موضوع: شرطیت اقرار به احکام در اسلام
مفاد صحیحه عبدالله بن سنان برای ما روشن نیست. راوی از کسی که مرتکب کبیره شده است سوال کرده و این ظاهر مانند نص است که معصیت کبیره یعنی آنچه به نظر شرع معصیت کبیره است ولی جوابی که امام علیه السلام بیان کردهاند که این موجب ارتداد نیست ولی اگر انکار کند از اسلام خارج است. مقتضای سیاق عبارت این است که همان چیزی که در ابتدا معصیت کبیره فرض شده بود یعنی همان چیزی را که از نظر شرع مطهر گناه است و گناه کبیره است شرعا حلال بداند و ما گفتیم از روایات دیگر و فتاوای مسلم فقهاء این طور استفاده میشود که دروغ بستن بر پیامبر هر چند مبطل روزه است و موجب فسق است اما موجب ارتداد نیست بر خلاف تکذیب پیامبر که موجب ارتداد است.
سیاق این عبارت این است که مراد از تحلیل حرام که موجب ارتداد دانسته شده است این است که آنچه را به حسب شرع گناه کبیره است را شرعا حلال بداند و چون از آن طرف هم مسلم است که دروغ بستن به پیامبر موجب ارتداد نیست پس باید از این ظهور رفع ید کنیم و بگوییم مراد از حلال و حرام، حلال و حرام پیامبر و نسبت دروغ دادن به پیامبر نیست بلکه منظور تخطئه و تکذیب پیامبر است.
ش: کسی که مرتکب معصیت میشود ذات معصیت را اراده کرده است نه اینکه منظور روایت خصوص ارتکاب معصیت با علم به معصیت بودن باشد.
جواب: ظاهر این است که فرد اشتباه نکرده است بلکه چون آدم بی اعتنایی است و میخواهد معصیت کند.
سوال: یعنی با توجه به جواب امام که تعمیم داده است میتوان گفت ممکن است فرد اصل معصیت بودن را انکار کند و اگر اصل معصیت را انکار کند حلیت را نه بر اساس تکذیب پیامبر و یا اینکه پیامبر نگفته است انکار کند بلکه از این باب که کلا حلال است به حلیت آن معتقد شود.
استاد: ظاهر روایت این است که آن فعل را به همان حسابی که در صدر روایت گفته شده است حرام بداند یعنی همان طور که به حسب شرع معصیت میداند به حسب شرع هم آن را تحلیل کند. به نظر ما ظاهر روایت این مطلب است ولی ما باید از ظهور رفع ید کنیم و بگوییم که مراد این است که اصل آن را حرام نداند نه اینکه به شرع مطهر نسبت بدهد تا با عدم ارتداد کسی که دروغ به پیامبر میبندد منافات نداشته باشد.
ما گفتیم لازمه اعتراف به رسالت این نیست که همه احکام را بپذیرد و لذا ارتکاب خلاف یا بیان مطالب خلاف توسط سفیر با انکار سفارت او تلازم ندارد. اما از روایت عبدالله بن سنان استفاده میشود که رسالتی که شخص باید قبول داشته باشد تا مسلمان باشد ملازم با این است که همه احکامی که پیامبر آورده است را هم قبول داشته باشد و گرنه مسلمان نیست. از این روایت استفاده میشود که فرد باید معتقد باشد هر چه پیامبر فرموده است از طرف خدا ست و از جانب خود او نیست تا مسلمان باشد. از روایت ابی بصیر هم که قبلا خواندیم همین استفاده میشود که اقرار به سفارت پیامبر با اقرار به سفارت سایر سفراء معمولی متفاوت است و فقط با اقرار به هر آنچه او گفته است ایمان به سفارت محقق میشود.
ش: یعنی آنکه گفته شد «ان الرجل لیهجر» موجب کفر است؟
استاد: بله از این روایت استفاده میشود که موجب کفر است چون فرد باید اقرار بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله داشته باشد تا مسلمان باشد.
ش: مراد در این روایت ما جاء به النبی عن الله است نه ما جاء به النبی عن نفسه. مثلا اقرار به آنچه پیامبر در جنگها دستور میداند لازم نیست چون از طرف خدا نیاورده است.
استاد: بله منظور اقرار به احکامی است که پیامبر از جانب خداوند آورده است و گرنه اقرار به دستورات خارجی که از جانب خدا نبوده است لازم نیست.
ش: پس اعتقاد به سهو النبی در احکام با اسلام منافات دارد.
استاد: بله و من ندیدم کسی به سهو النبی در احکام معتقد باشد. و متکلمین هم گفتهاند اگر کسی به سهو النبی در موضوعات هم قائل شود در احکام قائل نیست.
مرحوم آشیخ محمد تقی شوشتری صاحب قاموس الرجال رسالهای نوشته است برای اثبات وقوع یا جواز سهو النبی در موضوعات و روایات را هم جمع کرده است و این حسابش از احکام جدا ست.
ش: اهل سنت منکر عصمت پیامبرند با این حال مسلمانند.
استاد: عصمت در تبلیغ احکام را آن ها هم قبول دارند و کسی منکر آن نیست و نمیشود این را به آنها نسبت داد.
نتیجه اینکه اعتراف به احکامی که جاء به النبی برای اسلام لازم است و انکار آن، چه به اینکه پیامبر عمدا اشتباه کرده باشد و چه به اینکه از روی خطا و سهو اشتباه کرده باشد با اسلام منافات دارد.
عدم اشتراط افاده اطمینان در اخبار عدول و اشتراط آن در اخبار ثقات
ش: برخی از معاصرین معتقد است عمده دلیل حجیت خبر واحد بنای عقلاء است و عقلاء امور مهم (مثل دماء و نفوس) را با خبر قابل اثبات نمیدانند. آیا این مطلب به نظر شما درست است؟
استاد: اگر کسی بگوید قول ثقه حجت است حتی اگر اطمینان آور نباشد و یا اینکه ما میگفتیم از روایات استفاده میشود که در مورد خبر عادل، حصول اطمینان لازم نیست بلکه اگر فرد عادل باشد خبرش حجت است حتی اگر مفید اطمینان نباشد و لذا در فرضی که بین روایت محمد بن مسلم و زراره تعارض باشد علماء به تخییر حکم کردهاند با اینکه در این موارد هیچ اطمینانی به هیچ کدام از دو طرف نیست. اما در مورد روایات غیر عدول از نظر عقلاء باید مفید اطمینان باشد و به آن ترتیب اثر داده شود ولی در نظر عرف اگر ظن باشد و اطمینان باشد به آن عمل نمیکنند و من بعید نمیدانم که عقلاء در موارد مثل دماء و فروج و ... اطمینان را معتبر بدانند هر چند موارد حصول اطمینان کم باشد یا خیلی مواقع ممکن است قانونی برای یک جهت وضع شده باشد که مرجع آن قانون و قاعده باشد.
ش: این خلف فرض این است که دلیل حجیت خبر صرفا سیره باشد.
استاد: عرض من این است که بر اساس روایات خبر عادل حجت است حتی اگر موجب اطمینان هم نشود و این تعبدی است ولی غیر خبر عادل بر اساس سیره عقلاء تنها در صورتی حجت است که موجب اطمینان شود و اعتبار اطمینان از باب بنای عقلاء است و در حجیت آن هم بین امور مختلف تفاوتی نیست.
ش: یعنی وقتی در سند روایت فرد غیر عادلی باشد، باید اطمینان حاصل شود و گرنه حجت نیست؟
استاد: بله و خبری که برخی از راویان آن ثقه نباشند اگر مفید اطمینان باشد معتبر است و ما وجهی برای اعتبار آن با قطع نظر از افاده اطمینان نیست.
ش: اگر دلیل ما بر حجیت خبر دلیل انسداد باشد چطور؟
استاد: اگر از باب انسداد باشد نتیجهاش حجیت مطلق ظن است و بحثش جدا ست.
ش: بسیاری از اخبار ثقه مفید اطمینان نیستند پس حجت نیستند؟
استاد: از نظر ما اگر مفید اطمینان نباشد حجت نیستند و کفایت نمیکنند.
ش: اگر ما شرط حجیت خبر ثقه را افاده اطمینان بدانیم که باید بیشتر اخبار را کنار بگذاریم.
استاد: مراد از ثقه کسی است که نوع اخبارش اطمینان آور است و در بعضی موارد است که مفید اطمینان نیست و لذا در موارد کمی خبرش حجت نیست. مثل مساله رویت هلال که راوی حتی اگر ثقه هم باشد با این حال خبرش اطمینان آور نیست و در روایات هم این مساله آمده است و لذا حجت نیست.
ش: این مواردی است که خبر معارض دارد اما اگر معارض نداشته باشد چطور؟
استاد: معارض ندارد بلکه می گوید من ماه را ندیدم نه اینکه خلافش را ادعا کند اما خود خبر بدون تعارض اطمینان آور نیست.
ش: آیا از کلمه ثقه که در کتب رجالی مذکور است عدالت استفاده میشود؟
استاد: از نظر ما بله. کلمه ثقه اگر مطلق به کار برده شود و مقید نشود از آن هم امامی مذهب بودن استفاده میشود و هم عدالت چون اگر گفته شود فرد مورد اطمینان است یعنی او واجد همه اموری است که در اعتبار خبر دخالت دارند هر چند به نحو احتمال و از جمله آنها مذهب و عدالت و ... است. البته اگر قید بزنند و به خلاف آن تصریح بکنند اشکال ندارد اما اگر مطلق گفته شود و قرینهای بر خلاف نباشد اطلاقش اقتضاء میکند که عادل هم هست.
ش: آیا میشود ادعا کرد نوع اخبار ثقات اطمینان آور است؟
استاد: نه. ما مکرر عرض کردهایم و مقدمه انسداد هم هست و از آقای خویی هم نقل کردهاند که گاهی ده نفر در یک مجلس نشستهاند و نفر اول به نفر دوم مطلبی را میگوید که دیگران نمیشنوند و نفر دوم همان مطلب را به نفر سوم میگوید و همین طور تا نفر آخر، آن وقت معلوم میشود که آنچه نفر اول گفته است به همان حد و حدود منتقل نشده است و تغییر کرده است.
حالا در این فاصله هزار و خردهای ساله با این همه افراد مختلف و استنساخات مختلف و ... کسی ادعا کند از خبر ثقه اطمینان برای او حاصل میشود ادعای قابل پذیرشی نیست و اطمینان آور نیست حالا اینکه با قطع نظر از افاده اطمینان آیا حجت است یا نه بحث دیگری است.
ش: مهمترین مشکل همین استنساخ است و گرنه طبقه اول و دوم نوعا مطلب و روایات را مینوشتند و این طور نیست که در تمام این مدت همه به یکدیگر گفته باشند.
استاد: در همان نوشته هم کم و زیاد میشود و قرائات مختلف دارد و ... همین الان کتبی که مقابله شدهاند ببینید چقدر اختلاف بین نسخ وجود دارد. چطور میتوان با وجود اینها اعتماد کرد.
ش: در مواردی که نسخ اختلاف نداشته باشند میتوان گفت مفید اطمینان است؟
استاد: آن مطلب دیگری است. اما اخبار اطمینان آور زیاد نداریم اما اخبار عدول که یا بر اساس انسداد یا جهات دیگر اثبات میشود حجت است حتی اگر مفید اطمینان نباشد.
ش: اینکه گفته شده است عدهای لایروون و لایرسلون الا عن ثقة. مرا د از این ثقه چیست؟
استاد: ما در جای خودش گفتهایم با قرینه سایر کلمات مرحوم شیخ در همان مطلب و اینکه اگر روایت امامی نباشد و ... مراد از ثقه امامی عدل است. شیخ دو عبارت دارند که از آنها استفاده میشود که منظور از ثقه در آن تعابیر عدل امامی است هر چند به نظر ما ظاهر از اطلاق لفظ ثقه در سایر امور هم همین است و به این موارد اختصاص ندارد.
ش: ظهور کلمه ثقه این است که فرد هم وثاقت خبری دارد و هم وثاقت مخبری. و کسی که هم وثاقت خبری داشته باشد و هم وثاقت مخبری یعنی حواسش هم جمع بوده است و اشتباه نکرده است، خبرش مفید اطمینان است.
استاد: این مطلب درست است.
ش: وثاقت در خصوص این مورد که شرط نیست بلکه وثاقت در نوع موارد کافی است.
استاد: کلمه ثقه که اطلاق میشود یعنی آدم راستگو و مراد کسی است که در نوع موارد این طور است حالا مثلا در یک جا به خاطر ضرورت و حفظ جان مثلا دروغ بگوید با راستگویی و وثاقت او منافات ندارد همان طور که کسی که دروغگو است همه حرفهایش دروغ نیست ولی غالب آنها دروغ است.
ش: اینکه علمای رجال به برخی از مخالفین ثقه اطلاق کردهاند آیا نشان دهنده این نیست که مراد از لفظ ثقه امامی عدل نیست؟
استاد: عرض کردم از ثقهای که مطلق بیان شده است امامی عدل فهمیده میشود نه در فرضی که قید زده باشد.
مثلا در رجال نجاشی ثقه که میگوید به مذهب او را اشاره نمیکند جز در برخی موارد و این نشان میدهد در مواردی که ثقه به نحو مطلق گفته است از آن امامی عدل استفاده میشده است.
ش: از برخی روات به عدل تعبیر شده است. اگر ثقه به معنای امامی عدل است چرا باید به دو صورت تعبیر کنند و دیگران را به اشتباه بیاندازند.
استاد: هر دو به یک معنا ست و به کار گرفتن هر دوی آن مشکلی ندارد. در تعابیر این همه الفاظ مرادف به کار گرفته میشود.
خلاصه اینکه به نظر ما از روایات عبدالله بن سنان این طور استفاده میشود که شخص اگر پیامبر را قبول نداشته باشد یا احکامی که ایشان آورده است را هر چند فی الجمله نپذیرد مسلمان نیست و مسلمان باید تمام احکام پیامبر را قبول کند. حالا در جایی ملتزم نشود به این عنوان که مثلا پیامبر تقیه کرده است و ... حرفی است اما اگر بر اساس تغییر عمدی یا خطا انکار کند مسلمان نیست.
ش: از آن آیه شریفه استفاده میشود که اگر فرد قبول هم داشته باشد ولی در دلش کمی سخت و سنگین باشد باز هم کافر است.
استاد: آن ایمان در مقابل اسلام نیست و ایمان در یک مرتبه بالایی از اسلام است.
ش: برخی الان میگویند ما رسالت و احکام را قبول داریم اما این احکام مخصوص به عصر پیامبر است و شامل عصر ما را شامل نیست. آیا این هم کفر است؟
استاد: نه این کفر نیست اما این طور حرف زدن حماقت است.
ش: آیا اطلاق شریعت از ضروریات نیست؟ اینکه شریعت پیامبر به زمان خودش اختصاص ندارد از ضروریات است.
استاد: شرایط ممکن است متفاوت باشد. ولی این حرفی که این عده میزنند از روی هوا و هوس و دلخواه خودشان این حرفها را میزنند.
ش: پس این طور افراد دو دستهاند.
استاد: گاهی این طور است که فرد حقیقتا به شریعت ایمان ندارد ولی برای فرار از کشته شدن و ... این مطالب را میگویند که کافر هستند اما اگر این طور نباشد بلکه از این جهت است که مثلا موضوعی که در آن موقع بوده است را الان محقق نمیداند این موجب کفر نیست.