< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی‌اکبر سیفی‌مازندرانی

1401/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تأدیب الصبی

 

السادس: قيل: إنّه يكره أن يُزاد في تأديب الصبيّ على‌ عشرة أسواط، والظاهر أنّ تأديبه بحسب نظر المؤدّب والوليّ، فربما تقتضي المصلحة أقلّ وربما تقتضي الأكثر، ولايجوز التجاوز، بل ولا التجاوز عن تعزير البالغ، بل الأحوط دون تعزيره، وأحوط منه الاكتفاء بستّة أو خمسة.[1]

در صحیحۀ یونس اینگونه آمده « امهل صبيك حتى يأتي له ست سنين ثم ضمه إليك سبع سنين فأدبه بأدبك فان قبل وصلح وإلا فخل عنه.»[2]

«یأتی له ست سنین» ظهور در این دارد که به مجرد اینکه داخل 6 سال شد، نفرموده «حتی یمضی عنه ست سنین». «یأتی» ظهور در دخول دارد، فلذا ظهورش در این است که داخل 6 سالگی چون «یأتی له ست سنین» صدق می کند، زدنش جایز است. در خلال سنۀ ششم، یعنی بعد از اتمام 5 سالگی، زدنش جایز است. در ادامه می فرماید «ثم ضمه الیک سبع سنین فادبه» چون قبلش، قبل از زمان تأدیب است، امهل یعنی او را رها کن، مهلتش بده و بگذار بازی کند، او را تحت مراقبت و شدت نگیر. در مقابلش می شود ضُمّ، یعنی او را با خودت همیشه داشته باش، از او چشم برندار و مراقبش باش و او را در مواضع ارتکاب قبیح و افعال بد و گناهان و آنچه برای بالغین معصیت است، یا اذیت و آزار دیگران، در این موارد او را تأدیبش کن. این تأدیب هم ظهور در ضرب دارد، نه مطلق تأدیب با نصیحت، چون همینکه در مقابل امهال و تخلیه آمده «و الا خُلّ عنه»، یعنی اگر چنانچه از 7 سالگی او را با ضرب ادب کردی ولی تربیت نشد، و از زمانش گذشت، او را بعد از مرحلۀ تأدیب رهایش کن، اگر تأدیب شد «قبل و صلح» فبها، و الا، یعنی اگر تربیت نشد، بعد از دوران تأدیب او را رها کن. یعنی از 13 سال به بعد، او را به حال خودش رها کن. از این تخلیۀ سبیل بعد از دوران تأدیب و امهال و رها کردن قبل از زمان تأدیب، این وسط معلوم می شود تضییق و تأدیب هست و در ضرب ظهور دارد.

 

سؤال: خلّ عنه یعنی چه؟

جواب: یعنی خلّ از تأدیب. یعنی او را دیگر تأدیب نکن، یعنی از تأدیب دست بردار. و الزمه یعنی همراه داشته باش و مصاحب خودت قرار بده.

 

مرسل جازم صدوق:

«محمد بن علي بن الحسين قال: قال الصادق عليه السلام: دع ابنك يلعب سبع سنين ويؤدب سبع سنين، وألزمه نفسك سبع سنين فان أفلح وإلا فلا خير فيه.»[3]

« وألزمه نفسك سبع سنين » «الزمه» به معنای مشاوره هست. یعنی او را همراه خودت داشته باش و در مسائل مختلف با او مشورت کن بعد از 13 سال، چون او دوران عقل و فهمش هست و کم کم به او تجربه می آموزی و به او شخصیت و بها می دهی، همیشه در مجالس و محافل با خودت داشته باش و با احترام و مشورت تربیتش کن، یعنی دوران تربیتش با مشورت کردن و همراه خود داشتن در امور مختلف خود هست. « فان أفلح وإلا فلا خير فيه » اگر در دوران مشورت با او اینگونه عمل کردی و دیدی سر به راه نشد، رهایش کن. در روایت دارد: «من لم یؤدّب ابواه یؤدّبه الدهر».

مرسل جازم صدوق:

«قال: وقال أمير المؤمنين عليه السلام: يرف " يربى " الصبي سبعا ويؤدب سبعا ويستخدم سبعا، ومنتهى طوله في ثلاث وعشرين سنة، وعقله في خمس وثلاثين وما كان بعد ذلك فبالتجارب.»[4]

« يرف " يربى " الصبي سبعا » یعنی تا 7 سال او را تأدیب نکن، تربیت کن، یعنی پرورش بده به غیر ضرب. یُرفّ یعنی احترام. جوهری یکی از معانی الرفّ را احترام آورده است. رفّ در اصل لغت به معنای تاقچه های بالا که نوعا دست انسان نمی رسد و یا باید دست را بلند کنی تا برسد. معنای دیگرش را احترام گرفته، یعنی او را تأدیب نکن، چون تأدیب و تعزیر و زدن مضادّ با احترام است. پس او را محترم نگه دار. کنایه از عدم تأدیب هست. چون یربّی در مقابل یؤدّب قرار گرفته است، یؤدّب ظهور در ضرب و تعزیر دارد، در مقابل اسائة همانطور که مجمع البحرین دارد. به قرینۀ مقابله، تربیت یعنی بدون تأدیب. یؤدّب در مقابل یربّی هست. در حالی که خود تأدیب هم برای تربیت هست. مقصود از یربی آن است که همراه با تأدیب و ضرب نباشد، و الا تأدیب به معنای نصیحت و خوش رفتاری و راهنمایی کردن و دلالت کردن و با او رفق و مدارا کردن، این هم تربیت هست و هم تأدیب با ضرب هم نوعی تربیت هست، لکن چون مقابل یکدیگر آمده اند معلوم می شود این تأدیب غیر از تربیت است، با یک سیاستی و یا با تعزیر همراه هست احیانا.

« ويستخدم سبعا » یعنی او را به خدمت می گیری، یعنی در کارها تو را کمک کند. تقریبا مثل یک شریک و مثل شخصی که همیشه همراه انسان هست و انسان در مشورت گرفتن و کار کردن ها به او تکیه دارد. « ومنتهى طوله في ثلاث وعشرين سنة » امام علیه السلام در اینجا 2 سال اضافه فرموده. چون سه تا 7 تا می شود بیست و یک. « وعقله في خمس وثلاثين وما كان بعد ذلك فبالتجارب » عقلش در 35 سالگی کامل می شود. یعنی عقلش بعد از آن به تجربه هست. یعنی به تجربه برایش علم حاصل می شود، اما تعقل و تفکر او تا 35 سالگی رشدش را کرده است، از آنجا به بعد با تجربه ها و مطالعه و تحقیق بر او اضافه می شود. اینها دیگر کسب علوم هست.

اینها چون مرسل هست، فلذا آن روایتی که ستّ سنین دارد، یأتی له ستّ سنین، از لحاظ فتوایی آن روایت حجت است، و ما می توانیم به آن فتوی دهیم که همین که 5 سال تمام شد و داخل 6 سال شد، والد می تواند ضرب را شروع کند.

طبرسی از برقی:

«الحسن الطبرسي في (مكارم الأخلاق) نقلا من كتاب المحاسن عنه عليه السلام قال: احمل صبيك حتى يأتي عليه ست سنين ثم أدبه في الكتاب ست سنين ثم ضمه إليك سبع سنين فأدبه بأدبك، فان قبل وصلح وإلا فخل عنه.»[5]

« احمل صبيك حتى يأتي عليه ست سنين » این روایت هم ستّ دارد و با صحیحه موافق است. « ثم أدبه في الكتاب ست سنين » یعنی سوادآموزی. ظاهرش این است که مقصودش در تعلیم الکتابه مقصود است. ادبه فی الکتاب یعنی لاجل الکتاب و لاجل الکتابه. « ثم ضمه إليك سبع سنين فأدبه بأدبك » اینجا هم به قرینۀ روایات قبلی، ادّب به معنای غیر از زدن باید باشد. چون 6 سال اول با 6 سال دوم می شود 12 سال. بعد از 12 سال این آمده، چون نصوص قبلی داشت الزمه و تعابیری داشت «و یستخدم سبعا» و در صحیحۀ یونس «خلّ عنه» بعد از 13 سال داشت. این معلوم می شود این تأدیب بعد از 12 سال، مقصود زدن نیست به قرینۀ این نصوص.

روایت بعدی هم مرسل هست. عن النبی صلی الله علیه و آله:

« أكرموا أولادكم وأحسنوا آدابهم يغفر لكم. »[6]

« يغفر لكم » یغفر لکن قرینه بر استحباب فعل امر «اکرموا و احسنوا» هست.

این نصوص که برای اصل مشروعیت تأدیب صبی و رجحانش و استحبابش، قطعا دلالت دارند، بلکه به التزام دلالت دارد بر آنچه که لوازم این تأدیب هست مادامی که محرّم شرعی نباشد، مثل اینکه ضرر بر جسم صبیّ وارد بشود و او را معیوب کند، یا جنایتی خونی منجر شود، اینها را متضمن نیست، اینها مصداق جنایت و ظلم و تعدی هست، و هر زدنی مستلزم اینها نیست، زدن تا مادامی که به جنایت منجر نشود. چون اینها نمی شود گفت حتما از لوازم و شؤون تأدیب هست، معیوب کردن و مجروح شدید کردن. البته قرمز شدن چرا، بالاخره انسان با دست یا سوط بزند، یک نحوی اثرش قرمز شدن هست و در مقام تأدیب اگر باشد ضمان ندارد، اما اگر بیش از حدّ قرمز شدن باشد خیر. بعضی از بزرگواران صاحب رساله ها که از معاریف بودند و فوت کرده اند، فتوی داده بودند که زدن اگر موجب قرمز شدن شود ضمان دارد. خیر این حرف درست نیست چون شارع وقتی امر کرده به تأدیب، و حتی آنجایی که تأدیب متوقف بر ضرب باشد، وجوب هم استفاده می شود از آن کما اینکه صاحب جواهر هم گفت، نمی شود شارع چیزی را واجب کند و بعد بفرماید ضامن هم هستی. این خلاف ظاهر هست.

 

سؤال: آیا اذن در شیء اذن در لوازمش هست. اگر مستوجب حد شود باز هم این را می پذیرید؟ یا اگر کسی بچه اش را بزند که مثلا قصاص داشته باشد؟

جواب: نص خاص داریم.

 

سؤال: اینجا هم نص خاص داریم که هر کسی دیگری را بزند که بدنش قرمز شود ضمان دارد.

جواب: این نص خاص نیست، این نص مطلق هست که «حتی الارش فی الخدش» که در آن روایت آمده است، به نحو عموم و اطلاق هست، در خصوص مقام صبی چون امر به تأدیب و ضرب آمده و ضرب مستلزم احمرار هست قطعا، فلذا اینکه بگوییم قرمز شدن ضمان دارد این حرف بی اساس هست، چون ضرب در غالب موارد قرمزی را همراه دارد، فلذا ایجاب هم شده است، بلکه اصل جوازش هم همینطور که با مجرد اذن هم اگر قرمز شود، ضمان مرتفع هست.

 

سؤال: در قرآن که در مورد همسران آمده «فاضربوهن»، در روایت آمده که با سواک او را بزنید. با سواک که قرمز نمی شود، کذلک در اینجا که ضرب هست ولی ضربی که موجب دیه نشود.

جواب: سواک و شماریخ و امثالهم در مورد زن یعنی همسر هست. در مورد صبیّ سوط دارد. اسواط به عدد اسنان یا ثلاثة اسواط در روایات آمده است. سوط بدون قرمز شدن نمی شود و غالب این است مگر اینکه سوط را بر بدنش بکشد فقط. اگر صدق زدن باشد قرمز می شود و لوازمش هست. خود نفس اذن نافیِ ضمان هست چون حکم ضرری می شود، لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام، هیچ حکم ضرری در اسلام جعل نشده است، اگر چنانچه بگوییم وجوب تأدیب و بلکه حتی حکم به جواز ضرب به نحو ضرری جعل بشود اینگونه حکم در اسلام جعل نشده است، فلذا با ادلۀ مختلف نفی می شود، هم «اذن الشیء اذن فی لوازمه» و هم خود اذن ضرب و ایجاب با ضمان از جهت متفاهم عرفی منافات دارد.

 

اما اگر بیش از مقتضای ضرب و تأدیب، ضربی باشد که مثلا منجر شود به خون آمدن، یا معیوب شدن، همۀ اینها ضمان دارد و در مواقعی هم اگر لازم باشد و موافق شرع باشد تعزیر هم دارد. اما در حد قتل اگر بشود قصاص به صریح نصّ منتفی هست. همچنین می توانیم نفی قصاص را به دون قتل هم که قصاص در اعضاء و اطراف باشد را هم منتفی کنیم، اما غیر از قصاص، مثلا تعزیر منافاتی ندارد، یعنی می تواند ثابت باشد چون مقتضای تأدیب نبوده، این زدن گناه و معصیت هست اگر بیش از مقتضای تأدیب باشد فلذا ادلۀ ضمان می آید و همچنین ادلۀ تعزیر هم می آید، مگر اینکه حاکم تشخیص دهد با شؤون تأدیب منافات دارد و مصلحت نیست که پدر را تعزیر کند، مگر اینکه به گونه ای باشد که او این محاذیر را نبیند، مثلا فرض کنید پدر را در یک جای خلوتی بزند که هیچ کسی متوجه نشود، با علم به اینکه این خبر پخش نمی شود او را بزند. یعنی به نحوی باشد که با شؤون تربیت منافات نداشته باشد که بچه از رو برود و نقض غرض بشود.

لفظ خود تأدیب به قرینۀ یربّی و خلّ عنه و امهل، این سه تعبیر در مقابل تأدیب آمده است، معلوم می شود که این تأدیب ظهور در مجازات و ضرب دارد و آنها بر خلافش هست، اما از جهت لغت در مجمع البحرین اینطور آمده:

« وأدبته تأديبا: إذا عاقبته على إساءة، ومنه قوله (ع): " من فعل كذا فليؤدب ". »[7]

« وأدبته تأديبا: إذا عاقبته على إساءة » یعنی او را معاقبه و مجازات کردی. ممکن است با حبس هم باشد، بعضی از اعاظم فقهای ما که ثقه ای برای ما نقل کرده که بچه اش را در سرداب حبس می کرد به خاطر بعضی از اشتباهات و خطاهایی که مرتکب میشد، و آن بچه هم در آینده از مجتهدین به نام شد.

در ادامه می گوید:

« وأحسن التأديب أن يكون من غير ضرب وعنف بل بلطف وتأن. »[8]

بهترین تأدیب این هست که به غیر ضرب باشد، و البته این امر عقلی و عقلائی هم هست. حسن و قبح عقلی داریم، اگر تأدیب به نحو نصیحت و رفق و مدارا و استدلال و منطق باشد، در مقایسه با ضرب اگر آن اولی همان هدف را حاصل بکند، عقلاء در اینصورت ضرب را قبیح می دانند، می گویند تو می توانی به غیر ضرب این غرض را حاصل کنی. فلذا ایشان گفته احسن التأدیب این هست. ما می گوییم حتی در جایی که بشود تأدیب را با آن کیفیت انجام داد و مع ذلک به خاطر بی حوصلگی و عصبانیت خودش با ضرب او را تأدیب نماید، این قبیح می شود و بلکه شاید کسی بگوید جایز هم نیست. اطلاق نصوص از این صورت که تأدیب با غیر ضرب حاصل شود، همانطور که در تعبیر صاحب جواهر آمده بود اذا کان التأدیب متوقفا علی الضرب. البته این مدلول نصوص هست و مقتضای قاعده هم هست.

علی ایّ حال نتیجه این شد که اذا بلغ ستّ سنین کافی است برای تأدیب با ضرب که در مواقعی که لازم هست، در داخل 6 سالگی هم جایز هست.

در صحیحۀ غیاث که می فرماید فاضرب مما تضرب منه ولدک، این اطلاق دارد و تا قبل از بلوغ را شامل می شود، لکن با این روایتی که گفتیم اطلاقش مقید می شود.

همچنین امهل صبیک حتی یأتی له ستّ سنین در صحیحۀ یونس، این هم دلالت دارد تا قبل از 6 سال زمان مهلتش هست.

حاصل کلام این است که اصل مشروعیت تأدیب صبی و استحبابش مسلم هست، و ثانیا از 6 سال به بعد ضرب هم مشروع هست و جایی که توقف داشته باشد واجب می شود چون اصل تأدیب واجب هست، مخصوصا آنجایی که حفظ صبی از فساد و آلودگی باشد، یا عمل عمل شنیعی هست و اگر دیگران بشنوند موجب اشاعۀ فحشاء می شود، اینجا هم تأدیب واجب می شود برای سدّ فحشاء و یا برای اینکه خودش فاسد نشود. این موارد موارد وجب هست قطعا نه استحباب، چون حفظ ایمان و تربیت و ایمانش واجب هست و اگر چنانچه این عمل را ادامه بدهد فاسد می شود فلذا بر والد واجب هست که او را تأدیب نماید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo