< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:في اللواط و السحق و القيادة

(مسألة 1): اللواط وطء الذكران من الآدمي بإيقاب وغيره، و هو لا يثبت إلّا بإقرار الفاعل أو المفعول أربع مرّات، أو شهادة أربعة رجال بالمعاينة مع جامعيتهم لشرائط القبول[1] .

لواط، وطی دو ذَکر است به إیقاب، إدخال ذَکر در فرج از مخرج است، و این از عمل قوم لوط ماخوذ است کما اینکه در جواهر و ریاض آمده است، در مسالک گفتند إیقاب به بعض حشفه محقق است، عبارت ایشان را اینجا آوردیم که:

( قال: أراد بالإيقاب إدخال الذكر و لو ببعض الحشفة، لأن الإيقاب لغة الإدخال، فيتحقّق الحكم و إن لم يجب الغسل[2] ) مقصود این است که صدق ادخال کند. « و إن لم یجب الغسل »، اگرچه موجب غسل نباشد اما موجب حد است چرا که صدق إیقاب می کند، البته این حرف درستی نیست که موجب غسل نیست، چون بالاخره ، وقتی ملاک «إذا التقی الختانان» شد ممکن است که تنقیح ملاک قطعی شود که وقتی این التقاء از عقب هم صورت بگیرید کافی است و فرقی بین قُبل و دُبر نیست، البته به این بحث مربوط نیست ولی مسئله حرمت لواط از ضروریات است، همانطور که صاحب جواهر تصریح کرده است که از ضروریات دین است دلیل آن هم تصریح آیات شریفه به حرمت است.

این تصریح هم حتما لازم نیست که اوعد الله علیه النار باشد، چون اصل حرمت ضروری دین باشد مطلبی است و اینکه گناه کبیره باشد مطلب دیگری است و معیار «اوعد الله علیه النار في کتابه» گناه کبیره بودن است، اینجا هر دو است، هم اصل حرمت و هم اینکه از گناهان کبیره است بخاطر اینکه آن عذابی را که بر قوم لوط نازل کرده است، در سنت پروردگار نبود که اینگونه عذاب را بر أُمَمّ سالفه در غیر کبائر نازل کند، و همین خودش کافی است چرا که آن إهلاک جمعی با آن کیفیتی که امم سالفه را عذاب کرده است، اینها به خاطر گناهان کبیره بوده است و هرگز برای صغیره نبود، لذا همین کافی است برای اینکه کبیره بودن را هم اثبات کند، اگرچه عذاب دنیوی هم هست.

آیه اول

﴿إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾[3] ﴿وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾[4] ﴿فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ﴾[5] ﴿وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ﴾[6] اینجا مسرفون هم دارد، که آیه شریفه ‌عنوان مسرف را اطلاق کرده است، با قطع نظر از دلالت این آیه بر حرمت و سیاق این آیه، خود لفظ مسرفون کافی است که از گناهان کبیره باشد، چون در آیه شریفه ﴿أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ﴾[7] ، صریح قرآن وعده عذاب داده شده است، و این گناه کبیره می شود و متیقن از مدلول مسرفین، گناه کبیره بودن می شود.

«مسرفون» یعنی علی أنفسهم ، این اسراف بر نفس است، اسراف بر نفس یعنی گناه ، چون خدای تعالی نفس را برای انسان آفرید که این نفس مطمئنه شود و به درجات قرب برسد در ضوء هدایت عقل که قاصد و رسول باطن است و در سایه هدایت رسول بیرون – پیامبران- رشد کند، این نفس را همانگونه که در آیه شریفه آمده « ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[8] ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[9] ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[10] چنین قابلیتی را دارد، اما این شخص با نفس خود چنین معامله‌ای کند در واقع اسراف بر نفس خودش کرده است، متیقن از « أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ» اسراف بر نفس می شود، کما اینکه در این آیه شریفه بر اهل لواط لفظ مسرف إطلاق کرده است همین کافی است، آنچه می خواهیم بگوییم این است که خود این مسرفون که در آیه بیان شده خودش یک دلیل مستقل است، با این حال اگر از این فقره هم قطع نظر شود این آیه شریفه به خاطر آن عذابی که ذکر کرده است باز هم دلالت بر کبیره بودن دارد.

 

سوال: گناهان صغیره هم اسراف علی نفس هستند، اما هر اسراف نفسی که مستحق نار نیست ؟

جواب: آیه عموم دارد که سزای مسرفین عذاب نار است.

 

سوال: بنابراین همه گناهان میشود گناه کبیره؟

جواب: قدر متیقن از مسرفین همین لواط است که خدای تعالی خودش تطبیق داده است، با بقیه گناهان کار نداریم، مطلوب ما با همین اثبات می شود، این مسلّم است.

 

در ادامه آیه می فرماید

﴿وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾ ، چه فرهنگ عجیبی بود که چنین چیزی می گفتند، وقتی پیامبر به آنها می گفت این کار را انجام ندهید می گفتند آنها را بیرون کنید چرا که آنها مقدس هستند، ﴿فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ، وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ﴾

« أمطرنا » یعنی عذاب آسمانی به صورت سنگ نازل شد و آنها را با خودشان و منزلشان نابود کرد و با خاک مساوی کرد، این چنین عذابی برای غیر گناه کبیره نمی آید، این صریح است، علاوه بر حرمتی که از استحقاق عذاب است فهمیده می شود، پس هم ضروری بودن حرمت از این آیه استفاده می شود به همان دو تقریبی که عرض شد و هم کبیره بودن این گناه که استفاده می شود.

 

سوال: شاید گناه صغیره بوده است و با اصرار تبدیل به گناه کبیره می شود؟ زیرا فرهنگ علنی مردم بوده است!

جواب: اینجا لفظ اصرار که ندارد تا احتمال خصوصیت برای اصرار بدهیم، آیه إطلاق دارد، البته مورد ممکن است دارای اصرار باشد ولی خود لفظ آیه شریفه، عذاب را به اصرار معلق نکرده است بلکه به نفس این گناه معلق کرده است ، البته شاید مورد گناه در آیه، اصرار بوده ولی خود آیه شریفه تعلیق به اصرار نکرده است، در خود لفظ اسراف هم اصرار اخذ نشده است.

 

آیه دیگری که دارد این است:

﴿وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾[11] ﴿أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾[12] ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾[13] ﴿فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ﴾[14] ﴿وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ﴾[15]

نفس این آیه به تقریب دلالت دارد به اضافه لفظ « فحشا » که آیه می فرماید « تأتون الفاحشة » که فاحشه در قرآن مجید آمده است که «﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ ۚ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[16] »، تقریب همان تقریب است ولی مسرف را ندارد.

نصوص

»محمد بن الحسن بإسناده عن سهل بن زياد، عن بكر بن صالح، عن محمد ابن سنان، عن حذيفة بن منصور قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن اللواط فقال: ما بين الفخذين، وسألته عن الذي يوقب فقال: ذاك الكفر بما " لما " أنزل الله على نبيه صلى الله عليه وآله.[17] »

راوی می گوید لواط چیست؟ حضرت فرمود « ما بین الفخذین » ، ممکن است کسی « ما بین الفخذین » را حمل کند بر خود لواط، ولی از ذیل این معلوم می شود که درست نیست ، « وسألته عن الذي يوقب »، پس معلوم می شود این تقابل و مقابله « ما بین الفخذین » غیر از خود إیقاب است، راوی هم همین را فهمیده است، مقصود سائل و راوی از ما بین الفخذین غیر از ایقاب بود، اصلاً حضرت لواط را مابین الفخذین گفته است، این کالصریح است چون مقابله خودش این را روشن می کند.

« فقال: ذاك الكفر بما " لما " أنزل الله على نبيه »، یعنی آنقدر این حکم ضروری است که از رسالت نبی جدا نمی شود، کسی که این کار را انجام بدهد مانند این است که به اصل رسالت را پشت پا زده است.

این روایت سندش ضعیف است ولکن دلالت آن صریح است چرا که لواط را تعریف کرده به اینکه ایقاب در آن نباشد، مقابله دارد. یا علی ألأقل أعم باشد براینکه مابین الفخذین ظهور در غیر از ایقاب دارد و این مقابله این ظهور را تقویت می کند.

توجه داشته باشید که راوی از لواط شرعی سوال می کند و حضرت نمی خواهد لغت را تعریف کند،اصلاً سائلین از أئمه از موضوع احکام سوال می کردند، و کاری به لغت ندارند و امام هم طبق سوال جواب می دهند، هر دو نظر به موضوع احکام دارند.

صحیحه حسین بن سعید

( محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد قال: قرأت بخط رجل أعرفه إلى أبي الحسن عليه السلام وقرأت جواب أبي الحسن عليه السلام بخطه: هل على رجل لعب بغلام بين فخذيه حد؟ فان بعض العصابة روى أنه لا بأس بلعب الرجل بالغلام بين فخذيه فكتب: لعنة الله على من فعل ذلك وكتب أيضا هذا الرجل ولم أر الجواب: ما حد رجلين نكح أحدهما الاخر طوعا بين فخذيه، وما توبته؟ فكتب: القتل.)[18]

« قال: قرأت بخط رجل أعرفه إلى أبي الحسن عليه السلام »، أعرفه یعنی ظاهرش این است که خود شخص را می شناسد ولی نمی خواهم اسم ببرد، این شناختن اعم از ثقه وغیر ثقه است، و این دلالت بر وثاقت ندارد، «وقرأت جواب أبي الحسن عليه السلام بخطه »، این دلالت دارد به اینکه خود خط حضرت را دید، این می شود که روایت با این وصف صحیحه می شود ، « هل على رجل لعب بغلام بين فخذيه حد؟ » این ظهور در عدم إیقاب دارد، « فان بعض العصابة روى أنه لا بأس بلعب الرجل بالغلام بين فخذيه فكتب: لعنة الله على من فعل ذلك وكتب أيضا هذا الرجل ولم أر الجواب » بعد می گوید این هم در سوال آمده بود که حد این چیست، ولی البته من مکتوب جواب را ندیدم، اما از خودش جواب را نقل کرد، و جواب این است، « ما حد رجلين نكح أحدهما الاخر طوعا بين فخذيه، وما توبته؟ فكتب: القتل »، یعنی شخصی که امام برای او نوشته بود ، این فکتب را از زبان او شنیدم ، فکتب القتل، این هم عجیب است این روایت صحیحه است دلالت دارد بر اینکه که مجرد لعب بین فخذیه موجب قتل است ، ولی جمیع اصحاب از این دو روایت اعراض کردند و به روایتی تمسک جستند که سندش ضعیف است، اما دلالت آن صریح است که حکم «لعب بین فخذیه» مأة جلدة است که همه به این روایت ضعیفه فتوا داده اند، تفصیل آن إن شاءالله در مسئله بعد می آید.

مرفوعه واسطی: « وعن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن هارون، عن أبي يحيى الواسطي رفعه، قال: سألته عن رجلين يتفاخذان، قال: حدهما حد الزاني فان أدعم أحدهما على صاحبه ضرب الداعم ضربة بالسيف أخذت منه ما أخذت وتركت ما تركت يريد بها مقتله، والداعم عليه يحرق بالنار.»[19]

این روایت هم صریح است برای اینکه حد اینها حد زانی است، یعنی اگر محصن باشند حد آنها رجم است، و اگر غیر محصن باشند حد آنها جلد است، « فان أدعم أحدهما على صاحبه »، أدعم یعنی اون کسی که از پشت سوار می شود،« ضرب الداعم ضربة بالسيف أخذت منه ما أخذت »، چون این «ما« نفس است و نفس مونث است، أخذت آمده است، یک از مواردی که جائز است برای «ما» تانیث بیاید با اینکه ما در ظاهر لفظ مذکر است اما به جهت معنی مونث می آید و در تعابیر فقها هم یکی از شواهد آنها این روایت است با اینکه این روایت مرفوعه است.

أصح این است که ضربة اخذت منه ما اخذت، یعنی هر چه که این ضربه اثر شد ولو اینکه جانش را هم بگیرد، اگر هم به قتل نرسید او را به همین حالت رها می کنند، «تُرکت» یعنی اینکه این ضربة دیگر تکرار نمی شود، به همان یک بار ضربه اکتفا می شود و دوبار تکرار نمی شود، « یرید بها مقتله »، این تعبیر یعنی جزای او قتل است، « یحرق بالنار »، آن کسی هم که داعم است با آتش سوزانده می شود.

دعم در بیان دوم، علیه دارد این قرینه بر این است که این داعم از فوق است، «دعم» در لغت به معنی میل و معاشقه هم آمده است ، آن اولی که دعوت کرده است و تحت است با سیف کشته می شود و آن کسی که فوق است هم با نار سوزانده می شود.

مشهور از این روایت هم که إعراض کردند و در روایت ضعیف آمده است که جزا مطلقا صد ضربه است، مشهور اعراض کردند یعنی اصحاب همه اعراض کردند ،چرا که اگر ثابت شود که همه اعراض کردند ما از این روایت دست بر می داریم ، ولی اگر چنانچه آنجا مخالف دارد مسئله فرق می کند، اگر مشهور باشد که اینها اعراض کردند، با توجه به اینکه روایت بعدی هم ضعیف است اینجا محل کلام می شود، چون ممکن است کسی بگوید آن مأة جلد حمل می شود بر غیر محصن و اینجا (نار و سیف) حمل می شود بر محصن، تا جمع باشد، البته در مساله بعد خواهد آمد.

کیفیت اقرار

در مورد اقرار روایت صحیحه مالک بن عطیه آمده است، این روایت صریح است که اقرار باید چهار بار باشد و سه بار کفایت نمی کند:

( محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن محبوب عن ابن رئاب، عن مالك بن عطية، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: بينما أمير المؤمنين عليه السلام في ملاء من أصحابه إذ أتاه رجل فقال: يا أمير المؤمنين عليه السلام إني أوقبت على غلام فطهرني، فقال له: يا هذا امض إلى منزلك لعل مرارا هاج بك، فلما كان من غد عاد إليه فقال له: يا أمير المؤمنين إني أوقبت على غلام فطهرني فقال له: اذهب إلى منزلك لعل مرارا هاج بك، حتى فعل ذلك ثلاثا بعد مرته الأولى، فلما كان في الرابعة قال له: يا هذا إن رسول الله صلى الله عليه وآله حكم في مثلك بثلاثة أحكام فاختر أيهن شئت، قال: وما هن يا أمير المؤمنين؟ قال: ضربة بالسيف في عنقك بالغة ما بلغت، أو إهداب [إهداء] من جبل مشدود اليدين والرجلين أو إحراق بالنار، قال: يا أمير المؤمنين أيهن أشد على؟ قال: الاحراق بالنار قال: فاني قد اخترتها يا أمير المؤمنين فقال: خذ لذلك أهبتك، فقال: نعم قال: فصلى ركعتين ثم جلس في تشهده فقال: اللهم إني قد أتيت من الذنب ما قد علمته وإني تخوفت من ذلك فأتيت إلى وصي رسولك وابن عم نبيك فسألته أن يطهرني فخيرني ثلاثة أصناف من العذاب، اللهم فاني اخترت أشدهن، اللهم فاني أسألك أن تجعل ذلك كفارة لذنوبي وأن لا تحرقني بنارك في آخرتي، ثم قام وهو باك حتى دخل الحفيرة التي حفرها له أمير المؤمنين عليه السلام وهو يرى النار تتأجج حوله، قال: فبكى أمير المؤمنين عليه السلام وبكى أصحابه جميعا فقال له أمير المؤمنين عليه السلام: قم يا هذا فقد أبكيت ملائكة السماء وملائكة الأرض، فان الله قد تاب عليك فقم ولا تعاودن شيئا مما فعلت.)[20]

« بينما أمير المؤمنين عليه السلام في ملاء من أصحابه إذ أتاه رجل فقال: يا أمير المؤمنين عليه السلام إني أوقبت على غلام فطهرني، فقال له: يا هذا امض إلى منزلك »، به کسر میم و تشدید راء ، مِرّ یعنی مریضی که به انسان عارض می شود و انسان دچار هذیان گویی می شود، در لغت اینطور گفته اند ، مرّار مفردش مِرّ است،« لعل مرارا هاج بك »، یعنی شاید مرض هذیان بر تو غالب شده است، « فلما كان من غد عاد إليه فقال له: يا أمير المؤمنين إني أوقبت على غلام فطهرني فقال له: اذهب إلى منزلك لعل مرارا هاج بك، حتى فعل ذلك ثلاثا بعد مرته الأولى »، یعنی بعد از آن مرتبه اول، سه بار دیگر این را گفت، که چهار بار می شود،در مرتبه چهارم، « قال له: يا هذا إن رسول الله صلى الله عليه وآله حكم في مثلك بثلاثة أحكام فاختر أيهن شئت » هر کدام که خواستی انتخاب کن، « قال: وما هن يا أمير المؤمنين؟ قال: ضربة بالسيف في عنقك بالغة ما بلغت، أو إهداب »، «إهداب » یعنی پرت کردن از ارتفاع بالای کوه، با دست و پای بسته، « أو إهداب [إهداء] من جبل مشدود اليدين والرجلين أو إحراق بالنار، قال: يا أمير المؤمنين أيهن أشد على؟ قال: الاحراق بالنار قال: فاني قد اخترتها يا أمير المؤمنين فقال: خذ لذلك أهبتك » ،أُهبة یعنی نصیب، بهره، تقدیر، یعنی آنچه نصیب تو است همین است، « فقال: نعم قال: فصلى ركعتين »، یعنی شخصی که مستحق حد شد دو رکعت نماز خواند « ثم جلس في تشهده فقال: اللهم إني قد أتيت من الذنب ما قد علمته وإني تخوفت »، یعنی من از عذاب جهنم ترسیدم، « من ذلك فأتيت إلى وصي رسولك وابن عم نبيك فسألته أن يطهرني فخيرني ثلاثة أصناف من العذاب، اللهم فاني اخترت أشدهن، اللهم فاني أسألك أن تجعل ذلك كفارة لذنوبي وأن لا تحرقني بنارك في آخرتي »، این مجازات را تحمل می کند که فردا به آتش جهنم نسوزم، ، « ثم قام وهو باك حتى دخل الحفيرة التي حفرها له »، در حالی که گریه می کرد به سمت چاله‌ای که برای او کنده بودند حرکت کرد، « وهو يرى النار تتأجج حوله » در حالی که می دیدید آتش زبانه می کشد،« قال: فبكى أمير المؤمنين عليه السلام وبكى أصحابه جميعا » حضرت و اصحاب ایشان گریه کردند.

شاهد این روایت بر این است که حضرت بعد از چهار بار، دستور به حد دادند و در سه مرتبه اول رد کردند، پس این روایت صریح در این است که إقرار باید چهار بار باشد.

البته این روایت گفته اوقبت و فقط إیقاب است و ربطی به تفخیذ ندارد.

سوال: در این روایت که امیرالمؤمنین نبخشیدند، ایشان فقط اخبار دادند؟

جواب: وقتی إقرار کند حاکم مخیّر است ، و اینجا حکم شرعی است که حاکم بین اجرای حد و عدم اجرای حد، مخیّر است زیرا توبه هم کرده است، و حضرت اینجا از اختیارش استفاده کرد، چون دید که واقعا استحقاق این بخشش را دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo