< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الخمس

1400/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقش انکار ضروری در ارتداد/ ادله دال بر ارتداد؛ روایات؛ صحیحه عبد الله بن سنان/

 

راجع به انکار ضروری برخی ادله ای ذکر کرده اند که انکار ضروری موجب کفر منکر می شود یکیش چند روایت است؛

یکی از آن روایاتی که مورد بحث قرار گرفته و برخی به آن استدلال کرده اند صحیحه عبد الله بن سنان است.

مفادش عبارت از این است که هر کسی کبیره از کبائر را مرتکب شود و زعم انه حلال اخرجه ذلک عن الاسلام[1] .

این کلمه زعم را دو جور می توان معنا کرد؛ یکی این که نوعا ماها خیال می کنیم که زعم به معنای خیال کرد و تخیل کرد هست. این یک معنای زعم است، یک معنای زعم یعنی قال.

شاید بشود گفت که در روایات یا کلمات سابقین کلمه زعم به معنای قال بوده است سابقا هم گفتم که ما این روایت زراره را می دیدیم که زراره می گوید که ظاهرا حضرت صادق را می گوید که حضرت کتابی در آورد که زعم انه املاء رسول الله و خط علی، تعبیر زعم می کند، چطور زراره این طور تعبیر کرده است؟ و لذا تصور ابتدایی این بود که چون زراره اول سنی بوده و بیتشان هم سنی بوده و بعد مستبصر شده و شیعه دارای مقام شده و لذا این مال آن موقع است که تازه شیعه شده ولی هنوز تشیعش محکم نشده است ولی بعد برخورد کردیم که زعم از معنای رایجش به معنای قال است؛ زعمت الحنیفه یعنی قال، اقوال را که می خواهند نقل کنند با این کلمه می گویند که کی چطور گفته است و کاری ندارند که باطل است یا خیال است.

خلاصه این زعم انه حلال یا به این معنا است که تخیل کرده است یعنی باطنا حلال دانسته و ایمان نداشته و یا این که گفته و ادعای حلیت کبیره را کرده است. احتمال بیشتر به معنای قال است به نظر من.

 

سوال

به معنای اعتقد باشد چطور است

جواب

نه مطلق اعتقاد نیست اگر باشد خلاف واقع و تخیل مراد است.

 

اشکال در مفاد روایت

خوب اینجا یک چیزی راجع به این روایت هست که من ارتکب کبیره؛ مرتکب کبیره شود و بگوید حلال است؛

انکار ضروری اگر کفر بیاورد چه دخالت دارد که خود کبیره را مرتکب شود و بگوید خوب بگوید هر که کبیره را منکر شود از اسلام خارج شود ولی می گوید ارتکب کبیره من الکبائر چرا این طور تعبیر کرده است و گمان نمی کنم از اقوال این باشد که ارتکاب هم در کفر و ارتداد دخالت داشته باشد.

توجیه اول

بعید نیست (این گونه باشد) که گاهی برخی چیزهایی که در کلام ذکر می شود و دخالت ندارد ثبوتا در حکم مساله، ولی فرد ظاهر و روشن موضوع حکم است، برای این که موضوع روشن شود برخی از مصادیق خیلی روشن را ذکر می کنند و لو آن ثبوتا دخالت ندارد، مساله گو که مساله می گوید خوب که می خواهد حالی کند یک مثال روشن مورد ابتلاء را ذکر می کند که خوب حالی بشود.

در این جا معمولا شخصی انکار که می کند می گوید مثلا حلال است معمولا اشخاص که یک کاری را مرتکب می شوند برای توجیه کار خود یک بدعتی را انجام می دهند، این را امام ذکر کرده اند برای این که یک مصداق عملی روشن خارجی را ذکر کنند.

معمولش این است که شراب می خورد و بعد می گوید حلال است. کسی که نخورد بگوید حلال است از مصادیق مخفی است. روشنش این است که مثلا ساز و آواز را میزند و بعد می گوید حلال است؛ از باب مصداق روشن ذکر کرده اند.

 

سوال

در زکات این حدیث را چطور پیاده میکنند منکر زکات را چطور می گویند کافر است

جواب

به طور کلی بحث این است که روایت چیزی آورده است که دخالت ندارد بحث این است که روایت را چطور معنی کنیم؟

 

سوال

برخی روایات ارتکاب کبیره را مقسم قرار داده بین این که زعم انه حلال یا لم یزعم و فقط ارتکاب خارجی است مقسم این است.

جواب

بحث این است که چرا این را مقسم قرار داده دلیلش این است که چون فرد رائج روشن است آن را ذکر می کنند و مقسم قرار می دهند با این که در مساله دخالت ندارد.

 

سوال

معتزله مرتکب کبیره را کافر می دانستند شاید رد معتزله باشد.

جواب

خوب حمل کردنی که مال امام نیست و رد معتزله باشد حالا خصوص این باشد، معلوم نیست. به طور کلی هم بگوید و واقعه را بگوید رد آنها هم شده است.

خلاصه یک خلاف ظاهر بدوی است در روایت که باید توجیه کرد

خوب این روایت می گوید اخرجه ذلک عن الاسلام

 

توجیه دوم

مرحوم حاج آقا رضای همدانی می فرماید که این روایت که علی اطلاقه که خلاف ضرورت فقهی ماست چون اطلاقش اقتضا می کند که چه بداند و چه نداند اگر انکار کند کبیره را و مرتکب شود و انکار حرمت کند از اسلام خارج شود اعم از این که بداند یا نداند، خلاف ضرورت است که مجتهدی که یک حکمی را اجتهادش منجر به جواز چیزی شود درحالی که ثبوتا کبیره و حرام بوده ولی مجتهد اجتهادی کرده که منجر به حلیت این شده است و حکم کرده باشد به این که این حلال است و مرتکب هم شده باشد چون حلال می دانسته، ضرورت هست که چنین مجتهدی کافر نمی شود، پس روایت علی اطلاقه نمی شود به آن قائل شد باید یک قیدی به آن بزنیم.

ایشان می فرماید که یکی از دو قید را می توان زد؛ یکی این که بگوییم که ضروری را می خواهد بگوید کبیره ای را که حکمش ضروری است، اگر کسی منکر شد و مرتکب شد این از اسلام خارج می شود.

دیگر این نقض مجتهد به آن نمی شود چون مجتهد انکار ضروری نمی کند.

یکی این است که قید بزنیم که کسی حرامی را به اعتقاد این که حرام است یعنی به اعتقاد این که شرع و پیامبر تحریم کرده این را انکار کند و بگوید من حرام نمی دانم، این را بگوییم از اسلام خارج است.

یکی از این دو نوع قید را بزنیم.

آقای خویی می فرماید که به شکل دیگری می شود قید بزنیم؛ بین قاصر و مقصر فرق بگذاریم، گویا اگر مقصر است حکمش چنین است و قاصر را خارج بدانیم مجتهدی که اجتهادش منجر به حلیت چیزی شده است نسبت به مساله تحریم و واقعا حرام است این قصور است که برای شخص است تقصیر نیست

این را آقای خویی می خواهند بفرمایند که جور دیگری می شود گفت

ولی به نظر می رسد که این مطلب ایشان زائد بر مطلب حاج آقا رضا نیست.

حاج آقا رضا که می گوید باید بداند، قید دانستن چند جور در استعمالات متعارف است؛ گاهی یعنی علم قطعی گاهی یعنی طریق بر مطلب است و دانستن ازباب این که مصداق روشن طریق است گفته می شود، یکی این است که جری عملی می شود که استصحاب و اصول تنزیلی قائم مقام همان علم می شود.

یک جور این است که علم بما انه منجز است که موضوع اوسع از این هاست مثلا هنوز تحقیق نکرده فحص نکرده خوب این تنجز دارد اگر چیزی هست.

این تعبیرات همه هست و آقای نائینی در بحث قطع اقسام مختلف این را بیان می کند که قطع بما انه کذا و گاهی بما انه کذا مراد است.

بعید نیست که مراد حاج آقا رضا که می گوید عالم باشد مرادش به معنای اعم است یعنی کسی که حجت دارد. (در نتیجه همان مطلب آقای خویی می شود که حجت داشته تا معذور باشد یا نداشته تا مقصر باشد)

 

سوال

کبیره را اگر بگوییم یعنی آنکه در قران وعده نار داده اصلا تصویر قاصر در مجتهد چطور است؟ چون یعنی مجتهد نفهمد که در قران وعده به نار آمده

جواب

این که منحصر به آن اگر نیست شما غیر آن اگر ها را بگویید.

تعین ندارد در آن ها (معانی دیگری برای کبیره بیان شده است)

 

سوال

برخی گفته اند که تعین دارد

جواب

شاید همین قرینه باشد که مراد از کبیره اعم است

بحث این است که ظاهرش اشکال دارد. آن که محل خلاف است. شما امور خلافی را نیاورید. این جا مساله های قطعی را باید حل کرد.

 

سوال

ارتکاب در جایی گفته می شود که حرام منجز باشد.

جواب

آن بحثی است که برای فردا شب است آن بماند برای فردا شب.

 

حاج آقا رضا می فرماید که باید یکی از این دو قید را بزنیم قهرا روایت مجمل می شود و با مجمل، ارتداد شخص اثبات نمی شود، استصحاب عدم دارد یا هر جهتی که هست باید اثبات ارتداد شود و گرنه باید او را مسلمان حساب کرد.

بررسی توجیه دوم

ما این جا یکی دو عرض داریم یکی برای تاکید برمختار حاج آقا رضا داریم که به این روایت نمی توان استناد کرد.

ایشان میفرماید باید یکی از دو قید را زد یا باید گفت مراد ضروریات است یا بگوییم مراد صورت علم است چون مجمل است هیچ کدام ثابت نیست.

به نظر می رسد که حمل بر فرد ضروری بسیار بعید باشد چون ضروری که ما فوق اجماع است به ده تا نرسد خوب این روایت را حمل کنیم اطلاقش را بر موردی که شاید ده تا بیشتر نباشد و یا حمل کنیم بر چیزی که صد هزار صداق دارد چون شامل اصل و فرع و همه را می شود.

حمل بر خصوص ضروری حمل بر فرد نادر است خیلی هم نادر است اندر است و لذا همان حمل دوم که بگوییم شخص، منجزی یا علمی نسبت به این که در جزء شرع هست حمل کنیم این حمل مقدم است.

این یک عرضی

عرض دوم ما این است که ایشان مردد بین الحملین بین التقییدین گذاشته است؛ یک اکرم العلماء گفته اند و برای ما ثابت شد که علی وجه الاطلاق نیست یا قید عدالت در آن است یا قید فقاهت است یک احتمال ثالث این است که احد الامرین باشد.

این جا که می گوید مرتکب خارج می شود بگوییم یکی از دو قید باشد در نتیجه دائره موضوع وسیع می شود و اگر دوران امر شد بین تقییدی که بیشتر خارج شود یا کمتر خارج شود باید کاری کنیم که دائره ای که خارج شده کمتر باشد در نتیجه احد الامرین مقدم است بر این که یکی از آنها معینا خارج شده باشد پس می گوییم اگر کسی انکار ضروری کند و یا این که چیز منجزی را انکار کرده باشد خرج من الاسلام

پس این که حاج آقا رضا خواستند خارج بکنند با این تقریب درست نیست. انکار ضروری یکی از چیزهایی می شود که موجب خروج از اسلام میشود، حالا معارضاتش بماند ولی این که این تقیید را مردد بین دو تقیید معینا دانسته، نه این طور نیست و یک احتمال ثالثی هست تقیید معین نباشد بلکه مردد بین دو قید باشد و لذا به نظر می رسد این مطلب ایشان درست نیست.

یک مطلبی را که ما قبلا عرض کردیم و آقایان هم مسلم گرفتند که اگر کسی یک چیزی را انکار کند مثلا بگویم فلان حکم درست نیست ، با این که علم دارم که پیامبر آورده ولی من انکار می کنم این را گفته اند اگر کسی می داند، حالا علم که روشن تر است این را گفته اند از اسلام خارج است ولی ما می گوییم همین دو صورت دارد که اگر خارج کند یک صورت را خارج می کند؛ یک مرتبه شخص می داند که پیامبر نماز را واجب قرار داده و انکار می کند این انکار دو جور است؛ یک مرتبه می گوید که پیامبر فرموده ولی من قبول ندارم این مورد است که کفر می آورد که این هم بحث دارد، یک مرتبه این است می داند پیامبر گفته ولی دروغ به پیامبر می بندد و می گوید آخوند ها در آورده اند مال پیامبر نیست. اگر این باطنا معتقد باشه که هرچه پیامبر بگوید مطابق با واقع است و لفظا هم بگوید که پیامبر هر چه بگوید مطابق با واقع است ولی در زبان این را انکار کند که نماز را پیامبر گفته و بگوید آخوندها این را درست کرده اند، این کفر نمی آورد با این که انکار ضروری می کند. این که آقایان مسلم گرفته اند که اگر چیزی را که ضروری است انکار کند کفر می آورد این درست نیست و یک صورتش کفر می آورد و یک صورتش کفر نمی آورد، فسق می آورد، روزه را باطل می کند، این تکذیب الرسول نیست بلکه کذب علی الرسول است.

روزه اش باطل می شود اگر روزه گرفته باشد نه این که ارتداد بیاورد.

 

سوال

این بحث ثبوتی است ولی اثباتی که قبول دارید ظاهرش این است که تکذیب است و ما موظف هستیم بگوییم دارد تکذیب می کند.

جواب

شما خارج از موضوع نشوید بحث این است که خودش خودش را نجس بداند یا نه (بحث ثبوتی است)

 

گفتم که آقای مجتهدی تبریزی می گفت یکی از علماء خودش را نجس می دانست ظاهرا اسم نیاورد من هم نپرسیدم که مرادشان کیست.

حالا کسی گفته است که نماز دروغ، روزه دروغ، زکات دروغ، ولی خودش می گوید پیامبر را قبول دارم و تظاهر به پیامبر هم می کند ولی به پیامبر دروغ می بندد که این را در آورده اند و پیامبر نگفته است.

 

سوال

عرفا هم از این روایت انسان همین را می فهمد یعنی افرادی هستند که به خاطر هوای نفس مثلا زن است و حجاب نمی خواهد داشته باشد نماز می خواند خدا را هم قبول دارد.

جواب

بله ما هم همین را عرض می کنیم که ما ممکن است حمل کنیم بر چیزی که مرتد ندانیم و خواسته صورت ظاهر خودش را درست کندو

هر دو جورش ممکن است ولی آقایان ندیدم در کلماتشان این تفصیل را قائل بشوند

 

سوال

شما در بحث صوم از آقای داماد نقل کردید

جواب

در کلام این آقایان ندیدم ولی این تفصیل در مساله هست

 

سوال

سند روایت چطور است

جواب

صحیحه تعبیر شده است

 

سوال

اگر سند درست باشد با توجه به این فهم عرفی شاید بتوان گفت که روایت مثل آیه شریفه است که کان عاقبه الذین اسائوا السوآی ان کذبوا بآیات الله

که استمرار بر ارتکاب کبائر اینها را به جایی می رساند که تکذیب آیات الهی می کنند.

جواب

خلاصه مقصود این است که انکار ضروری ملازمه ندارد با این که پیامبر را قبول نداشته باشد.

این آقایان می گویند اگر عن علم باشد که پیامبر فرموده ولی انکار می کند این کفر می آورد، نه همیشه این طور نیست.

 

سوال

در روایت اصلا ضروری نیست کبائر را می گوید

جواب

بحث این است که چون کبائر را مطلق گفته گفتند یا باید ضروری بگوییم که ما گفتیم تصورات دیگری هم هست.

یک چیزی هم قبلا عرض کردیم که یک حکمی از احکام الهی را واقعا انکار کند و پیامبر را العیاذ بالله بگوید این که مثلا سهو النبی راجع به موضوعات قائل شده در احکام سهو النبی قائل شود آیا این برگشت به انکار رسالت می کند؟ که رسالت پیامبر را قبول دارد، عرض می کردم مثل مجتهدی به کسی وکالت داده که نظرات من را برای مقلدین نقل کن، حالا وکیل گاهی اشتباه می کند و مطالب را اشتباه نقل می کند ما باید بگوییم نسبت به این مساله وکالت نداشته ولی اصل وکالت را انکار کنیم.

 

سوال

این مطلب روشن نشد رسالت انحلالی است.

جواب

از کجا به معنای انحلالی است

 

سوال

رسالت انحلالی است در ابلاغ نماز در ابلاغ حج، زکات..

جواب

نه رسولی که جزء اصول دین است اصل رسالت پیامبر است ولی آیا این حکم را آورده یا اشتباه کرده، نیاورده..

 

سوال

می گوید در این حکم رسول نیست پیامبر برای حجاب است

جواب

نه آن پیامبر هست یا نیست

 

سوال

می گوید در این حکم نیست.

جواب

نه این که می گوید محمد بن عبد الله را باید فرستاده پیامبر بدانیم شخص را فرستاده و پیامبر می داند، منتها یک حرف باطلی هم می زند که در این جا اشتباه کرده یا هم چین چیزی

نه این جزء اصول دین نیست.

 

سوال

می گوید من رسالت را قبول دارم ولی هیچ یک از فرمان ها را قبول ندارم

جواب

نه این را ما فرض نمی کنیم می گویم لازمه قبول کردن رسالت پیامبر که جزء اصول دین است این است که خدا به عنوان مرسل به پیامبر گفته احکام من را به مردم برسان

 

سوال

مثالی که شما زدید را بگوییم، نماینده آقای بروجردی می رود جایی و رساله می برد شخص می گوید که من نصف این حرف ها را قبول ندارم.

جواب

نصف را کار ندارم من می گویم لازمه این که رسول است؛ فرستاده آقای بروجردی هست؛ فرستاده یک جا ممکن است اشتباه کند

 

سوال

بگوید اکثر را اشتباه می کند.

جواب

اگر باشد آن را هم می گوییم ولی منحصر به اکثر و اینها نیست.

اینها می گویند که انکار رسالت این است که بگوید اصل رسالت نیست منتها اگر بگوید مرسل است ولی یک جایی اشتباه کرده است این انکار ضروری است.

 

سوال

در موثقه سماعه دارد الاسلام شهاده ان لا اله الا الله و التصدیق برسول الله

شما می گویید التصدیق برسول الله یعنی قبول کنید پیامبر خداست فقط همین، التصدیق برسول الله آیا معنایش این نیست که هرچه پیامبر بگوید قبول کند

جواب

ادله ای که می دانیم اصول دین چند تا است یکی (از اصول) این است که پیامبر را رسول بدانیم اگر کسی سهو النبی را در برخی احکام قبول کرد آیا این اصول دین را انکار کرده است یا فروع دین را، که ضروری است یک فروع ضروری را انکار کرده است؟

 

سوال

شما می فرماید التصدیق برسول الله یعنی تصدیق در دعوای اصل رسالت

جواب

بله

بگوید من از طرف خدا آمدم و کسی این را انکار کند.

 

سوال

منکر ضروری دینی را گفته اند موجب کفر می شود که سر از انکار رسالت در بیاورد این را برای این گفته اند که کذب علی النبی را خارج کنند.

جواب

متوجه نمی شوم چه می گویید.

 

سوال

یومن بالله و رسوله یعنی هرچه پیامبر گفته انگار خدا گفته این معنای ایمان به رسول است

جواب

نه آن که استفاده می شود که جزء اصول دین است این نیست و گرنه باید قائل به سهو النبی در موضوعات هم خارج باشد

می گوید نه، در این جا پیامبر اشتباه کرده است

 

سوال

در این جا ایمان به پیامبر ندارد.

جواب

یعنی به رسالتش معتقد باشد.

ایمان به رسول یعنی رسالتش را قبول داشته باشد

تعبیر مومن به رسولش یعنی به رسالتش

 

سوال

اگر موضوعات باشد با احکام فرق نمی کند مثلا به پیامبر گفت عدالت را رعایت کن پیامبر فرمود من عدالت رعایت نکنم چه کسی رعایت می کند

جواب

خارجا که فرق هست بحث در ارجاع این کلام است کلام این است که چیزی جه جزء اصول دین است این است که پیامبر را مرسل بداند ولی آیا هرچیزی هست جزء اصول دین است؟

 

سوال

احکام باشد اگر انکار کند کافر می شود

جواب

نه این خودش مورد بحث است شما چیزی را که مورد بحث است دارید شاهد می آورید.

 


[1] . عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرْتَكِبُ الْكَبِيرَةَ مِنَ الْكَبَائِرِ فَيَمُوتُ هَلْ يُخْرِجُهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ أَذْنَبَ وَ مَاتَ عَلَيْهِ أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّلِ الكافي ج : 2 ص : 285.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo