< فهرست دروس

درس قواعد فقهیه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوب الحج علی کلّ مستطیع

 

قواعد فقهیه

قواعد فقهیه دو نوع هستند: عامه و خاصه

الف- قواعد عامه که در تمام ابواب فقهی از طهارت تا دیات جاری می شوند.

این قواعد را قبلا بحث کرده ایم و این مباحث را در چند جلد اول کتاب «مبانی الفقه الفعال» آورده ایم.

سؤال: برخی از این قواعد عامه، در تمام ابواب جاری نمی شوند، مثلا قاعده لا ضرر، یا قاعده نفی سبیل در باب طهارت کاربردی ندارد. بنابراین بهتر است بگوییم مراد از قواعد عامه، آن قواعدی است که اختصاص به یک باب خاص ندارد و در چند باب جاری می شود، ولی قواعد خاصه، قواعدی هستند که مخصوص یک باب هستند و در ابواب دیگر جاری نمی شوند.

جواب: قواعد عامه، در سرتاسر فقه جاری می شوند و اختصاصی به یک باب ندارند، مثلا همین قاعده لاضرر در باب طهارت هم جاری می شود و طهارت ضرری را بر می دارد، قاعده نفی سبیل هم در ابوابی مثل حج و صلاة و جهاد جاری است و شاید بتوان فرض کرد که حتی در طهارت هم جاری باشد.

ب- قواعد خاصه که در برخی ابواب جاری می شوند.

تمام مسائل فقهی را می توان به چهار نوع تقسیم کرد که عبارتند از: عبادی، سیاسی، معاملی و قضائی.

قواعد خاصه را نیز در قالب همین چهار باب کلی دسته بندی کرده و پیرامون هرکدام جداگانه بحث می کنیم.

قواعد عبادیه: قواعدی هستند که در تمام ابواب عبادات جاری می شوند.

قواعد سیاسیه: قواعد مربوط به حکومت و سیاست هستند.

قواعد معاملیه: قواعدی هستند که در مورد اقتصاد، حقوق و معاملات کاربرد دارند.

قواعد مربوط به قضاء و جزاء: قواعد مربوط به باب قضاء، حدود، قصاص و دیات هستند.

 

قواعد عبادیه

گفتیم که قواعد عبادیه، قواعدی هستند که در تمام ابواب عبادات جاری می شوند.

همین قواعد، خودشان به دو نوع تقسیم می شوند:

الف- قواعدی که در تمام ابواب عبادی جاری می شوند، مثل اشتراط نیت.

ب- قواعدی که در ابواب خاص عبادی جاری می شوند.

پیرامون قواعد عبادی در باب طهارت، صلاة، صوم، خمس، زکات و وصیت بحث کردیم و از امروز پیرامون قواعد عبادی در باب حج بحث خواهیم کرد.

 

قاعده «وجوب الحج علی کلّ مستطیع»

اولین قاعده عبادی در باب حج، قاعده «وجوب الحج علی کلّ مستطیع» است که به تعبیر دیگر می توان آن را قاعده «اشتراط الاستطاعة فی وجوب الحج» نامید.

سؤال: قاعده «وجوب الحج علی کلّ مستطیع» در حقیقت یک امر واجب است که ما از آن، تعبیر به قاعده کرده ایم، اگر این کار صحیح باشد، باید در کتاب الصلاة هم مثلا «وجوب الطهارة للصلاة» را یک قاعده بدانیم!

جواب: درست است که قاعده «وجوب الحج علی کلّ مستطیع»، یک مساله فقهی است، ولی مساله‌ای است که جنبه عمومی دارد و در تمام مسائل باب حج جاری است، به همین جهت از این مساله، تعبیر به قاعده کرده ایم.

همه قواعد فقهیه نیز همین طور هستند که در حقیقت، مساله فقهی هستند ولی به شکل قاعده اند و در سرتاسر فقه یا در بسیاری از ابواب، جاری هستند. قواعد فقهیه خاصه نیز در سرتاسر یک باب فقهی یا در معظم مسائل یک باب، جاری هستند.

ولی تمام مسائل فقهی اینطور نیستند که بتوان آنها را قاعده فقهیه نامید، چون برخی مسائل فقهی هستند که حالت قاعده ندارند، بلکه فرعی و جزئی هستند.

 

معنای استطاعت

استطاعت که به عنوان شرط حج مطرح شده است، چند معنا دارد:

الف- استطاعت مالی

استطاعت مالی یعنی انسان باید به مقدار رفتن به حج و برگشتن از حج، زاد و راحله داشته باشد، و علاوه بر این پس از بازگشت از حج نیز زندگی اش به هم نخورد و بتواند زندگی عادی و عرفی خود را ادامه بدهد، بنابراین کسی که تمام دارایی اش تنها کفاف رفتن به حج و برگشتن از حج را می دهد ولی پس از بازگشت دیگر مال و اموالی برای زندگی نخواهد داشت، چنین کسی استطاعت مالی ندارد.

ب- استطاعت بدنی

استطاعت بدنی یعنی فرد، توانایی رفتن به حج و انجام مناسک را داشته باشد، بنابراین کسی که بیمار است یا پیر شده و توانایی رفتن به حج را ندارد، مستطیع نیست.

ج- باز بودن طریق

یک معنای دیگر برای استطاعت این است که راهِ رفتن به مکه مکرمه باز باشد، وگرنه اگر انسان مال دارد و توانایی بدنی هم دارد ولی ظالمی راه حج را بسته باشد، در چنین صورتی دیگر استطاعت وجود ندارد.

د- وسعت زمان

سعه وقت هم یکی از شرایط استطاعت است و اگر مفقود باشد، استطاعت نیز منتفی خواهد بود. مثلا اگر فردی در زمانی که یکی دو روز به پایان مناسک حج باقی مانده است مستطیع شده و پول به دست او رسیده است و مشکل بدنی هم ندارد و راه هم باز است و مسدود نیست، اما چون فرصت برای رفتن به حج فراهم نیست، در چنین فرضی، استطاعت منتفی است، چون هرچند این فرد از هر جهت متمکن است، پول دارد و توانایی بدنی هم دارد و راه هم باز است، ولی از جهت وقت، متمکن نیست.

 

استطاعت مالی

استطاعت مالی قطعا شرط وجوب حج است و تا این استطاعت حاصل نشود، حج بر شخص واجب نخواهد شد.

برای اشتراط استطاعت مالی، به ضرورت و اجماع و نصوص متواتره می توان تمسک کرد.

متیقن از مدلول آیه شریفه نیز همین است.

خداوند متعال می فرماید:

﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً﴾[1]

استطاعت مالی را همه قبول دارند و در نصوص نیز آمده است ولی معانی دیگری که برای استطاعت برشمردیم مانند استطاعت بدنی، ممکن است محل بحث واقع شود.

ظاهر برخی از نصوص این است که استطاعت بدنی شرط نیست که در ادامه این نصوص را نقل کرده و بررسی خواهیم نمود.

 

کلام صاحب جواهر

صاحب جواهر در مورد شرط استطاعت می فرماید:

«الشرط الثالث ان يكون له ما يتمكن به من الزاد والراحلة لأنهما من المراد بالاستطاعة التي هي شرط في الوجوب بإجماع المسلمين ، والنص في الكتاب المبين ، والمتواتر من سنة سيد المرسلين صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بل لعل ذلك من ضروريات الدين كأصل وجوب الحج ، وحينئذ فلو حج بلا استطاعة لم يجزه عن حجة الإسلام لو استطاع بعد ذلك قطعا»[2]

اگر کسی بدون استطاعت مالی به حج برود، مثلا قرض کند و به حج برود، این حج او مجزی از حجة الاسلام نیست، بنابراین اگر بعدها مستطیع شد، دوباره باید به حج برود.

البته قرض کردن برای حج، دو نوع است، گاهی فرد، متمکن است و مثلا شغلی دارد که از آن طریق پول به دست او می آید، در چنین حالتی اگر بالفعل پول نداشته باشد و با قرض کردن به حج برود ولی بتواند به راحتی قرض خود را بپردازد، در اینجا مستطیع حساب می شود و حجش هم مجزی است، ولی اگر طوری است که نه پول دارد و نه شغلی دارد که بتواند قرض را پس بدهد، در چنین حالتی با قرض کردن، مستطیع نمی شود، و استطاعت هم شرط وجوب است، بنابراین تا استطاعت نباشد اصلا حج بر او واجب نشده و او واجب را انجام نداده است، البته اینکه حج را انجام داده، ثواب زیادی دارد، ولی مجزی نیست، و در صورتی که بعدا مستطیع بشود باید حج واجب را دوباره بدهد.

 

استطاعت از حیث زمان

سؤال: استطاعت از حیث زمان، و اینکه فرد، سعه وقت داشته باشد، شرط واجب است یا شرط وجوب؟ اگر شرط واجب باشد دیگر نمی توان آن را از باب استطاعت دانست، چون مراد فقهاء از استطاعت، شرط وجوب است نه شرط واجب.

جواب: در آینده راجع به این مطلب سخن خواهیم گفت، ولی به هر حال بعید نیست که این شرط، شرط واجب باشد، یعنی اگر کسی یکی دو روز مانده به اتمام مناسک حج به استطاعت مالی رسید، در چنین حالتی همین که استطاعت مالی دارد، همین سبب می شود که حج بر او واجب باشد، ولی چون شرط واجب را ندارد یعنی زمان تنگ است و نمی تواند خودش را به حج برساند، به همین دلیل تا سال بعد صبر می کند و در اولین فرصت یعنی در سال بعد باید حج را بجا بیاورد، چون حج از همان سال قبل بر او واجب شده بود!

در مورد استطاعت بدنی هم همین حرف را می توان زد، که اگر کسی استطاعت مالی داشته باشد حج بر او واجب می شود هرچند که بیمار باشد، بنابراین باید صبر کند و وقتی که خوب شد و بیماری تمام شد، باید حج را بجا بیاورد و اگر پیر است و این ناتوانی ادامه دارد و خوب شدنی نیست، در این صورت باید نایب بگیرد، چون فرض این است که از نظر مالی مستطیع است و وجوب حج بر گردن او آمده، و تنها مشکلی که دارد ناتوانی اوست، بنابراین زمانی که این ناتوانی مرتفع بشود باید حج را بجا بیاورد. در حدیث نیز آمده بود که آن زن از حضرت پرسید که پدر پیری دارم که می خواهم بجای او حج بجا بیاورم و حضرت تایید فرمودند.

راجع به راه هم مساله به همین صورت است که اگر مانعی در راه وجود دارد و فرد می تواند آن را برطرف کند، باید این کار را بکند، چون طی طریق، شرط واجب است و از باب مقدمه واجب باید آن را تحصیل کند.

تفاوت شرط واجب و شرط وجوب این است که شرط وجوب را لازم نیست انسان تحصیل کند، ولی شرط واجب را باید تحصیل کرد.

 

استطاعت بدنی

ظاهر برخی نصوص مانند معتبره سکونی این است که فقط استطاعت مالی شرط است و استطاعت بدنی شرط نیست.

 

معتبره سکونی

«وعن محمد بن أبي عبد الله، عن موسى بن عمران، عن الحسين بن يزيد النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سأله رجل من أهل القدر فقال: يا بن رسول الله أخبرني عن قول الله عز وجل: " ولله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا " أليس قد جعل الله لهم الاستطاعة؟ فقال: ويحك إنما يعني بالاستطاعة الزاد والراحلة ليس استطاعة البدن الحديث»[3]

در مورد تعبیر «اهل القدر» در این روایت، دو احتمال وجود دارد:

یکی اینکه مراد، فرد تنگدست باشد که در آیه شریفه ﴿وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ﴾[4] نیز به همین معناست.

و دیگری اینکه ممکن است این شخص از کسانی باشد که در قضا و قدر اعتقاد خاصی داشتند و قائل بودند که هر چه خداوند متعال تقدیر کرده است، انسان فقط همان را می تواند انجام بدهد.

با توجه به سؤالی که در این روایت پرسیده شده به نظر می رسد که مراد از این تعبیر، همین معنای دوم باشد، چون سؤال این شخص، به نوعی اعتراض نیز بود که آیا مگر خداوند به همه استطاعت بدنی نداده است؟ پس چرا می فرماید که حج بر مستطیع واجب است؟ معلوم است که مقصود خداوند این است که همه مستطیع هستند ولی هرگاه خداوند تقدیر کند و اراده کند، فرد می تواند به حج برود! یعنی صرف تمکن جسمی کافی نیست و تا خداوند نخواهد، کسی نمی تواند به حج برود.

همین که در عرف هم وقتی به بعضی می گویند که چرا مثلا زیارت نرفته ای؟ می گویند: خداوند مقدر نکرده است.

بنابراین، سائل خواسته برای عقیده اشتباه خود به آیه شریفه استناد و استشهاد کند.

حضرت در پاسخ فرمودند: وای بر تو! مراد از استطاعت، استطاعت مالی است، نه استطاعت بدنی!

همان طور که دیدیم این روایت استطاعت بدنی را نفی می کند و شرط نمی داند، ولی روایات دیگری داریم که استطاعت بدنی را نیز شرط می کنند که پس از نقل این نصوص، جمع بین نصوص را نیز بیان خواهیم کرد.

 

کلمات فقهاء

در کلمات فقهاء آنچه ذکر شده است، اصل اشتراط استطاعت مالی است، اما معانی دیگری که برای استطاعت برشمردیم مانند استطاعت بدنی و باز بودن راه را ذکر نکرده اند و نفیا و اثباتا حرفی در مورد این شروط نگفته اند.

ولی امام خمینی رحمة الله علیه و صاحب عروه این شروط را هم گفته اند.

ادله اشتراط استطاعت (قرآن کریم)

خداوند متعال فرموده است:

﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً﴾[5]

تعبیر «من استطاع» مطلق است و همه معانی استطاعت را شامل است، بلکه حتی می توان گفت که دلالت آیه بر تمکن جسمی و بدنی و مانع نبودن در راه، روشن تر از استطاعت مالی است!

 

ادله اشتراط استطاعت (روایات)

نصوص در اینجا دو طایفه هستند، یک طایفه همه معانی استطاعت را دارد، و طایفه دوم فقط در مورد استطاعت مالی است و ظاهرش این است که استطاعت بدنی را نفی می کند.

یکی از روایاتی که در طایفه اول وجود دارد صحیحه هشام است.

 

صحیحه هشام بن حکم

«وفي (كتاب التوحيد) عن أبيه، عن علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن هشام بن الحكم، عن عبد الله عليه السلام في قوله عز وجل: " ولله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا " ما يعني بذلك؟ قال من كان صحيحا في بدنه مخلى سربه له زاد وراحلة.»[6]

این صحیحه به صراحت، استطاعت بدنی و باز بودن راه را نیز شرط دانسته است.

ابن اثیر در مورد معنای «سرب» گفته است: سَرْب یعنی طریق، و سَرَب یعنی طریق خفی.

در آیه شریفه هم، تعبیر «سربا» همین طور است و به معنای راه مخفی است.

خداوند متعال فرموده است:

﴿فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً﴾[7]

در این آیه شریفه تعبیر «سبیل» آمده و اگر بنا باشد که «سرَب» هم به معنای مطلقِ راه باشد، تکرار خواهد بود، ولی اگر سرَب را مطلقِ طریق ندانیم و راه مخفی بدانیم در این صورت دیگر مستلزم تکرار نیست.

بنابراین سرَب، مطلق طریق نیست و نوع خاصی از راه است که همان راه مخفی است.

متن سخن ابن اثیر اینگونه است:

«(هـ) فِيهِ «مَنْ أصْبَح آمِنًا فِي سِرْبِهِ مُعَافًى فِي بَدنه» يقالُ فُلانٌ آمِن فِي سِرْبِهِ بالكَسر: أَيْ فِي نفْسه. وَفُلَانٌ وَاسِعُ السِّرْبِ: أَيْ رَخِيُّ الباَلِ. ويُروى

بالفَتح، وَهُوَ المَسْلك والطَّرِيق. يُقَالُ خَلِّ سَرْبَهُ: أَيْ طَرِيقَهُ.

وَمِنْهُ حَدِيثُ ابْنِ عَمْرٍو «إِذَا مَاتَ المُؤْمن تَخَلّى لَهُ سَرْبُهُ يَسْرَح حيثُ شاء» أَيْ طريقهُ ومذهَبه الَّذِي يمرُّ فِيهِ.

وَفِي حَدِيثِ مُوسَى والخِضر عَلَيْهِمَا السَّلَامُ «فَكَانَ لِلْحُوتِ سَرَباً» السَّرَبُ بِالتَّحْرِيكِ: المَسْلَك فِي خُفْيَةٍ.»[8]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo