درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
94/06/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
بحثي كه قبل از تعطيلات روز چهار شنبه آخر هفته مدتي است كه مشغول هستيم مسأله تفسير در ارتباط با آيات اعتقادي قرآن كريم است و حالا امروز بعد از تعطيلات روز اول بحث است همين مقدار كه شروع كرده باشيم تا ان شاء الله تتمه مباحث مربوطه باز هر هفته به فضل الهي مورد صحبت و گفتگوي ما باشد و گاهي هم از اين آيات اعتقادي تعبير ميشد به آيات كلامي.
در هر حال به فضل الهي بحث توحيد نسبتا به تفصيل در حدود دوازده عنوان بحث شد و بحث جبر و اختيار و تفويض هم به نسبت لازم با بررسي آيات شريفه قرآن و ديگر مدارك وحياني بحث شد بحث اخير مسأله معاد بود مسأله معاد هم در ارتباط با مسأله حشر و كيفيت حشر و همچنين مسأله خلود و آتش و عذاب و مسأله صراط و ميزان و تطائر كتب صحبت شد حالا آنچه امروز كه ابتداي بحث است به عرض شما ميرسد تا ان شاء الله طبيعتا جلسات بعدي زمينه بحثهاي بيشتري است اين است كه در ارتباط با صراط تطائر كتب ميزان به وضوح از مدارك وحياني قرآن و حديث استفاده ميشد كه صراط يك مسيري است كه همگان از آن مسير عبور ميكنند مسيري است كه بر روي جهنم است (وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا)[2] در ارتباط با اين مسأله است و آيات بسياري ديگري كه در آن بحث توضيح داده شد روايات هم صراحت در اين جهت و به گونههاي مختلف تعبيرهايي شده كه از آن تعبيرها مشخصا استفاده ميشود كه صراط يك مسيري است به معني واقعي كلمه يك مسيري است منتهي داراي خصوصيتي است كه در روايات بيان شده است موقفهايي دارد مراكزي دارد كه افراد در آن مواقف توقف ميكنند مسائل بررسي ميشود مسأله صراط مبسوط به فضل الهي صحبت شد و از قديم بزرگان از علماي اماميه تا اين متاخرين كه از الالهيات جناب حاج شيخ جعفر سبحاني قرائت كرديم نظرشان همين است از آيات و روايات استفاده ميشود كه صراط يك مسير واقعي است غير از وضع خود انسان و نفسانيات انسان كه از آن مسير افراد عبور ميكنند با تفاوت اعمالشان اين به خوبي روشن شد در آن بحث خاطرم ميآيد كه گفتيم بعضي معناي ديگري گفتند كه پس بحث تطائركتب گفته خواهد شد آن وقت بحث تطائر كتب هم صحبت شد آن هم به خوبي از مدارك استفاده ميشود كه مسأله پروندههايي است كه به افراد گزارش داده ميشود و به آنها داده ميشود و در مسأله ميزان هم همچنين مدارك حدودا روشن و تا آن جا كه بالاخره به اينجا منتهي ميشد كه مقصود از ميزان عدل الهي است كه با عدل الهي كارها مشخص ميشود آثارش نمودار ميشود آن وقت گفتيم نظر ديگري هم در اين موارد گفته شده كه در پايان بحث خواهيم گفت كه به تعطيلي رسيديم.
آن نظر ديگر عمدتا نظري است كه در اسفار آمده و در ارتباط با صراط به اينجا رسيده است كه نظر ايشان اين است كه همه اينها كه گفته شد تطائر هم همين طور و ميزان هم همين طور در ارتباط با نفس خود انسان است يعني اين نفس انساني است كه اين نفس در جهت كمال يا در مسير انحطاط حركت ميكند و آنچه گفته شده كه صراط و مسائل مربوط به صراط در قيامت در حقيقت همان حركت نفس است و چيزي خارج از عالم نفس انسان نيست آن حالت نفساني است كه وقتي به سوي كمال دارد حركت ميكند اين مسير را دارد طي ميكند يا در جهت انحطاط حركت ميكند كه اگر در جهت كمال از سعدا است و اگر در جهت انحطاط از اشقياء است در حدي اين مسأله را نسبت به صراط به اين صورت معني ميكنند كه ميگويند كه مرور كننده و مسير و مقصد و همه يك چيز است و اين در اسفار بخشي از اين مطلب آمده و صفحه بعد دويست و هشتاد و نه جلد و نهم آن جا عبارتشان اين است كه با تأني ميخوانم دقت ميفرماييد نياز به توضيح زيادي ندارد روشن است «بصيرة كشفية اعلم أن الصراط المستقيم كما قيل الذي أوصلك إلى الجنة هو صوره الهدى الذي أنشأته لنفسك ما دمت في عالم الطبيعة من الأعمال القلبية والأحوال» صراط مستقيم آن كارهاي خوبي است كه انسان را ميكشاند به سوي بهشت.
«والتحقيق انه عند كشف الغطاء ورفع الحجاب» مرگ كه رسيد پرده ها كه كنار رفت «يظهر لك ان النفس الانسانية السعيدة صوره صراط الله المستقيم» خود اين نفس انسان صورت صراط مستقيم است «وله حدود ومراتب إذا سلكه سالك متدرجا على حدوده ومقاماته» و اين مراتبي دارد حدودي دارد كه فرد سعيد آن مراتب را كم به كم طي ميكند «أوصله إلى جوار ربه داخلا في الجنة فهو في هذه الدار» اين صراط مستقيم در همين دنيا هم با انسان است «فهو في هذه الدار كسائر الأمور الأخروية غائبة عن الابصار» منتهي اينجا انسان نميفهمد «مستورة على الحواس فإذا انكشف الغطاء بالموت» مرگ پيش ميآيد و پردهها كنار ميرود «ورفع الحجاب عن عين قلبك تشاهده» آن وقت آن صراط را كه با خودت هست انسان نيكوكار به صورتي ميبيند «ويمد لك يوم القيامة كجسر محسوس على متن جهنم» همين كه حركت نفسي خود انسان به سوي مراتب و كمالات بوده براي سعيد و آن كسي كه شقي است به عكس همين كه اين نفس در اين دو جهت در حركت بوده است در انسانهاي مختلف روز قيامت همين به صورت يك جسري به نظر ميرسد «ويمد لك يوم القيامة كجسر محسوس على متن جهنم» نه اينكه يك جسري در خارج وجود دارد بعد انسان بخواهد در آن حركت كند «أوله في الموقف وآخره على باب من أبواب الجنة يعرف ذلك من يشاهده وتعرف» آن وقت ميفهمي «انه صنعتك وبناؤك» ميفهمي كه اين جسر كار خودت است اين صنعت خودت است «انه صنعتك وبناؤك» چيزي است كه خودت ساختي «وتعلم حينئذ انه كان في الدنيا جسرا ممدودا على متن جهنم طبيعتك التي قيل إنها كظل ذي ثلاث شعب لا ظليل ولا يغنى من اللهب» براي بدكاران آن وقت مسأله جهنم مطرح ميشود و اين كه آن كرده هاي آنها كرده هايي است كه نتيجه آن دوزخ ميشود «لأنها التي تقود النفس إلى لهيب الشهوات التي يظهر اثر حرها في الآخرة وهو الان مغمور مكمون في غلاف هذا البدن».
خوب پس صراط چي شد؟ صراط يك شئ خارجي نشد بنابر نظر ايشان كه گفتيم كاملا واضح است از آيات شريفه قرآن و روايات كه خير صراط يك حقيقت خارجي است غير از اين حركت نفساني خودمان در جهت خير يا در جهت شر آيات در اين زمينه روشن و روايات در اين زمينه روشن است و عرض شد كه عموم علماء اماميه هم از قديم تا به امروز نيز همين مطلب را از قرآن و حديث استفاده كردند تا آن جا ميرسد مطلب كه خيلي اين عبارت شيرين است و به قول خودشان عجيب است در حقيقت اين نفس انسان هست كه حركت ميكند كجا حركت ميكند در خودش حركت ميكند در چه جهت ميكند؟ همه اينها يكي است كه در آخر اين بحث چنين آمده است «أقول ومن العجب كون الصراط والمار عليه والمسافة والمتحرك فيه شيئا واحدا» نتيجتا همهاش بحث نفس خود انسان است نه اينكه در خارج يك چيزي باشد هست اما در نفس خود انسان است «من العجب كون الصراط و المار عليه» خود اين صراط و راه و آن كه بر آن عبور ميكند و خود مسافت بعد تكرار شده كه «و المتحرك فيه» كه ميشود مارَ آن حركت كننده كه در آن حركت ميكند همان عبور كننده اينها همه چيست؟ «و المتحرك فيه شيئا واحدا وهذا هكذا في طريق الآخرة التي تسلكها النفس الانسانية» مطلب از اين قرار است در ارتباط با مسير آخرت كه نفس انسان در جريان حركت است «فان المسافر إلى الله أعني النفس» آن كه سفر ميكند به سوي خدا نفس انساني است «تسافر في ذاتها» سفر ميكند در خودش يعني خودش هست كه هي دارد تكامل پيدا ميكند تكامل پيدا ميكند «وتقطع المنازل والمقامات الواقعة في ذاتها» و منازل مختلف معنوي كه در ارتباط با ذات اين نفس هست اينها را كم به كم هي طي ميكند پس مسافر خود او است مسير چي هست؟ باز منازل مربوط به خودش است «وتقطع المنازل والمقامات الواقعة في ذاتها بذاتها» به چي حركت ميكند؟ به خودش حركت ميكند.
اين يكي خيلي عبارت شيريني است «ففي كل خطوه تضع قدمها على رأسها بل رأسها على قدمها» حركت او اين جور طبعا ميشود وقتي در خودش حركت ميكند حركت كه دارد ميكند در حقيقت در هر قدمي چي كار ميشود؟ انتهاي آن قدم باز اول قدمي بعدي است در نتيجه در حقيقت اين جور ميشود كه تعبير شده «ففي كل خطوه تضع قدمها على رأسها» يعني آن نهايتي كه در يك مرحله اي حركت كرده و به يك منزلي رسيده است و از آن منزل ميخواهد به منزل بعدي حركت كند منزل بعدي كه بخواهد حركت كند دقيقا قدمش را ميگذارد در راس آن منزل ابتداي آن منزل باز حركت ميكند تا به انتهاء ميرسد بلكه ميشود تعبير ديگر كرد هم ميشود بگوييم كه قدمش را ميگذارد بر راس و هم ميشود گفت راسش را ميگذارد بر قدم يعني اين نهايت سير اول را هم ميتوانيد بگوييد آخر و بگوييد قدم كه بر منزل ديگر بعدي قرار ميدهد و هم ميتوانيد بگوييد كه اين راسي هست كه چون آخر اين كار در مرتبه اعلي اين كار است ميگذاريد بر قدم منزل بعدي هر دو تعبير درست است و لذا هر دو را آوردند «ففي كل خطوه تضع قدمها» قدمش را «على رأسها بل رأسها على قدمها».
توجه كرديد چي شد؟ يك منزلي است از منازل معنوي طي ميكند منزل بعدي حالا جفت آن را داريم فرض ميكنيم اين منزل اولي كه طي كرد آخر آن منزل كه رسيده آن قسمت آخر آن منزل را ميشود گفت نهايت و به يك معني قدمي باشد در ارتباط با منزل بعدي كه بگذارد در ابتداي منزل بعدي ابتداي منزل بعدي اسمش راس باشد اين هم كه نهايت است و آخرش باشد ميشود قدم بر راس يا همين منزل قبلي اين قسمت اخر را ميگوييم را از باب اينكه مرحله بالاي آن است و آن منزل بعدي اول آن به خاطر اينكه ابتداي آن است ميشود قدم راس آن بر قدم «بل رأسها على قدمها وهذا امر عجيب ولكن ليس بعجيب عند التحقيق والعرفان»[3] اين در ارتباط با صراط آن وقت در تطائر كتب و ميزان هم مسألهاي است تا بعد اين دو قسمت بعدي آن هم جلسه بعد اشاره خواهد شد.