< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الخمس

1400/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدم تلازم بین انکار قرآن یا برخی احکام و انکار رسالت

 

ش: اگر کسی بگوید من رسالت را قبول دارم اما این حکم را قبول نکردم حالا یا اشتباه و خطا کرده است یا عمدا دروغ گفته است. خود قرآن وقتی منافقین را توصیف می کند این طور می گوید که نومن ببعض و نکفر ببعض و اصلا منافقین همین طور بودند که یک سری از احکام را قبول می کردند و یک سری را قبول نمی کردند از اینها به منافق و کافر تعبیر شده است. اگر کسی می داند که او رسول است و می داند که خدا به او گفته است و اصلا رسالتش به بیان همین مطالب است و بگوید من این قسمت را قبول دارم و اون قسمت را قبول ندارم می شود نومن ببعض و نکفر ببعض.

استاد: اصل اعتقاد به رسالت با آنچه شما گفتید ملازمه ندارد. ممکن است دلیل دیگری بر کفر چنین افرادی داشته باشیم ولی اینکه فرد به توحید و رسالت پیامبر شهادت بدهد، لازمه رسالت این نیست که تبعیض نشود بلکه اصل فرستاده بودن را قبول داشته باشد کافی است و لازمه آن این نیست که هر آنچه او گفته است را بپذیرد. بله اگر دلیل دیگری داشته باشیم حرف دیگری است.

 

مرحوم آقای خویی خواسته است بگوید که اگر کسی قرآن را قبول نداشته باشد کافر است چون رسالت را قبول ندارد در حالی که خود قرآن مساله جداگانه ای است و به انکار رسالت مرتبط نیست.

 

ش: رسالت متعلق می خواهد و امر کلی نیست. فرد قبول دارد که خدا پیامبر را برای چه چیزی فرستاده است؟ رسول در چه چیزی قرار داده است؟

استاد: مثلا معتقد است که فرستاده است تا دنیا را اصلاح کند. درست است که خارجا این طور نیست اما لازمه اعتقاد به رسالت این نیست که هر آنچه پیامبر گفت را بپذیرد. بله اگر قبول داشته باشد که او صادق و مصدق است و هر آنچه می گوید وحی است خوب باید به همه آنها هم اعتقاد داشته باشد.

 

مرحوم آقای خویی دلیلی که برای لزوم اعتقاد به رسالت ذکر کرده است این طور است:

قد اعتبر في الشريعة المقدسة أُمور على وجه الموضوعية في تحقّق الإسلام بمعنى أن إنكارها أو الجهل بها يقتضي الحكم بكفر جاهلها أو منكرها و إن لم يستحق بذلك العقاب لاستناد جهله إلى قصوره و كونه من المستضعفين.

فمنها: الاعتراف بوجوده (جلت عظمته) و وحدانيته في قبال الشرك، و تدل على اعتبار ذلك جملة من الآيات و الروايات و هي من الكثرة بمكان.

و منها: الاعتراف بنبوة النبي و رسالته (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) و هو أيضاً مدلول جملة وافية من الأخبار و الآيات، منها قوله عزّ من قائل ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدٰاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ إِنْ كُنْتُمْ صٰادِقِينَ﴾. ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّٰارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكٰافِرِينَ﴾.

این آیه به قرآن مربوط است و اینکه کسی نمی تواند مانند آن را بیاورد و همان طور که آقای خویی از عدم ذکر معاد به عنوان چیزی که در اسلام دخیل است تعجب کرده، باید می گفت چرا اعتقاد به قرآن را هم ذکر نکرده اند؟ این آیه به قرآن مربوط است و آقای خویی به این آیه برای لزوم اعتقاد به رسالت استدلال کرده است.

حال خود این آیه نسبت به لزوم اعتقاد به قرآن هم دلیل است؟ کسی تحقیق کرده است و علم پیدا کرده است که انسان نمی تواند چنین کتابی را بیاورد و قرآن کتابی است که همه فصحاء عرب از آوردن مثل آن عاجزند. چنین شخصی اگر در قرآن شک داشته باشد کافر است. اما اگر کسی قاصر است و تمکن از تحقیق نداشته باشد آیا از این آیه استفاده می شود که چنین شخصی کافر است؟ قاصر که عقوبت ندارد ولی آیا کافر هست و عقوبت نمی شود؟

 

ش: شما قبلا قصور را در اصول دین قبول نداشتید. بر اساس آن آیات که فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ

استاد: آیا برای همه اشخاص ممکن است که بروند به فصحای عرب مراجعه کنند و تشخیص بدهند؟ اصلا مگر می توانند تشخیص بدهند چه کسانی فصحای عرب هستند و درجه اول هستند؟ خیلی نادرند افرادی که بتوانند این را تشخیص بدهند.

 

ش: قاصر بودن شرط نیست. کسی که تحقیق نکرده است مقصر است. آیه شریفه می گوید بروید تحقیق بکنید. کسی که تحقیق بکند و انکار بکند

استاد: اگر آن باشد بله او کافر است. اما اگر کسی تحقیق نکرد و مقصر هم بود و حال نداشت برود و تحقیق بکند، آیا از این آیه استفاده می شود که او هم کافر است؟ آیه شریفه می گوید بروید و تحقیق بکنید و اگر دیدید کسی نمی تواند کافر هستید و کافر معاقب هم هستید و اگر غیر این صورت باشد کافر معاقب نیست اما آیا کافر است و معاقب نیست و یا اصلا کافر نیست؟ آیه ساکت است.

 

ش: فرد باید مدعی باشد که می توانم مثل قرآن بیاورم

استاد: نه. آیه می گوید اگر تردید دارید بروید تحقیق کنید حالا کسی تحقیق کرد و نپذیرفت او کافر است و عقاب اخروی دارد اما اگر فرد قدرت نداشت یا قدرت داشت و کوتاهی کرد آیا کافر حساب می شود یا نه؟ از آیه چیزی استفاده نمی شود.

 

ش: ظاهر آیه این است که کسی که این را قبول ندارد منکر نبوت و رسالت است. یعنی فقط رد قرآن نیست. تحقیق نمی کند و بعد می گوید برای من ثابت نشد که این قرآن معجزه است. ما نبوت پیامبر را از همین قرآن می خواهیم استفاده کنیم.

استاد: این مطلب از آیه استفاده نمی شود.

 

ش: ملازمه دارند.

استاد: این آیه چنین دلالتی ندارد. من می گویم اگر کسی اصل نبوت را قبول دارد ولی قرآن را قبول ندارد و مثلا بگوید آن را خود پیامبر ساخته است این حرف او خلاف ضروری است اما آیا به وسیله این آیه می توان اثبات کرد که او کافر است؟

این آیه دلیل بر این نیست که رسالت جزو اسلام است اما ادله دیگری بر این موضوع هست. مثلا افرادی که اسلام می آوردند یا با پیامبر بیعت می کردند به توحید و نبوت شهادت می دادند و مسلمان می شدند. اما این آیات دلیل بر لزوم اعتقاد بر نبوت نیست.

 

ش: در آیه شریفه علی عبدنا هم دارد.

استاد: این تعبیر از واقع است یعنی واقعا ما این قرآن را بر عبد خودمان نازل کردیم نه اینکه آنها هم می دانند که ما آن را بر بنده مان نازل کردیم.

 

ش: یعنی اصل مدعای آقای خویی درست است ما دلیلی که ذکر می کند ناتمام است.

استاد: بله

 

بررسی اشتراط ایمان به معاد در اسلام

و منها: الاعتراف بالمعاد و إن أهمله فقهاؤنا (قدس سرهم) إلّا أنّا لا نرى لإهمال اعتباره وجهاً، كيف و قد قرن الايمان به بالايمان باللّٰه سبحانه في غير واحد من الموارد‌ و چهار تا آیه ذکر کرده است. آیا عطف دلیل می شود که هر دو حکم واحد داشته باشند؟ مثلا در قرآن عمل صالح به ایمان به خداوند عطف شده است پس عمل صالح هم در کفر و ایمان دخیل است؟

 

ش: صرف عطف نه اما ایمان به خدا و ایمان به معاد با ایمان به خدا و عمل صالح متفاوت است.

استاد: ایشان از صرف عطف چنین استفاده ای کرده است. در حالی که نفس عطف دلیل نیست. اگر چیزی که آورده اند اسلام است و اینکه کسی که ایمان به خدا و معاد داشته باشد مسلمان است بله از آن این استفاده می شد اما از این آیات به صرف عطف چنین استفاده ای نمی شود و هیچ کدام از این آیات در مورد اسلام نیست.

چهار آیه ای که ایشان استدلال کرده است این است:

﴿إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ﴾

﴿إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّٰهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ﴾

﴿مَنْ كٰانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ﴾

﴿مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ﴾

من دنباله آیات را نگاه کردم ببینم آیا اسلام را بر این ها مترتب کرده است تا دلیل بر اعتبار ایمان به معاد در اسلام باشد دیدم هیچ کدام از این آیات اسلام را بر این دو مترتب نکرده است.

ما استدلال ایشان را نمی فهمیم.

 

ش: این آیات صرفا وعده بهشت و جهنم است؟

استاد: هر چه باشد اما اسلام نیست.

 

ش: تناسب بین این و چنین اقتضایی دارد. ما وقتی می بینیم که ایمان به خدا در اسلام دخالت دارد ایمان به معاد هم که در کنار آن ذکر شده است باید در اسلام دخالت داشته باشد.

ما غیر از اصول دین ایمان را به این صورت سراغ نداریم. همان ایمانی که در مورد خدا گفته شده است در مورد معاد هم گفته شده است و اگر ایمان به خدا در اسلام نقش دارد پس ایمان به معاد هم نقش دارد.

استاد: عرض ما این است که صرف عطف که دلیل بر این نیست که آنها حکم واحد دارند و اگر یکی در اسلام دخیل است دیگری هم در اسلام دخیل است؟ و لذا عطف عمل صالح به ایمان چنین دلالتی ندارد.

 

ش: آیه این است: ﴿وَ الْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ وَ لاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ﴾

استاد: چه ارتباطی دارد؟ از کجای این آیه استفاده می شود که در اسلام همان طور که ایمان به خدا شرط است ایمان به معاد هم شرط است؟

 

ش: آیه دیگر این است: ﴿وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذٰلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ﴾

استاد: این آیه هم در مورد این نیست که اسلام به ایمان به معاد مشروط است. ایشان به نفس عطف استدلال کرده است و عطف هیچ دلالتی بر این مساله ندارد.

 

ش: محمول در هر دو ایمان است. در آیاتی که شما می گویید محمول در یکی ایمان است و در دیگری عمل است.

استاد: به چه دلیل صرف عطف چنین دلالتی دارد؟

 

ش: صرف عطف نیست.

استاد: صرف اینکه ایمان به خدا و ایمان به معاد ذکر شده است چه دلالتی دارد بر اینکه هر دو در اسلام شرطند؟

 

ش: بالاخره از آیات استفاده می شود که ایمان به معاد بخشی از ایمان است در حالی که عمل صالح بخشی از ایمان نیست.

استاد: اینکه ایمان به خدا در اسلام و کفر دخالت دارد چه ربطی دارد به اینکه ایمان به معاد هم در اسلام و کفر دخالت دارد؟

 

ش: آیه سوم از جهاتی جالب تر از دو آیه قبل است. ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلاَئِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلاَةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾

استاد: از این آیه هم هیچ استفاده ای نمی شود. بله ایمان به معاد در تقوا دخالت دارد اما در اسلام هم دخالت دارد؟

خلاصه عرض ما این است که علمای دیگر که معاد را ذکر نکرده اند یا از این جهت است که ایمان به آن را داخل در خود ایمان به رسالت دانسته اند و اینکه باید پیامبر را رسول بدانیم. خود پیامبر ادعا می کند که معاد هست و لذا خواسته اند معاد را در خود رسالت درج کرده باشند. و یا از این جهت است که درج نکرده اند چون دلیلی برای آن پیدا نکرده اند. بله معاد مصداق ضروری دین هست اگر انکار ضروری بما هو دلیل بر کفر باشد انکار معاد هم موجب کفر است ولی اگر بخواهیم آن را به انکار رسالت برگردانیم چنین ملازمه ای وجود ندارد.ردانیم چنین ملازمه ای وجود ندارد.

 

ش: از آیات متعدد استفاده می شود که مشکل اصلی کفار همین انکار معاد بوده است و قرآن همین را کفر شمرده است. از این آیات استفاده می شود که آنها خدا را قبول داشته اند ولی منکر معاد بوده اند و خود این آیات این ها را کفر حساب کرده است.

استاد: آیات دیگر را فعلا بحث نمی کنیم. این آیاتی که ایشان ذکر کرده است هیچ کدام دلالت ندارد و گرنه ممکن است انسان بگردد آیاتی پیدا کند که بر لزوم ایمان به معاد دلالت کند.

 

ش: شاید از این آیه استفاده شود ﴿وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾ چون معاد هم از ما انزل الله است.

استاد: خیلی امور دیگر جزو ما انزل الله است در حالی که حتما از نظر آقای خویی ایمان به آنها در اسلام دخیل نیست. این طور نیست که ایمان به هر آنچه از ما انزل الله باشد در اسلام شرط باشد.

 

ش: بالاخره مفاد آیه این است که کسی که ما انزل الله را قبول نداشته باشد کافر است.

استاد: اما علماء این را نمی گویند و این را معنای دیگری می کنند مثل کفر عملی و ...

لذا ما اعتراض آقای خویی به علماء را قبول نداریم و یا از این جهت است که معاد را جزو اقرار به رسالت دانسته اند چون اصلا پیامبر آمده بود که بگوید من از طرف خدا آمده ام که بگویم جهان دیگری وجود دارد پس کسی که منکر جهان دیگر باشد منکر رسالت است و یا از این جهت است که انکار آن انکار ضروری است.

 

کفر منکر ضروری دین

آنچه مهم است این است که آیا انکار ضروری اگر به انکار رسالت برگشت نکند موجب کفر است؟ این مورد بحث طولانی در کلمات فقهاء قرار گرفته است. ادله ای برای این که خود انکار ضروری بما هو موجب کفر باشد ذکر شده است که ادله آن هم ضعیف است. ولی ظاهرا مشهور بین علماء این است که انکار ضروری خودش موجب کفر است. ولی دلیل این چیست مورد بحث قرار گرفته است.

سه روایت در این جا ذکر شده است که به نظر ما هیچ کدام دلالت درستی بر این مطلب ندارند. و باید دید آیا می توان دلیل دیگری برای آن ذکر کرد یا نه؟

من به ذهنم می رسد که آنچه موجب شده است انکار ضروری را موجب کفر بدانند آن چیزی است که بر اساس شم الفقاهة از کفر منکر زکات استفاده می شود که از امور مسلم است و در روایات هم هست. بر اساس الغای خصوصیت از زکات این استفاده را کرده اند که از این روایات استفاده می شود که آنچه مثل زکات هستند یعنی اموری هستند که ضروری هستند و ثابت هستند مثل نماز و روزه و حج و ... انکار آنها به معنای انکار رسالت است. و لذا به نظر ما دلیل اصلی این است نه آن دو سه روایتی که اینجا ذکر شده است و بعد رد شده است.

 

ش: در نقل ها هست که برخی از جنگ ها بر اساس اینکه آنها زکات نمی دهند و مرتد شده اند شکل گرفته است. و اصلا ندادن زکات یا انکار زکات را نشانه ارتداد می دانستند.

استاد: بله. این مطلب در روایات هست که کسی که منکر زکات باشد مرتد است. و این قضایا هم شاهد است اما آیا از آنها می شود استفاده کرد اگر کسی نماز را هم انکار کرد مرتد می شود.؟

 

ش: نماز به اولویت اثبات می شود.

استاد: یا بر اساس اولویت است یا اینکه حداقل در ردیف آن است. نماز و روزه که اموری هستند که ثابت شده اند. اینکه کسی که زکات نمی دهد چرا کافر است؟ چون معنایش این است که پیامبر را قبول ندارد.

 

ش: مرحوم علامه گفته اند اجماع همه مسلمین در همه اعصار بر وجوب زکات است.

استاد: بالاتر از اجماع، ضرورت است.

 

ش: این را می گویند ضروری که همه آن را قبول داشته باشند.

استاد: نه. ضروری یعنی آنچه احتیاج به استدلال نداشته باشد اما برخی مسائل اجماعی با استدلال ثابت شده اند و همه فقهاء به آن معتقدند. ضروری بالاتر از اجماعی است.

 

ش: اگر غیر ضروری هم باشد اما به تکذیب نبی برسد همین حکم را دارد لازم نیست ضروری باشد. ضروری چه خصوصیتی داشته است؟

استاد: ما می گوییم انکار امور دیگر ممکن است به تکذیب النبی رجوع نکند. مثلا بگوید پیامبر صادق و مصدق است اما پیامبر آن را نفرموده است و مثلا این را آخوندها درست کرده اند.

 

ش: در مورد حج هست که آیه کفر حکم کرده است. ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِين﴾.

استاد: نه در مثل این آیه گفته شده است که مراد این نیست.

خلاصه اینکه اگر از مثل دلیل زکات الغای خصوصیت نکنیم دلیل محکمی برای این نداریم که انکار ضروری موجب کفر باشد.

 

ش: اصلا کلمه ضروری از کجا در فقه وارد شده است؟ چه اموری ضروری هستند؟

استاد: اموری که همه از پیامبر شنیده اند و خفایی ندارد و لذا به استدلال نیاز ندارد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo