< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الخمس

1400/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدم ثبوت زکات در اموال غیر بالغین

 

اکثر یا حتی ممکن است مشهور بین قدما عدم ثبوت زکات در مال یتیم است. در لفظ «مال یتیم» دو بحث وجود دارد. یکی اینکه اگر چه معنای لغوی یتیم بچه ای است که پدر نداشته باشد اما یتیم خصوصیت ندارد و منظور از آن صغیر است یعنی بچه ای که به حد تکلیف نرسیده باشد و این مورد اتفاق بین مسلمین است و از تعبیرات و استعمالات شایع در بین ما و در روایات این است که غالب را موضوع احکام قرار می داده اند و چون به حسب معمول این طور است که بچه صغیری مالک می شود که پدرش فوت می کند و به خاطر ارث از پدر مالک می شود و گرنه بچه های صغیری که یتیم نباشند و پدر داشته باشند معمولا مالک اموال زکوی نمی شوند و لذا روایات هم همان فرض متعارف را بیان کرده است.

من مکرر عرض کردم که مرحوم آقای والد می گفت که آخوند زنجانی که از نظر احاطه فقهی در درجه اول بوده است به طوری که از حاج شیخ عبدالکریم زنجانی نجف پرسیدم که اساتید شما کدام؟ گفت آخوند زنجانی بر آقای شریعت مقدم بود و می گفت آقای شریعت گاهی در اشکالات ما گیر می کرد اما او خیلی فوق العادگی داشت حتی مرحوم آسید محمد کاظم از من می پرسید که آخوند در این قضیه قضایی چطور عمل می کرد و به تعبیر خودش از من این مطلب را استفاده می کرد. ایشان می گفته است جواب استفتاء که می خواهید بدهید متعارف را در نظر بگیرید و جواب متعارف را بدهید. تشقیق شقوق نکنید چون اگر تشقیق شقوق کنید مخاطب که از عوام معمولی است متوجه نمی شود. این تشقیق شقوق برای حوزه های علمیه و تدریس است که باید نادر و غیر نادر و همه ذکر شوند. در روایات هم چون ائمه طاهرین متعارف را در نظر می گرفته اند به جای صغیر، کلمه یتیم استفاده می کردند.

 

ش: اگر اجماعی نبود احتمال داشت شارع به خاطر ارفاق به یتیم او را استثناء کرده باشد.

استاد: نه! شما این قدر با مسائل علمی حوزه ها مانوس شده اید که نمی دانید چطور استفتاء می شود. متعارف اصلا تشقیق شقوق را نمی فهمند.

 

من قبلا در مساله تقسیم ارث دو نفری که فوت کرده اند ولی تقدم و تاخر فوت آنها معلوم نباشد گفته ام که از امام صادق علیه السلام این مساله سوال شده است و ایشان فرموده اند باید توارث باشد. یک نفر سوال می کند که ابوحنیفه چیزی در این جا اضافه کرده است و آن اینکه توارث جایی است که هر دو مال داشته باشند اما اگر یکی مال داشته باشد و یکی نداشته باشد حکم دیگری دارد. امام علیه السلام می فرمایند درست گفته است. تفاوت امام صادق علیه السلام با آنها این است که امام صادق علیه السلام متعارف را در نظر می گیرد چون متعارف این است که هر کسی مقداری هر چند اندک مال دارد اما اینکه کسی هیچ مالی نداشته باشد خیلی نادر است و لذا امام جواب متعارف را بیان می کرده است اما ابوحنیفه چون مدرسه ای بحث می کرده است به متعارف کار نداشته و لذا یک بحث مدرسه ای غیر متعارف را هم عنوان کرده است.

تفاوت بین امام و غیر آن همین است که علمیت و مقام امام در نزد شیعه و سنی تثبیت شده بوده و امام علیه السلام برای تثبیت علمیت خودش تظاهر به چیزی نمی کرده است و قصدشان از ذکر جواب احکام این بوده که مشکلات دیگران را حل کنند اما ابوحنیفه قصدش این بوده که بگوید سواد دارم و ...

در جایی دیدم که از برخی از معاصرین ابوحنیفه در مورد علمیت ابوحنیفه سوال کرده اند و او گفته است «ابوحنیفه اعلم الناس بما لایکون و اجهل الناس بما یکون» یعنی او نسبت به آنچه محل احتیاج و واقع است اجهل الناس است و نسبت به آنچه واقعیتی ندارد اعلم الناس است. در اینجا هم امام باید همان چیزی را بگوید که مردم به آن احتیاج دارند نه اینکه بخواهد علمیت خودش را اثبات کند.

در هر حال در لسان روایات به مال یتیم تعبیر شده است ولی اتفاق بین شیعه و سنی این است که یتم خصوصیت ندارد و این تعبیری از متعارف چیزی است که اتفاق می افتاده است.

بحث دیگر در مورد کلمه مال است. بعضی گفته اند متیقن از مال، نقدین است ولی در اینکه مال اعم از نقدین و غیر نقدین است هیچ شکی نیست و این مساله اصلا قابل تردید نیست و لذا از اول تا آخر قرآن هر جا کلمه مال وارد شده است منظور اعم است. مثلا وقتی گفته است اموال یتامی خوردن ندارد منظور هر آن چیزی است که ملک آنها باشد. پس مراد از مال هر ملکی است چه نقدین باشد و چه غیر آن.

اما ابن اثیر می گوید اصل در مال، ذهب و فضه مملوک است (نه نقدین) یعنی ملک را هم در تعریف مال اخذ کرده است و برای ذهب و فضه اصالتی قائل شده است. البته منظور این نیست که لغویین این طور می گویند. بلکه یک بحث خیلی قدیمی در مورد مبدأ ملکیت بشر وجود دارد برخی خواسته اند بگویند قبل از شکل گیری تمدن؛ کلمه مال که گفته می شده است منظور همان طلا و نقره (غیر مسکوک) بوده است و اگر کسی داشت و مالک هم بود می گفتند مال او است و بعد کم کم تمدن شکل گرفته است و مال مصادیق دیگری پیدا کرده است.

 

ش: حیازت از قبل از آن بوده است و از اسباب ملکیت است.

استاد: مراد اموری است مورد ابتلای اشخاص بوده است و حیازت و امثال آن ممکن است موقت بوده باشند و بعد از گذشت زمان مجددا تصرف می کرده اند. و این مساله هم مربوط به اسلام نیست بلکه خیلی قدیمی است و مربوط به قبل از شکل گیری تمدن است.

در هر حال در آیات و روایات هر جا به مال تعبیر شده است تردیدی نیست که منظور همان مال است و خصوص طلا و نقره یا نقدین مراد نیست.

 

در هر حال بیشتر قدمای از امامیه معتقدند زکات در مال یتیم ثابت نیست و قریب به اتفاق در بین متاخرین هم همین است و بین نقدین و غیر نقدین تفاوتی نیست.

اما در بین قدماء صاحب فقه الرضا زکات در مال یتیم را منکر است. صدوق هم در مقنع و هم در من لایحضره الفقیه این نظر را پذیرفته است. علی بن بابویه نیز با آنها هم نظر است.

سید مرتضی در ناصریات عبارتی دارند که ما این عبارت را می خوانیم و مشهور بر اساس این عبارت به سید مرتضی نسبت داده اند که ایشان به ثبوت زکات در اموال صبی معتقد است همان طور که به اتباع شیخ طوسی این نسبت را داده اند اما به نظر عبارت سید مرتضی مشعر به نفی ثبوت زکات در نقدین متعلق به صبی است.

مسائل ناصریات شرح مطالبی است که جد ایشان نوشته است. عبارت خود ناصریات این است: «و لا زكاة في مال الصبي في أحد القولين». سید مرتضی در توضیح این گفته است:

الصحيح عندنا: أنه لا زكاة في مال الصبي من العين و الورق،

منظور از عین طلا ست و ورق به معنای نقره است.

فأما الضرع و الزرع

که منظور از الضرع مواشی و حیوانات است و منظور از زرع هم غلات است.

فقد ذهب أكثر أصحابنا إلى أن الإمام يأخذ منه الصدقة.

و بعد هم به سایر اقوال اشاره کرده است. خیلی ها از این عبارت استظهار کرده اند که من هم مانند اکثر اصحاب معتقدم زکات در اموال صبی ثابت است. ولی اصل مطالب ناصریات و خیلی از کتب امامیه ردع بر عامه است چون فقه متعارف و مشهور همان فقه عامه بوده است و لذا این ها در رد عامه نوشته می شده است. رد خاصه مربوط به دوره های خیلی بعد است و عمده فقه قدماء نوعا رد عامه است. سید مرتضی برای رد کلام عامه که به ثبوت زکات در اموال صبی معتقدند ادله ای را ذکر کرده است. این مشعر به این است که ایشان به ثبوت زکات در اموال صبی معتقد نیست و روایاتی که به طور کلی زکات را در اموال یتیم نفی کرده است (نه نفی زکات در خصوص نقدین) را ذکر کرده است. لذا به نظر می رسد هر چند تصریح نکرده است اما چون ادله ای که ذکر کرده است عام و کلی هستند و در مقام رد اهل سنت بوده است خودش به ثبوت زکات معتقد نبوده است و البته اکثر اصحاب هم مانند عامه به ثبوت زکات فتوا داده اند. بنابراین عبارت ناصریات مشعر به این است که سید مرتضی ثبوت زکات در اموال صبی را قبول ندارد و در جمل العلم و العمل به صراحت ثبوت زکات در اموال صبی را مطلقا نفی کرده است.

خاطره ای در مورد قدرت بیان مرحوم حاج شیخ

به تناسب ذکر این مطلب هم لازم است که مرحوم آقای والد در مورد مرحوم آقای حاج شیخ که استادشان بوده است می فرمود که ایشان مطالب خیلی سطح بالا را تنزل می داد که برای همه شاگردان قابل فهم باشد و این طوری صحبت نمی کرد که کمتر کسی بفهمد.

 

ش: استادشان چه کسی بوده است؟

استاد: استاد قم ایشان حاج شیخ عبدالکریم بوده است. البته یکی دو نفر دیگر هم بوده اند مثل آشیخ محمد رضا و آسید محمد صادق خاتون آبادی در آن پنج شش ماهی که قم آمده بودند. تقریرات آنها را هم نوشته است منتها پیش مرحوم حاج شیخ ده سال درس خوانده بوده است و تقریرات ایشان را نوشته است مثل زکات. استاد عمده ایشان مرحوم آقای حاج شیخ بود.

 

یک مطلبی هم از آقای داماد (به نظرم) شنیدم که ایشان از وجدان به برهان منتقل می شد. یعنی اول حساب می کرد که شخص بالفطره چه چیزی درک می کند بعد آن را برهانی و مدرسه ای می کرد نه اینکه وجدان را با بیان فنی و مدرسه ای تطبیق بدهد. اول بالفطره را می دید و بعد این مطلب فطری را مستدل می کرد و با بیان فنی و مدرسه ای ارائه می کرد.

خوب این یک سلیقه ای است که به واقعیت نزدیک است و گرنه اینکه ما بیاییم آنچه را در مدرسه عادت کرده ایم را حساب کنیم و بعد وجدان را بر آن تطبیق کنیم موجب انحراف می شود. بلکه باید ابتدا وجدان و طبیعیات اولی که خداوند داده است را حساب کرد و بعد آن را مستدل کرد.

خاطراتی از مرحوم آخوند و حاج آقا رضا

باز به مناسب ذکر این مطلب هم خالی از لطف نیست که مرحوم آخوند و مرحوم حاج آقا رضا خیلی دوست و رفیق بودند و من شنیدم که هم حجره هم بوده اند و از خصوصیات مرحوم آخوند که آقای آغاشیخ بزرگ نوشته است این است که من کسی را مثل آخوند ندیدم که نسبت به معاصرین خودش این قدر تواضع به خرج بدهد. مرحوم آخوند خیلی اهل معنا بوده است و نسبت به معاصرینش خیلی احترام می کرده است. یک زمانی به مرحوم حاج آقا رضا برخورد می کند و به او می گوید شما خیلی فوق العادگی دارید. مطالب خیلی بلند را این قدر تنزل می دهید که برای همه کس قابل فهم باشد. حاج آقا رضا می گوید هنر عمده مال شما ست که مطالب سطح پایین را طوری بیان می کنید که اشخاص مراد را نمی فهمند.

مطلب دیگری هم نقل شده است که مرحوم حاج آقا رضا به مرحوم آخوند می گوید که طلاب در حال متفرقه شدن هستند و ابراز ناراحتی می کند. مرحوم آخوند می گوید این طور نیست. حاج آقا رضا می گوید البته حق دارید چون شاگردان من مثل اصحاب حضرت سید الشهداء هستند اگر یکی دو نفر هم شهید بشوند معلوم می شود چون جمعیت زیادی نیست ولی شاگردان شما مثل اصحاب عمر سعد است. این قدر زیاد هستند که هر چه هم متفرق بشوند معلوم نمی شود که کم شده است.

حکم وضو با ناخن مصنوعی

اطلاق دلیل لاحرج نسبت به اقدام بر حرج

ش: خانم ها الان ناخن مصنوعی می کارند که چیزی را روی ناخن می چسبانند. و موقع وضو هم می گویند چون برطرف کردنش حرج دارد جبیره وضو می گیرند یا تیمم هم ضمیمه می کنند. آیا ادله لاحرج این قدر اطلاق دارند که اگر کسی خودش بر ایجاد حرج اقدام کند را هم شامل بشوند؟

آیا می توان با لاحرج گفت وضوی جبیره ای بگیرد؟

استاد: اشکالی ندارد. البته او از خیلی از فیوضات محروم شده است و آن بهره ای که مطلوب اولی است را درک نمی کند. اینکه خودش اقدام کند یا نکند فرقی ندارد. همان طور که شما در مورد عجز قبول دارید در مورد حرج هم دلیل شامل هست مثل لایکلف الله نفسا الا وسعها.

 

ش: عاجر تکلیف ندارد.

استاد: کسی هم که تکلیف برای او حرجی است شرعا تکلیف ندارد. شرع برای ارفاق حکم کرده است. بله اشکال عقلی ندارد که مکلف باشد و لذا ما می گوییم معلوم نیست لاحرج شامل محرمات بشود و فقط شامل واجبات است که سوال شما هم در مورد واجبات است.

 

ش: یک زمانی خود شما هم این را می فرمودید که لاحرج بیشتر ناظر به این است که مجعولات موجود در شرع حرجی نیستند مثل اینکه آب باران را طاهر قرار داده است یا روزه را واجب نکرده است و ... تنها روایتی که می تواند مقید اطلاقات ادله تکالیف باشد همان روایت ابان است که آن هم محل بحث است و گرنه سایر روایات همه در مورد این است که مجعولات موجود در شرع حرجی نیستند. چیزی که به اطلاق بر نفی حرج دلالت کند وجود ندارد. حتی آیات قرآن هم این دلالت را ندارند.

استاد: لایکلف الله نفسا الا وسعها چرا شامل نیست؟

 

ش: اینجا وسع که هست اما حرجی است.

استاد: موارد حرج و مواردی که عرفا قابل تحمل نیست در مقابل وسع است و وسعها در موردش صدق نمی کند و فرض شما هم این است که این مورد از مواردی است که عرفا قابل تحمل نیست.

غسل زن میتی که ناخن کاشته است

 

ش: یکی دیگر از مسائل جایی است که زن ناخن کاشته است و بعد فوت کرده است و می خواهند او را غسل بدهند. آیا باید ناخن را بکنند و غسل بدهند؟

استاد: بله باید مانع را برطرف کنند چون برای خودش در زمان حیات حرجی بود و الان که خودش مرده است و برداشتن آن که برای دیگری که می خواهد غسل بدهد حرجی نیست تا لاحرج شامل آن بشود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo