< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

92/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند مي فرمايند: سوره بقره آيه 283: «وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى‌ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ، فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ‌».
 بحث جلسات گذشته در آيات آخر سوره بقره بود که حاوي مطالب و احکام مهمي مي باشد، يکي از اين آيات آيه 283 سوره بقره بود که در اين جلسه، ادامه آن را بحث مي کنيم.
 نکات فقهي آيه گذشته:
 يکي از بحث هاي مهم در فقه، رهن است، رهن يعني فردي از شما قرضي مي گيرد چون شما به او اطمينان نداريد، مي گوييد چيزي نزد من بگذار تا به شما قرض دهم.
 يا اينکه معامله سلف مي کنيم چيزي را مي خريم اما چون هنوز کالا را تحويل نگرفته ايم براي اينکه اطمينان کنيم که کالا را مي گيريم، چيزي را از فروشنده مي گيريم، به اينها رهن گفته مي شود.
 دلائل جواز رهن:
 1- «وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى‌ سَفَرٍ...»
 2- روايتي که در سيره پيامبر وارد شده که پيامبر نزد فردي يهودي چيزي را به عنوان امانت گذاشتند و از او پول قرض گرفت.
 3- در رواياتي که آمده: امام صادق (ع) فرموده اند: «اسْتَوْثِقْ مِنْ مَالِكَ مَا اسْتَطَعْت»
 يعني مالت را هر چه مي تواني محکم نگه دار وبراي امانت، وثيقه بگير‌.
 اينها دلائلي است که رهن را ثابت مي کند.
 رهن، هم قبول و هم ايجاب دارد و در آن يک موجب و يک قابل داريم، به موجب، راهن کسي که کالا را به رهن مي گذارد، گفته مي شود و به قبول کنند، مرتهن يعني کسي که کالا را به عنوان رهن قبول مي کند.
 ايجاب و قبول از طريق عقد است معاطات هم در رهن قبول است.
 رهن موارد مختلف دارد، مثل قرض و معامله سلف و سلم...
 شرط صحت رهن، قرض است که قرآن هم تصريح مي کند «رهان مقبوضه»
 يعني مثلاً کتابي نزد شما به امانت گذاشته شود، اگر امانت نگذارد اين رهن نيست.
 محمد قيس از امام صادق ع نقل مي کند : «لا رهن الا مقبوضاً»:
 يعني رهن بايد قبض شود.
 اگر در آيه شريفه بگوييم صفت «مقبوضه» مفهوم ندارد، زيرا صفت در علم اصول مفهوم ندارد و ملا محمد نراقي هم مي فرمايد صفت مفهوم ندارد لذا از مفهوم حصر استفاده مي کنيم چون همه بزرگان و مفسران معتقدند که حصر مفهوم دارد که اينجا «لا» و «الا» دلالت بر حصر مي کند که محمد حسن بجنوردي در القواعد الفقهيه اين قاعده را بحث مي کند.
 کلام در تتمه اين مطلب:
 اهل سنت گفته اند رهن زماني واجب است که شخص در سفر باشد چون در آيه آمده «ان کنتم علي سفر» که قيد سفر آمده.
 اين را مذاهب اربعه اهل سنت مي گويند خصوصا ظاهريه از اهل سنت مثل علي ابن خلف اصفهاني و ابن حزم اندلسي که مفصل بحث کرده اند.
 در کتاب محلي نيز آورده شده است. فاضل مقداد هم در کنز العرفان آورده است.
 اماميه قائل هستند که رهن مطلق است و اختصاص به سفر ندارد و در غير سفر هم جايز است.
 سوال: دليل آمدن قيد «علي سفر» چيست؟
 جواب: بعضي از قيدها در قرآن از باب غالب است. مانند ايه شريفه: «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُم‌...»
 و يا آيه «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنا...»
 و آيه شريفه «سفر» که نماز را با خوف بيان مي کند و يا همين آيه اي که در اينجا امده است. همه قيدها در آنها از باب غالب است.
 مرحوم مظفر و فاضل مقداد و فاضل جواد و مقدس اردبيلي ذيل اين آيات، همين مطلب را تذکر داده اند .
 يعني چون در غالب سفرها، انسان نياز به کاتب پيدا مي کند چون در سفر کاتبي نيست باسوادي نيست کاغذ و قلمي نيست لذا گفته شده در سفر وثيقه بگير.
 در ادامه آيه به همه کساني که انسان چيزي نزد انها امانت مي گذارد مثل عاريه، امانت شرعي يا امانت مالکي، امر شده که کالا را به صاحبش برگرداند «فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ» که بايد امانت را بر گرداند.
 چند نکته:
 1- امانت مالکي يعني من ملکم را به شما مي دهم که اين شخص از ناحيه مالک امين شده است.
 2- امانت شرعي يعني مالک خبر ندارد اما شارع او را امين کرده است مثل کسي که گوسفندي را پيدا مي کند و او را بزرگ مي کند.
 3- در کتابهاي فقهي امده که بر امين ضماني نيست.
 در ادامه آيه مطالبي کلي ذکر شده است. «وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ...»
 يعني شهادت را کتمان نکنيد خدا ازدرون انسانها خبر دارد، اگر در دنيا فاش نشود در اخرت فاش مي شود و همه چيز در ملکيت خداست.
 «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ‌»: «عليم» خبر براي «الله» است خدا به هر چه انجام مي دهيد اگاه است. «بما» جارو مجرور متعلق به «عليم» است که بر عامل مقدم شده است به خاطر سجع و نظم آيات. در اينجا افاده حصر نيست.
 آيه بعد:
 «لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِير».
 واژه شناسي:
 «لام» در «لله» براي مالکيت است يعني خداوند سيطره و ملکيت دارد بر تمام اسمانها و زمين که ملکيت مطلق را مي رساند .
 كلمه «سماوات»:
 «سماوات» از کلمه «سمو» مي ايد ناقص واوي است به معناي بلندي، «اسمي، يسمي».
 بعضي گفته اند «اسم» از «سمو» گرفته شده است که اسم شخص نشانه بلندي و رفعت شخص است. و بعضي گفته اند از «وسم» گرفته شده است که به معناي علامت گذاري است «وسم، يسم».
 از عيون اخبار الرضا نقل شده است که شخصي از امام پرسيد اسم چسست؟ حضرت فرمود از «سمة» است . که مصدر «وسم يسم» است.
 «سماء» را آسمان ناميدند چون در ناحيه فوقاني است. مؤنث مجازي است که همزه ان به «واو» تبديل شده است و «ارض» که در همه جا مفرد آمده که فخر رازي گفته که چرا «سماوات» جمع و «ارض» مفرد امده است؟ مانند ايه «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَة». که در اينجا هم «سمع» مفرد امده است.
 وقتي در مقابل جمع کلمه مفرد مي ايد يعني مفرد تاب تحمل استغراق را دارد ، «ال» که امده دلالت بر جمع مي کند.
 «ما في السماوات» مبتداي مؤخر و «لله» خبر مقدم است که اينجا مفيد حصر است فقط براي خداست انچه در اسمانها و زمين است .
 چگونه شهادت را پنهان مي کنيد در اينجا «ما» موصول دلالت بر عموم مي کند.
 مراد از اسمانها تمام «سماوات عاليه» است يعني تمام کهکشانها ، ستارگان ، سيارگان، و خورشيد و... است که اينها همه جزء کوچکترين چيزهاي عالم است. که بايد با دقت بيشتر مطالعه کرد.
 از روايات چيزهايي که ما مشاهده مي کنيم درباره همين زمين و اسمان محدود ماست و اما اسمانهاي ديگر و اسماني که پيامبر به معراج رفته اند براي ما پوشيده است.
 كلمه «تبدوا»:
 «تبدو» از ماده «بدي، يبدو» امده است يعني اشکار شدن .
 در کتاب فقه امده که خريد و فروش قبل بدو صلاح درست نيست. يعني فروش ميوه قبل از اينكه از گل در بيايد موجب غرر مي شود ميوه وقتي خودش را نشان داد، فروشش اشكال ندارد.
 چيزي از «بداء» که در شيعه است باعث تفسير «بدء» اهل سنت شده است. نسبت به «بداء» بايد از اهل ان پرسيد.
 «بداء» که در مکتب امام صادق امده از همين جا گرفته شده است .
 «بداء» اين نيست که خدا رأيي داده و بعد ان را عوض کرده باشد که در نتيجه جهالت به خدا نسبت داده شود.
 «بداء» نسبت به مخاطبي مي ايد که حکمي را بيان كرده، بعد ان حکم را نسخ مي کند و حکم جديدي صادر مي كند، و با اين كار به مخاطبان مي فهماند كه آن حکم قبلي مستمر نبوده است.
 تفسير «بداء» در کتابهاي کلامي امده است مرحوم فيض کاشاني در کتاب حق اليقين مفصل آن را تفسير كرده است.
 «ابداء» نقطه مقابل «اخفاء» است.
 كلمه «نفس»:
 «نفس» جمع ان «انفس» است البته «نفوس» هم امده است «نَفَس» جمع ان «انفاس» امده که جمع قله است که اراده کثرت شده است .
 كلمه «خفاء»:
 «خفاء» يعني پنهان بودن «إخفاء» يعني پنهان کردن خفي شد يعني پنهان است، «اخفي الشيء» يعني پنهان کرد.
 خداوند شما را بر اساس ان علمي که دارد محاسبه مي کند که علم خداوند به همه جزئيات و کليات است که در بيان و لفظ ما نمي گنجد.
 كلمه «يحاسبكم»:
 «يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ...» حسب به معناي حساب و کتاب است و يک حسب هم به معناي گمان است .
 مير داماد گفته که بين مصدرهاي انها فرق است حُسبان به معناي گمان و حِسبان به معناي حساب و کتاب است.
 «يُحاسِبْكُمْ» باب مفاعله است كه دلالت بر مبالغه مي کند.
 از شيخ محمد حسن اصفهاني ملغب به کمپاني در نهاية الدراية امده است وقتي که قاعده «لاضرر ولاضرار» را بيان مي کند ما از اول قران تا اخر قران تمام کلماتي که بر وزن مفاعله آمده معناي مشارکت ندارد بلکه معناي مبالغه دارد.
 خلاصه:
 در اين جلسه نكات فقهي آيه گذشته و بعضي از واژه هاي آيه جديد را بحث كرديم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo