موضوع: اشتراط وجوب زکات به تمامیت تمکن از تصرف
پنجمین شرط از شرایط وجوب زکات تمکن از تصرف است.الخامس تمام التمكن من التصرف فلا تجب في المال الذي لا يتمكن المالك من التصرف فيه بأن كان غائبا و لم يكن في يده و لا في يد وكيله- و لا في المسروق و المغصوب و المجحود- و المدفون في مكان منسي- و لا في المرهون و لا في الموقوف و لا في المنذور التصدق به و المدار في التمكن على العرف و مع الشك يعمل بالحالة السابقة و مع عدم العلم بها فالأحوط الإخراج. السادس النصاب كما سيأتي تفصيله.
کلمه «تمام» با ذیل مساله سازگار نیست چون در تفریعی که ذکر شده است تمام ذکر نشده، البته اگر در تفریع هر دو صورت فقدان اصل تمکن و فقدان تمامیت تمکن ذکر شده بود با ذکر کلمه «تمام» در صدر مساله منافات نداشت اما چون در ذیل فقط فرض فقد اصل تمکن بیان شده است با ذکر کلمه «تمام» در صدر مساله سازگار نیست.
منظور از تمکن تصرف در مقابل مال غایب است. ممکن است گفته شود مالک متمکن از برخی تصرفات در مال غایب هم هست مثلا میتواند آن را بفروشد، ولی از روایات که ناظر به متعارف است و زکات مال غایب را واجب ندانسته است استفاده میشود که مالک را در موارد مال غایب غیر متمکن از تصرف فرض کرده است.
تصحیح سند محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان از اسحاق بن عمار
روایتی محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان از اسحاق بن عمار از امام نقل کرده است. آقای حکیم تعبیر میکند مصحح اسحاق بن عمار و این تعبیر در جایی است که بعضی در سند اشکال داشتهاند و سند را اشکال کردهاند و برخی اهل نظر آن را تصحیح کردهاند. نقل محمد بن اسماعیل از اسحاق بن عمار از دو جهت قابل بحث است که ما قبلا مفصل بحث کردیم و الان به صورت مختصر بیان میکنیم.
اول: وثاقت محمد بن اسماعیل.محمد بن اسماعیل از مشایخ کلینی است که کلینی به واسطه او از فضل بن شاذان روایت میکند. در رجال کشی ابوالحسن محمد بن اسماعیل البندقی النیسابوری به عنوان راوی از فضل ذکر شده است. در بعضی کتب از او به بندفر تعبیر شده است و روشن است که یکی از این کلمات تصحیف از دیگری است چون در کتابت «یاء» را به صورت کشیده مینوشتهاند که با «راء» شبیه است. در هر حال این دو عنوان یک نفر است که از نظر کتابت اشتباه شده است و یا بندقی بوده که به بندفر تصحیف شده و یا بر عکس، که البته نمیدانم بندفر مفهوم دارد یا نه ولی بندقی مفهوم دارد.
آقای خویی گفته است که کلینی در کافی بیش از پانصد روایت از او نقل کرده است و چنین کسی عادتا نمیتواند فرد غیر قابل اعتمادی باشد. قدماء نوعا مقید بودهاند که روایاتی را نقل کنند که نوعا مورد قبول است و اکثار اباطیل شذوذ بوده است. از تعبیری که در مورد احمد بن محمد بن خالد برقی و پدرش ذکر شده استفاده میشود که اکثار روایت از ضعفاء برای افرادی که وثاقت آنها ثابت است خلاف قاعده و معمول بوده است بر این اساس میتوان محمد بن اسماعیل را توثیق کرد.
در مورد او سه نظر وجود دارد: اول: اسحاق بن عمار دو نفر است که یکی از آنها امامی است و دیگری غیر امامی.
دوم: اسحاق بن عمار یک نفر است که او هم ضعیف است.
سوم: اسحاق بن عمار یک نفر است و ثقه است. این مختار سید بحرالعلوم است. ایشان میگوید اینکه دو نفر با این عنوان ذکر شده یکی اسحاق بن عمار ساباطی و دیگری اسحاق بن عمار بن حیان الصیرفی ناشی از اشتباه مرحوم شیخ است. ایشان در فهرست گمان کرده است اسحاق بن عمار، فرزند عمار ساباطی است که همان عمار معروف است و چون عمار و فرزندانش فطحی بودهاند گفته شده او فطحی است اما بعد خود ایشان در رجال متوجه اشتباهش شده که فقط یک اسحاق بن عمار وجود دارد که او هم ثقه و امامی است. به نظر ما هم این نظر صحیح است.
ش (حاج آقا جواد): من این مساله را پیگیری میکردم دیدم شیخ در بعضی موارد در تهذیب و استبصار به جای عمار ساباطی اشتباها اسحاق بن عمار تعبیر کرده است که نشان میدهد در ذهن ایشان این اشتباه شکل گرفته بوده است و یک نوعی نزدیکی معنایی بین این دو عنوان در ذهن ایشان شکل گرفته بوده و این موید همین فرمایش علامه بحرالعلوم است.
استاد: بله خصوصا که خودش هم در دو کتابش اختلاف پیدا کرده و در رجال که بعد از فهرست نوشته شده او را یک نفر دانسته است که امامی و ثقه است. در ذهنم هست که آقای خویی اسحاق بن عمار را دو نفر دانسته است.
ش: ایشان هم یک نفر دانسته است.
ش (حاج آقا جواد): یک نفر دانسته است اما او را فطحی ثقه میداند بر خلاف علامه بحرالعلوم که او را یک نفر و امامی ثقه میداند.
استاد: به نظر ما صحیح همان است که سید بحرالعلوم گفته و ایشان در موارد دیگری هم نکات منحصر به خودش را دارد که دیگران به آن توجه نکردهاند و ایشان متوجه شده است.
تنجس مایع مضاف و جواز فروش به مستحل ش: چند هزار لیتر شیر هست که یک گنجشک در آن مرده است. طبق مبانی آقایان شیر نجس است ولی شما در استفتائات بیانی دارید که ظاهرش این است که شیر نجس نمیشود ولی من از شما پرسیدم و شما فرمودید محدوده نزدیک آن نجس است و باقی آن نجس نیست ولی مشکل این است که نمیشود آن را تفکیک کرد. آیا فروش آن به کسی که مستحل آن است جایز است؟
استاد: آقای خویی عقیدهاش این است که کفار محکوم به فروع نیستند و البته این به کافر هم اختصاص ندارد بلکه هر کس که مستحل باشد به وجوب اجتناب محکوم نیست چون بیان آقای خویی اقتضاء میکند که کافر و غیر کافر تفاوت ندارند و هر کس مستحل باشد محکوم نیست و لذا فروش آن به کفار مستحل جایز است. ما هم معتقدیم اگر چه حرف آقای خویی در نفی کلی صحیح نیست ولی باید نگاه کرد آیا دلیلی بر اشتراک داریم؟
در بعضی موارد است که خود دلیل نشان میدهد تکلیف مشترک بین همه مردم است مثل و لله علی الناس حج البیت اما در بعضی موارد هست که مفاد دلیل حرمت بر مومنین است نه بر همه مردم که در این صورت تکلیف شامل آنها نیست. بنابراین باید دلیل را ملاحظه کرد.
ش: در جایی که میته و مذکی با هم مشتبه میشود دو دسته روایت وجود دارد بعضی از آنها این است که میتوان آن را به مستحل فروخت و برخی از آنها مفادش این است که باید آنها را جلوی سگ انداخت و برخی گفتهاند روایات جواز فروش به مستحل معرض عنها ست و ظاهر روایاتی که مفاد آنها این است که باید آن را جلوی سگ انداخت این است که هیچ استفادهای از آن نمیتوان کرد.
قصه سید بحرالعلوم و شیخ حسین نجف
استاد: من گمانم از آقای آخوند همدانی این را شنیدم که آشیخ محمد طاها یک رسالهای در شرح حال جدش شیخ حسین نجف دارد و از آنجا این مطلب را نقل میکرد که شیخ حسین نجف مشرف میشود از نجف برای مکه و بعد که مراجعت میکند سید بحرالعلوم از او دیدن میکند و به او میگوید هنیئا لک هینئا لک هنیئا لک.
میگوید اینکه سه مرتبه گفتم یک بار برای این است که موفق شدید به زیارت بیت الله و یکی هم برای اینکه موفق شدید به زیارت پیامبر و ائمه بقیع و سومین مرتبه برای این است که شما در وسط راه جایی اطراق نکردید که غذا بخورید؟ گفتند چرا. گفت آیا در آنجا شخصی نیامد که به جمع شما سلام کرد و گفت اجازه هست که من هم شرکت کنم؟ گفتند بله. گفت او حضرت ولی عصر بود.
این مطلب الان این طور در ذهنم هست اما چون هم فاصله زیاد شده است و هم ضعف مزاج هم موثر است باید در جای دیگری که نقل کردم هم دیده شود.
ش: آیا آن کتاب الان در دسترس ما هست؟
استاد: من پرسیدم ایشان نداشت یا اطلاع نداشت.