< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

91/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند مي فرمايند: «ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‌ أَلَّا تَرْتابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلَّا تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ، وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ‌».
 بحث در آيه 282 سوره بقره بود كه به اين فراز رسيديم.
 ادامه واژه شناسي:
 كلمه «و اشهدوا»:
 «وَ أَشْهِدُوا» به صورت مطلق در معامله مطرح شده است و شامل همه معاملات مي شود چه نقد باشد چه نسيه. كه در همه اين معاملات شاهد بگيريد که از اين آيه استحباب استفاده مي شود.
 در قرآن كريم هر جا «شهادت، شهيد، شاهد و اشهاد» آمده، به معناي گواه آمده است.
 اما شهادتي که در خارج استفاده مي شود، به معناي «قتل في سبيل الله» است، قرآن هم به «قتل في سبيل الله» ياد کرده است «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُون».
 در يک آيه بحث است که مفسران و علماء گفته اند «شاهد» در اين آيه به معناي شاهد و گواه است کساني که خداوند به آنها انعام داد «من الشهداء و الصدقين» که شهدا در اينجا مورد نزاع است که مرحوم علامه طباطبائي در اينجا هر دو قول را ذكر كرده است است.
 «شهد» در ثلاثي مجرد دو مفعولي و در باب افعال نيز دو مفعولي است.
 كلمه «تبايعتم»:
 «تبايعتم» از ماده «بيع» باب تفاعل که مشارکت را مي رساند که يک بايع و يک مشتري داريم، بيع و شراء از اضداد هستند.
 بعضي مي گويند اصل آيا «اذا تبايعتم فاشهدوا» بوده که جزاء به قرينه ما قبل حذف شده است. و بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه همه معتقدند که جزاي شرط بر ادات شرط مقدم نمي شود.
 از نظر علم اصول فقط ظاهريه يعني پيروان علي ابن محمد ابن داوود خلف اصفهاني معتقدند که «اشهدوا» دلالت بر وجوب مي کند اما محمد اين جرير طبري مي گويد دلالت بر وجوب نمي کند.
 كلمه «وَ لا يُضَارّ»:
 «ضارّ» باب مفاعله، «ضرّ يضرّ» که در ثلاثي مجرد، متعدي استفاده مي شود «ضرّه» به او ضرر زد و در باب افعال «اضرّه»، در باب مفاعلة «ضارّه»، در باب تفاعل «تضارّ» مي شود.
 سوال: آيا باب مفاعله به معناي مشارکت است؟
 در قاعده «لاضرر و لا ضرار» علماء بحث مي کنند که بين اين دو چه ارتباطي است؟
 بعضي مي گويند «لاضرار» جمله تاکيدي براي «لاضرر» آمده است که ما اين را توضيح مي دهيم از باب «زيادة المباني تدل علي زيادة المعاني» است.
 مرحوم محمد حسين اصفهاني ملقب به کمپاني گفته است که در هيچ جاي قرآن باب مفاعله به معناي مشارکت نيامده است.
 «لاضرار» يعني حتماً نبايد ضرري به ديگري بزند «و لا يضرّولد لودتها، و لا يضارّ ولد لولدتها» که هر دو به يک معنا است. يعني در اينجا ثلاثي مجرد، باب افعال و مفاعله به يک معنا است و اگر ثلاثي مجرد و ثلاثي مزيد به يک معنا باشد، دلالت بر تاکيد مي کند.
 بعضي مي گويند جلمه دوم تاکيد نيست، بلکه تأسيس است. يک قاعده در علم بلاغت است که مي گويد «التأسيس خير من التأکيد، الفائده خير من الاعادة» يعني اگر كلامي را به معناي جديد حمل کنيم، بهتر است از اينکه به معناي قبلي حمل کنيم. و در مانحن فيه معناي جديد را مشارکت مي گيرند و مي گويند اصل معناي مفاعله براي مشارکت است.
 اما همين معناي تاکيد بهتر است، که نبايد اصلاً به ديگري ضرر بزنيم. مثل کندن چاه در کنار ديوار همسايه که نم آن به خانه همسايه مي رسد، اما محمد جواد موسوي آملي گفته که در ملک خودت اشکال ندارد چاه بکني، هر چند نم آن به خانه همسايه برسد.
 اما اكثر علماء مي فرمايند طبق قاعده «لاضرر و لاضرار»، نمي تواني چاه يا درخت در کنار ديوار همسايه قرار دهي.
 و اما «لا ضرار»، يعني شخصي که ضرر ديده بخواهد ضرر بيشتري به شخص اول بزند.
 اين قاعده «لاضرر و لاضرار» حاکم بر تمام فقه است و خيلي محکم است که مورد استفاده آن فقط براي فروع جزئي نيست، بلكه هر جا كه باعث شود به ديگري ضرري بخورد، اين قاعده جلوي آن ضرر را مي گيرد.
 پس «لايضار» به دو معناست يکي ثلاثي مجرد به معناي مبالغه و ديگري در باب مفاعله به معناي مشارکت.
 اگر «لا يضارّ» را معلوم بگيريم، «کاتب» و «شاهد» فاعل مي شود و مفعول به، با قرينه مخذوف شده است. يعني آقاي شاهد و کاتب ضرر نزنند و بعضي آن را مجهول گرفته اند، که «کاتب» و «شاهد» نائب فاعل است. يعني اي آقايي که «کاتب» و «شاهد» برايت زحمت کشيده اند الان نبايد بي انصافي کني و به آنها ضرر بزني.
 خداوند مي فرمايد کسي حق ندارد به نويسنده اين معامله ضرر بزند، اين شحص کاره اي نيست، نکند نزاع شما باعث شود به نويسنده و شاهد در معامله ضرري بزنيد، «لايضار» را در اينجا به معناي ثلاثي مجرد مي گيريم، نه به معناي مشارکت.
 توجه داشته باشيد که يک کلمه ديگر به معناي «ضرّ» داريم «ضار، يضير» که اجوف است «لاضير» يعني «لايضار».
 «ضرّاء» هم در قرآن استعمال شده که به معناي ضرر بسيار شديد است.
 كلمه «يكتب»:
 «کتابت» به معناي ضميمه کردن است چون نويسنده حروف و کلمات را به هم ضميمه مي کند از اين باب کتابت گفته مي شود، لذا امري که پا بر جا و محکم شد، کتابت است «کتب الله علي نفسه الرحمة» يعني خداوند وجودش را ملزم ساخت.
 «ان الصلاة کانت کتاباً موقوتا» يعني نماز براي انسانها نوشته شده و بر دوش آنها ثابت شده است.
 نكته ادبي:
 سوال: چرا «لايضارّ» منصوب است اگر منصوب به «ان» مقدره باشد جمله خبريه مي شود، در حالي كه جمله در اينجا انشائيه است «لايضارّ» نهي و انشاء است.
 در قاعده اي صرفي آمده است که مضاعف هايي مثل «مدّ، يمدّ» که بر وزن «فعل يفعُل» وقتي مجزوم شوند، چهار وجه براي آنها جائز است «ان يمسکک الله بضرّ» که «يمسسک» فک ادغام شده است. و اگر بر وزن «فعل يفعَل» يا ثلاثي مزيد باشد بر سه وجه جائز است.
 «لايضارَّ، لايضارِّ، لا يضارِر» پس نصب در اينجا به خاطر فتحه، حالت جزمي است که ما فعل مجزوم را مبني بر فتح هم مي خوانيم به خاطر تساهلي که در امر مضاعفها داريم.
 «لايضارّ» را از نظر لغوي، صرفي و نحوي بررسي کرديم که در اينجا نهي از باب علت براي «اشهدوا اذا تبايعتم» است.
 كلمه «فسوق»:
 «فسق» هميشه به معناي فسق و فجور نيست، «فسق» يعني آن طوري که بايد باشد نيست، يعني از راه عرفي و عقلي و قانوني خارج شود. مثل رد شدن از چراغ قرمز که انسان از قانون عدول کرده است.
 انساني که از عدالت خارج شده باشد، فاسق است امام علي ع نسبت به عدل فرمودند: «وقع الاشياء مواضع»، يعني هر چيزي که در جاي خودش گذاشته شود عدالت است و در ادامه فرمودند ظلم ضدّ آن است مثل ريختن آشغال در بيرون ظلم و در سطل عدل است.
 «اتّقوا الله» تقوي همين چيزها است.
 عدالت در مورد کسي که امام جماعت و يا قاضي و يا شاهد مي شود چگونه است؟ يعني شخصي که گناهان کبيره نکند و اصرار بر صغيره نداشته باشد و کارهايي که بر خلاف شأنش است، انجام ندهد. مثل کسي که پير است کاري که در شأن او نيست، انجام ندهد البته نسبت به عرف مردم و مکان فرق مي کند گاهي کاري براي روحاني در مکاني عيب است، اما در مکاني ديگر عيب نيست.
 «فَسَقَ، يفسُقُ» لازم است مصدر آن «فسوق» است «بئس الاسم الفسوق، لاتنابزوا بالالقاب» اين آيه در سوره حجرات است. يعني اين القاب، اسمهايي بد هستند «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ» اين يک نوع «فسق» براي شماست.
 در حديثي ديگر امام علي ع نسبت به عدالت مي فرمايند : «اوسعها في التواصف و اضيقها في التعامل» يعني گسترده ترين عنوان و مفهوم در توصيف کردن است هر چيزي را در عالم مي توان زير لواي عدل انجام داد، مي توان گفت اين کار عدل و آن کار ظلم است. اما سخترين کار به عدالت رفتار کردن است در قرآن آمده است که شما مي توانيد چهار زن بگيريد اما آخرش مي گويد شما نمي توانيد به عدالت رفتار کنيد. بعد حضرت فرمودند يعني از نظر قلبي نمي تواند به عدالت رفتار کنيد. چون قلب دست انسان نيست.
 «اتّقوا الله» ما در قرآن دو تقوا نداريم، يک تقوا يعني مراعات چيزهايي که بايد بشود، مثل اينکه عابر پياده بايد هنگامي که چراغ قرمز است از خيابان عبور کند و يا ايستادن در صف براي اينکه حق کسي ضايع نشود، قانونها را بايد رعايت کنيم.
 آيت الله فلسفي به راننده فرمودند يا از پياده رو نرويد و يا مرا پياده کنيد. اگر ما طلبه ها رعايت نکنيم هيچ کس رعايت نمي کند، اگر کسي در همين امور روزمره زندگي تقوا داشت، در اتوبوس در صف در زيارت و... آن وقت قلبي داريم که انصاف را رعايت کرده است.
 امام علي ع فرمودند : «وانصف في نفسک» يعني خودت انصاف را رعايت کن.
 دو چيز است که لازم نيست مسلمان باشيم، نظم و تميز بودن. مشرکان هم اينها را رعايت مي کنند.
 اما يک تقواي ديگر هم در قرآن داريم که در اين آيه آمده است «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ» تقوا پيشه کنيد، تا خدا به شما علم بياموزد معلوم مي شود، علوم دو بخش است يک علوم اکتسابي و يک علوم اعطايي هستند. «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَة» اين حکمت اعطايي بود.
 امام صادق ع به عنوان بصري فرمودند «استفهم الله يفهمک»، يعني از خداوند طلب فهم کن.
 يک راه بدست آوردن علم، زحمت کشيدن است. راه ديگرش اين است که از خدا بخواهي که نور علم را در قلبت قرار دهد، «العلم نور يقذفه اللّه في قلب من يشاء».
 همانگونه که دو نوع علم داريم دو نوع تقوا نيز داريم يک تقوا که براي آن مثال هايي زديم و اما تقواي الهي بالاتر از اينهاست و در اين آيه منظور تقواي دوم و شايد علم دوم باشد. «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ‌».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo