< فهرست دروس

درس فقه معاصر استاد حسین صفدری

1401/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الجهاد/فقه جنگ نرم /قواعد فقهیه جهاد

حدیث خوانی

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَلَاءِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ:‌ عَظِّمُوا أَصْحَابَكُمْ وَ وَقِّرُوهُمْ وَ لَا يَتَهَجَّمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا تَضَارُّوا وَ لَا تَحَاسَدُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْبُخْلَ كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ الصَّالِحِينَ.

امام صادق علیه‌السلام از قول پدر بزرگوار نقل می‌کنند با عبارت کان یقول بسیار این جمله را می‌فرمودند که عظموا اصحابکم، در مناسبات اجتماعی دوستان و اطرافیان خود را بزرگ بدارید و احترام کنید، اینطور نباشد که هرجا نشستید و برخواست کردید به هم هجوم ببرید، این یه چیزی بگوید از آن مطالبه کند یقه دیگری را بگیرد همواره با یکدیگر اختلاف و منازعه داشته باشید، به هم آسیب نرسانید، به همدیگر حسد نورزید بعد فرمود با هم بر حضر باشید که بخل به خرج دهید چیزی یا نعمتی یا کمکی و خیرخواهی را از هم دریغ کنید اگر این کار را کردید شما بندگان خالص خدا هستید. بندگان خالص خدا که صالح هستند چون بنده ی خدا ممکن است در درگاه خدا عبادت کند و عبادت خالصانه هم انجام دهد اما بنده ی خدای خالص صالح، صالح کسی است که غیر از عبادت و اطاعت خدا با جامعه و دوستان و اصحابش با احترام و اکرام و پرهیز از بخل و آسیب رسانی و حسد ورزی و کینه رفتار می‌کند.

ادله قاعده نفی سبیل

در جمع بندی آیه ی نفی سبیل بعضی از کلمات آقایان را مطرح کردیم عرض کردیم در تفسیر نمونه بعد از آن که این آیه را مورد بررسی قرار داده و استنتاج می‌کند، آورده است که کلمه ی سبیل در این آیه نکره در سیاق نفی است به همین علت افاده ی عموم می‌کند وقتی می فرماید ما جعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا، یعنی هیچ راه و روش و طریق و مسیری که احیانا بخواهد موجب تسلط کفار بر مسلمین شود، جعل نشده است. بعد از این آیه استفاده‌ شده که کافران نه تنها از نظر منطق و استدلال و اعتقاد نباید مسلط باشند و تسلطشان تشریح نشده است بلکه از نظر سیاسی اجتماعی فرهنگی یا هر نظر دیگری نباید بر مومنین سیطره پیدا کنند. قتی ایشان عبارت نظامی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را در کنار سایر موارد مطرح می‌کند بدون آن که در اینجا لفظی به کار ببرد می‌خواهد بفهماند که منظور از جعل در اینجا جعل تکوینی است، یعنی نه اینکه ما فقط در بعد تشریعی که خداوند شرعا اجازه نفرموده کسی خود و جامعه خود را تحت تسلط کفار ببرد علاوه بر این می‌گوید که این آیه جعل تکوینی را شامل می‌شود زیرا می‌فرماید بلکه از نظر سیاسی نظامی فرهنگی و اقتصادی بر مومنین سیطره نخواهند یافت خب در این صورت با یک چالشی مواجه می‌شود آن این است که از یک طرف قرآن کریم که وحی و صادق است و از جانب خداوند متعال است می‌گوید کفار بر مسلمین مسلط نخواهند شد از یک طرف بسیاری از کشور های اسلامی تسلیحات و تشکیلات و حکومت آن ها تحت سلطه ی کفار است از یک طرف این آیه وجود دارد از طرفی دیگر این وضعیت وجود دارد خب با این وضعیت چه کرد؟ ایشان در پاسخ به وضع موجود و این جعل تکوینی مورد ادعا که این آیه به آن تاکید دارد می‌فرماید اگر امروز می‌بینیم که کفار بر مسلمین مسلط هستند در رفتار سیاسی آنان مسلط هستند و در میدان های مختلف امور مسلمین در اختیار کفار است برای این است بسیاری از مسلمانان مومن واقعی نیستند اگر مومن واقعی بودند این تسلط و سیطره حاصل نمی شد. فرمان قرآن صادق است وقتی می فرماید کفار بر مسلمین تسلطی پیدا نخواهند کرد این حرف حرفی است که مو لای درزش نمی‌رود وضع چرا اینطور است زیرا این ها مومن واقعی نبودند اگر بودند تحت سلطه ی کفار نبودند. می فرماید که مسلمین یا مومنینی که راه و رسم ایمان را نمی‌دانند به وظایف اجتماعی خود عمل نمی‌کنند مسئولیت های خود را نادیده می‌گیرند، اتحاد و اخوت اسلامی برقرار نمی‌کنند دست به شمشیر نمی‌برند و مبارزه می‌کنند و به معنای واقعی کلمه آنطور که باید مومن باشند نیستند به همین علت دچار ضعف و سستی و عقب ماندگی و تسلط هستند پس عدم سلطه به لحاظ تکوینی جعل شده است اما خداوند متعال مومنین را که ملتزم به لوازم ایمان خود باشند جعل کرده است که تحت سلطه واقع نخواهند شد اما مومنینی که به لوازم ایمان پایند نیستند بی توفیق هستند و تحت سلطه هستند. ایشان در آخرین جمله ای که می‌فرمایند این است که جمعی از فقها در مسائل مختلف به این آیه برای عدم تسلط کفار بر مومنین از نظر حقوقی و حکمی استدلال کردند و با توجه به عمومیتی که در آیه است ایشان می‌فرمایند که این ادعا و این نوع استفاده که توسط علمای بزرگوار انجام شده است، بعید هم نیست، فرمایش ایشان را وقتی خلاصه می کنیم این دو نکته در آن برجسته است: یک : افاده ی عموم از عبارت ﴿لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا﴾، فرمودند بخاطر این که این کلمه نکره ی در سیاق نفی است افاده ی عموم می‌کند بعد می‌فرماید علما هم در مسائل مختلفی به این قاعده استناد کردند در تسلط کافر بر امور فرزند مسلمانش استدلال کردند در خرید و فروش قرآن، تسلیحات استدلال کردند و نکته ی دوم فرمایش ایشان این است که این آیه و این قاعده شامل مسائل تکوینی هم می‌شود، ما البته نِقاشی در تکوینی بودن این جعل داریم که در آینده مطرح می‌کنیم اما این که افاده ی عموم می‌کند فرمایش متینی است نکته ی مهم این است که ایشان علاوه بر نقاشی که وجود دارد بر سر تکوینی یا تشریعی، اصل استدلال به این آیه و عمومیت آن را تقویت کردند و فرمودند که این آیه مدرک قوی ای برای قاعده‌ی نفی سبیل است

علاوه بر فرمایش ایشان، در المیزان هم در ذیل این آیه آمده است که ﴿يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ﴾، تربص یعنی الانتظار، رصد کردن، وقتی می‌فرماید که یتربصون بکم یعنی کفار و منافقینی که سرک می‌کشند و منتظر آینده ی وضعیت شما هستند. الاستحواذ یعنی غلبه و تسلط، و منافقین رابطه‌ی خود را هم با مومنین هم با کفار حفظ کردند و بالاخره این مجموعه ی کفار و مومنین را یک جوری می چرخانند سر کار میزارند اداره می‌کنند و تلاش می‌کنند از هر دو گروه که هر کدام وضع بهتری پیدا کرد سود ببرند، ایشان مطالب خود را ادامه می‌دهند تا به این جمله می رسند و ﴿لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا﴾، می‌فرماید که در اینجا خطاب به مومنین است که مومنین ما سبیلی برای کافرین علیه شما قرار ندادیم و ان کان ساری من المنافقین و والکافرین جمیعا، هر چند که خطاب بر منافقین و کفار هم ساری است بعد ادامه می دهند معنای و لن یجعل الله این است که روز قیامت حکم علیه کفار به نفع مومنین است و این قاعده هیچ وقت بر عکس نمی‌شود که خداوند به نفع کفار و علیه مومنین حکم کند و فیه یاس للمنافقین، مناففین را مأیوس می‌کند منافقین در این دنیا باید نسبت به آینده خود مأیوس باشند فالغلبه مومنین علی الکافرین، نهایتا غلبه برای مومنین است. جمله مهم ایشان این است و یمکن ان یکون نفی سبیل ان عن من نشعتین، این نفی سبیل ممکن است مرتبط به دو نشعه ی دنیا و آخرت باشد و فان المومنین غالبون باذن الله مومنین در دنیا به اذن خدا غالب هستند دایما مادام المنتظمین به لوازم ایمانهم، مادامی که به لوازم ایمان خود پایبند باشند کما قال الله تعالی لاتانو ولا تحذنو و ان علم ان کنتم مومنین ایشان هم از این فرمایش پیدا است و تصریح دارد که این دو نشعه را می‌گیرد و در دنیا به اذن الله دائما غالب خواهند بود اگر به لوازم ایمان خود پایبند باشند یعنی که نفی سبیل در اینجا نفی سبیل تکوینی هم است. منوط به پایبندی مومنین به لوازم ایمانشان سپس با استناد به آیه ی ﴿لا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا﴾ از سوره ی آل عمران از سوره ی آل عمران، تلاش می‌کنند این تکوینی بودن را که اگر نترسید و سستی نکنید و خوف به خود راه ندهید و به ایمان پایبند باشید، شما حتماً برتر هستید و تحت سلطه قرار نخواهید گرفت، از کلمات آقایان و بزرگواران و مفسرین تا اینجا این استفاده می‌شود که همه ی بزرگواران نفی سبیل را به شکل از این آیه استفاده کردند اینکه ضابطه و قانونی وضع نشده که بر اساس آن کفار بر مومنین سیطره پیدا کنند. این مسئله که مستند قاعده واقع شده است، این آیه مورد خدشه نیست انما نقاش و الخدشه در این که بگوییم آیا قلم تکوین مانند قلم تشریع جعل سلطه ی کفار بر مومنین را نفی کرده است یا نه! آیا ضمن این که این قاعده یک قاعده ی تشریعی عام است قاعده ی تکوینی هم هست یا نه؟ اگر چنین قولی را ما ملتزم شدیم که بگوییم قاعده ی نفی سبیل هم شامل امور تشریعی و تکوینی است با آن چالشی مواجه می‌شویم که بعضی از آقایان به آن اشاره کردند، وقتی تکوین ادعا می‌کنیم، تکوین یعنی خداوند متعال امکان غلبه را فراهم نکرده است. در تکوینیات مثلاً جاذبه ی زمین یک امر تکوینی است هر چه را پرت کنی به سمت زمین سقوط می‌کند هر چیز معلقی به سمت زمین سقوط می‌کند. هیچ وقت به سمت آسمان نمی‌رود، اگر خداوند متعال تکوینا کاری کند که بگوییم هرچیز معلقی به سماء می‌رود و دیگر به زمین نمی‌آید، نه اینکه قاعده جا به جا برود کسی کمک کند بال بزند یا... بدون هیچ ابزاری خدا جعل کرده شی معلق یا به آسمان رود یا به زمین بیاد، الان جعل کرده که به زمین بیاید خارج از این اتفاقی نمی افتد

این که بگوییم این را انداختیم اتفاقا به آسمان رفت و یک دلیلی برای آن بتراشیم، چون نمی‌توان برای کار تکوینی دلیل تراشید ، ما یا باید تسلط گسترده ی کفار بر مسلمین را به یک نحوی توجیه کنیم یا باید بگوییم منظور از سلطه و سبیل چیزی است ورای این سلطه ای که الان ما می‌بینیم. وقتی خداوند می‌فرماید سبیل قرار ندادیم منظورش این سلطه ی ظاهری کفار بر مومنین نیست یا باید از ادعای تکوینی بودن دست برداریم چون اگر مراد از نفی سبیل اعم از تکوین و تشریح شد اصلا امکان غلبه ی کفار بر مسلمین فراهم نمی‌شود چون خداوند اراده کرده که کفار بر مومنین مسلط نشوند وقتی در جعل تکوینی اراده کرده است اصلا مسیری برای غلبه نیست، حالا چطور این ها غلبه پیدا می‌کنند ما توجیه می‌کنیم که تکوینا، این به نظر میاد درست نیست، امروز شما ببینید در بوسنی هرزگویین در اواخر سال هفتاد اعلام استقلال شد سرب ها و کراوات ها به مسلمانان چهار سال حمله کردند، در یکی از شهرها قتل عامی انجام دادند که هنوز می‌گویند در اروپا قتل عامی به این گستردگی علیه شهروندان صورت نگرفته است. هشت هزار مرد چه مرد چه پسر غیر نظامی را به فجیع تربن شکل کشتند حدود بیست هفت هشت سال از این حادثه می‌گذرد و هنوز حادثه ی داغی در اروپا است چنین تسلطی را کفار درست کردند، ما میتوانیم بگوییم چنین تسلط جعل شده بود که این ها مسلط نشوند اما چون به لوازم ایمان عمل نکردند اینگونه تحت سلطه واقع شدند، اگر خدا جعل کرده بود نباید هشت هزار از این آدم ها به این فجیعی کشته می‌شدند و کفار بر مسلمانان پیروز شوند یا تسلط کفار بر مسلمین در روهین گیا در میانمار، این نسل کشی روی این چند سال اخیر همچنان ادامه دارد، یک جامعه ی یک میلیون و خرده ای جمعیت مسلمانان تحت فشار و اذیت و آزار دولت میانمار است. آنقدر فشار آوردند که بخش زیادی از آنان به کشور های همسایه پناهنده شدند، این غلبه غلبه ای است که نمی‌شود انکار کرد، اغلب این مردم بیچاره در این دیار در اردوگاه های استان های حاشیه ای در راخن زندگی می‌کنند و بدون اجازه دولت امکان خروج از اردوگاه ها ندارند و به شدت تحت سلطه هستند، این لن یجعل الله با این چگونه سازگار است اگر تکوینی باشد؟ مردم فلسطین از سال هزار و نهصد و چهل و هشت سرزمین شان را اشغال کردند، از سی سال قبل از آن هم شروع کردند به خریدن خانه های آنان و بیرون کردن آنان و تحت فشار گذاشتن آن ها، امروز هم آب غزه را قطع می‌کنند ورودی و خروجی های آن را می بندند زندگی را مختل می‌کنند سلطه ی یهود بر مومنین و مسلمانان چگونه قابل توجیه است اگر این جعل تکوینی بود. سیاه پوست های درون آمریکا را ببینید که چقدر تحت فشار هستند، این جامعه ی نزدیک به ده میلیون یا هشت میلیون در یک برده داری نوین تحت فشار هستند آدم های فعال آنان را می کشند بقیه را تحت فشار قرار می‌دهند. این نمونه ها به این معنا است که اگر جعل تکوینی واقعاً شکل گرفته بود این ها نباید صورت می‌گرفت، جامعه ی مومنین همین ها هستند، مگر روزی که قرآن نازل شد مومنین چگونه بودند همه ادم های نماز شب خوان ولایی تحت امر صد در صد پیامبر بودند، خیر اینطوری نبود مرحوم شیخ اعظم هم فرمود آن روزی که آن آیه نازل شد بر همین کسانی که فقط شهادتین می‌گفتند نازل شد، اگر جعل تکوینی بر آن ها هم انجام می‌شد خب آن مومنین همان هایی بودند که آن همه خون به دل پیامبر و امیرالمومنین کردند، اگر تکوینی شامل آن ها می‌شد و امروز هم شامل همه می‌شود نباید آنقدر ما گسترده مشاهده کنیم، ما یا باید پیرامون دلالت آیه فکری کنیم و بگوییم این آیه شامل جعل تشریعی است نه تکوینی، اگر دست از تکوینی بودن آیه برداشتیم این چالش بین مدلول این آیه و وضع عامی که مسلمانان در تعامل با کفار دارند را می‌توانیم تامل و ادراک کنیم یعنی می‌گوییم جعل تشریعی است و اقدام غیر مشروع است، اقدام غیر مشروع آن بخشی که غیر مومنین فشار می‌آورند آن هم غیر مشروع است و آن که مومنین هم زیر بار سلطه می‌روند آن هم غیر مشروع است

یا باید در این بعد از مفهوم آیه که صرفا تشریعی است نه تکوینی، تصرف کنیم یا باید معنا و مفهوم سلطه را چیزی بگوییم که شامل این سیطره و سلطه ی ظاهری در میدان های مختلف نشود، نان مردم آب مردم زندگی مردم امنیت مردم اینقدر در اختیار کفار نباشد

یا باید بین مدلول جعل تکوینی در قاعده‌ی نفی سبیل و تسلط عینی کفار یک جوری جمع کنیم همین جمعی که هم در المیزان و هم در نمونه است که چون این ها در این دنیا ملتزم به لوازم ایمان نیستند این باعث سبیل شده است سبیل جایی است که مومن، مومن واقعی باشد و به لوازم ایمان پایبند باشند فحیث این که نیستند چنین سیطره و سلطه ای هم حاصل شده است که به نظر ما این جمع اشکال جدی دارد و قابل اتکا در این بحث نیست به بیانی که انشاالله در جلسه ی آینده توضیح خواهیم داد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo