< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

97/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عصمت انبیاء و اوصیاء

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

مسأله‌ای که مورد صحبت بود با عنوان مسائل اعتقادی قرآن کریم مسأله عصمت انبیاء و اوصیاء انبیاء بود که به اینجا رسیدیم که مواردی در قرآن و بیانات معصومین داریم و بسیار هم هست که منافات دارد با مدعایی که در ارتباط با عصمت نسبت به انبیاء و اولیاء گفته شده و اگر خواستید به این بحث به تفصیل بسیار بسیار مفید مراجعه ای داشته باشید از جمله مواردی که به خوبی این بحث مطرح شده جلد یازدهم کتاب شریف بحار است باب عصمت عصمت انبیاء حدودا از این بحارهایی که در اختیار بنده است صفحه هفتاد می‌شود مثلا.

حالا آیه‌ای که امروز به عرض شما می‌رسد جزء آیاتی است که گفته می‌شود که اگر انبیاء معصوم هستند پس چرا دروغ می‌گویند در موارد متعددی بیاناتی در قرآن کریم هست که خلاف واقع است و خداوند متعال نسبت به انبیاء داده در موارد مختلف و در ارتباط با متعددی از انبیاء یکی مربوط به حضرت ابراهیم است این پیامبر عظیم الشأن از جریان‌هایی که دارند همان جریان معروفی است که ایشان وارد بتخانه و مردم هم روز عیدی داشتند، از شهر بیرون و شهر خلوت و بتخانه هم کسی نیست و ایشان هم وارد شدند و بتهای کوچک و بزرگ و همان بزرگ را هم ایشان گرفتند و شکستند و قطعه قطعه کردند و از بتخانه رفتند بیرون بعد که آمدند بت پرست‌ها دیدند این جور شده گفتند کی این کار را کرده است؟ بعضی گفتند که یک کسی بود اسمش ابراهیم می‌گفت این بت‌های شما را می‌شکنم کار کار او است گشتند و ایشان را پیدا کردند و گرفتند و آوردند آن وقت آن جا دارد که حضرت ابراهیم چی گفتند؟ گفتند ^بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ%[2] .

مثل اینکه بت ها را که شکستند یک بت بزرگی را نگه داشتند آن تبر را هم بعضی این جور نقل کردند گذاشتند روی دوش همان بت بزرگ وقتی ایشان را گرفتند کی این کار کرده تو این کار را کردی چنین چنان ایشان گفتند ^بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ% بپرسید از اینها اگر صحبت می‌کنند بپرسید که کار همین بت بزرگ است خب دروغی است دیگر ایشان شکسته می‌گوید ^بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ% دروغ گفته حضرت ابراهیم پس اینها خلاف نمی‌کنند خطا نمی‌کنند دروغ گفتن که دیگر معصیتی است بزرگ این سؤال از حضرت صادق شده است.

یادم می‌آید دیگر آن وقتهایی که مغنی می‌خواندیم در مغنی هم این مسأله آمده بود به مناسبتی از مسائل ادبی آن جا این را طرح کرده بودند از حضرت صادق که سؤال کردند حضرت فرمودند بله این عبارت مال ایشان است ولی یک جوری ایشان گفتند که هم دروغ نگفتند و هم آنها بد فهمیدند که معمولا به آن می‌گوییم توریه توریه کردند چطور؟ گفتند ^بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ% این بت بزرگه سؤال کنید از بت ها این بت بزرگه این کار را کرده ^إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ% اگر اینها حرف می‌زنند شرطیه است اگر اینها حرف می‌زنند کار بت بزرگ است یعنی اینها حرف نمی‌زنند پس کار بت بزرگ نیست این را حضرت به این صورت آن وقت خیلی از موارد هست که به این گونه توجیه شده بیان شده که وقتی گفته می‌شود این بیان دروغ است در قصه حضرت یوسف هم است باز در ارتباط با خود ابراهیم هم هست گفته می‌شود که به این صورت ها است.

حالا این حدیث را توجه می‌کنید که در صفحه هفتاد و شش از جلد یازده از همان باب عصمت انبیاء است «عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ إِبْرَاهِيمَ قالَ بَلْ‌ فَعَلَهُ‌ كَبِيرُهُمْ‌ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‌» این بت بزرگ این کارها را کرده همین بت که می‌بینید «فَسْئَلُوهُمْ» سؤال کنید از بت‌هایی که شکسته شدند از این بتهای دیگر اگر اینها حرف می‌زنند «قَالَ مَا فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ وَ مَا كَذَبَ إِبْرَاهِيمُ» بت بزرگ که این کار را نکرده بود حضرت ابراهیم هم دروغ نگفتند چطور؟ «فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ» صریح گفتند «بَلْ‌ فَعَلَهُ‌ كَبِيرُهُمْ‌ هذا» پس چه می‌شود که دروغ هم نگفتند؟

«قَالَ إِنَّمَا قَالَ إِبْرَاهِيمُ‌ فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‌ إِنْ نَطَقُوا فَكَبِيرُهُمْ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ يَنْطِقُوا فَلَمْ يَفْعَلْ كَبِيرُهُمْ شَيْئاً»[3] مثل اینکه یک کاری انسان کرده بعد می‌گوید که معلق می‌کند آن را به یک شرط خاصی و نسبت به دیگری می‌دهد یک کاری کرده روز است الان کتاب را بنده برداشتم از اینجا گذاشتم این جا یک کسی می‌گوید که کی این کتاب را گذاشته؟ می‌گویم فلانی این کار را کرده اگر شب است ولی شب که نیست پس فلانی هم این کار را نکرده است معلق به چیزی است این چنین اینجا هم «بَلْ‌ فَعَلَهُ‌ كَبِيرُهُمْ‌ هذا» چنین شد که فرمودند «فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‌ إِنْ نَطَقُوا فَكَبِيرُهُمْ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ يَنْطِقُوا فَلَمْ يَفْعَلْ كَبِيرُهُمْ شَيْئاً».

ضمنا اینها با این جمله حضرت ابراهیم یک تکانی هم خوردند به راه آمدند بعضی از آنها چطور؟ چون ایشان فرمود که سؤالشان کنید اگر حرف می‌زنند با خودشان گفتند عجب اینکه حرف نمی‌زنند که آن وقت چیزی که حرف نمی‌زند ما می‌پرستیم خود من که دارم عبادت می‌کنم حرف می‌زنم راه می‌روم قدرت دارم این هیچ حالا من که به نسبت به او همه چیز و او نسبت به من هیچ من دارم او را می‌پرستم خیلی از آنها به خود آمدند که چیزی که حرف نمی‌زند حتی این را ما داریم می‌پرستیم اینکه درست نیست که متوجه شدند متذکر شدند خداپرست شدند از شرک دست برداشتند بعضی به قول آن شاعر عرب رد می‌شد و بر آن بت روباهی بول می‌کرد و این تا دید چنین چیزی را گفت «أَ رَبٌ‌ يَبُولُ‌ الثُّعْلُبَانُ‌ بِرَأْسِه‌»[4] این هم می‌شود خدا باشد نمی‌شود تکان خورد بله آیاتی هم هست که به این صورت آن آیات توجیه می‌شود.

و اما عبارت دیگری که برای شما عرض کنم در ارتباط با این بحث از همین جلد یازده کتاب شریف بحار مرحوم علامه مجلسی وارد بحث که می‌شوند که عرض کردم مفصل بحث کردند هر که می‌خواهد به تفصیل جوانب مختلف این بحث را بررسی کند خوب است که این بحث را در بحار و جلد یازدهم ببیند این صفحه‌ای که حالا می‌خوانم صفحه نود است بعد از اینکه ایشان در ارتباط با عصمت می‌گویند اختلاف شده «فقد اختلفوا فيه على خمسة أقوال» محدوده عصمت را در پنج نظریه و قول بیان کردند که حدودا بخش بیشتر آن را گفتیم حالا بیشتر می‌خواهیم نظریه ای نسبت می‌دهند ایشان به عموم امامیه معتزله در چه حدی گفتند و افراد مختلف در چه حدی گفتند پنج قول نقل می‌کنند «الأول مذهب أصحابنا الإمامية و هو أنه‌ لا يصدر عنهم‌ الذنب لا صغيرة و لا كبيرة و لا عمدا و لا نسيانا و لا لخطاء في التأويل و لا للإسهاء من الله سبحانه و لم يخالف فيه إلا الصدوق و شيخه محمد بن الحسن بن الوليد رحمهما الله فإنهما جوزا الإسهاء لا السهو الذي يكون من الشيطان و كذا القول في الأئمة الطاهرين»[5] .

ایشان گفتند که نظریه امامیه این است امامیه معتقد هستند که پیامبران و همچنین ائمه معصومین به هیچ صورت از آنها خطا به معنای عام خطا انجام نمی‌گیرد یعنی گناه صغیره ندارند گناه کبیره ندارند عمدی گناه کنند سهوی گناه کنند به هیچ صورت در همه شئون بعد خواهند گفت قبل از نبوت بعد از نبوت به طور کلی فقط مرحوم شیخ صدوق و استادشان را ایشان می‌گویند که این دو گفتند اسهاء درست است نه سهو یعنی خدا در موردی پیامبر را به فراموشی بیفکند به خاطر مصالحی که این اسهاء با سهو از نظر اصطلاحی مباحث مربوطه این است که سهو معمولا وقتی گفته می‌شود که گفته می‌شود سهو از شیطان است غفلت از شیطان ولی اسهاء خیر ما لا اقل اینجا این توضیح داده می‌شود این سهوی که ایشان به پیامبر اکرم نسبت می‌دهند مقصود اسهاء است که تصریح کرده مرحوم شیخ صدوق به اسهاء بعد هم تصریح کردند که اسهاء من الله نه سهو من الشیطان.

بعد از این مسائل آن وقت ایشان می‌گویند «إذا عرفت هذا» اقوالی که نقل می‌کنند بعد در صفحه بعد نود و یک می فرمایند که «إذا عرفت هذا فاعلم أن العمدة» این حاصل مطلب را عرض کنم بعد سریع می‌خوانم می‌فرمایندکه عمده دلیل در ارتباط با این مسائل این است که از ادله مختلفه عقلی و نقلی روشن روشن شده است که انبیاء و اوصیاء اینها معصوم هستند به تمام معنی الکلمه هم در مسائل وحیانی هم در مسائل زندگی در همه چیز معصوم هستند اشتباه نمی‌کنند جز شیخ صدوق بقیه همه این چنین گفتند عمده این است که ادله عقلی و نقلی این مطلب را رسانده در حدی که می‌شود گفت یکی از اصول قطعیه مکتب وحی عصمت انبیاء و اولیاء است به تمام معنی الکلمه این یک اصل قطعی است آن‌وقت روایات و آیاتی که بر خلاف آن است آیه‌های قرآن روایاتی که داشته باشیم که به خودشان نسبت داده باشند اینها را حتما باید توجیه کرد چون وقتی یک دلیل قطعی داشتیم اگر چیزی مخالف با دلیل قطعی بود حتما توجیه می‌شود باید توجیه کرد.

نکته‌ای که بعد در این ضمن می‌فرمایند این است که نکته اینکه خداوند متعال توجیه کرد به چی؟ به اینکه منظور ترک اولی است یک چیزی بوده که مشکل نداشته حرام نبوده نهی تنزیهی بوده در مواردی نه اینکه نهی مولوی و نهی در تحریم نبوده بلکه مکروه بوده و حالا در ارتباط با معصومین باز مسأله‌ای است نسبت به انبیاء مثلا غیر از انبیاء مکروه بوده ترک اولی بوده حمل می‌شود به ترک اولی اگر گفته شود که کارهایی که ترک اولی است خدا کلمه عصیان را بیاورد خدا عصی و امثال ذلک یا خودشان بگویند من الظالمین هستیم اگر چنین چنان بشود این تعبیرها که شده به خاطر عظمت مقام انبیاء و اولیاء و اوصیا است که اینها ترک اولای آنها هم به خاطر عظمت خودشان تعبیر به عصی می‌شود و عصیان کرد و ذنب وامثال این تعبیرها می‌شود به‌خاطر عظمت آنها این مطلبی است‌که ایشان در قسمتی از این بحث گفتند.

«إذا عرفت هذا فاعلم أن العمدة فيما اختاره أصحابنا من تنزيه الأنبياء و الأئمة من كل ذنب و دناءة» هر کار پستی «و منقصة» کاری که منقصت بیاورد «قبل النبوة و بعدها» دلیل چی هست؟ «قول أئمتنا سلام الله عليهم بذلك المعلوم لنا قطعا بإجماع أصحابنا رضوان الله عليهم مع تأيده بالنصوص المتظافرة حتى صار ذلك من قبيل الضروريات في مذهب الإمامية» در حدی مدارک وحیانی در این قسمت قوت دارد که گویی از ضروریات مسائل وحیانی این است که اینها معصوم هستند به تمام معنی الکلمه «قبل النبوة و بعدها» همه چیز.

«و قد استدل عليه أصحابنا بالدلائل العقلية و قد أوردنا بعضها في شرح كتاب الحجة و من أراد تفصيل القول في ذلك فليراجع إلى كتاب الشافي و تنزيه الأنبياء و غيرهما من كتب أصحابنا» که به تفصیل وارد شدند.

«و الجواب مجملا» ایشان به تفصیل زیادی وارد شدند در عین حال می‌گویند مجملا به نسبت آنچه که در ذهن شریف‌شان هست «و الجواب مجملا عما استدل به المخطئون» آنهایی که می‌گویند نه نسبت خطا می‌دهند به انبیاء «من إطلاق لفظ العصيان و الذنب فيما صدر عن آدم هو»[6] جواب چی هست؟ «هو أنه لما قام الدليل» همین که عرض کردم اگر یک اصل قطعی شد هر چه مخالف آن اصل قطعی باشد توجیه می‌شود خداوند قابل رؤیت نیست.

بنابراین ^إِلى‌ رَبِّها ناظِرَةٌ%[7] توجیه می‌شود خداوند رفت و آمد ندارد به ادله قطعیه عقلیه و نقلیه بنابراین ^جاءَ رَبُّكَ%[8] توجیه می‌شود و هکذا وقتی دلیل قطعی داشتیم باید چنین توجیه را داشته باشم.

«هو أنه لما قام الدليل على عصمتهم نحمل هذه الألفاظ على ترك المستحب» ترک مستحب ترک اولی «أو فعل المكروه مجازا» یعنی به گونه مجازی کلمه عصی در ارتباط با ترک اولی مطرح شده و امثال اینها آن وقت چطور شده که این کلمات استعمال شود؟ ترک اولی بوده خداوند فرموده ^وَ عَصى‌ آدَمُ% کلمه عصیان بیاید و حال آنکه آدم ترک اولی کرده است «و النكتة فيه كون ترك الأولى و مخالفة الأمر الندبي و ارتكاب النهي التنزيهي منهم» نهی که مکروه بوده حرمت نداشته «منهم» از انبیاء و اوصیاء «مما يعظم موقعه» خیلی عظیم است جایگاه او یعنی ترک اولی از اینها بسیار بسیار عظیم است به نسبت خودشان لذا به خاطر رساندن عظمت این مسأله عصی گفته شده ذنب گفته شده «لعلو درجتهم و ارتفاع شأنهم»[9] آن وقت بعد وارد می‌شوند به تفصیل باز مطالب دیگران و حرفهای دیگران را بیان می‌کنند که حالا باز ان شاء الله بخشی از مطالب مانده که به عرض خواهد رسید.


 


[1] - سوره اسراء: 9.
[2] - سوره انبیاء: 63.
[3] - بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌11/76 باب4 عصمة الأنبياء عليهم السلام و تأويل ما يوهم خطأهم و سهوهم.
[4] - بحارالأنوار (ط - بيروت) ج‌3/253 باب7 عبادة الأصنام والكواكب والأشجار والنيرين و.
[5] - بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌11/90 باب4 عصمة الأنبياء . و تأويل ما يوهم
[6] - بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌11/90 باب4 عصمة الأنبياء عليهم السلام و تأويل ما يوهم خطأهم و سهوهم.
[7] - سوره قیامت: 23.
[8] - سوره فجر: 22.
[9] - بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌11/91 باب4 عصمة الأنبياء عليهم السلام و تأويل ما يوهم خطأهم و سهوهم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo