< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

97/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: برزخ

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

در ارتباط با مباحث اعتقادی قرآن کریم بحث اخیرمان بحث عالم برزخ بود مطالبی در این زمینه گفته شد و به بررسی مسأله مرگ و حالات مختلف انسان ها هنگام مرگ و آنچه مربوط به آن ساعت حساس است رسیدیم در ارتباط با مرگ موت قسمتی از آیات مربوطه قرار شد بعضی از روایات مربوطه گفته شد خود کلمه موت هم با تعبیرهای مختلف از لغات و غیر لغت‌ها هم اشاراتی شد و مسأله مشخص است که همان جدایی روح از بدن بعد هم گفتیم که این مسأله فرع بر آن است که قبول داشته باشیم که روحی است و بدنی است که عموم الهیین این اعتراف را دارند و قبول دارند که روحی است و بدنی حاصل حرفهای گذشته این شد که دم مردن برای افراد به اعتبار وضعیت خوبی و بدی شان و درجه خوبی و بدی شان حالات شان مختلف است آنها که خوب خوب هستند مردن شان در کمال راحتی است و احساس می‌کنند که اول راحتی و اول زندگی اساسی و اول رسیدن به نتایج کارهای صحیح شان و بسیار وضعیت شان خوب جمعی به عکس بسیار وضعیت آنها بد جمعی هم به نسبت بدی و خوبی متفاوت این حاصل همه مدارکی است که در ارتباط با مسأله مرگ هست و مشاهداتی که هست که باز دیده می‌شود بعضی دم مردن چقدر راحت هستند بعضی چقدر ناراحت هستند که حالا بعضی از روایات هم به گونه‌ای است که جا دارد که به خصوص خوانده شود که چه چیزها است که خیلی مؤثر است در خوب مردن و چه چیزها است‌که خیلی مؤثر است در بد مردن ان شاءالله صحبت آن خواهد شد.

حالا یک حدیثی که ابتدا به عرض شما برسد این است که برای مؤمن که تعلقاتی طبعا نسبت به این عالم دارد انسان هست و تعلق دارد به مال و اولاد و فرزند و همسر و مسائل دنیوی به آن کمال هم نرسیده است که در دعای چهلم صحیفه حضرت سجاد هست که آن جا حضرت به خداوند متعال عرض می‌کنند که خدایا بر اساس عمل صالح من که موفقم کنی بر آن عمل صالح آن چنان بشود که مردن برای من دیر شود «نَسْتَبْطِئُ‌ مَعَهُ الْمَصِيرَ إِلَيْك‌» دیردیرم بشود کی بشود که مرگ برسد کی بشود که مرگ برسد و مرگ بشود مأنس مرگ بشود مألف الفتگاه انس گاه اگر چهار تا رفیق با هم رفیق هستند که وقتی با هم هستند مثل اینکه از همه چیز فراموش کردند فقط مأنوس هستند با خودشان چقدر خوش هستند این چنین بشود که مرگ برای من مأنس بشود انس گاه بشود الفت‌گاه بشود آنهایی که از مؤمنین در این حد پیش بروند که حساب‌شان جدا است این تعبیری که در دعای چهلم از صحیفه حضرت سجاد هست که خدایا چنان عنایت کن که من آرزوهایم کم بشود و قصر امل پیدا کنم که امید نداشته باشم نفسی به نفسی ملحق شود قدمی به قدمی ملحق شود و منتظر باشم به اینکه بروم.

من دیدم بعضی ها را که این جور بودند واقعا یکی از آقایان بود که تهران بود خدا رحمتش کند من از شهرستان آمدم تهران برخورد که با او که کردم گفتم حالتان چه جور است؟ گفت منتظر الموت سه چهار روز بعد هم زنگ زدند که فوت شده گفت منتظر الموت یک جوری گفت مثل اینکه مشتاق است به اینکه مرگ کی بیاید منتظر الموت.

حالا این تعبیر را ببینید که چقدر لطیف است همه‌اش لطیف است البته «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ‌ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِيفَاءَ يَوْمٍ بَعْدَ يَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ» چنان کنده شوم از زمین که هیچ انتظار اینکه نفسی بعد از نفسی داشته باشم نه «وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ، وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ، وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَيْنَ أَيْدِينَا نَصْباً، وَ لَا تَجْعَلْ ذِكْرَنَا لَهُ غِبّاً».

اینجا مقصود است «وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلًا نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِيرَ إِلَيْكَ، وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَى وَشْكِ اللَّحَاقِ بِكَ» سرعت انتقال را و رسیدن به لقاء تو را آرزو داشته باشم «حَتَّى يَكُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِي نَأْنَسُ بِهِ، وَ مَأْلَفَنَا الَّذِي نَشْتَاقُ إِلَيْهِ» مأنس بشود مألف بشود تا آن جا آدم می‌تواند جلو برود «وَ حَامَّتَنَا الَّتِي نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا»[2] جوری شود که هی دوست داشته باشم نزدیک شوم نزدیک شوم.

حالا اگر کسی در آن درجه باشد مسأله جدا است نه به آن جا نرسیده خدا چه می‌کند؟ دو باد دو ریح تعبیر در حدیث است نسبت به مؤمنی که او بدش نمی‌آید در دنیا بماند ولی حالا خدا می‌خواهد ببرد او را و تعبیر عجیبی هم قبل از این جمله شده که حالا عرض می‌کنم آن وقت یک ریح ریح منسیه است و یک ریح ریح مسخیه و به وسیله این دو خداوند متعال عنایتی به او می‌کند که او از تمام شئون دنیوی فراموش می‌کند یادش می‌رود و آن‌وقت بعد درارتباط بارفتن به عالم بعد هم روحش سخی می‌شود و برای او دیگر کار ساده می‌شود.

حالا عبارت حدیث این است که در جلد ششم از کتاب شریف بحار صفحه صد و پنجاه و سه حدیث هفتم از حضرت صادق از پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص‌ لَوْ أَنَ‌ مُؤْمِناً أَقْسَمَ‌ عَلَى‌ رَبِّهِ‌ عَزَّ وَ جَلَ‌ أَنْ‌ لَا يُمِيتَهُ مَا أَمَاتَهُ أَبَداً» اگر مؤمنی اصرار داشته باشد که خدا عمرم زیاد باشد باشم باشم باشم خداوند نگهش می‌دارد «وَ لَكِنْ إِذَا حَضَرَ أَجَلُهُ»[3] وقتی که قرار است که بالاخره برود چون اینجا قرار نیست که بماند ^كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ%[4] «بَعَثَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ رِيحَيْنِ رِيحاً يُقَالُ لَهُ الْمُنْسِيَةُ وَ رِيحاً يُقَالُ لَهُ الْمُسْخِيَةُ فَأَمَّا الْمُنْسِيَةُ فَإِنَّهَا تُنْسِيهِ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ» از همه اینها فراموش می‌کند که علقه‌هایی که هست و شدت علاقه‌ای که دارد با وزش آن باد در ارتباط با او و برخورد با او روحش حالتی پیدا می‌کند از اینها حالت غفلت پیدا می‌کند انقطاع پیدا می‌کند «فَأَمَّا الْمُسْخِيَةُ فَإِنَّهَا تُسْخِي نَفْسَهُ عَنِ الدُّنْيَا» ریح مسخیه کاری می‌کند که به طور کلی این نسبت به دنیا سخی می‌شود یعنی رها می‌کند دنیا را سخاوت می‌ورزد به دنیا یعنی بی اعتنا می‌شود «عَنِ الدُّنْيَا حَتَّى يَخْتَارَ مَا عِنْدَ اللهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»[5] بین دنیا و آخرت آخرت را انتخاب می‌کند خب پس بعضی یک چنین وضعی دارند بعضی هم که گرفتار هستند و گرفتاری ها مختلف هستند و یک مورد هم که خوانده شد.

از احادیثی که ان شاء الله باید روی آن یک کمی بیشتر از جهتی صحبت بشود این است که در ارتباط با مردن وقت مردن احادیث بسیاری هست که افراد پیامبر اکرم ائمه معصومین همه را می‌بینند در بعضی از احادیث هست حتی حضرت زهرا ولی اسم بی‌بی را کمتر بیاورید که حالا صحبت آن می‌شود ان شاء الله آن وقت در ارتباط با این مسأله که همه وقت مردن می‌بینند ائمه معصومین را با توجه به اینکه در آن واحد میلیون‌ها فرد در نقاط مختلف عالم ممکن است بمیرند در آن واحد ائمه در نقاط مختلف آن هم به صورتهای مختلف یک جا عصبانی هستند یک جا با محبت هستند هر جایی یک جور حرف می‌زنند این چه می‌شود؟ این ان شاء الله بحث بعدی ما است.

به اضافه یک حدیثی که این هم جای صحبت دارد که از امام سؤال می‌کند که چه می‌شود که هنگامی که روح وارد بدن انسان می‌شود ناراحتی ندارد اما وقتی که از بدن می‌خواهد خارج بشود آن وقت لمس می‌کند حس می‌کند چطور عند الورود لمسی نیست و چطور عند الخروج لمسی هست؟ اینجا یک پاورقی هم دارند نسبت به این حدیث علامه طباطبایی که می‌خواهند در ارتباط با حرکت در جوهر از آن استفاده‌ای کرده باشند که ان شاء الله بحث آن را خواهیم کرد نسبتا آن جا یک بحث خاص کلامی نسبتا قوی به فضل الهی صحبت خواهد شد.

 


[1] - سوره اسراء: 9.
[2] - الصحيفة السجادية ص172 (40)(و كان من دعائه . إذا نعي إليه ميت، أو ذكر الموت:)
[3] - بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌6/153 باب6 سكرات الموت و شدائده و ما يلحق المؤمن و الكافر عنده.
[4] - سوره آل عمران: 185.
[5] - بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌6/153 باب6 سكرات الموت و شدائده و ما يلحق المؤمن و الكافر عنده.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo