< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الخمس

1400/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقش انکار ضروری در ارتداد/ ادله دال بر ارتداد/ روایات؛ صحیحه عبد الله بن سنان؛ توجیه اشکال در صحیحه عبد الله بن سنان

 

در صحیحه عبد الله بن سنان موضوع ارتداد و موضوع خروج از اسلام را مرتکب کبیره قرار داده است با این که ارتکاب کبیره دخالتی ندارد، اگر کسی که انکار کند ضروری را، گفتیم اگر مطلق ضروری معیار است چه مرتکب کبیره شود چه نشود، اگر گفتیم باید ارجاع به یکی از اصول دین شود، آن هم ارتکاب کبیره دخالت ندارد در این روایت دارد: من ارتکب کبیره من الکبائر چرا این طور تعبیر کرده است؟ ما عرض می کردیم که گاهی یک چیزی در موضوع اخذ می شود ولی ثبوتا دخالت ندارد، ولی شیوع مورد حکم در همان موضوعی است که اخذ شده است برای این که موضوع را روشن بیان کنند یک مصداق واضحی را موضوع قرار می دهند با ین که در مقام ثبوت دخالت ندارد ولی برای روشن شدن مطلب آن را ذکر می کنند.

از آقای مرحوم والد شنیدم ایشان از آخوند ملاقربانعلی زنجانی که نبوغ در فقه و حافظه داشته می گفته که سوال هایی که می کنند شما متعارف را جواب دهید تشقیق شقوق نکنید سوال کننده گیج می شود.

در مدرسه باید تشقیق شقوق کرد ولی در جواب مردم محل ابتلا را جواب بدهید اگر محل ابتلا مراد نباشد او سوال می کند.

و آنها هم که در مرجعیت مهم و مسلط بودند همین طور مختصر و کوتاه و محل ابتلا را بیان می کردند.

 

سوال

پس موارد ترک استفصال کجاست

جواب

ترک استفصال در موارد متعارف است یا این که اگر بحث با طلبه است و گرنه اگر چیز دیگه باشد حکم را برای مورد متعارف بیان می کنند صحبت های عادی اشخاص خیلی از این مفهوم ها را ندارد ما طلبه ها این طور عادت کردیم با عرف متعارف خارج فاصله داریم.

 

یک وقت کسی مثل آقای میلانی است که ایشان یک سلیقه داشت که گمان نمی کنم آقایان بپسندند ایشان منکر عرف بوده می گفته عرف بی سواد است نباید به عرف مراجعه کرد اصلا ارزش ندارد، با این که همین بی سواد معیار حکم است، سائلی که سوال می کند؛ آقای میلانی که صحبت نکرده است باید مطابق فهم او صحبت شود اگر او طوری می فهمد باید مطابق او صحبت شود و حجت همان است نه آنچه بعد از هزار و چند صد سال یک مطلبی به نظر مرجعی برسد

 

سوال

مرجعیت در مفهوم یا مصداق

مرجعیت نداشتن در مصداق که نظر مرحوم آخوند است

جواب

حکم را وقتی بیان می کنند می خواهند برای مصادیق حکم کنند درست است که مفهوم اخذ شده ولی تعارف در آن اخذ شده است.

 

اگر امور عقلی باشد در آنها تعارف و غیر تعارف ندارد ولی اگر چیزی عقلی نیست باید طوری که مردم می فهمند آن طور باید صحبت کرد ما چون در این تشقیق شقوق ها بودیم و عادت کردیم از عرف فاصله گرفتیم.

آقای میلانی حالا می گوید عرف بی سواد است باید هم فاصله گرفت با این که حکمت اقتضا می کند که چون عرف سوال می کند مطابق با فهم او صحبت شود نه فهمی که بعد از هزار و چهار صد سال هست.

این یک توجیه

توجیه دوم

یک تصور دیگری آقای شهیدی ذکر کرد که چیز خوبی بود برای این که چرا این قید را آورده است و آن این بود که این روایت می خواهد معتزله را رد کند که آنها می گویند مرتکب کبائر کافر می شود برای رد آنها مرتکب کبیره را ذکر کرده است

 

سوال

نواصب و خوارج این عقیده را دارند

جواب

معتزله این حکم را می کنند معتزله قائلند که شخص اگر مرتکب کبیره شد نه مسلمان است و نه کافر امر بین الامرین قائل هستند منزله بین المنزلتین

 

منتها به تناسب این مطلبی را می خواهم ذکر کنم اسم برخی گذشتگان هم بردن شاید خوب باشد.

مرحوم آسید فضل الله عقدائی که چاپ خونه داشت می گفت مفهوم کلام با تن صدا استفاده مفهوم می شود بعد مثال می زد می گفت اگر یک موضوعی هست یک کسی می آید شرطش این است که دو عادل شهادت دهند که اثبات شود یک کسی دو شاهد آورده می خواهد این دو عادل را رد کند می گوید دو نفر عادل می خواهد (با تاکید بر عادل) این تن صدا که روی عادل می آید مفهوم پیدا می کند یعنی اینها که تو آوردی فایده ندارد اینها که تو آوردی فاسق هستند، یک مرتبه یک عادل آورده است می گوید دو نفر عادل می خواهد یعنی یک دونه کفایت نمی کند

با تن صدا استفاده مفهوم می شود.

حرف درستی هم هست که تن صدا در مفهوم دخالت دارد.

روی این معنا که آقای شهیدی می خواست بیان کند روی این معنا ما باید ظهور اولیه کلام را که راجع به منطوق قضیه در نظر گرفته شود، مفهوم گرفته شده این ظهور اولیه مطابق مفهوم نیست، باید با تن صدا مفهوم بگیریم، خود روایت هست که اگر کسی مرتکب کبائر شد اگر انکار کرد حالا گاهی تن صدا جای این اگر می خواهد کسی که انکار کرد (با تن صدای خاص) آن خارج می شود نه آن که معتزله می گویند که بنفسه ارتکاب خارج می شود این طور نیست و با تن صدا مفهوم گرفته می شود، ابتدا باید منطوق در نظر گرفت و با تن صدا درست کردن در جایی است که انسان گیر کرد نتوانست حل کند این را می گوید

مثلا عالم باید احترام شود، می خواهد بگوید این بی سواد ها نه این ها احترام ندارند این تن صدا را روی عالم یم برد و گرنه تن صدا نباشد عالم باید احترام شود این منطوق قضیه فهمیده می شود

این تن صدا در جایی است که نتوانست جمله را درست کند با تن صدا درست می کند و جمله مفید هم می شود

خوب این توجیهی بود برای آقای شهیدی خوب بود ولی توجیهی بود که از باب مجبوری باشد فی حد نفسه خوب است

ولی بعد من مراجعه کردم؛ متاسفانه ماها یا حال مراجعه نداریم یا چه جور من قبلا این طور نبودم ولی الان از روی بی حالی است حال مراجعه به کتب اصلی گرفته شده و به همین کتب استدلالی محل مراجعه هست را مراجعه می کنیم

خود حدیث را مراجعه کردم دیدم احتیاج به این توجیه ها نیست سائل سوال کرده که مرتکب کبیره چه حکمی دارد از اسلام خارج می شود یا نه خوب در این جواب سوال، کلام خود سائل را ذکر می کنند و متعارف است و این جا مفهوم پیدا نمی کند در خود روایت سائل سوال کرده آیا مرتکب کبیره موجب کفر می شود ایشان می فرماید مرتکب کبیره با این خصوصیات موجب کفر می شود چون در خود سوال درج شده است آن را آورده است.

ما روایت را مراجعه به منبع نکرده بودیم از کتاب آقای خویی گرفته بودیم گیر کرده بودیم باید توجیهی درست کنیم و گرنه با خود حدیث نیاز به توجیه و تاویل نداشت

 

سوال

سائل هم احتمالا به خاطر فضای معتزلی سوال کرده است

جواب

بله سوال به خاطر آن است ولی در جواب که آمده از باب این است که در سوال اخذ شده که آن را جواب می آورند که مفهومی پیدا نمی کند.

 

سوال

منظورتان این بود که گیرم اطلاقی داشته باشد ولی مقید دارد؟

جواب

آن که بحث دیگری است ما ذاتا می خواهیم بگوییم این که جمع بین دو دلیل چی می شود بحث دیگری است که چطور تقیید بزنیم بحث جداست بحث این است که نفس این قابل استناد است و اطلاق دارد یا نه

اما با تعارض چه کنیم بحث دیگری است

 

سوال

وقتی مقید دارد اثر عملی ندارد.

جواب

آن یک بحث علمی است که چطور جمع کنیم که جمع های مختلفی گفتند الان بحث این بود که از اول معنایش چیست که اگر ظهوری پیدا کرد بحث کنیم با ظهورات دیگر چه کار کنیم.

توجیه آقای خویی و بررسی آن

 

یکی از چیزهایی که برخی ها اشکال به مرحوم آقای خویی داشتند که ایشان مثلا با جمع بین ادله گفته اند که ما چیز را خارج می کنیم آنی که قاصر است خارج می کنیم و حکم را روی مقصر می بریم تا مجتهدین مرتد نشوند می گوییم حکم روی مقصر رفته نه روی قاصر و آنها مقصر نیستند تا حکم شامل آنها شود.

برخی مثل این که می خواستند اشکال کنند که این اصلا بحث اطلاق و تقیید این جا نیست از اول موضوع مضیق است.

این مورد عذاب بوده که آن موضوعش مقصر است نه قاصر، تضیق از ابتدا در موضوع داشته است.

 

سوال

عقوبت قتل دارد

جواب

بله این جا هست عذب کذا و فلان، قاصر تعذیب نمی شود

ولی ما خود روایت را نگاه کردیم نمی شود این مطلبی را که ادعا می کنند گفت. این نیست.

روایت را می خوانم صدر روایت این طور نیست. ذیلش اگر باشد ولی روی هم رفته انسان گیر می کند که مقصر را می خواهد بگوید یا نه

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرْتَكِبُ الْكَبِيرَةَ مِنَ الْكَبَائِرِ فَيَمُوتُ هَلْ يُخْرِجُهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ

اول که سوال کرد یرتکب الکبیره کلی است و در آن نیست که قاصر است یا مقصر

می گوید یرتکب الکبیره هل یخرجه ذلک عن الاسلام.

مساله دیگر این است که «ان عذب» یعنی حالا مقصر بود تعذیب داشت عذابش چطور است این دو سوال است سوال اول کلی است و خصوص مقصر نیست تعبیر این نیست که هل یخرجه ذلک من الاسلام و کان یعذب کعذاب المشرکین، این طور نیست بلکه ان عذب دارد که دو سوال می شود ولی در جواب ظاهرش یک سوال است ولی ظاهر خود سوال دو سوال است.

وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ

این جا و ان عذب ندارد و عذب دارد ولی جمع بین صدر و ذیل ممکن است که اکتفاء به همان سوال شده است و عذب یعنی بر فرضی که عذاب داشته به این نحو عذاب می شود و لذا این که روایت ظهور ندارد که در خصوص عذاب و تقصیر باشد، هر دو جور می شود محتمل هست ولی ظهور ندارد یک نحوه اجمالی دارد

 

سوال

آقای حکیم دارد که ارتکب دلالت بر مقصر شدن دارد.

جواب

ما نمی دانیم که اگر قاصر یک چیزی را مرتکب شد و فتوایی داد قاصر بود...

 

سوال

ارتکب در جایی است که تنجیز باشد واجب منجز را ارتکب می گویند

جواب

اگر در عربی این طور باشد ولی من نمی دانیم

ولی من ارتکب شیئا بجهاله این شاهد بر این است که ارتکب اعم است

به هر حال این روایت مسلم نیست که خصوص مقصر را بگوید و از اول برای مقصر باشد ممکن است دو سوال کرده باشد یکی راجع به کلی و یکی راجع به عذاب مقصر.

 

سوال

ذیل روایت ظهور خوبی دارد ولی صدر مجمل است

زیاد روشن نیست

جواب

نه مجمل نیست ان عذب دارد این مجمل نیست این فرض سوال دیگری است کلمه ان عذب کلمه جداگانه ای است یعنی برفرض اگر تعذیب شود چطور است

خلاصه وقتی مجمل شد انسان گیر می کند و لذا بگوییم حتما حکم مقصر را بیان می کند این مشکوک است

 

سوال

چرا؟ می گوید کعذاب المشرکین خوب مشرک مقصر نیست

جواب

نفهمیدم چه می گویید روایت می گوید عذاب مشرکین چطور است این هم عذابش مثل آن است این ها غیر مشرکین هستند که می گوید عذابش مثل عذاب مشرکین است

سوال می کند که آیا عذابش مثل عذاب این ها هست یا نه

 

سوال

پس روایت مجمل می شود با آقای خویی فرق می کند که مبین گرفته بود

جواب

شاید ایشان هم فرضی می گوید که اگراطلاق هم باشد این طور می توان جمع کرد نه آن طور که حاج آقا رضا گفته اند.

 

خلاصه یکی از مصائبی که حوزه علمیه دارند وخیلی جنبه ها فکری را اهمیت می دهند این است به مصادر اصلی خیلی مراجعه نمی کنند و مثل این که جنبه های فکری را خیلی اهمیت می دهند، آنها را مثل این که بی سوادی حساب می کنند برخی شنیدم می گویند این ها بی سوادی است که ببینیم که فلان نسخه چطور است با این که حکم شرعی با همین نسخه ها ثابت می شود،

 

سوال

احتمالا منشا سوال این است که چون ما در باب کبائر ادله داریم ظاهرش این است که مرتکب کبیره عذابش دائمی است من قتل مومنا فجزائه جهنم خالدا فیها

این ها ناظر به عمدی است.

جواب

دو سوال است یکی ان عذب است که مرادش همین است که شما می فرمایید ولی سوال اول این طور نیست

 

سوال

در سوال منظور شده است که عمدا مرتکب شده است

جواب

نه دو سوال است یکی که اول است عمد در آن نخوابیده، دومی که می گوید عذابش چطور است در آن عمد خوابیده است.

 

سوال

روایت بعدی هم که برای مسعده است همین طور است در آن «ان عذب» دارد و در آن هم حضرت همان طور جواب می دهد

جواب

هردوشان مفادشان یکی است و روشن نیست که آیا دو تا سوال است که مال همان کبائر به طور اعم است و یکیش مخصوص به عذاب عامد است یا این که یک سوال است

 

سوال

در ان عذب مرجع ضمیر همان کسی است که در صدر است یعنی همان مرتکب کبیره که ذکر شد همان ان عذب چطور عذاب می شود

اگر بناست ذیل مربوط به مقصر باشد صدر هم باید همین طور باشد شبیه و بعولتهن احق بردهن

جواب

نه اشکالی نیست که هردو رو یک جور باید بگیریم اما کدام را عوض کنیم

 

سوال

دومی که قطعا اختصاص دارد

جواب

می دانیم یعنی و عذب که می گوید یعنی ان عذب و فرضی است، ظهورش این است که تعذیب هست

 

سوال

آیا توهم هم میشود که غیر مقصر هم یعذب

جواب

نه ان عذب است و بگویم آن یکی هم ان عذب هست که در صدر بود و فرض مقصر ذکر کرده؛ اشکال ندارد؛ چون جواب داده شده از مجموع من حیث المجموع ما هم در صدر و هم در ذیل می توانیم تصرف کنیم؛ و عذب یعنی ان عذب.

ان عذب یعنی اگر مقصر باشد

این «ان» که تعبیر می کنیم یعنی قبلش اعم فرض کرده است بعد می گوید اگر مقصر باشد تکلیف چیه که عذاب دارد

 

سوال

امام هم مطابق سوال جواب داده است

جواب

در جواب، «ان» ندارد، ظاهر جواب این است که یک موضوع است ولی ظاهر صدر این است که از دو مطلب سوال می کند.

 

سوال

این روایت ظاهرش این است که از قصور منصرف است و شخص قصور ندارد

جواب

باید یک بیانی ذکر کرد که چطور منصرف است

کسی که مرتکب کبیره است این چطور انصراف دارد

بحث انصراف رو نباید مطرح کرد قابل بحث نیست تا روز قیامت بگویید منصرف است من بگویم منصرف نیست نه من دلیل دارم و نه شما

 

سوال

کبیره وصف معصیت است نه

جواب

نه، کبیره در آن نخوابیده که تقصیر باشد کبیره یعنی معصیت کبیره، اگر هم قاصر هم باشد یک معصیت کبیره هست.

 

سوال

معصیت گاهی منجز و گاهی غیر منجز است لذا اعم است مراد از معصیت در این جا معصیت ذاتی است.

جواب

بله اوسع است

من ارتکب کبیره؛ ارتکاب کبیره مثلا کسی قتل نفس کرده یک چیز کبیره ای را مرتکب شده است، یک چیزی که از نظر شرعی مهم است و مبغوض مهمی است. کبیره مبغوض شرع است برخی از مبغوض ها مختصرند برخی مهم هستند.

 

سوال

یک بحث در اصول هست که ما در اصول استحقاق عقاب را می خواهیم ثابت کنیم کاری به فعلیت نداریم چون ممکن است خدا عفو کند و این و ان عذب در مورد فعلیت است ..

جواب

نه چرا

ان عذب ظاهرش این است که یک سوال دیگری است

 

سوال

ظاهر سوال و جواب این است که بحث در مورد مقصر است

جواب

شما این را می فرمایید، شما یک مطلب را تکرار می کنید این که ظاهرش این است خوب یک نکته ای در کار باشد خوب انسان غافل بوده متوجه می شود ولی اگر شما بگویید ظاهر این است و من بگویم ظاهر این یکی است تمام بشو نیست.

 

سوال

چرا به آیه نومن ببعض و نکفر ببعض که قران آن را تکفیر کرده استدلال نکنیم و کسی که برخی را قبول دارد برخی را قبول ندارد قران می گوید منافق است

جواب

باید دید که بعض چیست؟

 

سوال

ظاهرش نومن ببعض از احکامی که پیامبر آورده است

جواب

نه به نظرم برخیش راجع به انبیاء است که بین انبیاء می خواستند فرق بگذارند

 

سوال

حالا اگر مراد احکام باشد دلالتش چطور است؟

جواب

باید دیده شود.

 

سوال

لانفرق بین احد من رسله آیات دیگری است ولی نومن ببعض و نکفر ببعض در مورد کسانی است که برخی احکام را انکار کرده اند و قران این ها را منافق دانسته است بگوییم قران می گوید اینها کافرند نکفر ببعض دارد.

جواب

باید دیده شود.

 

سوال

صلاه با اهل سنت در روایات متعدد ترغیب شده ست که من صلی معهم کمن صلی مع رسول الله

روایات متعددی هست ولی در یک روایت دارد که به حضرت می گوید من با اینها این جوری نماز می خوانم ولی بعد خود حضرت میفرماید اما انا همراه این ها که نماز می خوانم اریهم انی اسجد و لا اسجد

جواب

بله صورت سجده است

 

سوال

جمع بین این روایات چه طور است که یکی می گوید من صلی معهم کمن صلی مع رسول الله ولی در این روایت گویا حضرت تحرز دارد از نماز با آنها

جواب

ظاهرش این است که بین خود حضرت با بقیه حسابش جداستف می گوید شما وظیفه شمااست این که می گوید من صلی ظهور در شمول نسبت به خودش را ندارد.

 

سوال

در روایت دارد که حضرت میفرماید که حسن و حسین کانا یصلیان مع مروان و به روات می گویند که شما هم این کار را انجام بدهید

جواب

ممکن است خود حضرت هم کار صوری می کردند

 

سوال

حضرت امیر هم با آنها نماز می خواند

جواب

صورت ظاهررا انجام می دهند و ظاهر را حفظ می کردند تا مشکل برای شیعه ایجاد نشود

با ما فرق داشته باشند که مشکلی ندارد، تالی فاسدی ندارد.

 

سوال

پسری با پسر دیگری در حال غیر بلوغ کاری کردند

جواب

بلوغ و غیر بلوغ تاثیری ندارد حکم تکلیفی هست که در حال بلوغ فرق میکند

اگر کسی مثلا زنا کرده باشد بعدا می تواند ازدواج کند آن اشکال ندارد.

 

سوال

سراغ روایت بعد می روید؟

روایت مسعده هم عین همین روایت است

جواب

بله

گاهی در روایات هست که محمد بن مسلم و زراره همه در یک مجلسی بودند یک سوالی می کنند که مشترک است و لو یک نفر سوال می کند ولی سوال مشترک است و جواب هم برای هر دوی اینهاست و در این جا هم بعید نیست هر دو بودند یکی سوال کرده ولی هر دو نقل کرده اند یک جا به این و یک جا به آن نسبت داده اند.

 

سوال

روایات متعددی هست که تعبیر دارد اخبرنی من سمع ابا عبد الله، آقای خویی می گوید این ها مرسله است در حالی که این شهادت بر سماع شخص می دهد و ظاهرش عن حس است

اگر شما بگویید کسی که از آقای بروجردی شنیده برای من گفت این آیا مرسله است یا شما ثقه می دانید یا از یک راه حسی فهمیدید که او شنیده است

جواب

حالا ما که ملتزم به تصحیح این عبارت نشده ایم.

 

سوال

روایات زیاد شاید ده بیست روایت باشد سمع را معنی کرده است که یعنی شنیده است

و این فرق می کند با تعبیر قال که صدوق می گوید این جا از خود شخص نقل می کند که او شنیده است

سوال

دوران امر بین حس و حدس باشد حمل بر حس می شود

جواب

بله ظاهرش حس است...

 

سوال

اگر وثاقت را قبول داشته باشد بگوید من شنیدم و قبول دارم من هم می توانم شهادت بدهم

دوران امر بین حدس و حس باشد حس می شود

جواب

من خودم عقیدمه که این ظهورات صرف این که از نصف یک کمی به آن طرف چربید این ظنون حجت نیست باید انسان مطمئن باشد همین که مردم متعارف سوال می کنند نشان میدهد که بنای عقلاء (به عمل به اطلاق خطاب نسبت به فرض مورد سوال یا ظهور نسبت به فرض مورد سوال) در این فرض نیست. یک مرتبه آدم شاذ سوال می کند، او نه معیار نیست، ولی در غیر این مورد در خیلی از این اسئله ها که هست ظهور حجت ندارد ممکن است ظن داشته باشد ولی هر ظنی حجت نیست اصل اولی بر عدم حجیت ظنون است.

 

سوال

شما روی مبنای خودتان می فرماید که ظهور را قبول ندارید

جواب

اگر آن هم باشد باید با اشعار فرق کند در اشعار هم یک مرتبه میچربد

 

سوال

آنها ظنون را هم ظهور حجت می دانند و گرنه مثل شما انسدادی می شدند نشدند معلوم می شود که همین ظهورات را قبول دارند حالا نه یک کمی بیشتر از پنجاه مثلا شصت هفتاد در صد باشد

جواب

حالا ادعاشون این است که می گویند که عرف هم این طور می فهمد نه این که احتمال بیشترش این باشد که عرف می گوید نه و می گویند که عرف این گونه مشی می کند ولی به نظر ما غیر از موارد اطمینان مثل اشعار می ماند انسان وقتی می خواهد ترتیب اثر بدهد اگر جایی باشد که از باب مطلق الظن حجت باشد بحث دیگری است.

 

سوال

چند درصد روایت اطمینانی داریم این طور که شد باید انسدادی شد و همین ظنون را از باب انسداد باز حجت بدانیم.

جواب

برخیش را صاف القاء کنند همه یک جور می فهمند، در طلبگی که می آید همش تشکیک میکنند. در غیر طلبه ها اگر ذکر کنند یک معنا می فهمند آن حجت است ولی در بحث های علمی می آید این طرف آن طرف می کنند معانی مختلفی می فهمند آن حجت نیست

 

سوال

اکثر روایات یعنی اطمینانی هستند؟

جواب

برخی مراتبش اطمینانی و برخی مراتبش غیر اطمینانی است این طور نیست که همه مراتب روایت اطمینانی باشد می گوید این را سوال کردم این طور جواب داد مطمئن می شود و آن را نقل می کند آن که منظور سائل است خیلی وقت ها اطمینان به این مقدار پیدا می کند.

 

سوال

ربما حامل الی من هو افقه منه

این نشان می دهد که چه بسا بعدی ها بیشتر می فهمند

از لاتنقض الیقین کی این همه مطلب میفهمیدند

جواب

ممکن است یک نکاتی باشد که بر اشخاص مخفی بماند ولی تنبه بدهند می فهمد ولی غفلت داشته این ها را گاهی انسان می فهمد

 

سوال

برخی جاها هست که ائمه به قران استشهاد می کردند و عامه از آنها قبول می کردند نه این که تعبدا قبول می کردند استظهار را قبول می کردند

جواب

بله

گاهی جمع های مختلفی که ذکر می کنند این ها را اشخاص گیر می کنند

 

سوال

با این بیانتان مثل آخوند قدر متیقن در مقام تخاطب می گیرید و اطلاق ها را خراب می کنید یعنی شما هم این مبنای آخوند را قبول می کنید

جواب

بله یعنی انسان برخی جاها انسان مطمئن نمی شود یعنی یک قدر متیقنی دارد نسبت به مازاد بر آن در خطابات انسان گیر می کند

 

سوال

قضیه قدر متیقن در مقام تخاطب که هیچ، آن از درجه اعتبار ساقط است و درست نیست

مرحوم آقای میلانی در فهم عرفی ایشان نظرشون این هست که فهم عرفی دقیق ملاک است و در اواخر استصحاب فهم عرفی را شیخ معنا می کند که به تناسب ارتکازاتی که متکلم و مخاطب بین حکم و موضوع استفاده می کنند آن ملاک است نه مطلق فهم عرف یا اینکه فهم عرف دقیق معیار است نه تسامحی

این را اشکال دارید.

جواب

اگر عرف محل احتیاجش است سوال کرده امام جواب دادند اگر اشتباه فهمیده امام باید تنبیه دهد اگر امام تنبیه ندهد معلوم می شود همان فهم کافی است

 

سوال

اگر ارتکاز را توضیح بدهد می فهمد

جواب

«اگر» لازم نیست، اگر امام توضیح دادند خوب بله اما اگر توضیح نداده همان فهم بدوی و ابتدایی که عمل می کند حجت است. اگر اشتباه فهمیده مقتضای حکمت این است که حکیم توضیح دهد که اشتباه عمل نکند.

 

و

َ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ أَذْنَبَ وَ مَاتَ عَلَيْهِ أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّلِ

 

و ظهور

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo