خلاف روایات دسته دوم که چون آن شرایط امکان تحقق ندارد می‌گوید نکاح باقی نیست و حکم مجوسی در این شرایط با حکم مشرکین غیر اهل کتاب یکسان است[4] .

وجه سوم؛ جمع دوم مرحوم مجلسی اول

جمع دیگری نیز مجلسی اول ذکر می‌نماید، ایشان می‌فرماید: می‌دانیم که هر چند حکم مجوسی و مشرک در این مسئله با هم فرق دارد ولی سائل در سؤال به توهم اینکه حکم مجوسی، حکم اهل کتاب نیست، این دو را با هم جمع نموده و در سوال واحد از هر دو سوال نموده است. لذا حضرت در پاسخ به سوال او، فقط نسبت به مشرک (قسمت دوم سوال) جواب داده‌اند و هر چند ظاهر جواب مطابقت با سؤال است ولی امام‌علیه السلام به خاطر تقیه[5] توریه کرده و از جواب به قسمت اول خودداری نموده‌اند (و طوری حکم را بیان کرده‌اند که شخص می‌پندارد در قسمت اول نیز مطلب مثل قسمت دوم است) و به بیان دیگر امام‌علیه السلام در کیفیت بیان حکم تقیه نموده‌اند[6] .

اشکال: این گونه جمع، آیا از اقسام جمع عرفی است که مربوط به دلالت احادیث به شمار می‌آید، یا مربوط به جهت صدور است؟

جواب: این جمع را می‌توان از جمع‌های عرفی به شمار آورد، همچون حدیث «ذاک الی الامام ان صام صمنا، و ان افطر افطرنا»[7] ، مراد امام‌علیه السلام از لفظ «الامام» معنای حقیقی آن بوده ولی حضرت این جمله را به جهت تقیه به گونه‌ای القاء کرده‌اند، که مخاطب تصور کند که مراد از «الامام» خلیفه وقت است.

بررسی وجوه مذکور

هیچ کدام از این جمع‌ها، جمعی که عرف متعارف آن را بپذیرد نیست؛ زیرا بر خلاف نظر شیخ که روایت منصور را حمل بر مجوسی‌ای می‌نمود که به شرایط ذمه ملتزم نیست، این روایت از امام صادق علیه السلام در زمان قوّت بنی العباس صادر شده است و می‌دانیم مجوس در آن دوره تحت قدرت حکومت (به ظاهر) اسلامی بوده‌اند و نمی‌توانسته‌اند به شرایط ذمه عمل ننمایند.

همچنین به خاطر قدرت و قوّت حکومت، امکان تحقق احکام ذیل روایت نیز وجود داشته است، پس جمع دوم هم صحیح نمی‌باشد.

و اما جمع سوم هم صحیح نیست، زیرا عرف نمی‌پذیرد که ضمیری که باید به هر دو قسمت سوال برگردد تنها به یک قسمت برگردد بلکه عرف اصلاً چنین مطلبی را پاسخ به سوال نمی‌داند و آن را اعراض در جواب می‌داند.

پس به وسیله این گونه جمع‌ها که از جمع عرفی خارج است نمی‌توان معارضه بین روایات را حل نمود.

وجه چهارم؛ بیان صاحب حدائق

ایشان در این بحث[8] ، مطلبی دارد که متناقض با کلام خودشان در بحث دیگری است. ایشان روایت منصور را در غیر اهل ذمه می‌داند و لذا حکم در آن (رعایت عدّه و...) را مخالف حکم در روایات دسته اول نمی‌داند [9] .

البته روشن است که این کلام صاحب حدائق با کلام شیخ طوسی (حمل بر اهل ذمه‌ای که به شرایط ذمه عمل نمی‌نماید) تفاوت ماهوی دارد.

تبیین کلام صاحب حدائق

در مراجعه به حدائق در می‌یابیم که ایشان روایت منصور را چنین نقل می‌کند: «قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أو مشرک من غیر أهل الکتاب ...»[10] ، لذا ایشان می‌گوید روایت منصور اصلاً در مورد مجوسی- که صنفی از اصناف اهل ذمه است- نمی‌باشد.

البته در این نقل غرابت تعبیری آشکار وجود دارد، در توجیه این تعبیر احتمالات مختلفی وجود دارد، یک احتمال این است که در نسخه اصلی حدائق کلمه «او» وجود نداشته است و عبارت چنین بوده است «عن رجل مشرک من غیر اهل الکتاب» و بعداً در نسخه‌های چاپی کلمه «او» اضافه شده است.

احتمال دیگر این است که نسخه اصلی حدائق، هم، کلمه «او» را داشته است، ولی بیان سوال به نحو تردید به این علت است که راوی (منصور بن حازم) به خاطر فاصله زمانی و... جملات دقیق سوال خودش را فراموش نموده است، لذا در نقل، به صورت تردید و با به کار بردن کلمه «او» آن را بیان کرده است و یا این که راویان بعدی، جملات دقیق روایت منصور را فراموش کرده‌اند لذا آنها، بدین گونه و تردید آمیز روایت را نقل می‌کنند، خلاصه این «او» به جهت تردید در این بوده که آیا سؤال به این شکل بوده که «عن رجل من غیر اهل الکتاب» یا به این شکل «عن مشرک من غیر اهل الکتاب» در هر حال سوال از

خصوص غیر اهل کتاب است و مجوس را که به عقیده صاحب حدائق از اهل کتاب است در بر نمی‌گیرد.

بررسی توجیه صاحب حدائق

ما این مطلب صاحب حدائق را تمام نمی‌دانیم؛ زیرا در تمام کتبی که روایت نقل شده است عبارت کلمه «مجوسی» را دارد[11] . در نسخه‌های معتبر کافی از جمله نسخه‌ای که با نسخه شهید ثانی مقابله شده و در نسخه‌های تهذیب که برخی با یک واسطه با نسخه شیخ طوسی مقابله شده کلمه «مجوسی» موجود است. بلکه می‌گوییم کسی که به تهذیب و استبصار مراجعه کند می‌فهمد که باید کلمه مجوسی در روایت وجود داشته باشد؛ زیرا شیخ این روایت را مصداق جایی قرار داده است که به شرایط اهل ذمه عمل نشده باشد و اگر کلمه «مجوسی» در روایت موجود نباشد ـ چنانچه صاحب حدائق نقل می‌کند ـ نقل روایت و قرار گرفتن آن در این موضع از تهذیب و استبصار صحیح نمی‌باشد.

نتیجه می‌گیریم که کلام صاحب حدائق نیز برای حل مشکل تعارض تمام نیست.

توضیح بیشتر عبارت شیخ طوسی در تهذیب و استبصار[12]

شیخ طوسی در تهذیب می‌فرماید: «وَ مَتَی أَسْلَمَتِ الْمَرْأَةُ وَ لَمْ یُسْلِمْ زَوْجُهَا فَإِنَّهُ یَمْلِکُ عَقْدَ نِکَاحِهَا إِلَّا أَنَّهُ لَا یَقْرَبُهَا وَ لَا یُمَکَّنُ مِنَ الْخَلْوَةِ بِهَا»[13] و برای اثبات این فتوا مرسله جمیل بن دراج را آورده[14] ؛ درباره روایت بزنطی[15] از امام رضاعلیه السلام که معارض این حدیث به چشم می‌خورد می‌فرماید: «وَ لَا یُنَافِی الْخَبَرَ الْأَوَّلَ لِأَنَّ هَذَا الْخَبَرَ مَحْمُولٌ عَلَی مَنْ یَکُونُ قَدْ

تَرَکَ شَرَائِطَ الذِّمَّةِ فَإِنْ کَانَ حَالُهُ مَا ذَکَرْنَاهُ وَ أَسْلَمَتِ امْرَأَتُهُ فَإِنَّهُ یُنْتَظَرُ بِهِ مُدَّةَ انْقِضَاءِ عِدَّتِهَا فَإِذَا أَسْلَمَ کَانَ أَحَقَّ بِهَا وَ أَنْ لَمْ یُسْلِمْ فَقَدْ بَانَتْ مِنْهُ».[16]

وی سپس درباره بطلان ذمه با عمل نکردن به شرائط ذمه روایت زراره[17] را به عنوان شاهد جمع آورده، می‌افزاید: «وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَی أَنَّهَا مَتَی خَرَجَتْ مِنَ الْعِدَّةِ بَانَتْ مِنْهُ مَا رَوَاهُ ...»[18] . وی سپس روایت سکونی[19] و منصور بن حازم[20] را به عنوان شاهد جمع ذکر کرده، می‌گوید: «وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَی أَنَّهُ مَتَی کَانَ بِشَرَائِطِ الذِّمَّةِ لَا تَبِینُ مِنْهُ وَ إِنِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا مَا رَوَاهُ ...»[21] . در اینجا نیز روایت محمد بن مسلم[22] را به عنوان شاهد جمع ذکر می‌کند، روشن است که نقل روایت منصور بن حازم در این سیاق تنها در صورتی شایسته است که این حدیث متعرض حکم مجوسی (که از اهل کتاب به شمار می‌آید) شده باشد.

عبارت استبصار با عبارت تهذیب تفاوت دارد ولی در این جهت که باید در متن حدیث به مجوسی تصریح شده باشد با آن مشترک است.

شیخ طوسی در استبصار در توجیه روایت بزنطی نخست همان کلام تهذیب را ذکر می‌کند که این حدیث محمول به صورتی است که مرد به شرایط ذمه عمل نکرده باشد و روایت زراره را به عنوان شاهد آورده که تا اینجا همانند تهذیب می‌باشد، ادامه عبارت استبصار چنین است: «وَ یَحْتَمِلُ أَنْ یَکُونَ الْخَبَرُ مُخْتَصّاً بِمَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ ذِمَّةٌ أَصْلًا بِأَنْ یَکُونَ فِی دَارِ

الْحَرْبِ فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ یُنْتَظَرُ بِالْمَرْأَةِ انْقِضَاءُ عِدَّتِهَا فَإِنْ أَسْلَمَ قَبْلَ ذَلِکَ کَانَ أَحَقَّ بِهَا وَ إِنِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا وَ لَمْ یُسْلِمْ فَقَدْ مَلَکَتْ نَفْسَهَا»[23] .

سپس به عنوان شاهد جمع روایت سکونی و منصور بن حازم را آورده، ادامه عبارت استبصار هم همچون عبارت تهذیب است، در اینجا نیز چون این روایت به عنوان شاهد جمع برای روایت بزنطی است که مربوط به اسلام زوجه نصرانیه و عدم اسلام شوهر وی می‌باشد، قهراً باید روایت منصور بن حازم مشتمل بر کلمه مجوسی باشد که بتوان به عنوان شاهد جمع آن را ذکر کرد.

گفتنی است که در نقل تهذیب و استبصار نسبت به روایت منصور بن حازم عبارت «او مشرک من غیر اهل الکتاب» در سؤال سائل اصلاً نیامده است و این عبارت تنها در کافی آمده، ولی در این نقل هم همچون نقل کافی، عنوان «مجوسی» در سؤال درج شده است: «عن رجل مجوسی کانت تحته امرأة الحدیث».

به نظر می‌رسد که این دو دسته روایات جمع عرفی نداشته بلکه با یکدیگر معارض بوده، باید در جستجوی مرجحات بود تا با آن یک دسته از آنها را ترجیح داد و گرنه، به اصل اولی در باب احادیث متعارضه (تساقط یا تخییر) تمسک جست.

بررسی مرجحات هر کدام از دو دسته روایاتترجیح یک دسته از روایات با شهرت فتوایی

ابتداء به نظر می‌رسد که شهرت بسیار قوی با روایت عدم بقاء نکاح است، لذا شهرت روایت «منصور بن حازم» را ترجیح می‌بخشد، و فتوای شیخ طوسی ـ به بقاء نکاح ـ فتوایی شاذ است.

ولی بعد از بررسی اقوال در می‌یابیم که هر چند متأخرین از شیخ طوسی غالباً نظر وی را نپذیرفته‌اند ولی اثبات شهرت قبل از زمان شیخ طوسی بر خلاف نظر وی دشوار است.

در توضیح این مطلب می‌گوییم، پس از شیخ قائلان به بقاء نکاح چند نفری بیشتر نیستند. یحیی بن سعید در جامع[24] و صاحب حدائق[25] ، و نیز مجلسی اول به این قول تمایل دارد[26] ، از کلام فیض در مفاتیح نیز چنین تمایلی برداشت می‌شود، زیرا نخست دلیل قول به انفساخ نکاح را آورده، سپس دلیل شیخ طوسی را که در ضمن آن پاسخ به دلیل قائلان به انفساخ نکاح نیز درج شده ذکر کرده و آن را ردّ نمی‌کند[27] .

بنابراین شهرت فتوایی در نزد متأخرین از شیخ بر طبق روایت منصور بن حازم است، اما نسبت به قدماء، فتوای یونس بن عبدالرحمن ـ که از فقهاء طبقه سوم اصحاب اجماع است ـ مطابق فتوای شیخ طوسی است[28] ، همچنین شیخ مفید در دو کتاب خود بر طبق این قول فتوا داده، بلکه از عبارت وی بر می‌آید که شهرت یا اجماع امامیه بر این نظر

است، متأخرین به این دو عبارت مفید توجه نکرده‌اند، قول به بقاء نکاح را به شیخ طوسی نسبت داده‌اند با این که مفید مقدم بر شیخ طوسی است و بر طبق این قول فتوا داده است.

شیخ مفید در المسائل الصاغانیة که در پاسخ شبهات شیخی از حنفیه که بر علیه شیعه حملاتی کرده است آورده:

فان اسلم حل له ما یحل للازدواج من الزوجات، و ان اقام علی ضلاله فالعقد باق لم یهدمه شی‌ء بحجة من الشرع، و ان کان اسلامها قد خطر علیه وطأه والخلوة بها حسب ما ذکرناه

«قال هذا الشیخ المتخرص الضال المشنع و من قول هذه الفرقة یعنی الشیعة أن الیهود یملکون نکاح المسلمات و کذلک النصاری و المجوس و ذلک لزعمهم أن الذمی إذا کانت تحته الذمیة فأسلمت و ترکت ما کانت علیه من الکفر و عملت بشرائع الإسلام و أقام هو علی کفره فإنه لا فرقة بینهما و هو أملک بها و هذا خلاف ملة الإسلام.

فصل فأقول و بالله التوفیق إن الخصم علی سنته فی الکذب علینا و البهتان لنا و قد أبطل ما حکاه عنا و قال زورا و الله جل اسمه یؤاخذه بذلک و یطالبه به. و الذی نذهب إلیه أن الیهودیة و النصرانیة إذا أسلمت و أقام زوجها علی دینه فی دار الهجرة لم ینفسخ العقد بینهما بإسلامها غیر أنه یمنع من الدخول علیها نهارا [ظاهراً این کلمه اشتباه است و باید لیلاً ذکر می‌شد] فإن أسلم حل له ما یحل للأزواج من الزوجات و إن أقام علی ضلاله فالعقد باق لم یهدمه شی‌ء بحجة من الشرع و إن کان إسلامها قد حظر علیه وطأه و الخلوة بها حسب ما ذکرناه»[29] . (شیخ مفید در ادامه مواردی از فقه را بر می‌شمارد که در آنها عقد باقی است ولی خلوت و وطی ممنوع است).

سپس ادامه می‌دهد: «و الذی أنکره هذا الشیخ الضال عن الحق و شنع به علی شیعة أمیر المؤمنین ع و زعم أنه خلاف ملة الإسلام مشهور عن عمر بن الخطاب قد حکاه عنه الطبری فی کتاب الاختلاف عن جماعة من الصحابة و التابعین و قد رواه أصحاب الآثار عن أمیر المؤمنین ع و نقلته ذریته عنه علی وجه لا یقع فیه ارتیاب»[30] .

شیخ مفید در این عبارت اشاره می‌کند که این شیخ گمراه، به گونه‌ای فتوای شیعه را نقل می‌کند که آنها ازدواج مرد اهل کتاب را که زنش اسلام آورده، بدون هیچ محدودیتی باقی دانسته و تمام اختیارات را در اختیار چنین مردی قرار می‌دهند، با این که شیعه چنین فتوایی ندارد و چنین نسبتی به شیعه بهتان و دروغ محض است.

البته مرحوم شیخ مفید در این مسأله بین یهودیه و نصرانیه و بین مجوسیه فرق می‌گذارد. در ادامه عبارت بالا می‌گوید: «فأما المجوسیة إذا کانت تحت مجوسی فأسلمت فإن حکمها یخالف حکم المسلمین عن الیهودیة و النصرانیة مع بقاء الزوج علی دینه فی الیهودیة و النصرانیة فیجری إسلامها فی فسخ النکاح مجری التطلیقة الواحدة فإن أسلم الرجل المجوسی و المرأة فی عدتها فهو أحق بها و إن لم یسلم حتی تقضی عدتها فقد ملکت نفسها و لیس له علیها سبیل و هذا خلاف ما حکاه عنا بغیر علم و شنع به متخرصا للإفک و البهتان»[31] .[32]

ولی به هر حال شیخ مفید در مورد اسلام یهودیه و نصرانیه فتوای به بقاء نکاح می‌دهد، بلکه نظر شیخ معترض را که این فتوا را فتوای شیعه می‌داند نسبت به یهودیه و نصرانیه

که مسلمان شده‌اند می‌پذیرد، پس وی روایات دال بر بقاء نکاح را فی الجمله پذیرفته است[33] و همین امر برای ما کفایت می‌کند.

در مسائل العویص که در آن مسائل فقهی معماگونه ذکر شده است، سوال معمایی مفید چنین است: «فی رجل یحل له استدامة نکاح لو رام استئنافه و هو علی حاله لکان علیه بالإجماع حراما»[34] . (سؤال می‌شود که چه مردی است که نکاح استدامه‌ای او حلال است ولی همین شخص اگر بر همین حال باشد نکاح ابتدایی او به اجماع حرام است؟)

«الجواب‌: هذا رجل من أهل الکتاب أسلمت زوجته و أقام علی الذمة فکان مالکا للعقد علی المرأة و لم تبن منه بذلک ما لم یقهرها علی الخروج من دار الهجرة و لو رام استئناف العقد علی مسلمة لکان ممنوعا من ذلک بلا اختلاف.

و هذا الجواب علی مذهب الشیعة و جماعة من أهل النظر و هم المعتزلة دون من سواهم من المتفقهة و هو قول عمر بن الخطاب من الصحابة و به تواترت عنه الأخبار»[35] .

البته واضح است که در هر دو عبارت از کلماتی مثل «و الذی نذهب الیه»، «شنع به علی شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام»، «ما حکاه عنّا»، «هذا الجواب علی مذهب الشیعه»، و

قول آن سنی که گفته بود «من قول هذه الفرقة» فهمیده می‌شود که قول به بقاء نکاح (مدلول روایات دسته اول) در بین شیعه اجماعی بوده است یا لااقل قول مشهوری که قول مقابل آن شاذ و نادری بوده می‌باشد.

بنابراین ممکن است برعکس شهرت فتوایی را مرجح روایات دسته اول دانست، چون ملاک شهرت در ترجیح خبرین متعارضین، شهرت بین قدماء است نه شهرت بین متأخرین، ولی به نظر می‌رسد که نتوان با شهرت هیچ یک از دو دسته روایات را ترجیح داد؛ زیرا هر چند از کلام شیخ مفید در این دو کتاب فهمیده می‌شود که شهرت با قائلین به بقاء عقد است، ولی در مقابل شیخ طوسی در خلاف[36] ادعای اجماع فرقه بر انفساخ النکاح بعد از خروج زن از عدّه و عدم اسلام زوج نموده است، لذا چون نمی‌دانیم که هر کدام، چه کسانی را معیار قرار داده‌اند و قول آنها را بدین صورت ـ که فتوا و نظریه امامیه چنین است ـ نقل نموده‌اند، نمی‌توانیم به شهرت بین اصحاب ائمه‌علیهم السلام (که ظاهراً ملاک در ترجیح خبرین متعارضین است) در یکی از طرفین به عنوان مرجح دست پیدا نماییم.

ترجیح یک دسته از روایات به وسیله مخالفت با عامه

ممکن است روایات بقاء عقد که مستند شیخ طوسی بود را با مخالفت با عامه ترجیح بدهیم، زیرا هیچ کس از عامه قایل به چنین قولی نیست (چنانچه از عبارت آن سنی در مسائل صاغانیه نیز هویدا بود) ولی به مضمون روایت منصور بن حازم مبنی بر رعایت عدّه بسیاری از عامه قایل هستند[37] .

ترجیح یک دسته از روایات به وسیله موافقت با کتاب

البته بنابر نظر متعارف بین علماء ترجیح به وسیله مخالفت با عامه در جایی است که مخالفت کتاب در بین نباشد، در حالی که عده‌ای قایل شده‌اند که روایات بقاء عقد هر چند مخالف عامه است ولی مخالف ظاهر کتاب نیز می‌باشد. اینان روایات بقاء عقد را مخالف

آیه شریفه « لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»[38] پنداشته‌اند و گفته‌اند: مضمون روایت منصور بن حازم موافق این آیه است، پس در تعارض بین این دو دسته از روایات، ترجیح با روایت منصور می‌باشد.

از کسانی که روایات دال بر بقاء نکاح را مخالف آیه نفی سبیل دانسته‌اند مرحوم فیض در وافی است[39] .

مرحوم صاحب حدائق، کلام فیض در وافی را نقل نموده است و آن را رد کرده است[40] . ایشان می‌فرماید: آیه شریفه طبق روایتی که خود مرحوم فیض در تفسیر صافی[41] (از عیون[42] ) نقل کرده است به معنایی تفسیر می‌شود که نمی‌تواند مورد استناد در مقام قرار بگیرد و مرجح احدالخبرین المتعارضین بگردد؛ زیرا بنابراین روایت مراد از سبیل که در آیه، نفی شده است، حجت و دلیل قاطع است نه استیلاء و غلبه، پس به آیه به عنوان مرجح در مثل این مقام نمی‌توان استدلال نمود. اما روایت عیون چنین است: «حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْهَرَوِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فِی سَوَادِ الْکُوفَةِ قَوْماً یَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِیَّ ص لَمْ یَقَعْ عَلَیْهِ السَّهْوُ فِی صَلَاتِهِ فَقَالَ کَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِی لَا یَسْهُو هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ قَالَ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ فِیهِمْ قَوْماً یَزْعُمُونَ أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَمْ یُقْتَلْ وَ أَنَّهُ أُلْقِیَ شِبْهُهُ

عَلَی حَنْظَلَةَ بْنِ أَسْعَدَ الشَّامِیِّ وَ أَنَّهُ رُفِعَ إِلَی السَّمَاءِ کَمَا رُفِعَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ ع وَ یَحْتَجُّونَ بِهَذِهِ الْآیَةِ «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» فَقَالَ کَذَبُوا عَلَیْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ وَ لَعْنَتُهُ وَ کَفَرُوا بِتَکْذِیبِهِمْ لِنَبِیِّ اللَّهِ ص فِی إِخْبَارِهِ بِأَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع سَیُقْتَلُ وَ اللَّهِ لَقَدْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ ع وَ قُتِلَ مَنْ کَانَ خَیْراً مِنَ الْحُسَیْنِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع وَ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَمَقْتُولٌ بِالسَّمِّ بِاغْتِیَالِ مَنْ یَغْتَالُنِی أَعْرِفُ ذَلِکَ بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَیَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَخْبَرَهُ بِهِ جَبْرَئِیلُ عَنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَزَّ وَ جَلَ وَ أَمَّا قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا فَإِنَّهُ یَقُولُ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِکَافِرٍ عَلَی مُؤْمِنٍ حُجَّةً وَ لَقَدْ أَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ کُفَّارٍ قَتَلُوا النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ مَعَ قَتْلِهِمْ إِیَّاهُمْ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُمْ عَلَی أَنْبِیَائِهِ ع سَبِیلًا مِنْ طَرِیقِ الْحُجَّةِ».

بررسی این روایت و اینکه آیا روایت عیون می‌تواند مانع از موافقت آیه با مضمون روایت منصور گردد و در نتیجه سبب شود که روایت منصور بر روایات دسته اول ترجیح پیدا نماید را در جلسه بعد پیگیری می‌نماییم.

«والسلام»

 


[1] . در درس 593 بیان شد.
[2] . «عَنْهُ (مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ) عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ وَ أَبَانٍ جَمِيعاً عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ مَجُوسِيٍّ كَانَتْ تَحْتَهُ امْرَأَةٌ عَلَى دِينِهِ فَأَسْلَمَ أَوْ أَسْلَمَتْ قَالَ يُنْتَظَرُ بِذَلِكَ انْقِضَاءُ عِدَّتِهَا فَإِنْ هُوَ أَسْلَمَ فَهُمَا عَلَى نِكَاحِهِمَا الْأَوَّلِ وَ إِنْ هُوَ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى تَنْقَضِيَ الْعِدَّةُ فَقَدْ بَانَتْ مِنْهُ». الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 435- 436، ح3؛ الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج3، ص: 182، ح662- 5؛ تهذيب الأحكام، ج7، ص: 301 – 302، ح1258- 16؛ وسائل الشيعة، ج20، ص: 546 – 547، ح26308- 3.
[3] . «فإن أسلمت المرأة، و لم يسلم الرّجل، و كان الرّجل على شرائط الذّمّة، فإنه يملك عقدها، غير أنّه لا يمكّن من الدّخول إليها ليلا، و لا من الخلوّ بها، و لا من إخراجها من دار الهجرة إلى دار الحرب. و ان لم يكن بشرائط الذّمّة، انتظر به عدّتها فإن أسلم قبل انقضاء عدّتها، فإنه يملك عقدها، و إن أسلم بعد انقضاء العده، فلاسبيل له عليها». النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 457.مرحوم شیخ در الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج3، ص: 182؛ تهذيب الأحكام، ج7، ص: 301، نیز به این موضوع اشاره کرده اند.
[4] . «فالأولى الجمع بالإمكان و الاعتماد على الزوج في العمل به و عدمهما ...». روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج8، ص: 215.
[5] . اهل تسنن مجوسي را با بقيه مشركين داراي حكم واحد مي‌پندارند و مسئله عده را در هر دو جاري مي‌دانند.
[6] . «و يمكن أن يكون الجواب عن غير أهل الكتاب و ضمه المجوسي بتوهم أنه ليس حكمه حكم أهل الكتاب فأجاب عليه السلام عن حكم غير أهل الكتاب كأنه يقول إن لم يكن من أهل الكتاب و لا في حكمهم فحكمه هكذا و إمكان هذا الفعل عند وجود المخالفين في مجالسهم الشريفة غير مستبعد». روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج8، ص: 452.
[7] «سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْعَبَّاسِ بِالْحِيرَةِ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي الصِّيَامِ الْيَوْمَ فَقُلْتُ ذَاكَ إِلَى‌ الْإِمَامِ‌ إِنْ‌ صُمْتَ صُمْنَا وَ إِنْ أَفْطَرْتَ أَفْطَرْنَا فَقَالَ يَا غُلَامُ عَلَيَّ بِالْمَائِدَةِ فَأَكَلْتُ مَعَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ وَ اللَّهِ أَنَّهُ يَوْمٌ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَكَانَ إِفْطَارِي يَوْماً وَ قَضَاؤُهُ أَيْسَرَ عَلَيَّ مِنْ أَنْ يُضْرَبَ عُنُقِي وَ لَا يُعْبَدَ اللَّه». الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌4، ص: 82 – 83، ح7.
[8] ـ الحدائق الناظره، ج24، ص36.
[9] . «... إلا رواية منصور بن حازم، و رواية السكوني، و ليس في شيء منهما ما يدل على أن الزوج كان ذميا بل هما مطلقتان بل رواية منصور ظاهرة في كون الزوج ليس من أهل الذمة ...». الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج24، ص: 36.
[10] . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج24، ص: 31.
[11] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 435- 436، ح3؛ الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج3، ص: 182، ح662- 5؛ تهذيب الأحكام، ج7، ص: 301 – 302، ح1258- 16؛ وسائل الشيعة، ج20، ص: 546 – 547، ح26308- 3.
[12] . اين قسمت در هنگام تنظيم بحث افزوده شد.
[13] . تهذيب الأحكام، ج7، ص: 300.
[14] . «رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ: فِي الْيَهُودِيِّ وَ النَّصْرَانِيِّ وَ الْمَجُوسِيِّ إِذَا أَسْلَمَتِ امْرَأَتُهُ وَ لَمْ يُسْلِمْ قَالَ هُمَا عَلَى نِكَاحِهِمَا وَ لَا يُفَرَّقُ بَيْنَهُمَا وَ لَا يُتْرَكُ أَنْ يَخْرُجَ بِهَا مِنْ دَارِ الْإِسْلَامِ إِلَى دَارِ الْكُفْرِ». تهذيب الأحكام، ج7، ص: 300، ح1254- 12.
[15] . «وَ أَمَّا الَّذِي رَوَاهُ- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الرَّجُلِ تَكُونُ لَهُ الزَّوْجَةُ النَّصْرَانِيَّةُ فَتُسْلِمُ هَلْ يَحِلُّ لَهَا أَنْ تُقِيمَ مَعَهُ قَالَ إِذَا أَسْلَمَتْ لَمْ تَحِلَّ لَهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِنَّ الزَّوْجَ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِكَ أَ يَكُونَانِ عَلَى النِّكَاحِ قَالَ لَا بِتَزْوِيجٍ جَدِيدٍ». تهذيب الأحكام، ج7، ص: 300 – 301، ح1255- 13.
[16] . تهذيب الأحكام، ج7، ص: 301.
[17] . «عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَبِلَ الْجِزْيَةَ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ عَلَى أَنْ لَا يَأْكُلُوا الرِّبَا وَ لَا يَأْكُلُوا لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ لَا يَنْكِحُوا الْأَخَوَاتِ وَ لَا بَنَاتِ الْأَخِ وَ لَا بَنَاتِ الْأُخْتِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ مِنْهُمْ بَرِئَتْ مِنْهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَ ذِمَّةُ رَسُولِهِ قَالَ فَلَيْسَ لَهُمُ الْيَوْمَ ذِمَّةٌ». تهذيب الأحكام، ج7، ص: 301، 1256- 14.
[18] . تهذيب الأحكام، ج7، ص: 301.
[19] . «مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّ امْرَأَةً مَجُوسِيَّةً أَسْلَمَتْ قَبْلَ زَوْجِهَا قَالَ عَلِيٌّ ع أَ تُسْلِمُ قَالَ لَا فَفَرَّقَ بَيْنَهُمَا ثُمَّ قَالَ إِنْ أَسْلَمْتَ قَبْلَ انْقِضَاءِ عِدَّتِهَا فَهِيَ امْرَأَتُكَ وَ إِنِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا قَبْلَ أَنْ تُسْلِمَ ثُمَّ أَسْلَمْتَ فَأَنْتَ خَاطِبٌ مِنَ الْخُطَّابِ». تهذيب الأحكام، ج7، ص: 301، ح1257- 15؛ الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج3، ص: 182، ح661- 4؛ وسائل الشيعة، ج20، ص: 546، ح26307- 2.
[20] . الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج3، ص: 182، ح662- 5؛ تهذيب الأحكام، ج7، ص: 301 – 302، ح1258- 16.
[21] . تهذيب الأحكام، ج7، ص: 302.
[22] . مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ وَ جَمِيعَ مَنْ لَهُ ذِمَّةٌ إِذَا أَسْلَمَ أَحَدُ الزَّوْجَيْنِ فَهُمَا عَلَى نِكَاحِهِمَا وَ لَيْسَ لَهُ أَنْ يُخْرِجَهَا ...». تهذيب الأحكام، ج7، ص: 302، ح1259- 17.
[23] . الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج3، ص: 182.
[24] . «و ان أسلمت امرأته دونه لم يبطل النكاح، و حيل بينهما و لم يمكن من الخلوة بها و ...». الجامع للشرائع، ص: 432؛ سلسله ينابيع الفقهيه، ج19، ص554، سطر آخر.
[25] . «و بالجملة فإن قول الشيخ المذكور قوي لا أعرف له علة ... و روايات المسألة ... مطلقة قابلة للتقييد ...». الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج24، ص: 36.
[26] . «... أو بالعمل بشرائط الذمة و عدمه لما رواه الشيخ ... و يحمل على عدم العمل بشرائط الذمة». روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه؛ ج8، ص: 214 – 215.
[27] . كلام فيض كاشاني در مفاتيح الشرائع، چنين است: «و كذا [انفسخ العقد] إذا أسلمت دون زوجها الذمي على المشهور، لنفي سبيل الكافر على المؤمن في الآية، و للصحيح «في النصرانية إذا أسلمت لم تحل له» خلافا للشيخ فأبقى نكاحهما، و منع من دخوله عليها ليلا و الخلوة بها للحسن و غيره، و حمل الحديث المذكور على خرقه الذمة». مفاتيح الشرائع، ج2، ص: 304در اين عبارت جمله «حمل الحديث...» در واقع جمع عرفي است كه از سوي شيخ در پاسخ استدلال مشهور ذكر شده است، چنانچه فيض اين جمع را نادرست مي‌دانست، مناسب بودن آن را رد مي‌كرد، لذا تمايل فيض به قول شيخ از اين عبارت برداشت مي‌شود.البته عبارتي دیگری از ایشان وجود دارد كه ممكن است توهم شود كه فيض فتواي مشهور را پذيرفته است. ايشان مي‌فرمايد: «و كيف كان فلا خلاف في بقاء النكاح دواما ان أسلم على الكتابية دونها، أما إذا أسلمت هي دونه انفسخ كما يأتي» (مفاتيح الشرائع، ج2، ص: 249). ولي در اين عبارت كلمه «كما يأتي» مي‌تواند اشاره به اين باشد كه انفساخ عقد مبني بر توضيحي است كه پس از اين مي‌آيد، بنابراين عبارت تنها اشاره به بحث آينده دارد و خود فتواي به انفساخ عقد نيست، محصل مضمون جمله اين است: «انفسخ العقد علي المشهور» و با عبارت «كما يأتي» به «علي المشهور» اشاره شده است، و چنانچه مراد فيض از عبارت فوق فتواي به انفساخ عقد باشد، بايد گفت كه در اينجا اشتباهي براي وي رخ داده، فتواي مشهور در نظرش بوده لذا اين عبارت را ذكر كرده است، چون از عبارتي كه در اول حاشيه نقل كرديم اگر تمايل به قول شيخ برداشت نشود، فتواي به قول مشهور استفاده نمي‌شود، لذا مرحوم فيض اگر در عبارت دوم فتواي به قول مشهور داده باشد با توجه به اين كه به عبارت اول ارجاع داده است، قطعاً اشتباه كرده است. (محصل فرمايش استاد ـ مدظله ـ در خارج بحث).
[28] . «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ قَالَ: الذِّمِّيُّ تَكُونُ عِنْدَهُ الْمَرْأَةُ الذِّمِّيَّةُ فَتُسْلِمُ امْرَأَتُهُ- قَالَ هِيَ امْرَأَتُهُ يَكُونُ عِنْدَهَا بِالنَّهَارِ- وَ لَا يَكُونُ عِنْدَهَا بِاللَّيْلِ- قَالَ فَإِنْ أَسْلَمَ الرَّجُلُ- وَ لَمْ تُسْلِمِ الْمَرْأَةُ يَكُونُ الرَّجُلُ عِنْدَهَا بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ». (وسائل الشيعة، ج20، ص: 548، ح26313- 8).
[29] . المسائل الصاغانية، ص: 65 – 66.
[30] . المسائل الصاغانية، ص: 67.
[31] . المسائل الصاغانية، ص: 69.
[32] . (توضيح بيشتر) محصل فرمايش مفيد اين است كه اين شيخ حنفي از سه جهت به شيعه تهمت زده اولاً اين گونه القاء كرده كه عقيده شيعه بقاء نكاح بدون محدوديت است با اين كه شيعه براي مرد ذمي محدوديت قائل است، ثانياً: شيعه را در اين قول متفرد دانسته با اين كه اين قول عمر بن الخطاب و جماعتي از صحابه و تابعين است، ثالثاً: حكم يهوديه و نصرانيه را با حكم مجوسيه يكي دانسته، با اين كه شيعه بين اين دو فرق مي‌نهند.
[33] . (توضيح بيشتر) در برخي از روايات دال بر بقاء نكاح تصريحي به مجوسيه نشده است، مثلاً در روايت محمد بن مسلم عن ابي جعفرعليه السلام آمده: «إِنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ وَ جَمِيعَ مَنْ لَهُ ذِمَّةٌ إِذَا أَسْلَمَ أَحَدُ الزَّوْجَيْنِ فَهُمَا عَلَى نِكَاحِهِمَا وَ لَيْسَ لَهُ أَنْ يُخْرِجَهَا مِنْ دَارِ الْإِسْلَامِ إِلَى غَيْرِهَا وَ لَا يَبِيتَ مَعَهَا وَ لَكِنَّهُ يَأْتِيهَا بِالنَّهَارِ». (الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 358، ح9؛ تهذيب الأحكام، ج7، ص: 302، ح1259- 17؛ الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج3، ص: 183، ح663- 6؛ وسائل الشيعة، ج20، ص: 541، 26292- 2 و ص: 547، ح26310- 5؛ جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‌25، ص: 1078، ح1818- 38220- 8) و همچنين در مقطوعه يا مضمره يونس («وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ قَالَ: الذِّمِّيُّ تَكُونُ عِنْدَهُ الْمَرْأَةُ الذِّمِّيَّةُ فَتُسْلِمُ امْرَأَتُهُ قَالَ هِيَ امْرَأَتُهُ يَكُونُ عِنْدَهَا بِالنَّهَارِ وَ لَا يَكُونُ عِنْدَهَا بِاللَّيْلِ قَالَ فَإِنْ أَسْلَمَ الرَّجُلُ وَ لَمْ تُسْلِمِ الْمَرْأَةُ يَكُونُ الرَّجُلُ عِنْدَهَا بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ». الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 437، ح8؛ وسائل الشيعة، ج20، ص: 548، ح26313- 8) موضوع حكم «الذي تكون له المرأة الذمية فتسلم امرأته» دانسته شده است.گويا شيخ مفيد اين روايات را حمل بر يهوديه و نصرانيه كرده و روايت منصور بن حازم را كه در خصوص مجوسيه وارد شده مقيد اطلاق اين روايات دانسته است، ولي به نظر مي‌رسد كه با توجه به قوت اطلاق «و جميع من له ذمة» چنين جمعي، عرفي نباشد، مؤيد اين اطلاق، مرسله جميل بن دراج («... عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ: فِي الْيَهُودِيِّ وَ النَّصْرَانِيِّ وَ الْمَجُوسِيِّ إِذَا أَسْلَمَتِ امْرَأَتُهُ وَ لَمْ يُسْلِمْ قَالَ هُمَا عَلَى نِكَاحِهِمَا وَ لَا يُفَرَّقُ بَيْنَهُمَا وَ لَا يُتْرَكُ أَنْ يَخْرُجَ بِهَا مِنْ دَارِ الْإِسْلَامِ إِلَى دَارِ الْهِجْرَةِ». تهذيب الأحكام، ج7، ص: 300، ح1254- 12؛ وسائل الشيعة، ج20، ص: 546، ح26306- 1) است كه در آن نام مجوسي به تصريح برده شده و به بقاء نكاح حكم شده است.
[34] . العويص - جوابات المسائل النيسابورية، ص: 27.
[35] . العويص - جوابات المسائل النيسابورية، ص: 28.
[36] . «... و إن كان بعده (الدخول) وقف على انقضاء العدة ... و ان انقضت العدة انفسخ النكاح، و هكذا إذا كانا كتابيين فأسلمت الزوجة ... دليلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم». الخلاف، ج4، ص: 325 – 326.
[37] . رجوع شود به المغني لابن قدامه، ج6، ص615.«(5469) مَسْأَلَةٌ؛ ... وَإِنْ كَانَ إسْلَامُهَا بَعْدَ الدُّخُولِ، فَالْحُكْمُ فِيهِ كَالْحُكْمِ فِيمَا لَوْ أَسْلَمَ أَحَدُ الزَّوْجَيْنِ الْوَثَنِيَّيْنِ، عَلَى مَا تَقَدَّمَ (أَنَّهُ إذَا أَسْلَمَ أَحَدُ الزَّوْجَيْنِ. وَتَخَلَّفَ الْآخَرُ حَتَّى انْقَضَتْ عِدَّةُ الْمَرْأَةِ، انْفَسَخَ النِّكَاحُ. فِي قَوْلِ عَامَّةِ الْعُلَمَاءِ)». آدرس کتاب در برنامه المکتبة الشاملة: المغني لابن قدامة، ج7، ص169.
[38] . سوره نساء، آیه 141.
[39] . در کتاب وافی چنین آمده: «في التهذيبين أفتى بهذا الخبر في حكم أهل الذمة و أول المقيد من الأخبار بانقضاء العدة فيهم بما إذا أخلوا بشرائط الذمة و فيه بعد، بل هذا الخبر و ما قبله أولى بالتأويل مما تقدمهما لمخالفتهما قوله عز و جل «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا». (الوافي، ج22، ص: 630).(توضيح بيشتر) البته مرحوم فيض به ترجيح روايت منصور به خاطر مخالفت دسته اول با آيه نمي‌پردازد، بلكه مي‌فرمايد به خاطر مخالفت دسته اول با آيه شريفه بايد آنها را تأويل نمود و در ذيل مرسله جميل بن دراج بيان تأويل آن را مي‌نمايد و مي‌گويد: «قوله «و لا يفرق بينهما» أي فراق البينونة فإنه لا تحل له مقاربتها حتى يسلم قبل انقضاء العدة كما بين في الخبر السابق(خبر منصور بن حازم)» (الوافي، ج22، ص: 625). ولي به هر حال ايشان روايات دال بر بقاء نكاح را مخالف آيه نفي سبيل مي‌داند.
[40] . «... ما استند إليه في الاستدلال على ... مع أنه روى في تفسيره الصافي عن الرضا عليه السلام ما يدل على أن المراد من السبيل إنما هو من حيث الحجة و الدليل لا الاستيلاء و الغلبة ...». الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج24، ص: 36.
[41] . «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا بالحجة ان جاز أن يغلبوهم بالقوة. في العيون عن الرضا عليه السلام ... قوله ... فانه يقول لن يجعل اللَّه لكافر على مؤمن حجة ...». تفسير الصافي، ج‌1، ص: 512 – 513.
[42] . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‌2، ص: 203 – 204، ح5.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo