< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الخمس

1400/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقش انکار ضروری در کفر

 

راجع به مساله انکار ضروری، برخی ها برای خودش موضوعیت قائل شده اند که انکار ضروری بما هو موجب کفر منکر می شود که گفتیم که بهتر بود به جای انکار لفظ وسیعتر می گذاشتند؛ عدم اعتراف به ضروری این کفر می آورد اعتراف نکنند شک داشته باشند یا انکار کنند یا شک داشته باشند همه این ها را شامل می شود بهتر بود این طور تعبیر شود.

برخی هم موضوعیت آن را منکر شده اند و استقلال داشتنش را منکر شده اند وگفته اند اگر به یکی از اصول ثابته دین رجوع کند البته تعبیر آنها انکار رسالت است چون اگر کسی رسالت را قبول کند بقیه اصول دین را قبول کرده است حالا چه تعبیر به رسالت و چه تعبیر به اصول دین کنیم می گویند اگر به اینها برگشت کند انکار ضروری، خوب کفر می آورد ولی اگر برگشت نکند موضوعیتی ندارد که موجب کفر شود.

وجه اول؛ تعبیر مجمع علیه دال بر استقلال امر ضروری

دلیل بر موضوعیت را دیشب عرض کردیم که یک مطلبی کالمسلم یا اجماعی مانند بین علماء است که تعبیری دارند که خواستند از آن تعبیر به بیانات مختلف استقلال برای کفر منکر را استفاده کنند اصلش را خواندیم ولی همه آن ادله ای را که از جمله آن عبارت اجماعی یا مشهور که استفاده کرده اند آقای حکیم می فرماید که می توان در همه ادله مناقشه کرد مناقشه ها را ذکر می کن.

تقریب اول

اولین چیزی که از آن استفاده موضوعیت و استقلال برای کفر استفاده کرده اند این است که علماء گفته اند من خرج عن الاسلام او انکر ضروریا من ضروریات الدین؛ انکار ضروری به خروج از اسلام عطف شده است و عطف مستلزم تغایر است و باید معطوف و معطوف علیه دو تا باشد چون دومی تفسیر اولی نیست که بگوییم عطف تفسیری است، نه، چیز مغایری بیان می کند و اگر بخواهد مستقل نباشد و ارجاع به یکی از انکار اصول باشد همان اولی می شود و چیز علی حده ای نیست که تعبیر کنند: خرج عن الاسلام یا فلان، بلکه همان خرج عن الاسلام می شود و بس. پس از این عطف استفاده استقلال و موضوعیت می کنیم.

اشکال آقای حکیم

آقای حکیم می فرماید:

( مستمسك العروة الوثقى، ج‌1، ص: 379)

و يمكن أن يخدش في جميع ذلك:

چند وجه دارد یکیش عطف است

در عطف چطور مناقشه کنیم می فرماید:

بأن الظاهر من الخارج عن الإسلام في كلامهم الخارج عنه بالكلية، و بذلك تحصل المغايرة التي يقتضيها العطف

گفتند ظاهر خارج از اسلام این است که؛ این خارج باشد به کلی و آن وقت عطفش را ذکر می کند و این یکی به کلی خارج نیست، بلکه ضروری از ضروریات را منکر است ایشان می فرماید ولی ممکن است منکر ضروری را به اصلی از اصول برگردانیم و تغایر هم درست کنیم چون معطوف علیه این است که بالکلیه از اسلام خارج است ولی دومی این است که فی الجمله خارج شده باشد پس قطعا تغایر پیدا می کند ولازم نیست که مستقل بدانیم و با ارجاع هم درست است چون مورد اولی اخراج بالکلیه است.

 

سوال

اخراج فی الجمله چطور است

جواب

ایشان می فرماید که معطوف اخراج فی الجمله است و معطوف علیه اخراج بالکلیه است و لذا اگر بگوییم استقلال ندارد منافات با عطف ندارد. آقای حکیم می خواهد کلام عروه را اثبات کند که می فرماید ضروری استقلال ندارد بلکه باید بحیث باشد که یرجع الی انکار کذا.

آقای حکیم می خواهد با عطف هم درست کند که معطوف علیه خروج بالکلیه است ولی دومی خروج فی الجمله است.

 

سوال

چطور جمع می شود کرد

جواب

همه اش نیست بلکه فی الجمله است معطوف علیه کل است و معطوف فی الجمله است تباین پیدا می کند.

 

سوال

فی الجمله یا به رسالت یا به اصول دین و یا معاد بر می گردد.

جواب

با فی الجمله اگر اولی را انکار کند معطوف و معطوف علیه یکی می شود ولی ایشان می فرماید ما ارجاع می دهیم و مستقل نمی گیریم ولی در عین حال عطف درست است چون آن یکی انکار بالکلیه است دومی انکار بالجمله است.

 

سوال

یعنی خروج از اسلام از برخی احکام

جواب

تعبیر برخی احکام ندارد بلکه فی الجمله دارد

جواب استاد

ولی این معنای که ایشان ادعای ظهور می کنند خلاف ظاهر است این که می گوید خارج عن الاسلام کسی است که هم الوهیت را هم توحید هم رسالت را آیا باید همه اینها را انکار کند تا خارج از اسلام می شود یا یکی را منکر شد خارج از اسلام است؟ ایشان می خواهد معنا کند که خارج از اسلام یعنی همه را منکر است. نه خروج از اسلام یکی از اینها را هم شامل است ظاهرش این است که اگر یکی از اصول دین را منکر باشد کافر می شود یا اصول دین را منکر نیست ولی ضروری را منکر است نماز را منکر است روزه را منکر است زکات را منکر است این هم کافر است

 

آقای حکیم ادعا می کند که ظاهرش این است که به طور کلی خارج باشد و هیچ چیز از چیزهای اسلام در او نباشد نه این درست نیست خیلی خلاف ظاهر است که ایشان می فرماید

پس این جواب درست نیست که ما حمل کنیم بر خروج بالکلیه

 

سوال

اگر کسی نماز را قبول دارد ولی سائر احکام را قبول ندارد و منکر رسالت نیست کافر می شود؟

جواب

اگر غیر ضروری باشند و علم نداشته باشد که پیامبر گفته انکار کند مشکل ندارد

 

به عقیده ما اگر علم هم داشته باشد که پیامبر گفته و انکار کند آن را هم باید تفصیل داد اگر بگوید که پیامبر گفته من قبول ندارم خوب این بحثش مطرح می شود اما اگر بگوید پیامبر فرموده و هر چه پیامبر فرموده قبول دارم ولی این را به پیامبر دروغی نسبت داده اند با این که می داند که ساختگی نیست ولی اگر قلبا قبول دارد همه چیزهایی را که پیامبر اورده و لفظا هم بگوید که همه چیزهایی را که پیامبر می گوید قبول دارم ولی این را ساخته اند مال پیامبر نیست با این که می داند مال پیامبر هست این کذب علی النبی است که روزه اش باطل می شود ولی کفر پیدا نمی کند.

 

سوال

اگر روایتی دال بر کفر باشد باید بررسی کرد

جواب

بله روایات که بحث دیگری است که به آنها استدلال شده است.

خوب این یک کلامی بود از کلام مشهور یا مجمع علیه است یا هر چی هست تفسیری که شده استفاده کردند استقلال را و آقای حکیم می خواست قبول نکند ولی این طور نیست و استفاده می شود.

 

تقریب دوم

یک وجهی که برای استفاده گفته اند این است که اگر مراد ارجاع به همان قبلی باشد لازم نیست ضروری را قید کنیم بگوییم اگر می داند پیامبر گفته انکار کند ولی ضروری گفته این نشان می دهد که ارجاع نیست

اگر استقلال بود خصوصیتی در ضروری نیست بلکه هرچه را بداند پیامبر گفته و انکار کند کافر می شود

اشکال آقای حکیم

این را آقای حکیم جواب می دهند که ضروری که تعبیر کرده و علم تعبیر نکرده احتمال هست چون لازم نیست قطعی باشد این مطلب اقای حکیم ایشان هم تعبیر احتمال می کنند احتمال کافی است که استدلال تمام نباشد می گویند که احتمال دارد که جنبه طریقیت داشته باشند نه موضوعی، می گوید ضروری است یعنی برای همه روشن است و همه می دانند و این را ارجاع به علم کنیم.

 

سوال

یعنی شخص هم بداند که پیامبر فرموده

جواب

شخص می داند که پیامبر فلان مطلب را فرموده و ضروری تعبیرش جنبه مقدمیت دارد برای بیان علم طرف

 

اینها می گفتند اگر موضوعی نداشته چرا ضروری را بیان کرده این نشان می دهد که موضوعیت دارد اقای حکیم می فرماید که ممکن است طریقیت داشته باشد و مقدمه برای علم باشد و گرنه ضروری بما هو حکمی نداشته باشد

 

سوال

اگر ضرورت را بالاتر از علم دانستیم یعنی مورد اتفاق باشد

جواب

ایشان می گوید مراد از ضروریت طریقیت دارد و بگوید ثابت است

جواب استاد

ایشان این طور احتمال داده است ولی انصاف این است که ضروری مقابل اجماع است یک مطلب ممکن است اجماعی باشد ولی ضروری نیست ضروری یعنی برای عوام و خواص و فقهاء و غیر فقهاء روشن باشد چیزی که برای شخص معلوم است اجماعیات برای شخص روشن است مشهور هم ممکن است مورد یقین برای شخص باشد ممکن است شخص تحقیق کرده ویقین کرده همه اینها معلومند همین که بداند پیامبر فرموده طریق علمش هرچه می خواهد باشد اجماع باشد می خواهد تحقیق خودش باشد می خواهد مشهور باشد.

 

سوال

این با تعبیر ادخل السوق و اشتر اللحم فرق می کند

جواب

بله در این مثال تفاهم عرف هست و خودش می فهمد ولی کسی بگوید کسی منکر ضروری شود این را نمی فهمد که یعنی حتی کسی که خودش تحقیق کرده و علم پیدا کرده ولی مورد اختلاف علماء است. این را بگوییم ضروری این خیلی خلاف ظاهر است که ضروری را حمل بر معلوم کنیم.

خلاصه ایشان خواستند که توجیه کنند و ارجاع به همان اولی بدهد که متن می خواهد ارجاع دهد

ایشان می فرماید و عدم التقييد بالعلم في كلامهم، لعله للاكتفاء منهم بتقييده بالضروري، لأن المراد به المعلوم.

 

سوال

مراد از ضروری یعنی مورد اتفاق شیعه و سنی باشد؟

جواب

ضروری تشیع و اسلام باشد غیر از معلوم است بحث ما این است ضروری اخص است گاهی ضروری اسلام تعبیر می کنیم باید سنی ها هم قبول داشته باشند ضروری شیعه می گویند مثل عصمت اهل بیت، این ها را باید همه شیعه قبول کنند

 

ولی هر کدام یک از اینها باشد معلوم اعم از آن است لذا چرا تفسیر کنیم ضروری را به آن

ایشان می فرماید: و منه يظهر احتمال أن ذكر الضرورة باعتبار كونها سبباً للعلم، لا لخصوصية فيها.

ولی این خلاف ظاهر است.

مثال خوارج را هم ایشان خواسته یک جوری جواب دهد که آن هم حرف دارد

عمده کلام چون مساله تعبیری که نقل شده و بحث روش شده؛ جواهر و این ها خیلی معتنی به کلام فقهاء هستند و اگر یک چیزی شهرت باشد حتی المقدور می خواهند اخذ کنند که خوب آن بحثی است که جملات را چطور معنا کنیم ولی چیزی که مهم است و همه قبول دارند مساله نصوص است اگر نصوص دال بر این مطلب باشد باید بپذیریم

وجه دوم؛ روایات

نصوص را حالا نقل می کنم

نصوص را آقای حکیم نقل نمی کنند آقای خویی نصوص را نقل می کنند آقای حکیم با اشاره می خواهند جواب دهند که دلالت ندارند.

روایت اول؛ مشتمل بر جحود؛ مراد از جحود

تعبیر ایشان این است:

و أما النصوص فهي ما بين مشتمل على الجحود

چون نصوص که حکم کفر می آورد در روایتش هست که جحود حکم به کفر می آورد آنها گفته اند که؛ آقای خویی دارند حاج آقا رضا همدانی دیگران هم برخی در لغت هم گفته اند: جحود یعنی چیزی را که می داند حقانیتش را انکار کند.

پس این جا که ما می خواهیم اثبات کنیم که خود انکار ضروری هست ضروری که خودش می داند راست است انکار کند؛ این که نیست، این ها می گویند که انکار ضروری باشد و لو معتقدش این باشد که نماز جزء دین نیست این انکار ضروری است. اینها می گویند که روایتی که می گوید کفر می آورد می گوید باید خودش هم معتقد به این که من الدین هست باشد و انکار کند.

حالا کسی است اول مسلمانی اش هست در محیطی بوده که سرو کار با مساله نماز و روزه و امثال اینها نداشته مسلمانش کردند شهادت داد مسلمان شد ولی نماز را قبول نکرد چون نمی دانست در محیط اسلام نبوده که بداند که نماز یک امر ضروری است.

اینها خواسته اند بگویند این جاحد نیست منکر نماز هست ولی جحود نسبت به نماز نیست.

منکر ضروری است ولی اطلاع ندارد که از ضروریات نماز است نمی داند که جزء دین است انکار می کند اشکال ندارد.

 

سوال

مفروض کلام مگر این نیست که علم به ضروریت باید داشته باشد

جواب

نه خود انکار ضروری بما هو یک مطلب ضروری مثل نماز و روزه را کسی انکار کند مثلا تعبیر می کند که حج را منکر شود ولی ضروریتش را لازم نیست بداند روی روایتی که هست زکات را انکار کند روایت هست که کفر می آورد حج را منکر شود روایت دارد که کافر هست لازم نیست ضروری بودنش را بداند.

آقایان دیگر می گویند حق مساله هم همین است که اگر کسی اول مسلمان شدن، منکر شود؛ اصلا نمی داند حج چه جور هست منکر شود، موجب کفر نیست و لو منکر ضروری شده است اینها کفر نیست.

 

سوال

پس اول زکات که می گوید و منکره مع العلم به کافر؛ پس باید علم داشته باشد

جواب

باید علم داشته باشد

 

اینها گفته اند که انکار ضروری که مورد بحث قرار گرفته ارجاع هم نمی دهند مستقل قائلند این ها خواستند بگویند که مورد روایت جحود است در حالی که مدعای آقایان اعم از جحود و غیر جحود است.

حالا این بحث که جحود هست یا نه آقای حکیم به نظرم به طور احتمال ذکر می کند همه اش را نگاه نکردم به صورت احتمال ذکر می کند که جحود یعنی انکار چیزی که یقینی خودش هم هست.

آقای خویی می فرماید که جحود باید یقین داشته باشد آقای حکیم به نحو احتمال ذکر می کند آقای خویی به طور یقین می گوید که جحود یعنی چیزی را که یقین به واقعیتش دارد انکار کند دلیلی که ایشان ذکر می کند ما تعجب می کنیم که چه دلیلی است ایشان ذکر کرده است؛ و جحدوا بها و استیقنها انفسهم یعنی خودشان هم یقین داشتند جحود کردند،

ولی این عطف اگر اقتضا نکند مقابل را اقتضا نمی کند که در کلمه جحود، یقین به واقعیت شیء اخذ شده باشد، عطف تفسیری خلاف ظاهر است، ایشان این را خیلی صریح دانسته در عطف تفسیری و دلیل گرفته که پس مراد از جحود چیست حالا قول لغویین را بگوییم؛ چون برخی از آنها گفته اند حالا آن یک بحثی است ولی آقای خویی آیه را دلیل گرفته است در حالی که آیه اگر دلیل برخلاف نباشد دلیل بر این مطلب نیست.

یک دلیل دیگر بر جحود هست غیر از کلمات عده ای از لغویین؛ کلماتی که عده ای از لغویین گفته اند؛ آن روایتی است که آن روایت در کافی است مقتضای آن روایت هم این است که جحود اعم باشد از کسی که معتقد بوده یا نبود آن اعم است چون تعبیر می کند جحود دو جور داریم یکی جحودی که دهری ها قائلند یکی جحودی که شخص می داند و انکار کند دو قسم کرده یکیش جحود عن معرفه تعبیر می کند این روایت ظاهرش این است که جحود اعم است منتها ضعیف السند است قابل استناد نیست

 

سوال

برای لغت نیاز به نبود ضعف سند نیست میگوید این واژه در این معنا استعمال می شود

کسی جعل هم بکند بر طبق متعارف جعل می کند.

جواب

آن دیده در برخی موارد هم جاحد استعمال می کنند لذا استعمال کرده است

نه این جهت دلیل نیست، اگر مشهور یا همه لغویین قید کرده باشند آن وقت هست و گرنه برخی گفته باشند کفایت نمی کند.

 

سوال

در دعای کمیل دارد: و ان تخلد فیه المعاندین معاند همان جحود است یعنی انکار عن عناد این جحود است قران هم می گوید کافرین خالد در جهنم است از این استفاده می شود که معاند همان کافر است

جواب

از این چیزی استفاده نمی شود.

جحود به این صورت که خودش هم معتقد باشد این دلیل بر این مطلب نیست ممکن است بیشتر موارد این طور باشد ولی جحود همه جا این طور باشد این نیاز به تتبع کامل در کلمات لغت و چیز های دیگر دارد.

در کافی که عبارت جحود را اعم گرفته است. می گوید جحود دو قسم است یکی جحود عن معرفه است.

 

سوال

روایتش مال ابو عمرو زبیری است

(عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ وُجُوهِ الْكُفْرِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودُ وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَيْنِ وَ الْكُفْرُ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ كُفْرُ النِّعَمِ فَأَمَّا كُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ يَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَيْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ يُقَالُ لَهُمُ الدَّهْرِيَّةُ وَ هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ (الجاثية -: 24 -) وَ هُوَ دِينٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالاسْتِحْسَانِ عَلَى غَيْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ وَ لَا تَحْقِيقٍ لِشَيْ‌ءٍ مِمَّا يَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (الجاثية -: 24 -) أَنَّ ذَلِكَ كَمَا يَقُولُونَ وَ قَالَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (البقرة -: 6 -) يَعْنِي بِتَوْحِيدِ اللَّهِ تَعَالَى فَهَذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْكُفْرِ وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلَى مَعْرِفَةٍ وَ هُوَ أَنْ يَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا (النمل -: 14 -))...

الكافي ج : 2 ص : 390)

جواب

بله آن را الان نمی دانم.

 

سوال

کسانی که ضروریات تشیع را منکر شوند کافرند؟

جواب

نه باید منکر ضروری اسلام باشد که مورد بحث باشد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo