< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علیرضا صادقی

99/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : نهایه الدرایه / تعلیقه اول / موضوع علم وعرض عام

 

بل الوجه فيه ما أفاده المجيب في مواضع عديدة من كتبه، و هو: أنّ ميزان العرض الذاتي أن لا يتوقف لحوقه لموضوع العلم على صيرورة الموضوع نوعا متهيّئ الاستعداد لقبوله، لا أن لا يتوقف لحوقه له على سبق اتصافه بوصف مطلقا، و لو كان سبقا ذاتيا رتبيا.توضيحه: أن الموضوع في علم المعقول مثلا هو الموجود أو الوجود، و هو ينقسم أولا: إلى الواجب، و الممكن. ثم الممكن: إلى الجوهر، و المقولات العرضية. ثم الجوهر: إلى عقل، و نفس، و جسم. ثم العرض كل مقولة منه إلى أنوا

و الكل من مطالب ذلك العلم و من لواحقه الذاتية، مع أن ما عدا التقسيم الأول يتوقف على تخصص الموضوع بخصوصية أو خصوصيات، إلاّ أنّ جميع تلك الخصوصيات مجعولة بجعل واحد، و موجودة بوجود فارد، فليس هناك سبق في الوجود لواحد بالإضافة إلى الآخر؛ كي يتوقف لحوق الآخر على سبق استعداد و تهيّؤ للموضوع بلحوق ذلك الواحد المفروض تقدمه رتبة، فإنّ الموجود لا يكون ممكنا أوّلا، ثم يوجد له وصف الجوهرية أو العرضية، بل إمكانه بعين جوهريته وعرضيته، كما أن جوهريته بعين العقلية أو النفسية أو الجسمية، ففي الحقيقة لا واسطة في العروض و الحمل الذي هو الاتحاد في الوجود، بل الامكان يتحد مع الوجود بعين اتحاد الجوهر العقلي أو النفسي أو الجسماني في الوجود، فليس هناك عروضان حتى يكون أحدهما بالذات، و الآخر بالعرض، بخلاف لحوق الكتابة والضحك للحيوان، فانه يتوقف على صيرورة الحيوان متخصّصا بالنفس الإنسانية تخصّصا وجوديا حتى يعرضه الضحك والكتابة، و ليس الضحك و الكتابة بالإضافة إلى الإنسان كالعقلية و النفسية بالإضافة إلى الجوهر؛ بداهة أنّ إنسانية الإنسان ليست بضاحكيته وكاتبيّته. نعم تجرّد النفس و ما يماثله ـ مما يكون تحققه بتحقق النفس الانسانية ـ من الأعراض الذاتية للحيوان كالنفس.[1]

محقق اصفهانی، پاسخ صدرالمتألهین به ایراد اول بر تفسیر معروف از عرض ذاتی ـ عارض بدون واسطه در عروض ـ‌ را به صورت مجمل بیان کرد کرد؛ سپس تفصیل آن پاسخ اجمالی را از حکیم سبزواری نقل و نقد کرد. او در این بخش از تعلیقه به توضیح تفصیلی پاسخ صدرالمتألهین بر اساس متون خود او می‌پردازد.

پاسخ صدرالمتألهین بر پایه توضیح محقق اصفهانی در دو مرحله معیار و مثال تبیین می‌شود:

مرحله اول

معیار تشخیص «عرض ذاتی نوع و جنس» و «عرض ذاتی نوع و عرض غریب جنس»

اگر محمولی بدون واسطه در عروض بر نوع حمل شود، عرض ذاتی نوع است؛ اگر عروض آن محمول بر جنس، متوقف بر این باشد که جنس ـ که به صورت مطلق در جایگاه موضوع گزاره قرار گرفته ـ به صورت تخصیص خورده و به نوع، بدل گشته، معروض عرض ذاتی نوع قرار گیرد، در این صورت آن محمول، عرض غریب جنس خواهد بود؛ پس اگر عروض آن محمول بر جنس، متوقف بر این نباشد که جنس ـ به عنوان معروض ـ تخصیص خورده و تبدیل به نوعی شود که بدون واسطه، آن محمول را می‌پذیرد، در این صورت آن محمول علاوه بر اینکه عرض ذاتی نوع است، از عوارض ذاتی جنس نیز در شمار می‌ٖآید، حتی اگر جنس برای پذیرش آن، نیازمند به پذیرش عوارض دیگری باشد که آن عوارض، تقدّم رتبی بر عرض ذاتی نوع دارند.

بنابراین تبیین «عرض ذاتی نوع و جنس» نسبت به چیزی مشروط و نسبت به چیزی دیگر غیر مشروط است:

«عرض ذاتی نوع و جنس» نسبت به اینکه عروض آن بر جنس، بر تبدیل جنس به نوع، توقف نداشته باشد، مشروط است؛ پس یک محمول، تنها در صورتی علاوه بر اینکه عرض ذاتی نوع است، عرض ذاتی جنس نیز خواهد بود که عروض آن بر جنس، متوقف بر تبدیل جنس به نوع نباشد.

«عرض ذاتی نوع و جنس» نسبت به اینکه عروض آن بر جنس، متوقف بر عروض اوصاف دیگری بر جنس باشد، غیر مشروط است، حتی اگر آن اوصاف، تقدّم رتبی بر عرض ذاتی نوع داشته باشند؛ پس عروض عرض ذاتی نوع بر جنس می‌تواند بر عروض اوصاف دیگری بر جنس متوقف بوده و در عین حال عرض ذاتی نوع، عرض ذاتی جنس نیز محسوب شود.[2]

بر اساس این معیار «عرض ذاتی نوع و عرض غریب جنس» نسبت به اینکه عروض آن بر جنس، بر تبدیل جنس به نوع توقف داشته باشد، مشروط است؛ پس عرض ذاتی نوع، تنها در صورتی عرض غریب جنس خواهد بود که عروض آن بر جنس، متوقف بر تبدیل جنس به نوع باشد.

بل الوجه فيه ما أفاده المجيب في مواضع عديدة من كتبه، و هو: أنّ ميزان العرض الذاتي أن لا يتوقف لحوقه لموضوع العلم على صيرورة الموضوع نوعا متهيّئ الاستعداد لقبوله، لا أن لا يتوقف لحوقه له على سبق اتصافه بوصف مطلقا، و لو كان سبقا ذاتيا رتبيا.

اگر «ضرورت تبدیل جنس به نوع برای پذیرش عرض ذاتی نوع» نشانه این است که عرض ذاتی نوع، عرض غریب جنس است، نشانه چنین ضرورتی چیست؟ عروض کدامیک از عوارض ذاتی نوع بر جنس، متوقف بر این است که جنس برای پذیرش آنها، تبدیل به نوع شود تا آن وصف را به عنوان عرض غریب بپذیرد، و عروض کدامیک از عوارض ذاتی نوع بر جنس، مستلزم چنین تبدیلی در جنس نیست تا در نتیجه جنس، عرض ذاتی نوع را به عنوان عرض ذاتی خویش و بدون وساطت نوع بپذیرد؟

اگر عرض ذاتی نوع و نوع که عرض ذاتی جنس است به وجود واحد موجود باشند، هر دو به عروض واحد بر جنس حمل می‌شوند، و این وحدت در عروض موجب می‌شود تا جنس حتی بدون تبدیل شدن به نوع، عرض ذاتی نوع را بدون واسطه در عروض بپذیرد؛ بنابراین تا کنون سه معیار طولی برای تمییز «عرض ذاتی نوع و جنس» از «عرض ذاتی نوع و عرض غریب جنس» ارائه شد:

«1ـ وحدت وجودی عرض ذاتی نوع و نوع»، مستلزم «2ـ عروض واحدِ عرض ذاتی و نوع بر جنس» است و این وحدت عروض، مستلزم «3ـ نفی ضرورت تبدیل جنس به نوع برای پذیرش عرض ذاتی نوع، به عنوان عرض ذاتی خویش» است؛ در نتیجه عرض ذاتی نوع، عرض ذاتی جنس نیز خواهد بود؛ در مقابل، «1ـ تعدد وجودی عرض ذاتی نوع و نوع»، مستلزم «2ـ عروض متعدد عرض ذاتی نوع و نوع بر جنس» است و این تعدد عروض، «3ـ‌ ضرورت تبدیل جنس به نوع برای پذیرش عرض ذاتی نوع به عنوان عرض غریب خویش» را ایجاب می‌کند؛ در نتیجه جنس، عرض ذاتی نوع را به عنوان عرض غریب خویش می‌پذیرد.

با طی این مسیر می‌توان «وجود واحد عرض ذاتی نوع و نوع» را نشانه‌ای برای «عرض ذاتی نوع و جنس» تلقی کرد:

اگر عرض ذاتی نوع و نوع ـ عرض ذاتی جنس ـ به یک وجود موجود باشند، عروض عرض ذاتی نوع و نوع بر جنس نیز به یک عروض خواهد بود؛ چون واسطه در عروض، متفرّع بر تعدد عروض است ـ یک: عروض عارض بر واسطه: عروض عرض ذاتی نوع بر نوع، دو: عروض واسطه بر معروض: عروض نوع بر جنس ـ پس با نفی تعدد وجود، تعدد عروض، نفی شده و با نفی تعدد عروض، واسطه در عروض نفی می‌شود و در نتیجه اثبات می‌شود که عرض ذاتی نوع، عرض ذاتی جنس است.

مرحله دوم

مثال برای «عرض ذاتی نوع و جنس»

موضوع علم فلسفه، وجود یا موجود بما هو موجود است. وجود به واجب و ممکن، ممکن به جوهر و مقولات عرضی،[3] جوهر به عقل، نفس و جسم،[4] و هر مقوله عرضی به انواع خویش تقسیم می‌شود. واجب و ممکن بدون واسطه در عروض بر موضوع علم ـ وجود یا موجود بما هو موجود ـ حمل می‌شوند و عرض ذاتی آن در شمار می‌آیند. جوهر و مقولات عرضی، بدون واسطه در عروض بر موضوع مسأله ـ وجود ممکن ـ عارض می‌شوند؛ عقل، نفس و جسم و نیز انواع مقولات عرضی بدون واسطه در عروض بر موضوع مسأله اخص ـ وجود ممکن جوهر، و وجود ممکن مقولات عرضی ـ عارض می‌شوند و عرض ذاتی آن محسوب می‌شوند.

چگونه می‌توان این دسته از عوارض ذاتی موضوع مسأله ـ نوع ـ را در گروه عوارض ذاتی موضوع علم ـ جنس ـ نیز گنجاند تا ایراد نقضی اول بر تفسیر معروف از عرض ذاتی ـ عارض بدون واسطه در عروض ـ مرتفع شود؟

همانطور که امکان ـ عرض ذاتی موضوع علم ـ با وجود ـ موضوع علم ـ در وجود یگانه است، با جوهر و عقل ـ عوارض ذاتی موضوع مسأله: وجود ممکن ـ نیز در وجود یگانه است؛ پس عوارض ذاتی نوع ـ موضوع مسأله ـ با عرض ذاتی جنس ـ موضوع علم ـ به وجود واحد، موجود و در نتیجه به عروض واحد، عارض بر جنس می‌شوند، پس واسطه در عروض که متفرّع بر تعدد عروض است منتفی بوده و جوهر و عقل که عرض ذاتی نوع ـ موضوع مسأله: وجود ممکن ـ هستند عرض ذاتی جنس ـ موضوع علم: وجود ـ نیز محسوب می‌شود؛ جوهر و نفس، جوهر و جسم، مقولات عرضی و انواع آنها نیز مانند جوهر و عقل هستند یعنی وحدت وجود آنها با عرض ذاتی موضوع علم ـ امکان ـ مستلزم وحدت عروض آنها و نوع ـ وجود ممکن ـ بر جنس ـ وجود ـ و در نتیجه نفی ضرورت تبدیل جنس به نوع است؛ بنابراین تمام محمولات در مسائل فلسفه علاوه بر اینکه عرض ذاتی موضوع مسأله خود هستند و بدون واسطه در عروض بر موضوع مسأله خویش حمل می‌شوند، عرض ذاتی موضوع علم ـ وجود ـ نیز می‌باشند.

معیارهای طولی سه‌گانه برای «عرض ذاتی نوع و جنس» در تمام عوارض ذاتی موضوعات مسائل فلسفه حضور دارد: وحدت وجود عوارض ذاتی نوع و نوع، وحدت عروض عوارض ذاتی نوع و نوع بر جنس، و عدم ضرورت تبدیل جنس به نوع.

محقق اصفهانی مثال دیگری را نیز برای عرض ذاتی نوع و جنس ذکر می‌کند. تجرد نفس ـ دارای نفس مجرد ـ عرض ذاتی انسان است. این عرض ذاتی با انسان ـ نوع ـ به وجود واحد موجود است، پس با انسان به عروض واحد بر حیوان ـ جنس ـ عارض می‌شود؛ پس تجرد نفس ـ دارای نفس مجرد ـ علاوه بر اینکه عرض ذاتی انسان است، مانند انسان، عرض ذاتی حیوان نیز در شمار می‌آید.

مثال برای «عرض ذاتی نوع و عرض غریب جنس»

ضاحک و کاتب، عرض ذاتی انسان هستند، و انسان، عرض ذاتی حیوان است با این حال ضاحک و کاتب، از عوارض غریب حیوان محسوب می‌شوند زیرا فاقد معیارهای طولی سه‌گانه «عرض ذاتی نوع و جنس» هستند. ضاحک و کاتب با انسان، به وجود واحد موجود نیستند؛ پس ضاحک، کاتب و انسان، به عروض واحد بر حیوان عارض نمی‌شوند؛ پس عروض ضاحک و کاتب بر حیوان متوقف بر این است که حیوان در ابتدا تبدیل به نوع گشته تا بتواند معروض ضاحک و کاتب گردد، سپس این دو که عرض ذاتی نوع خود هستند را به عنوان عرض غریب خویش بپذیرد.

تعدد وجودیِ عوارض ذاتی نوع ـ ضاحک و کاتب ـ با نوع ـ انسان: عرض ذاتی جنس ـ مستلزم تعدد عروض عوارض ذاتی نوع و نوع بر جنس ـ حیوان ـ است و این تعدد در عروض ایجاب می‌کند که جنس برای پذیرش عوارض ذاتی نوع به عنوان عرض غریب خویش، تبدیل به نوع شود.

 


[2] ـ در ادامه همین درس تبیین می‌شود که «عرض ذاتی نوع و جنس» اگر چه نسبت به اینکه عروض آن بر جنس، متوقف بر عروض اوصاف دیگری بر جنس باشد، غیر مشروط است، اما نسبت به اینکه آن اوصاف دیگر به همان عروض عرض ذاتی نوع بر جنس عارض شده باشند ـ و نه به عروضی دیگر ـ مشروط است.
[3] ـ محقق اصفهانی در تحفة الحکیم، جوهر را جنس برای انواع خویش، اما عرض را عرض عام و لازم برای هر کدام از مقولات عرضی دانسته است؛ پس مقولات عرضی ـ و نه عرض ـ جنس برای انواع خود بوده و در مقابل جوهر قرار دارند. ما کان موجوداً و لا یفتقر عیناً الی الموضوع فهو جوهرو انه جنس مقوم لما یکون تحته و لیس لازماالعرض الموجود فی الموضوع و التابع الناعت للمتبوعو هو من العروض و الحلول فلیس جنسا هو للمقولی اذ العروض لازم الوجود فلیس بالذاتی للموجودتحفة الحکیم، 57و58.
[4] ـ یاد نکردن از هیولی و صورت در انواع جوهر، تنها بدین سبب است که نام بردن از جسم به عنوان جوهر مرکب از آن دو جوهر کفایت می‌کند، نه به سبب انکار هیولی و این‌همانی جسم با صورت محض.فمنه عقلی و منه نفسی جسم و جزئاه بغیر لبس.تحفة الحکیم، 57.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo