< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

91/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند مي فرمايند: «ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‌ أَلَّا تَرْتابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلَّا تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ، وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ‌».
 اين آيه اشاره به اين دارد که در علم انسان، تقوا دخالت دارد، در روايات هم آمده است.
 توضيحي در تکمله مطلب:
 صوفيه از اين آيه و ديگر آيات استفاده کرده اند که علم نياز به اکتساب ندارد. يعني اگر انسان تقوي داشته باشد خدا به انسان علم مي دهد. آنها مي گويند ما دو نوع علم داريم:
 1- اکنسابي: يعني علم ظاهري.
 2- علم لدني: يعني علم واقعي كه علم الهي محسوب مي شود که از طريق تقوا حاصل مي شود. مرحوم علامه طباطبايي و جوادي آملي و محمد جواد مغنيه و ديگران متعرض اين قضيه شده اند که شکي در اين نيست که اگر کسي تقوا داشته باشد، خداوند به او يک سري الهامات را داده، کسي که به آنچه علم دارد، عمل کند، خدا بر علم او مي افزايد.
 در جلسه قبل گفتيم که امام صادق ع به عنوان بصري فرمودند «استفهم الله يفهمک» خدا فهم تو را گسترش دهد و به علم تو اضافه کند، اما صوفيه گفته اند که علت تامه علم، تقوا است و تقوايي که خود آنها معنا کرده اند اما بزرگان ما گفته اند که علم، اکتسابي است.
 پيامبر ص فرمودند «خذ العلم من افواه الرجال و يا اطلبوا العلم و لو بالسيم».
 در سخنان حضرت ارزش يادگيري علم و راههاي تعلم آمده است. نابرده رنج گنج ميسر نمي شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.
 پيامبر علمش الهي است، اما صوفيه براي افرادي مثل خودشان هم اين ادعاي الهي بودن علم را مطرح کرده اند.
 جاحز يک جمله جالب دارد که «اعط نفسک العلم کله حتي يعطيک بعضه نفسک»، يعني نفست را در اختيار علم قرار بده تا بعضي از علم را در اختيار تو قرار دهند. به عبارت ديگر خودت را به علم بفروش تا بخشي از علم را بدست آوري.
 علامه طباطبايي و بعضي بزرگان گفته اند كه اگر آيه اينگونه مي آمد «و اتقوا الله يعلمکم الله» يعني بدون «واو» و مجزوم مي آمد آنگاه علت تامه براي تحصيل علم، تقوا بود.
 اما در آيه «واو» آمده، يعني تقوا پيشه کنيد، اگر تقوا داشته باشيد خداوند بعضي عنايتها را به شما مي كند. مثل حفظ از آتش جهنم، حفظ از سوء عاقبت که در اينجا جواب محذوف است و يکي از جوابها علم است که اگر شخص به آنچه مي داند عمل کند، خداوند به علم او مي افزايد. لذا اين واو عاطفه است و جمله «و يعلمکم» عطف بر جمله محذوف است که اين سخن صوفيه را نمي رساند.
 «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ‌» خداوند علم مطلق حضوري به همه اشياء دارد.
 در بحث کلامي خوانديد که علم به دو قسم است علم تحصيلي و علم حصولي، ثبوتي، لدني.
 علم خدا تحصيلي نيست، بلکه علم، جزء ذات خداوند است عالم بودن، قادر بودن جزء صفات ذات خداست، حقيقت ذات که قوامش به اين صفات است و ما نمي توانيم در آنها تفکر کنيم.
 امام علي ع فرمودند : «لاتتفکروا في ذات الله و تزندقوا» يعني در ذات خدا تفکر نکنيد، در آثار صنع خدا تفکر کنيد، به يک مورچه و بزرگترين آفريدهاي خداوند تفكر كنيد. «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة».
 خداوند عالم به همه جزئيات و کليات است، برخي فلاسفه گفته اند که خدا فقط به کليات علم دارد نه جزئيات.
 «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ». خائنه به معناي گوشه چشم است، اگر چشم به هم بخورد مي فهميم، اما حرکت گوشه چشم فهميده نمي شود و ما تخفي الصدور آنچه که در سينه ها مخفي است، رازهايي که انسان به کسي نمي گويد اما خداوند از آنها خبر دارد، همه چيز نزد خدا معلوم و مکشوف است.
 آيه بعد:
 «وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى‌ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ، فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ‌».
 واژه شناسي
 كلمه «كان»:
 در قرآن دو «کان» داريم، يک «کان» تامه که به معناي ثبوت است مثل «إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»‌ زماني که خداوند براي آفريدن چيزي اراده کند و به او بگويد باش پس آن چيز مي باشد، در اينجا «کان» تامه است، «فيکون» مرفوع است، اين آيه چند بار در قرآن آمده است، امام صادق ع فرموده اند: براي اينكه چيزي در ظاهر پيدا شود و وجود پيدا کند، اراده خداوند کافي است.
 و يک «کان» ناقصه داريم که نياز به اسم و خبر دارد. مثل همين ايه اگر بوديد...
 كلمه «سفر»:
 «سفر» دو معنا دارد و هر دو معنا در قرآن استعمال شده است، يک «سفر» از ماده «سفر يسفُر» به معناي «وضح يوضح» اشکار شدن.
 در باب افعال «اسفر» مي شود مثل «و الّيل إِذَا أَسْفَر».
 ارتباط کلمه «سفر» با «فسر» در اشتقاق کبير است.
 دو کلمه که حروف آنها مثل هم باشد هرچند جابجا باشد را اشتقاق کبير مي گويند مبتکر اين مطلب ابوالفتح عثمان، ابن جني در کتاب امالي خود مي باشد. که در مقابل آن اشتقاق صغير مي باشد که بايد دو اصل در آن رعايت شود، يکي ترتيب حروف و ديگري از نظر معنا مثل «ضرب ،ضارب ،اضطراب» که آقاي جرجاني در کتاب صرف مير خود اين مطلب را ذكر كرده است.
 به کتاب «سِفر» مي گويند. در سوره جمعه «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً». که «اسفار» در اينجا به معناي «سِفر» است که به معناي کتاب است. چون مطلبي را که انسان در کتاب مي خواند براي او روشن مي شود.
 و دليل اينکه تفسير را تفسير ناميده اند اين است كه تفسير پرده از نقاب قرآن بر مي دارد و حقيقت کلمات قرآن را روشن مي کند.
 «سافر» و «مسافر» نيز به معناي «کاتب» است.
 به قول ابن فارس شايد اصل معناي «سَفَر» به معناي آشکار شدن باشد. «انزلناه لتبين لناس» کتاب قرآن براي انسان آشکار مي کند.
 معناي ديگر «سفر» طي کردن يک مسافت است که در باب مفاعلة مي آيد «سافر يسافر مسافرة».
 چون وقتي انسان مسافرت مي کند، خيلي چيزها براي انسان آشکار مي شود. مثل گشتن در کشورها و شهرهاي مختلف که باعث فراغت ذهن و بدست آوردن تجربه مي شود.
 پيامبر ص فرمودند: «سَافِرُوا تَصِحُّوا» يعني مسافرت کنيد تا جسمتان سالم بماند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo