< فهرست دروس

درس قواعد فقهیه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده «وجوب الحج علی کلّ مستطیع»

قاعدة لا إحرام إلّا بالتلبیة

وجوب تلبیه و عدم کفایت اشعار و تقلید در غیر حج قران

در بین اصحاب اتفاق وجود دارد و تصریح به اجماع شده است که در «حج تمتع» و «عمره تمتع» و »عمره مفرده» و «حج افراد» تلبیه معتبر است و اشعار و تقلید کفایت نمی کند.

صاحب جواهر می فرمایند:

«و كيف كان ف‌لا خلاف في أنه لا ينعقد الإحرام لمتمتع بعمرة أو حجة و لا لمفرد معتمر و لا حاج إلا بها بل الإجماع محصلا و محكيا في الانتصار و الغنية و الخلاف و الجواهر و التذكرة و المنتهى و غيرها على ما حكي عن بعضها»[1]

نصوص باب 14 از ابواب احرام هم مفید همین مطلب هستند، و تمام روایات این باب که بیش از 15 روایت هستند، دلالت دارند که تا تلبیه انجام نشود مانعی از انجام محرمات احرام (نه محرمات الهی!) نیست، مگر روایت 14 در این باب 14 که روایت احمد بن محمد است و احرام را بدون تلبیه نیز منعقد می داند که آنرا باید حمل کرد.

روایت احمد بن محمد: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ فِي رَجُلٍ يَلْبَسُ ثِيَابَهُ وَ يَتَهَيَّأُ لِلْإِحْرَامِ- ثُمَّ يُوَاقِعُ أَهْلَهُ قَبْلَ أَنْ يُهِلَّ بِالْإِحْرَامِ قَالَ عَلَيْهِ دَمٌ.»[2]

در اینجا فرض شده است که فرد لباس احرام را پوشیده و آماده احرام است، و فقط تلبیه را نگفته است، و در چنین حالتی مواقعه کرده است که این روایت، کفاره را برای این فرد بیان کرده است. معنای این حرف این است که احرام، بدون تلبیه محقق شده است.

اما التزام به این روایت صحیح نیست، چون اولا اصلا معلوم نیست که روایت باشد، چون احمد بن محمد نقل می کند که پدرم چنین گفت و به معصوم علیه السلام اسناد داده نمی شود.

ثانیا حتی اگر روایت باشد، همان طور که شیخ طوسی فرموده است می توان این کفاره را حمل بر استحباب کرد، و نیز می توان گفت که در مورد حج قران است و به جای تلبیه، اشعار و تقلید انجام شده است.

به هر حال اشکال اصلی همان است که اصلا معلوم نیست که روایت باشد، بنابراین نمی توان دست از ظهور روایات دیگر که تلبیه را لازم می دانند برداشت.

تخییر بین تلبیه و اشعار و تقلید در حج قران

مشهور قائل هستند که احرام در «حج قران» با یکی از «تلبیه» یا «تقلید» و یا «اشعار» محقق می شود.

اشعار این است که به سمت راست کوهان شتری که برای قربانی حج تهیه شده است با چاقو یا نیزه و امثال آن خراشی وارد شده و خون از آن جاری شود، که چنین کاری علامت این است که این شتر به عنوان قربانی حج است، و با این کار احرام محقق می شود.

تقلید نیز این است که حاجی، کفش خود را از گردن شتر آویزان کند، که این نیز نشانه و علامتی برای این است که این شتر برای قربانی حج است.

در مجمع البحرین اینگونه ذکر شده است:

«فِي الْحَدِيثَ إِشْعَارَ الْبَدَنِ وَ إِشْعَارَ الْهَدْيِ و هو أن يقلد بنعل و غير ذلك و يجلل و يطعن في شق سنامه الأيمن بحديدة حتى يدميه ليعرف بذلك أنه هدي، و الإشعار و التقليد بمنزلة التلبية للمحرم، و من أشعر بدنة فقد أحرم و إن لم يتكلم بقليل و لا كثير.»[3]

مراد از «یجلل» تکبیر گفتن است، یعنی نام خداوند جل جلاله را به عنوان تکبیر ذکر کند، برخی نیز گفته اند اذکار دیگری بجز تکبیر نیز می تواند بگوید.

 

سؤال: آیا بجای اشعار با چاقو و نیزه، می توان مثلا با رنگ روی شتر علامت گذاشت؟ چون غرض این است که معلوم شود که این شتر برای قربانی است، بنابراین ضرورتی ندارد که حتما روی کوهان شتر خراش وارد شده و خون جاری شود.

جواب: این مساله از احکام توقیفی الهی است و با تحلیل عقلی قابل تغییر نیست. تعبیر «لیعرف» هم که در روایات ذکر شده است به عنوان حکمت است.

 

البته برخی گفته اند که اشعار مکروه است و تقلید کفایت می کند، ولی این با نص سازگار نیست و مساله تعبدی است و باید تابع نصوص باشیم.

به هر حال مشهور قائل هستند که هریک از این سه کار یعنی تلبیه و اشعار و تقلید در حج قران کافی است، ولی سید مرتضی مخالفت کرده است.

صاحب جواهر فرموده است:

«و أما القارن فهو بالخيار إن شاء عقد إحرامه بها، و إن شاء قلد أو أشعر على الأظهر الأشهر، بل المشهور، للمعتبرة المستفيضة، منها ... فما عن السيد و ابن إدريس- من عدم الجواز إلا بالتلبية، لأنها الفرد المتيقن بعد الاعراض عن النصوص المزبورة بناء على أصلهما المفروغ من فساده في محله، خصوصا مثل المقام الذي يمكن فيه دعوى القطع بمضمون النصوص المزبورة- واضح الفساد.»[4]

نصوص

نصوص در این مقام چهار طایفه هستند.

طایفه اول دلالت دارد که اشعار و تقلید با هم واجب هستند، و اصلا کاری به تلبیه ندارد.

طایفه دوم دلالت دارد که اشعار کافی است و نیازی به تلبیه یا تقلید نیست.

طایفه سوم دلالت دارد که اشعار و تلبیه واجب هستند و کاری به تقلید ندارد.

طایفه چهارم تصریح دارد که هریک از این سه کار (اشعار یا تقلید و یا تلبیه) می تواند احرام را محقق کند.

صحیحه عبدالله بن سنان

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْبُدْنِ كَيْفَ تُشْعَرُ- قَالَ تُشْعَرُ وَ هِيَ مَعْقُولَةٌ وَ تُنْحَرُ وَ هِيَ قَائِمَةٌ- تُشْعَرُ مِنْ جَانِبِهَا الْأَيْمَنِ- وَ يُحْرِمُ صَاحِبُهَا إِذَا قُلِّدَتْ وَ أُشْعِرَتْ.»[5]

این روایت مربوط به طایفه اول است که اشعار و تقلید را با هم دارد، و 6-7 روایت داریم که مفید این معنا هستند.

صحیحه یونس بن یعقوب

«وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي قَدِ اشْتَرَيْتُ بَدَنَةً- فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِهَا فَقَالَ انْطَلِقْ حَتَّى تَأْتِيَ مَسْجِدَ الشَّجَرَةِ- فَأَفِضْ عَلَيْكَ مِنَ الْمَاءِ وَ الْبَسْ ثَوْبَكَ- ثُمَّ أَنِخْهَا مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ ثُمَّ ادْخُلِ الْمَسْجِدَ فَصَلِّ- ثُمَّ افْرِضْ بَعْدَ صَلَاتِكَ- ثُمَّ اخْرُجْ إِلَيْهَا فَأَشْعِرْهَا مِنَ الْجَانِبِ الْأَيْمَنِ مِنْ سَنَامِهَا- ثُمَّ قُلْ بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ- اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي ثُمَّ انْطَلِقْ حَتَّى تَأْتِيَ الْبَيْدَاءَ فَلَبِّهْ.»[6]

تعبیر «فافض علیک من الماء» یعنی غسل کن.

این روایت مربوط به طایفه سوم است که اشعار و تلبیه را لازم دانسته است.

صحیحه معاویة بن عمار

«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْبُدْنُ تُشْعَرُ فِي الْجَانِبِ الْأَيْمَنِ- وَ يَقُومُ الرَّجُلُ فِي الْجَانِبِ الْأَيْسَرِ- ثُمَّ يُقَلِّدُهَا بِنَعْلٍ خَلَقٍ قَدْ صَلَّى فِيهَا.» [7]

مراد از «نعل خلق» کفش کهنه است. «قد صلی فیها» یعنی همان کفشی که با آن نماز خوانده است.

این روایت نیز مربوط به طایفه اول است که اشعار و تقلید را با هم ذکر کرده است.

 

صحیحه معاویة بن عمار

«وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يُوجِبُ الْإِحْرَامَ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ التَّلْبِيَةُ وَ الْإِشْعَارُ- وَ التَّقْلِيدُ فَإِذَا فَعَلَ شَيْئاً مِنْ هَذِهِ الثَّلَاثَةِ فَقَدْ أَحْرَمَ.»[8]

این روایت، هریک از این سه کار را کافی می داند و این همان قول مشهور است که قائل به تخییر بین تلبیه و اشعار و تقلید در مورد حج قران بودند.

اعتبار عربیت در تلبیه

مقتضای قاعده و ظاهر نصوص، اعتبار عربیت است، چون در نصوص، به ذکر تلبیه امر شده است و این ذکر به زبان عربی است. برای مثال به صحیحه معاویة بن عمار اشاره می کنیم.

صحیحه معاویة بن عمار

«وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ وَ صَفْوَانَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: التَّلْبِيَةُ أَنْ تَقُولَ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ ... وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنَ التَّلْبِيَاتِ الْأَرْبَعِ- الَّتِي كُنَّ فِي أَوَّلِ الْكَلَامِ - وَ هِيَ الْفَرِيضَةُ وَ هِيَ التَّوْحِيدُ وَ بِهَا لَبَّى الْمُرْسَلُونَ ...»[9]

صحیحه معاویة بن وهب

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: تُحْرِمُونَ كَمَا أَنْتُمْ فِي مَحَامِلِكُمْ- تَقُولُ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ- لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ ...»[10]

این روایات و نصوص دیگری که داریم همه دلالت دارند که این جملات به همین صورت که عربی هستند باید تلفظ شوند و اگر این ذکر نباشد تلبیه انجام نمی شود. حتی اذکار دیگری غیر از این اذکار هم به شکل عربی گفته بشوند کفایت نمی کند، تا چه برسد به اینکه به زبان دیگری تلفظ شود.

مقتضای قاعده همین است و لا خلاف هم هست و همه تصریح دارند.

این در مورد کسی است که متمکن است و می تواند این عبارات را به شکل عربی ادا کند.

اما کسی که متمکن نیست، وظیفه اش چیست؟

در اینجا اختلاف شده است. ظاهرا حضرت امام و صاحب عروه هیچکدام قائل به تخییر نیستند، بلکه قائل به احتیاط و جمع بین این موارد هستند.

برای نیابت خبری وارد شده است که خبر زراره است:

خبر زراره

«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى «6» عَنْ يَاسِينَ الضَّرِيرِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ رَجُلًا قَدِمَ حَاجّاً لَا يُحْسِنُ أَنْ يُلَبِّيَ- فَاسْتُفْتِيَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَمَرَ لَهُ أَنْ يُلَبَّى عَنْهُ.» [11]

«فاستفتی له» یعنی برای او از امام صادق علیه السلام سوال شده است تا حضرت پاسخ بدهند.

این روایت استنابه را ذکر کرده است ولی سندش ضعیف است، چون یاسین ضریر در سندش واقع شده است.

ما می گوییم که نص معتبر (معتبره مسعده) داریم که تصریح کرده به اینکه همان عربی ملحون از او پذیرفته است، بنابراین قائل به تخییر نیستیم و استنابه را صحیح نمی دانیم.

معتبرة مسعدة بن صدقة

«عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ إِنَّكَ قَدْ تَرَى مِنَ الْمُحَرَّمِ مِنَ الْعَجَمِ- لَا يُرَادُ مِنْهُ مَا يُرَادُ مِنَ الْعَالِمِ الْفَصِيحِ- وَ كَذَلِكَ الْأَخْرَسُ فِي الْقِرَاءَةِ فِي الصَّلَاةِ- وَ التَّشَهُّدِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ- فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ الْعَجَمِ وَ الْمُحَرَّمِ- لَا يُرَادُ مِنْهُ مَا يُرَادُ مِنَ الْعَاقِلِ الْمُتَكَلِّمِ الْفَصِيحِ- وَ لَوْ ذَهَبَ الْعَالِمُ الْمُتَكَلِّمُ الْفَصِيحُ- حَتَّى يَدَعَ مَا قَدْ عَلِمَ أَنَّهُ يَلْزَمُهُ وَ يَعْمَلُ بِهِ- وَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَقُومَ بِهِ- حَتَّى يَكُونَ ذَلِكَ مِنْهُ بِالنَّبَطِيَّةِ وَ الْفَارِسِيَّةِ- فَحِيلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ذَلِكَ بِالْأَدَبِ- حَتَّى يَعُودَ إِلَى مَا قَدْ عَلِمَهُ وَ عَقَلَهُ- قَالَ وَ لَوْ ذَهَبَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِي مِثْلِ حَالِ الْأَعْجَمِ الْمُحَرَّمِ- فَفَعَلَ فَعَالَ الْأَعْجَمِيِّ وَ الْأَخْرَسِ عَلَى مَا قَدْ وَصَفْنَا- إِذاً لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ فَاعِلًا لِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَيْرِ وَ لَا يُعْرَفُ الْجَاهِلُ مِنَ الْعَالِمِ.»[12]

مسعدة از مشاهیری است که صاحب کتاب است و روایات زیادی دارد و قدحی در مورد او وارد نشده است، فلذا ما او را معتبر می دانیم.

این روایت صریح است در اینکه کسی که غیر عرب زبان باشد و نتواند عبارات عربی را خوب بخواند، همان عبارت ملحون از او پذیرفته است و چنین کسی مانند اخرس است.

بنابراین دلیلی بر تخییر نداریم و باید همان عبارت ملحون را بخواند.

 

سؤال: این روایت، استنابه را نفی نمی کند، بنابراین می توانیم استنابه را هم قائل باشیم.

جواب: مساله تعبدی است و دلیلی بر استنابه نداریم، آن روایتی هم که استنابه را داشت گفتیم که ضعیف است، بنابراین دلیلی بر صحت نیابت نداریم.

 

سؤال: وقتی کل حج می تواند نیابتی باشد، هریک از اجزاء و افعالش هم همین طور است و می تواند نیابتی باشد.

جواب: کسی که حج را نمی تواند انجام بدهد می تواند نائب بگیرد، ولی در اینجا مفروض کلام این است که می تواند حج را انجام بدهد، ولی تلبیه را نمی تواند به صورت عربی انجام بدهد، بنابراین نمی توان اینجا را به آنجا قیاس کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo