درس خارج فقه آيتالله سیدموسی شبیریزنجانی
كتاب الخمس
1401/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای خویی مواردی را به عنوان حدودی که تسامحی در کار نیست و حد دقیق است ذکر کرده اند اما به نظر می رسد در همه مثال های ایشان هم تسامح قابل تصویر است. مثلا در خود روایات هست که شخصی دو نفر را وکیل قرار داده است که برای او زن بگیرند. در روایت حکم فرضی را بیان کرده است که هر دو وکیل در یک زمان، برای او زنی را عقد کنند. آیا تصور می شود که دو وکیل در یک وقت دقیق که حتی به هزارم و کمتر از آن در ثانیه اختلاف نداشته باشند دو زن را برای او عقد کنند به طوری که احتمال تقدم و تاخر وجود نداشته باشد و انسان مطمئن باشد که هر دو در یک زمان به دقت عقلی این کار را کرده اند؟! قطعا چنین احتمالی وجود ندارد و دو نفری که با هم عقد کرده اند به اندازه کمی اختلاف زمانی دارند اما عرف آن مقدار را به حساب نمی آورد و می گوید هر دو با هم عقد کردند. این تسامح است و گرنه روشن است که هم زمانی به دقت عقلی وجود ندارد.
یا مثلا دو نفری که در تصادف کشته شده اند که از یکدیگر ارث می برند، حکم فرضی که در یک زمان فوت کرده باشند ذکر شده است در حالی که احتمال فوت این دو در یک زمان به دقت عقلی وجود ندارد و حتما اختلاف زمانی وجود دارد (خصوصا با توجه به اختلاف علت کشنده و قدرت طبع و بدن و ...) اما به مقداری جزئی است که عرف آن را حساب نمی کند. این ها از موارد دقت عرفی است نه عقلی.
در جواهر در بحث لباس نمازگزار بحثی مطرح شده است که برخی امور دقیق عرفی هستند یعنی اموری هستند که هر چند دارای تسامحند اما از نظر عرف دقت محسوب می شود و گاهی خود عرف هم تسامح می بیند.
خلاصه اینکه عرف هم در مفاهیم تسامح به خرج می دهد و بسیاری از مفاهیم هستند که حد مفهوم به دقت عقلی روشن نیست مثلا مفهوم آب قابلیت تعیین به دقت عقلی ندارد و لذا ما بین آب خالص و آب مضافی که خاک به همراه دارد وسایط زیادی هستند که شمول مفهوم آب نسبت به آنها مشکوک است و از هر کسی هم پرسیده شود نمی داند مفهوم آب چیست که شامل این مورد بشود یا نه؟ بله مفاهیم دقیق است اما به دقت عرفی.
اگر دقت عقلی منظور باشد آنچه در روایات آمده است که اگر هر دو با یکدیگر در یک زمان اتفاق افتاد چه حکمی دارد، هیچ وقت مصداق پیدا نمی کند و این نشان می دهد که مهم همان هم زمانی عرفی است و اینکه عرف بگوید این دو هم زمان اتفاق افتاد.
بحث در شرایط وجوب زکات بود. یکی از شرایط حریت است که بحثی ندارد.
الرابع أن يكون مالكا فلا تجب قبل تحقق الملكية كالموهوب قبل القبض و الموصى به قبل القبول أو قبل القبض و كذا في القرض لا تجب إلا بعد القبض.
شش شرط در اینجا به عنوان شرایط عام ذکر شده است که در همه نه قسم اموال زکوی وجود دارد و بعدا هم برخی شرایط خاص نسبت به برخی از اموال زکوی ذکر خواهد شد. اما ما در حاشیه دو شرط عام دیگر اضافه کرده ایم:
یکی اینکه ان یکون مالکا و یکون المالک شخصا لا عنوانا و المملوک عینا لا دینا.
این دو تا شرط هم جزو شرایط عامه است که بعدا هم خود ایشان در فروع ذکر کرده است ولی در اینجا اسمی از این دو شرط نیاورده است.
نسبت به این عبارت سید که خواندیم همه کسانی که ما دیده ایم حاشیه زده اند. از جمله مرحوم آقای خویی این طور حاشیه دارد که: «لا يبعد عدم توقّف حصول الملكيّة في الوصيّة على القبول و أمّا توقّفه على القبض فمقطوع العدم و لعلّ ذكره من سهو القلم.» این مطلب را دیگران هم دارند که این سهو قلم است و در مورد قبض کسی این مطلب را نگفته است. من اینجا نسبت به «قبل القبول أو قبل القبض» حاشیه ای نوشته ام که «بناءا علی اعتبارهما فیها و یأتی فی مسالة 1 و 4 من الوصیة تقویة خلافه.» مختار سید در بحث وصیت عدم شرطیت قبول و قبض است اما جای بحث را باقی گذاشته است و عدم اعتبار آنها را مقطوع فرض نکرده است و به نظر می رسد عبارت ایشان در اینجا یعنی اگر ما به اعتبار قبول و قبض قائل شویم باید قبول و قبض محقق شود تا زکات واجب باشد. بنابراین سهو قلم نیست بلکه بر اساس همان احتمالی که در وصیت مطرح است این را گفته است هر چند خلاف مختار خودش است و البته ایشان در خیلی موارد عباراتی مثل «علی المشهور» یا «علی قول» را ذکر نمی کند ولی ناظر به آن مطلب را بیان کرده اند.
البته در ذهنم هست که مرحوم کاشف الغطاء اصل مطلب را گفته است که این مساله مبتنی بر اعتبار قبول و قبض در وصیت است ولی به نظرم به بحث وصیت اشاره نکرده است.[1]
شراکت در ما به التفاوت دیه و مبلغ مورد مصالحه برای عفو از قصاص