درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
97/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: برزخ
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
مسائل اعتقادی قرآن کریم که عنوان بحث بود بحمد الله مسائل متعددی صحبت شد بحث اخیر مسأله برزخ مطرح شد و در ارتباط با مسأله برزخ به عرض رسید که برزخ همان فاصله بین مرگ و قیامت را گویند معمولا برزخ را که معنی کردند این است که عبارتی هم از مجمع البحرین خوانده شد و به عرض شما رسید و این فاصله بین مرگ تا قیامت که برزخ است از خود هنگام مرگ تا جریان قیامت مسائل متعددی و وقایع و جریانهای بسیار و مختلف و فوق العادهای مطرح است که ان شاء الله قسمت به قسمت صحبت خواهد شد.
در ارتباط با اصل این برزخ و فاصله که ارواح در این فاصله قرار میگیرند تا قیامت بین عامه و خاصه اختلافی نیست یعنی مورد قبول همه هست که چنین فاصلهای هست و این فاصله هم به نام برزخ نامیده شده و در این فاصله ارواح به سر میبرند به صورتهای مختلف به حالات مختلف که کم به کم ان شاء الله صحبت میشود.
و در اثبات اصل مسأله برزخ از آیات شریفه قرآن عرض شد دو گونه از آیات عرض شد که در ارتباط با برزخ داریم بعضی خود آیات بدون استمداد از روایات و توضیح حدیث به خوبی نشان دهنده این فاصله هست و از خود آیهها استفاده میشود که این فاصله وجود دارد و بعضی از آیات هم به گونهای است که خیر با کمک احادیث استفاده میشد که مربوط به برزخ است خود آیه صراحتی ظهوری در ارتباط با این مسأله نداشته ولی به کمک روایات معلوم میشود که این آیات در ارتباط با برزخ است که از هر دو نوع از آیات مقداری قرائت شد.
و از نظر حدیثی هم هم از عامه و هم از خاصه بعضی از احادیث مربوط صحبت شد که چون مسأله ضرروری است و مورد اتفاق است به همان مقدار نمونه از آیات و از روایات که گفته شد اکتفا میشود نیاز به اینکه روایات فراوانی که رسیده است قرائت شود و از آیات دیگری هم که میشود استفاده بشود استفاده بکنیم نیست به خاطر اینکه مسأله هم مسأله ضروری هست و مورد اختلاف هم نیست البته مورد اختلاف در اینکه از آن عالم برزخ با این عالم دنیا میشود تماس گرفت از دنیا با ارواحی که در آن عالم هستند ارتباط بین آنها ممکن هست یا خیر آنها اختلافات دیگری است که هست ولی در اصل مسألهای که مطرح است و الان صحبت آن را میکنیم که مسأله فاصله بین مرگ هست و قیامت و به عنوان برزخ و اینکه ارواح آنجا هستند حرفی نیست.
حالا از ابتدا شروع میکنیم ان شاء الله خود مسأله مرگ که ابتدای ورود در عالم بعد هست و عالم برزخ در ارتباط با مرگ یک مسأله هست که قبل از اینکه این بحث بشود بحث شود که ما یک روحی داریم و یک بدنی داریم و روحمان غیر بدنمان و بدنمان غیر روحمان این یک بحث است که به جا است شاید هم حالا به مناسبتی در بین هم ورود پیدا کنیم گیری نخواهد داشت چون اختلافاتی در ارتباط با خود روح است از این جهت ورود آن مناسب است و الا اصل اینکه روحی است و بدنی است این مورد تصدیق است و مسلم هست حالا منتهی این اختلاف است که این روحی که هست آیا مجرد هست حدوثا و بقائا یا جسمانیه الحدوث است و روحانیه البقاء یا جسم لطیفی است که تعبیر میشود گاهی برزخ بین ماده و مجرد این سه قول سه قولی است که مطرح است و حالا تا حدود این من روح چیست نقل میشود چهل و سه چهار قول است که این من چی هست این چه حقیقتی است که میگوییم من ولی آنچه که بیشتر مطرح است این سه قول است که مشاء فلاسفه مشاء عموما نظرشان این است که روحانیه الحدوث و روحانیه البقاء و آخوند ملاصدرا نظرشان این است که جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء و جمعی هم از محدثین نظرشان این است که جسم لطیف و از جمله مرحوم فیض کاشانی هم به همین نظر بیشتر گرایش پیدا کردند در هر حال این اختلافات هست و مسألهای است مستقل و یک وقتهایی صحبت شده به تفصیل که حالا مناسب اگر دیدیم ان شاء الله صحبت میشود.
حالا آنچه که فعلا وارد آن میشویم این است که مردن و مرگ چه وضعیتی دارد و مرگ چیست مردن چی هست، مردن و مرگ موت همین مسألهای که همه میدانیم و همه میدانند این جدایی روحی که صحبتش شد از بدن جدایی ممتد جدایی طولانی تا زمان قیامت این را معمولا آنچه مرگ از آن تعبیر میکنیم این است و همان جان دادن و جان از بدن خارج شدن ولی به اعتبارات مختلف این مرگ در ارتباط با نوع حیات فرق میکند پس مرگ این است در حقیقت ضد حیات.
آن وقت حیات گاهی به معانی متعددهای استعمال میشود مرگ هم موت هم به همان تناسب معانی متعدد دارد ولی از آن معانی متعدد که حالا اشارهای میکنیم آنچه که مطرح است همین است یعنی انتقال روح انسان از بدن انسان انتقالی ممتد و الا خواب هم خودش نوعی است از مردن ولی به این تعبیر نمیشود.
حالا این عبارت بد نیست در نظر شریف باشد که در ارتباط با موت آمده که در مجمع البحرین است در همین لغت موت «الموت: ضد الحیاة» «و الْمَوْتُ يقع بحسب أنواع الحياة» یعنی به حسب انواع حیات مرگ هم مختلف میشود چی هست آنها «فمنها ما هو بإزاء القوة النامية» ما به ازاء قوه نامیه است قوه نامیه را گاهی حیات گفته میشود مرگ آن معنای آن همین است که یعنی قوه نامیه از آن شئ گرفته شود «فمنها ما هو بإزاء القوة النامية الموجودة في الحيوان و النبات كقوله تعالى: يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» نسبت به زمین هم گفته شده که «یحیی الارض بعد موتها» یعنی قوه نامیهای که در زمین هست و در بهار مشخص میشود و شکوفا میشود و تابستان هم به دنبال آن هست این قوه نامیه پاییز که میرسد چی؟ از بین میرود میمیرد مرگ گفته شد در مقابل قوه نامیه «كقوله تعالى: يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها».
«و منها زوال القوة الحسية» و همچنین موت گفته میشود در ارتباط با قوه جسمانی که گرفته شود از شیای «كقوله: يا لَيْتَنِي مِتُ قَبْلَ هذا» اینجا این موت به معنای همین است که به اصطلاح این قوه حسیهای که من در این شدائد قرار گرفتم حس کردم این گرفتاریها را ای کاش که این قوه را نمیداشتم که این گرفتاریها را حس کنم.
و همچنین «و منها زوال القوة العاقلة- و هي الجهالة-» که یعنی نتیجتا چیزی نمیفهمد «كقوله تعالى: أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ» آن وقت این میتا اینجا یعنی ای کاش هیچ چیز نمیفهمیدم «فاحییناه» و همچنین این آیه دیگر که «و إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» باز لا تسمع الموتی اینجا یعنی آنهایی که نمیفهمند افرادی که نمیفهمند این حرفها حالی آنها نمیشود به اینها هم موتی گفته شده یعنی قوه عاقله ندارندکه این حرفها را بگیرند یعنی نفهم هستند یعنی نادان هستند به این معانی گفته میشود.
و همچنین به معنای حزن و خوف ناراحت کننده آمده است «و منها الحزن و الخوف المكدر للحياة» که کدورت آور هست رنج آور هست «كقوله تعالى: وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ» اینکه «يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ» از هر طرف مرگ به سراغ او میآید یعنی چیزی که او را ناراحت میکند چیزی که موجب اذیت او است «كقوله تعالى: وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ» میت نیست «وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ» یعنی آنچه که موجب خوف هست و رنج هست و ترس.
«و قد يستعار الْمَوْتُ للأحوال الشاقة» گاهی هم موت گفته میشود که در یک گرفتاری میگوید مردم در این گرفتاری و معنای آن این است که یعنی کار کار مشکل و دشواری بود «كالفقر و الذل و السؤال و الهدم و غير ذلك»[2] به معنای فقر و ذل و سؤال و امثال ذلک ولی بالاخره اصل معنای آن چی هست؟ آنی که میگوییم موتی که مورد صحبت است اینها نیست دیگر بلکه موت مورد صحبت همان انتقال روح است از بدن انتقال ممتد این را به آن میگوییم موت معلوم است همین که همه میفهمیم.
حالا در ارتباط با این موت باز در المنجد هم این جور تعبیر کرده المنجد خیلی تعبیرش راحت هست از جهتی «یموت موتا حل به الموت و فارق الروح جسده» خب «یموت موتا حل به الموت» باز همان موت است دیگر موت را معنی میکند به موت آن وقت بعد این جمله دوم آن راحت میکند و الا آن جمله اولش همان مصادره به مطلوب و همان دور است که موت چی هست «حل به الموت» خب موت حل به الموت است آن وقت جمله بعد مقصود است که چی؟ «حل به الموت و فارق الروح جسده» جدایی روح از بدن.
و حالا در آیات شریفه قرآن در ارتباط با مرگ خوانده میشود و آن وقت ان شاء الله از جلسه بعد در ارتباط با خصوصیات هنگام مرگ و وقت مرگ مسائلی به عرض شما میرسد در سوره زمر آیه چهل و دو ^اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ%[3] اینجا مرگ را معنی نکردند ولی جریان وقت مرگ را توجه دادند خدا است که یتوفی الانفس نفوس را میگیرد حین موتها وقتی که میمیرند افراد خدا است که قبض روح میکند نفس را میگیرد نفوس را میگیرد آنی هم که به این صورت معمول نمیمیرد در خواب است آن هم خدا روحش را میگیرد منتهی آنی که میخواهد ببرد در خواب که روح او را گرفت بر نمیگردد خیلیها خوابیدند پا نشدند ولی به طور اکثر آنهایی که بنا نیست بمیرند بر میگردد و الا آن جا هم قبض روح هست باز روح گرفته شده ^اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ%.
آیه دیگر سوره ق آیه نوزدهم ^وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحيدُ%[4] به وضوح آن واگذار شده کلمه موت دیگر باز خود موت معنی نشده ولی گفته شده که مرگ هست که میآید بیشتر نظر اشارهای به سکرات موت است که صحبت آن را خواهیم کرد ان شاء الله که سکرات موت چی هست که چی میشود مطلب اینجا هست سکره الموت این هست آنچه که از آن فرار میکردید در سوره آل عمران هم آیه صد وهشتاد و پنج ^كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ%[5] مشخص است در سوره واقعه هم آیه هشتاد و سه ^فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حينَئِذٍ تَنْظُرُونَ%[6] وقتی که روح نفس میرسد به حلقوم انسان باز توجه به همین وقت مرگ است در سوره مبارکه فجر هم هست آخر سوره است ^يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً%[7] باز توجه به همان وقت مرگ است.
پس مطرح است مسأله مرگ به صورتهای مختلف در قرآن که از هر کدام از اینها یک چیزی میشود استفاده کرد که ما در آن بابش الآن نیستیم آیات مربوطه را عرض میکنم ولی بعد از هر کدام از اینها یک خصوصیتی استفاده میشود و همچنین ^كَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ وَ قيلَ مَنْ راقٍ وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ%[8] آن ساعت بسیار دشوار و مشکلیکه وقتیکه روح میرسد به ترقوه به حنجره انسان میرسد به حلقوم انسان میرسد آن وقت است که گفته میشود آیا دعایی هست راق دعا بده کسیکه دعا میدهد در گرفتاریها من راق کیست که دعا بدهد که این گرفتاری رفع بشود حالا کی آن را میگوید؟ خود میت میگوید در آن حالت یا اطرافیان او میگویند به فکر یک طبیبی به فکر یک دعایی بر بیاییم که چکار کنیم این دارد فوت میشود ^وَ قيلَ مَنْ راقٍ وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ% آن وقت مطمئن هستند به اینکه وقت جدایی رسیده از دنیا به آخرت ^وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ% ساق پای انسان به ساق پای انسان هی میپیچد میپیچد آن ساعت بسیار دشوار و سخت.
یک عبارت کوتاه هم از صحیفه بخوانم که آن ساعت چقدر ساعت دشوار و سختی هست که ^إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ% خیلی این عبارت مورد توجه باید باشد که در دعای چهل و دوم در دعای ختم قرآن آن وقت از فرازهایی که دارد «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَوِّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَى أَنْفُسِنَا كَرْبَ السِّيَاقِ» خدایا آسان کن به وسیله قرآن وقت مرگ بر نفوس ما را کرب السیاق گرفتاری حرکت به سوی عالم بعد گرفتاری حرکت روح از بدن و خروج آن از بدن «وَ جَهْدَ الْأَنِينِ» آسان کن بر ما آن وقتی که ناراحتی نالهها وقتی که انسان به ناله افتاده از هیچ کس هم هیچ کار بر نمیآید این ناله میزند ناله میزند تا نزع روح شود «وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ» آسان کن بر ما به وسیله قرآن پروردگارا پیاپی در آمدن صوت انسان نفسهای انسان صوت انسان در آن وقت همین طور نفس نفس میزند نفس نفس میزند آن وقت سخت و دشوار را کی؟ «إِذَا بَلَغَتِ النُّفُوسُ التَّراقِيَ» وقتی که نفوس میرسد به حلقوم «وَ قِيلَ مَنْ راقٍ» که در آیه شریفه هم بود (وَ قِيلَ مَنْ راقٍ).
« وَ تَجَلَّى مَلَكُ الْمَوْتِ» از آن طرف هم ملک الموت تیر مسموم مرگ را به طرف انسان نشانه گرفته است و میزند «وَ تَجَلَّى مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ، وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَايَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ» و تیر مرگ را میزند ملک الموت از کمان مرگ ها با تیرهایی که وحشت فراق در آن تیرها است که از زن و بچه و هر چه که دارد باید دست بردارد «وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ كَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ»[9] و مخلوط میشود برای این نفوس از مسمومیت های مرگ کاسهای پر میشود برای او که پر است این کاسه از سم مربوط به مردن که اینها همه عنایات خاصی است که آمده هر کدام از نظر ادبی خیلی فوق العاده هم هست ولی آنچه بیشتر مقصود من بود این است که یک چنین ساعت سنگین سختی در پیش است برای کسانی که آماده نشده باشند آنها هم که آمادگی پیدا کرده باشند از همان اول برای آنها روح هست و رواحت که این مسائل بعدی است که ان شاء الله با مدارک آن خوانده میشود.